دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی عزیزانِ من قبل از پرداختن به مبحث نقش بیان چند نکته بسیار نیاز است تا بدانیم چه مسیری را طی میکنیم که عبارتند از: .1در بررسی نقشها« ،دام تستی» در توضیحاتِ تستها مفصّل بیان خواهد شد به بیان دیگر قواعد گفته شده در «درسنامه» زمانی کامل است که توضیحات تستیِ همان مبحث را در پاسخنامه بخوانید. .2تقسیمبندی نقشها به سه گروه «الف ـ ب ـ ج» علّت علمی ندارد ولی در هنگام بررسی تستها سعی کنیم با گروه «الف» ردّ گزینه کنیم بعد به گروه «ب» بپردازیم و چنانچه نیاز بود به نقشهای گروه «ج» بپردازیم. .3زمانی همۀ نکات و دام تستی کامل میشود که تمام مباحث را بررسی کرده باشیم بهعنوان مثال مباحث «نقشها ـ چندجزئی ـ شیوه بالغی ـ نقش تبعی و انواع حذف» ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. مبحث نقشها (تقسیم بندی نقشها به گروه «الف»« ،ب»« ،ج») الف ج ب )1صفت (وصفی) )5قید )7نهاد )2مضافالیه (اضافی) )6بدل )8مسند )3متمّم )9مفعول )4معطوف )11منادا بررسی نقشهای گروه الف: )1صفت (وصفی) )2مضافالیه (اضافی) هر کلمهای که قبلش کسره باشد یا صفت است یا مضافالیه ،کسره را در ذهن خود حذف میکنیم و بین دو کلمه «چگونه است» قرار میدهیم اگر معنا بدهد نقش کلمۀ دوم «صفت» است در غیر اینصورت نقش کلمه دوم «مضافالیه» میباشد. برای مقایسه: الف) آتشِ سوزان (آتش چگونه است = سوزان است ← معنا میدهد) صفت ب) آتشِ عشق (آتش چگونه است = عشق است ← معنا نمیدهد) مضافالیه چند یادآوری (در تشخیص صفت از مضافالیه) .1میتوان به آخر ترکیب از فعل «است» یا «هستند» استفاده کرد. مثال :سرزمینِ پهناور (سرزمین پهناور است) ← معنا میدهد صفت سرزمینِ بزرگان (سرزمین بزرگان است) ← معنا نمیدهد مضافالیه میتوان به کلمات دوم نشان «تر» یا «ترین» اضافه نمود .مثال :اندیشۀ واال (واالتر ـ برتر) صفت .2اگر کلمۀ درم مصدر زبان عربی یا جمع باشد کلمۀ دوم مضافالیه میباشد. عاملِ اعتقادِ ادیان (هر دو کلمه مضافالیه میباشد). مصدر عربی جمع ()1 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی .3کسره کلماتِ :برایِ ـ بدونِ ـ همه یِ ـ مثلِ ـ مانندِ ـ و کلماتِ از این دسته که مفصّل بیان میشود تأثیری در نقش صفت و مضافالیه ندارد (در مبحث ترکیب وصفی و اضافی) بیان خواهد شد. « .4تله تستی» حرف «را» فک اضافه که سبب فاصله بین مضاف و مضافالیه میشود( .در بررسی انواع «را» بیان خواهد شد). مثال :مرزبان را مشتری جز گوش نیست (مشتری زبان جز گوش نیست) مضافالیه .5ضمایر متصل میتواند نقش مضافالیه بپذیرد. مثال :این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد (سخنِ من) مضافالیه .6در شناخت صفت از مضافالیه میتوان به کلمه اول «ی» اضافه نمود اگر معنا بدهد نقش کلمه دوم صفت است به عنوان مثال: انسان واالمقام = انسانی واالمقام صفت .3نقش متمّم هر کلمهای که بعد از حروف اضافه بیاید نقش آن متمّم