دلبستگي و ذهني سازي ذهني سازي • نوعي آگاهي نيمه هوشيارانه از حالت ذهني )انگيزه ،ميل ،هيجان ،فكر ،نياز و (...كه توجيه كننده رفتار است و ارزش تكاملي دارد. • فهم خود به عنوان يك عامل تجربه كننده هيجان ،فكر كننده ،داراي اميال خاص ،متمايل به انجام يك رفتار و .... • بر اساس اين فرضيه دكارتي: • mind is transparent to itself and that our ability to reflect on our own mind is innate. • نوعي حالت ذهني كه فرد را از يك ديگري جدا مي كند و تمام رفتار وي را در يك يكپارچگي سازمان مي بخشد. • نوعي آگاهي از چرايي رفتار در خود و در ديگران است و نوعي ديدن خود از بيرون و ديدن يك ديگري از درون است. • اختﻼل رواني در اين ديدگاه بر اساس تفسير نادرست از ذهن )دنياي دروني(خود يا ذهن )دنياي دروني (ديگري است ،به شكلي كه تصوير ذهني از ديگران • پاسخ به اين پرسش بود كه سبك دلبستگي چگونه به نسل بعدي منتقل مي شود؟ چگونه آسيب رواني را پديد مي آورد؟ و چگونه تغيير پيدا مي كند؟ بر اساس تجربيات و فرافكني هاي خود به وجود مي آيد و تفسير مي شود. از روان كاوي كﻼسيك تا ذهني سازي • هدف روان كاوي: - ظرفيت عشق ورزيدن و كار )فرويد(١٩١٥/١٩١٧ ، - هوشيار ساختن ناهوشياري )فرويد“Where Id was, ego shall be” (١٩٣٣ ، - سازمان دهي ساختار دروني ايگو )فرويد(١٩٣٧ ، • در برآورده سازي تمام اين اهداف رابطه بين ذهني ميان درمانگر و مراجع )(psychodynamic couple يكي از مهمترين اصول درماني است )اهميت تفسير و رابطه درماني در طول زمان چگونه بوده است؟( • اهميت رابطه درماني و فعال شدن مدل هاي كاري دروني :نقش نظريه دلبستگي • اهميت تغيير در مدل هاي كاري دروني بر اساس رابطه درماني • نقش ظرفيت تاملي ) (Reflective functioningدر انتقال بين نسلي دلبستگي )رابطه بين واقعيت و خيال در ساحت رواني انسان( • فهم اين موضوع كه احساساتي دارد و افكاري ،نيازهايي و انگيزه هايي ،بخشي هوشيار و بخشي ناهوشيار، همچون يك ديگري كه لزوما اين دو شبيه هم نيستند ولي بر هم اثرگذارند. دلبستگي و نظريه كﻼسيك روانكاوي )مشابهات ها و تفاوتها( • خيالپردازي هاي دروني در برابر تجربيات واقعي زندگي • نگاه خوشبينانه در مقابل نگاه بدبينانه به ماهيت انسان )(Rigid Dogmatism • آزمون پذيري فرضيات بنيادين نظريه هاي دلبستگي و روان كاوي • نگاه به ارتباط به عنوان يك نياز اوليه يا ثانويه • تمركز بر كشاننده هاي پرخاشگري و جنسي در مقابل ناديده گرفتن آنها نقاط اشتراك دلبستگي و روان كاوي • • • • • • • • • عليت روان شناختي اهميت روابط اوليه در كنش وري رواني محدوديتهاي هوشياري و تاثير ناهوشيار بر رفتار آدمي فرضيه دروني ساختن روابط بين فردي در قالب يك الگوي دروني پذيرش مفهوم تعارض روان شناختي پذيرش مفهوم دفاع پذيرش فرضيه مفاهيم پيچيده تاكيد بر رابطه درماني نگاه تحولي روندهايي در حال نزديك شدن • كثرت گرايي در روان كاوي معاصر • تمركز بر رابطه در روانكاوي معاصر )(Relational and Relationships focused Psychology اصل بنيادين اين رويكردSubjectivity is interpersonal : سوال اين است كه چگونه ذهن بر اساس ارتباط شكل مي گيرد؟ اين موضوع نظريه دلبستگي را به ميان آورده است. ساليوان ) :(Sulivanچه كسي ،چه چيزي به چه كسي مي گويد؟ تريوارتن ) «(Trevarthenاهميت دانش پنهان ارتباطي و منشا آن و انتقال آن در روابط ديگر در اين مكتب تاكيد بر چيزي است كه اتفاق افتاده است به همراه آنچه در فضاي ذهني فرد جريان پيدا كرده است )ندانستن آنچه مي دانيم نمايي از اين فرايند است( دلبستگي و نظريه ذهني سازي • نوعي رويكرد روان كاوانه به نظريه دلبستگي و گسترش آن در بستر نظريه هاي روان كاوانه اعتقاد به همايندي تحول ذهني سازي در كودكان توامان با روابط دلبستگي محور • معرفي ظرفيت تاملي )(Reflective Functioning • ذهني سازي و ذهني كردن )منتاليزيشن و منتاﻻيز كردن( دقيقا به چه معنا هستند؟ • فرايندي ذهني كه بواسطه آن يك فرد به صورت پنهان و آشكار ،رفتار و اعمال خود و ديگران را بر اساس اميال ،آرزوها ،نيازها ،احساسات و افكار و عقايد هوشيار و ناهوشيارش به شكلي معنادار تفسير مي كند. اهميت نگاه به انسان به عنوان عاملي كه داراي نيتي است )(intentional stance ذهني سازي فرايندي تكاملي و تحولي است. ذهن ،شناختي نيست و مهمترين مولفه ها ،عاطفي و هيجاني هستند. • • • Mentalizing or Mentalization اهميت پديدآيي حالت ذهني سازي در درمانگر كمتر ازمراجع نيست. بهترين راه شناخت خود نگاه به ديگري است. • بينش در مورد يك موضوع خاص نسبت به يك فرايند اهميت كمتري دارد. • • • ريشه هاي نظريه ذهني سازي )منتاليزيشن( Francophone psychoanalysis اعتقاد به روان كاوي كﻼسيك و فراگير بودن آن كار روي بيماران دچار مشكﻼت جسماني سازي )(somatization disorders تمركز بر ناگويي هيجاني و ناتواني در قرار دادن احساسات و هيجانها در قالب گفتار اولين بار منتاليزيشن در اين رويكرد مورد استفاده قرار گرفته است: Unmentalized libidinal excitation………………………………abstract reflective stage Object relation نظريه روابط موضوعي به ويژه كﻼين و بيون تفكر ناشي از تﻼش نوزاد براي حفظ پيوستگي است ،دروني سازي در برابر غيبت و ناكامي رقابتي ميان فرافكني جنبه هاي بد و يا تعديل و تامل بر آنها Alpha function Beta elements Alpha elements )(contact barrier ريشه هاي نظريه ذهني سازي )منتاليزيشن( Developmental psychopathology شكل گيري منتاليزيشن در خﻼل روابط دلبستگي محور فهم آسيب شناسي رواني از طريق نگاه تحولي به تاريخچه فردي )Theory of mind ( cognitive psychology نظريه شناخت اجتماعي در قالب تئوري ذهن كار روي كودكان اوتيستيك پيش بيني پذيري و قابل فهم بودن دنياي بيرون بر اساس يك تئوري ذهني مفاهيم و سازه هاي مشابه • • • • • • Theory of mind Mind- minded Reflective functioning Being mindful of mind Mind- centeredness … اصول كلي درماني مبتني بر ذهني سازي • • • • • • • روان درماني مبتني بر ذهني سازي نوعي توجه اشتراكي به حالت ذهني مراجع است كه مورد موشكافي قرار مي گيرد. درمان فرايند به ذهن درآوردن حالت ذهني مراجع و تامل در مورد آن است .ذهن درمانگر نفش يك آيينه را در اين فرايند بازي مي كند .