است. حروف اضافه عبارتند :از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ برای ـ مثلِ ـ مانند ـ به کردار ـ چون (چو) ـ همچون (همچو) ـ سان (بهسانِ بَرْسانِ) ـ بهرِ ... مثال :برای دوستم کتابی از فروشگاه خریدم متمم متمم یادآوری: .1حرف چون (چو) اگر معنای مانند بدهد حرف اضافه است. برای مقایسه: چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان /چو علی که میتواند که به سر بَرَد وفا را مانند متمم وقتی .2حروف اضافه میتواند به شکل مخفف ذکر شود .مثال :از (ز) ـ چون (چو) .3کلمۀ «بهر» هم میتواند حرف اضافه باشد و هم میتواند اسم باشد در نثر قدیم گاهی اوقات به جای کلمۀ «بهره» از «بهر» استفاده میشود که در چنین صورتی حرف اضافه نیست بلکه اسم است. مثال :غم آمد جهان را از این کار بهر ( /بهره جهان از این کار غم شد) امّا اگر به معنای «برایِ» باشد حرف اضافه است .مثال :از بهر غرامت جامهات بیرون کنم حرف «بی» میتواند حرف اضافه باشد و آن زمانی که معنای «بدون» باشد. مثال :بی همگان بهسر شود /بی تو بهسر نمیشود. حرف متمم حرف متمم ()2 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی .4کلمات «نزد ـ نزدیک» اگر معنای دیدگاه ،عقیده باشد حرف اضافه است .مثال :نزد من اعتباری ندارد ← به عقیده من .5همچنین حرف «اِلّا» و «مگر» معنای «جز» بدهد حرف اضافه است .مثال :تمام جلسات اِلّا جلسه آخر را حضور داشتم. .6کلمه «که» اگر به معنای «از» باشد حرف اضافه است .مثال :عمل به که سخن (عمل بهتر از سخن) حرف اضافه است. از متمم («درد دل» ← تذکر است حرف اضافه (بهغیر از «چون») در آزمون کنکور محور سؤال طراح نمیتواند باشد ولی از بابت تذکّر حتماً مروری میکنیم») .7حرف «تا» اگر معنای مسافت را بدهد حرف اضافه است .مثال :از خانه تا مدرسه با هم بودیم. متمم «یادآوریهای مهم» « .1تله تستی» :حرف «را» گاهی اوقات معنای حروف اضافه (از ـ به ـ برای )... ،میدهد در چنین صورتی کلمۀ قبل از حرف «را» متمم میباشد. مثال :حکیمی را پرسیدند (از حکیمی پرسیدند) /دوستم را گفتم درس بخوان (به دوستم) متمم متمم .2همچنین گاهی اوقات حرف اضافه حذف میشود. مثال :واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند (به من آب حیات دادند) متمم (این موضوع در مبحث نقش ضمیر بررسی شده است) ی سبکی بوده است) که برای تأکید ذکر میشد. همچنین در شعر و نثر قدیم گاهی اوقات دو حرف اضافه برای یک کلمه ذکر میشد (ویژگ ِ مثال :به شهر اندرون هرکه برنا بُدند ← (در شهر) متمم یادآوری (انواع متمم) بررسی انواع متمم از کتاب نظام جدید حذف شده است ولی چون در مباحث نقشها و چندجزئی تأثیرگذار است بیان خواهد شد (رجوع به مبحث چندجزئی) و امّا یادآوری آخر :گاهی اوقات حرف اضافه با کلمه بعد از خود بهصورت مرکب ذکر میشود .