مراجع در ذهن درمانگر خود را باز مي يابد. درمانگر با در اختيار قراردادن ذهن خود اجازه مي دهد مراجع ذهن يك ديگري را كشف كند و رابطه اي متناسب با آن شكل دهد. درمانگر نيز به طور مداوم خود را در ذهن مراجع متصور مي شود. تمركز بر حالت ذهني و تجربه فاعلي بيمار از دنياي بيروني و دروني است و نه خود واقعيت. درماني مركب از ارزيابي اوليه ،آموزش هاي روان شناختي ،روان درماني فردي و گروهي شكل گيري فرايند درماني بر اساس مرحله آغازين ،مرحله مياني و پاياني مﻨابﻊ • Handbook of Attachment (3th edition - 34) Title: Reconciling Psychoanalytic Ideas with Attachment Theory (Peter Fonagy, Patrick Luyten, Elizabeth Allison, & Chloe Campbell) • Handbook of Attachment (2th- 33) Title: Psychoanalytic Construct and Attachment Theory and Research (Peter Fonagy, George Georgly & Mary Target) تحول ذهني سازي در طول سالهاي ابتدايي زندگي )چگونه حالتهاي ذهني علي به خود و ديگري نسبت داده مي شوند؟( • گرچه پژوهشگران تئوري ذهن بر باورها و اميال تاكيد داشته اند ،به نظر مي رسد اولين حالت ذهني كه به خود يا يك ديگري نسبت داده مي شود ،هيجان است .هيجان در اين دوران هم اطﻼعاتي در مورد محيط به كودك مي دهد و هم نوعي پيش بيني پذيري را براي وي ممكن مي كند .به همين دليل تنظيم هيجاني در كانون نظريه هاي مرتبط با ذهني سازي بوده است. تغيير نگاه به نوزادان در پژوهش هاي روان شناسي تحولي • در مورد قدرت درون نگري و شناخت هيجانها بر اساس آن دو نگاه متفاوت وجود دارد :نياز به وجود يك ديگري يا عدم نياز به وي • در مورد وجود يك نظام هيجاني از قبل برنامه ريزي شده نيز رويكردهاي متفاوتي وجود دارد .در رويكردي كه معتقد است اين نظام هيجاني از پيش در نوزاد وجود دارد ،تقليد مهمترين عنصر آغازين تنظيم هيجاني است )فرضيه ،Meltzoff – Gopnikفيلم( • تنظيم هيجاني در نظريه ملتزوف – گوپنيك :توجه به چهره مادر )آينه وار رفتار كردن مادر( ،تقليد هيجانهاي موجود در چهره مادر و انجام حركات ماهيچه اي مرتبط ،وجود سيم بندي هاي قبلي مرتبط )مسيرهاي دو طرفه( و تحريك آنها و سپس دريافت هيجان از پيش برنامه ريزي شده و در طول زمان ،ساختن يك بازنمايي ذهني بر اساس تجربه هاي مكرر • باور به وجود نوعي دانش پنهان روندي و از پيش موجود است • تولد تا سه ماهگي • مهمترين ويژگي نوزاد توجه به محركهاي بيروني است و نه محركهاي دروني )شواهد پژوهشي( و تﻼش براي ساختن نوعي بازنمايي ذهني از دنياي بيروني )(Still face • اساس ذهني سازي ،دروني كردن يا ذهني سازي يك رفتار قابل مشاهده بيروني • بر اين اساس احتماﻻ آنچه نوزاد با خود آورده است يك نظام هيجاني متمايز نيست و درون نگري براي شناخت آن نمي تواند وجود داشته باشد. • نوزاد از همان ابتدا نوعي الويت براي توجه به محركهاي مرتبط با صدا و چهره انساني دارد. • اين الويت بندي در يك مكانيزم خاص به نام كشف هم آيندي و افزايش آن معنا مي يابد. )( Contingency detection & maximizing مكانيزم كشف و بيشينه سازي همايندي • مكانيزم كشف هم آيندي و افزايش آن :حساسيت نوزاد به همايندي يا احتمال ارتباط ميان پديده ها )رفتارها و پاسخهاي فيزيكي خودشان و محركهاي پيراموني و پاسخهاي محيطي( • نوعي تﻼش براي عامليت در محيط است ،دنياي بيروني چطور كار مي كند؟ وچگونه مي توان بر آن تاثير گذاشت؟ )لذت بخش بودن اين فرايند( • نوزادان با وجود يك مكانيزم دروني به دنبال كشف اين ارتباط و افزايش آن هستند. • • • بر اساس دو شاخصه: Necessity Indexشاخص ضرورت ) نگاه واپس نگرانه به شرايط قبلي( Sufficiency Indexشاخص كفايت )نگاه آينده نگرانه به شرايط بعدي( تولد تا سه ماهگي • يكي از مهمترين كاركردهاي كشف هم آيندي ،كشف خود ) (Self Detectionاست. • كودك تا سه ماهگي نسبت به همايندي كامل و هميشگي حساس است ،ولي چه همايندي هايي مي توانند كامل باشند؟ حركاتي كه كودك بر روي بدن خودش انجام مي دهد )واكنش هاي دوراني اوليه در نظريه پياژه( • اين رفتارها تمايز خود از دنياي بيروني است. • نوعي دلمشغولي به خود و جستجوي بدن خود به عنوان يك موضوع است. • ساخت يك بازنمايي ذهني از بدن خود به عنوان مقدمه اي براي بوجود آمدن خود جسماني يا خود بدني ٣تا ٩ماهگي • • • • بعد از سه ماهگي يك انتقال از عﻼقه به هم آيندي هاي كامل به سمت همايندي هاي باﻻ ولي نه كامل )(High but imperfect degree of contingency اتفاق نظر در مورد حساسيت نوزادان به ارتباط انساني ) initial species- specific (sensitivity مقدمه اي براي گرايش به تعامل با يك ديگري و عﻼقه به تعامﻼت اجتماعي انتقالي از جستجوي خود به سمت جستجوي ديگري )(exploration from self exploration to other • نوعي تﻼش براي بازنمايي دنياي اجتماعي از طريق فهم ارتباطات و پيش بيني رفتارهاي يك ديگري است كه به نوعي رابطه اي ناكامل است )تلويحات مرتبط با نظريه دلبستگي( • چه رابطه اي ميان اين انتقال» ،مدل پسخوراند زيستي اجتماعي آينه واري والديني عاطفه« و تنظيم هيجاني وجود دارد؟ The social biofeedback model of parental affect - mirroring • روند تنظيم هيجاني در نوزاد از عدم آگاهي و عدم تمايز هيجاني به كودكي با مهارت بازشناسي هيجاني و تنظيم آن بر اساس رفتارهاي آينه وار مراقب و الگوي تكرار شونده اين تعامل • چگونه بازشناسي يك حالت بيروني در مراقب كه مبتني بر حالت دروني نوزاد است ،به بازشناسي آن حالت در نوزاد كمك مي كند و نوزاد بدان دسترسي هوشيارانه پيدا مي كند؟ • استفاده از تمثيل كنترل فشار خون بواسطه دستگاه بيوفيدبك براي توضيح تعامﻼت كودك – مادر • اساس اين فرايند مكانيزم كشف و بيشينه سازي همايندي است )فرايندي است مادام العمر(. • پژوهش هاي مرتبط با Still face ٣تا ٩ماهگي • بر اساس هيجانهاي آينه وار مادر نوعي حساسيت به دنياي دروني و حالت دورني )ويژگي هاي احشايي و فيزيولوژيك( پديد مي آيد )كشف هم آيندي( • • نوعي طبقه بندي و تمايز از تكرار الگوي ارتباطي با والدين و تكرار هم آينده ها حاصل مي گردد. بر اساس تحليل هاي واپس نگرانه )شاخص ضرورت( ،به علت بروز اين هيجان دست پيدا مي كند) .چه عواملي وجود داشتند يا نداشتند(. • بر اساس تحليل هاي آينده نگرانه )شاخص كفايت( به بروز رفتارهايي كه مي توانند رفتار مادر را بازآفرينند يا خاموش كنند ،توجه نشان مي دهد. • • بر اساس اصل افزايش همايندي سعي مي كند تا با تغيير رفتار ،بيشترين همايندي را بوجود آورد. اين تﻼش منجر به يك استراتژي رفتاري در مقابل يك ديگري مي گردد. • بر اساس اين حالت اوليه دروني در اين فرايند يك بازنمايي ذهني ثانويه ساخته مي شود كه هر بار اين حالت اوليه دروني فعال مي گردد اين بازنمايي نيز فعال مي شود .اين بازنمايي به خوداگاه وارد شده و نوعي آگاهي به دنياي دروني را فراهم مي آورد و آن را به خود نسبت مي دهد. • واكنش آينه وار مادر دو ويژگي بايد داشته باشد: .1حالت بزرگنمايي شده ) : ( Markednessاين ويژگي باعﺚ مي شود كه كودك هيجان را هيجان مادر در نظر نگيرد و آن را متعلق به خود بداند )برداشت معكوس مي تواند خطرناك باشد( .خصوصا اينكه اين هيجانها پيامدي همراه ندارند و از اين حيﺚ از هيجانهاي اصلي مادر متمايز هستند .افزون بر اين ،همايندي هم اهميت دارد ،چون هيجانهاي واقعي مادر چندان در كنترل و هم آوري نوزاد يا كودك نيست ،به ارتباط مادر و كودك حالت as if mode of comminationمي دهد .اين موضوع پايه و اساس مرحله Pretendاست. .٢حالت متناسب با حالت دروني كودك :آنچه كودك آينه وار دريافت مي كند بايد انعكاس متناسبي باشد از انچه در درون خود تجربه مي كند. ٣تا ٩ماهگي • • • • • در يك زوج كودك -مادر طبيعي و نرمال هميشه شاخص ضرورت از شاخص كفايت باﻻتر است .چون هيچوقت يك هماهنگي صد درصد نمي تواند وجود داشته باشد. كودك براي افزايش تعادل بين دو شاخص دو راه پيش رو دارد :يك كاهش شدت و تعداد دفعات بروز هيجانهاي منفي و ديگري افزايش دفعات نشان دادن هيجانهاي مثبت مجموع اين دو راه كه هر دو نيازمند نوعي تنظيم هيجاني است باعﺚ پديد آمدن احساس active casual agentمي شود. به عبارت ديگر از يك كنترل و تاثيرگذاري بر يك ديگري به احساس كنترل در مورد دنياي بيرون اجتماعي و در نهايت خود مي رسد. يعني ابتدا كودك دنياي هيجاني خودش را بيروني كرده و سپس از طريق رفتارهايي آن را كنترل مي كند و تمام اين ماجرا را درون سازي مي نمايد و نوعي بازنمايي از خود اجتماعي ) (social selfساخته مي شود. عدم بروز هر يك از شاخصه هاي آينه وار رفتار كردن والدين چه پيامدهاي تحولي مي تواند داشته باشد؟ )مسيرهاي تحولي منجر به آشفتگي رواني( • فقدان بزرگنمايي يا شاخص بودن • فقدان متناسب بودن با حالت دروني نوزاد ٩تا ١٢ماهگي • • • اولين بارقه هاي ذهني سازي با بوجود آمدن توجه اشتراكي توجه اشتراكي نوعي تغيير حالت ذهني ديگران و توجه به آن است. فهم رفتارهاي معطوف به هدف در ديگران نشان دهنده نوعي فهم حالتهاي ذهني به خصوص فهم نيت و اراده دروني براي انجام يك رفتار است ،ولي همه اين موضوعات وابسته به يك محيط عيني و فيزيكي است. توانايي تمايز هدف از وسيله و توانايي تغيير رفتار براي سازگار شدن با موقعيت رفتارهاي مشاركتي با مراقب به منظور دستيابي به اهداف مشترك • فهم ديگران به عنوان يك ، teleological agentكسي كه رفتارش هدفي را دنبال مي كند. • • نيمه اول سال دوم • • • • • • • • تحول بعدي در اين قلمرو ،فهم نيت ها و قصد قبلي براي پيش بيني يك رفتار بعدي است. يعني توجه به نشانه هاي ظاهري براي كشف دنياي دروني افراد ارجاع به خود و حالتهاي دروني خود با استفاده از فعل »مي خواهم« ،اين موضوع نشان دهنده تمايز ميان دنياي دروني خود و ديگري است. آزمايش كﻼسيك گوپنيك )فيلم( واكنش هاي پخته همدﻻنه فهم رابطه ميان رفتارها و هيجانهاي مختلف كودكان در اين سن يك نظريه ساده در مورد ذهن خود ،ذهن ديگري مي سازند. ساخته شدن يك الگوي پايدار رفتاري از ديگران بر اساس تجربيات قبلي با آنها، ساختاري منسجم با توانايي پيش بيني • تﻼش براي فهم رفتارهاي ديگران در مورد خود ،به نوعي مفهوم كلي در مود خود را تحت تاثير قرار مي دهد :تﻼش براي فهم پشت رفتارهاي ديگران در مقابل خود. • بازشناسي خود در آيينه در همين دوران است ،نوعي رسيدن به مفهومي از خود است و پيش درآمد حافظه اتوبيوگرافيك ،همه چيز از يك بازشناسي شناختي از خود آغاز مي شود. • اين پيشرفته ها با پديدآيي intentional selfهمراه است. حدود سن ٤سالگي ) ٣تا ٤سالگي( • • • • • • • پديد آيي خود بازنمايي شده Representatioanal self فهم و شناخت حالتهاي دروني و نحوه مرتبط شدن آنها با هم و ماهيت درون رواني آنها نحوه تاثيرگذاري بر و تاثيرپذيري از خود و از يك ديگري فهم باورهاي كاذب در اين سن ممكن مي شود )فيلم( نظريه ذهن رسش يافته در سن ٤سالگي بوجود مي آيد. تفاوتي وجود دارد در محتواي آنچه منتسب مي شود :در سنين پايين تر بيشتر تمايﻼت و اميال به عنوان محتواي حالت دروني در نظر گرفته مي شوند و در سن ٤سالگي بازنمايي افكار و باورها شكل گيري حافظه اتوبيوگرافيك ذهني سازي و واقعيت رواني • واقعيت رواني اشاره به تجربه فاعلي و ذهني هر شخص دارد. • در نظريه روانكاوي كﻼسيك واقعيت رواني ،تحت تاثير نيروهاي ناهشيار است .اين مفهوم با نظريه اول فرويد در مورد آسيب رواني گره خورده است. • تفاوت Thought Reality vs External Realityدر نظريه فرويد )نقش گفتار در بين اين دو سازه و سازه (Reality Testing • ارتباط بين روان رنجوري و واقعيت ذهني از ديدگاه فرويد :اصالت دنياي دروني »آنچه احساس گناه مرتبط با اختﻼلهاي نورزوي را سبب مي شود ،بيش از آنكه به واقعيتهاي بيروني و واقعي مرتبط باشد با واقعيتهاي روان شناختي در ارتباط است. دو حالت تحولي از واقعيت رواني .١حالت برابري رواني )(Psychic Equivalence Mode .٢حالت وانمودسازي ) (Pretend Mode • در يك نگاه تحولي و در ارتباط با مساله ذهني سازي ،مساله اين است كه چطور ذهن ،خود را باز مي شناسد و واقعيت رواني چگونه تحول مي يابد و شكل مي گيرد؟ • مهمترين مساله در اين فرايند توجه به اين موضوع است كه كودك چه زماني و چگونه مي فهمد كه ذهن دارد؟ • مهمترين شاخصه داشتن ذهن و مرز رسيدن به آن زماني است كه فرد بتواند هيجان ،ميل ،تكانه يا فكر را به رفتاري اسناد دهد .در اين حالت تفسير معنا پيدا مي كند. حالت برابري رواني )(Psychic Equivalence Mode nonmentallizing reality oriented mode • • • • • • آنچه در ذهن دارم عين واقعيت است و هيچ شكي به آن ندارم .نوعي جايگزين واقعي از واقعيت ،بدون بازنمايي از آن. آزمايش اسفنج و سنگ )نتايج قبل وپس از سه سالگي( :آيا موضوعات ممكن است چيزي غير از آن باشند كه به نظر مي آيند؟ در اين حالت ذهن ،آينه دقيق از واقعيت بيروني و كامﻼ قابل اطمينان است. آزمايش مداد شمعي و مداد رنگي :نتايج در طول زمان و بين اشخاص چگونه است؟ ذهن ديگري به عنوان يك موضوع جداگانه شناخته نمي شود ،آنچه در ذهن من است در ذهن ديگري نيز هست. نقش نمادها در بهبود اين وضعيت و كاربرد آن در درمان )اضطراب جدايي و اضطراب تعميم يافته( • در اين حالت believing is Knowledge • مشابهت كم و بيش اين مرحله با حالتهايي پسيكوزي حالت وانمودسازي ) (Pretend Mode mentallizing non reality- connected mode • • • • • • تاكيد اين حالت بر تصور و تخيل است. منظور از وانمودسازي ،به كارگيري اشياء و موضوعات با توجه به آنچه در ذهن مي گذرد است ضمن اينكه فرد توقع ندارد كه آن شي يا موضوع رفتاري كامﻼ مشابه داشته باشد. دستيابي به برخي ايده ها و بازنمايي ها و كار ذهني بر روي آنها بدون به كار گيري آنها در واقعيت ،جدا شدن بازنمايي از اصل ارجاعي خودش نظر ويگوتسكي در مورد كودك در حال بازي :يك سر و گردن باﻻتر از سن خودش توانايي كودك در متصور شدن چيزي در سر خودش به عنوان نمادي از ذهن ضرورت عدم مطابقت دنياي وانمودسازي شده و دنياي واقعي )داستان روح و لباس بتمن( • • • • عدم برقراري رابطه با دنياي واقعي ،فضايي را براي كار روي ايده ها فراهم مي كند. نقش بزرگساﻻن در اين موقعيت ،حفظ دنياي تخيلي در عين ارتباط با دنياي واقعي است. اين حالت راهي براي مقابله با دنياي انعطاف ناپذير و بازي با آن است. راهي براي مقابله با ترس ها و نگراني در كودكان بهنجار و گاه كودكان دچار تروما دنيايي كه قواعد آن ،قواعد دروني خودخواسته هستند ،نيازمند واقعيت زدايي بسيار شديد و گاهي مشابه حالتهاي تجزيه اي است. يكپارچگي دو حالت برابري رواني و وانمودسازي )در حدود ٤سالگي( mentalizing reality-connected mode • دستيابي به اين موضوع كه موضوعات ممكن است آنطور كه به نظر مي آيند نباشند و ممكن است ديگران دنيا را متفاوت ببينند ،ابهام و اطمينان به درجات متفاوتي مي تواند وجود داشته باشد. • اين يكپارچگي باعث: احساس پيوستگي در خود معنا دادن به رفتار ديگران )آغاز فرايند تفرد( فهم تمايز بين دنياي دروني و بيروني افزايش ظرفيت ارتباطي با ديگران -انسجام دروني و بيروني و عدم نياز به دفاع نقش يك »ديگري« در ايجاد يكپارچگي • فرايند تشكيل خود نيازمند ديگري است :چون خود در اين نظريات، امتداد ديگران تجربه شده است. • براي يكپارچگي سه تجربه ﻻزم است: • شناخت حالت ذهني خود به صورت مكرر • ارتباط اين حالت ذهني با بافت • ارتباط با يك بزرگسال و چارچوبي كه فراهم مي آورد. آنچه تصور مي كند را در ذهن يك ديگري تجربه مي كند )مي بيند( و آنچه مي بيند را دوباره درون سازي كرده و سپس بازنمايي از آن ساخته مي شود. • اين يك روند كلي است. ارتباط ميان دلبستگي و اختﻼل شخصيت • تفاوت نگاه در روانكاوي كﻼسيك و روانكاوي معاصر به پيدايش خود عاملي ) (Agentive Selfبر اساس فرضيه دكارتي :من فكر مي كنم پس هستم. • رابطه ميان دلبستگي و پديدآيي خود در يك نگاه تحولي و تكاملي بر اساس اصالت تجربه هاي بين فردي در شكل گيري خود Attachment also propels cognitive developmet” Bowlby, 1970 • در اين نگاه فهم يك ديگري مانند من ،هدفمند و داراي ذهن يك گام اساسي در شكل گيري ذات انساني است. • تفاوت نگاه هدفمند و نيت دار در مورد ديگران )(teleological and intentional stance • بازنمايي هاي ثانويه در يك فرهنگ )زبان كﻼمي و غيركﻼمي و تمام نمادهاي ديگر( راهي براي به اشتراك گذاشتن محتواي ذهني است ،نوعي رابطه بين اذهاني ،نوعي فرهنگ و معرفت اجتماعي كه بايد ازسوي يك ديگري به ما منتقل شود ،رابطه بين بزرگسال ،شيء و كودك. • بر خﻼف نظر فرويد تجربه مكرر يك احساس يا ديدن مكرر يك شيء ،از آن بازنمايي نخواهد ساخت و بازنمايي مستلزم وجود يك ديگري است. • در اينجا است كه تئوري آينه واري رفتار مادر و بازخورد عواطف تجربه شده نوزاد با دو ويژگي خاصش اهميت پيدا مي كند. • نوعي عبور از سطح جسماني به سطح روان شناختي )حالت (as ifدر اين فرايند شكل مي گيرد. •