مثل :بهعنوانِ ـ درباره ـ درخصوص ـ از لحاظ ـ ... .4نقش معطوف کلمهای که بعد از حرف «واو» عطف میآید به آن معطوف گویند. مثال: )1کتاب و دفتر خریدم عطف معطوف ()3 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی )2فرزانگان و دیوانگان از کلمات مورد استفاده شعر فردوسی میباشد. معطوف یادآوری :1انواع واو وجود دارد که عبارتند از )1 :واو عطف )2واو ربط )3واو قسم )4واوی که جزو وند میباشد )5واو معیّت (همراهی) (رجوع به انواع واو) واو عطف بین کلمات نقشپذیر ذکر میشود (به عبارت دیگر قبل یا بعد آن فعل نیست) .امّا واو ربط دو جمله را به هم مرتبط میکند. مثال :حسین بیقرار و ناراحت است. یادآوری :2گاهی جمله جابهجا میشود باید اول جمله را مرتب کنیم بعد به نوع «واو» بپردازیم. مثال :دیدم دیروز دوستم را و با او حرف زدم = دیروز دوستم را دیدم و با او حرف زدم) ربط یادآوری :3واو میانوند ربطی به واو عطف ندارد .مثل :گفتوگو ـ رازونیاز مثال :چو خواهی که پیدا کنی گفتوگوی ← واو میانوند یادآوری :4ویرگول و حرف «یا» اگر بتواند به جای حرف واو استفاده شود جزو حروف عطف میباشد. مثال :کتاب یا دفتر /کتاب ،دفتر و قلم خریدم (کتاب و دفتر) معطوف معطوف عطف معطوف بررسی انواع «واو» (رجوع به مبحث حروف) یادآوری« :تله تستیِ» نقش معطوف در مبحث نقش تبعی بیان خواهد شد. .5نقشهای گروه «ب» )5بدل و )6نقش دو نقشی هستند که اگر از ارکان جمله حذف شوند تأثیری در روند جمله ندارند. )5بدل :بیان شد که حذف بدل تأثیری در روند جمله ندارد منتهی بدل در مورد کلمۀ قبل خود توضیح میدهد بهعنوان مثال: .1دوستم حسین آمد (دوستم آمد) بدل امام اول ما علی (ع) پرچمدار میباشند( .امام اول ما پرچمدار والیت میباشند) بدل یادآوری :بدل میتواند عبارت باشد (غالباً در چنین حالتی قبل و بعد آن عالمت « »،میآید). مثال :حافظ ،شاعر بزرگ قرن هشتم ،از نوابغ روزگار است( .حافظ از نوابغ روزگار است) بدل .2نقش بدل میتواند به شکل ضمیر باشد. مثال :تو خود میدانی (تو میدانی) /ما همه میدانیم (ما میدانیم) بدل بدل .3بدل در شعر و نثر قدیم به شکل «کاو ـ کو» دیده شده است. مثال :هر کسی کو دور ماند از اصل خویش (هر کسی که او) بدل ()4 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی . 4در عباراتی مثل :عشق یعنی صمیمیت ـ دوستی یعنی ایثار ـ ربطی به بدل ندارد در اصل بوده :عشق صمیمیت است ـ یعنی کلمه بعد از «یعنی» نمیتواند بدل باشد. .5هر کلمهای که کلمههای قبل خود را توضیح میدهد دلیل بر نقش «بدل» نیست باید حذف آن تأثیری در روند جمله نداشته باشد. مثال :سعدی شاعر بزرگ قرن هفتم میباشد (اگر «شاعر بزرگ قرن هفتم» حذف شود جمله بیمعنا میشود) .6نقش قید در تعریف قید بیان شد که حذف قید تأثیری در روند جمله ندارد کلمه یا ترکیباتی که معنای زمان ـ مکان ـ حالت یا چگونگی ـ شک و یقین، تأیید ،نفی و ...را میدهد. برای مقایسه :الف) من خندان آمدم (خندان حالت را میرساند و میتواند از جمله حذف شود) من آمدم (چگونه آمدی = خندان) ب) من خندان بودم (من بودم = جمله بیمعنی میشود) خندان نمیتواند قید باشد (نقش مسند دارد) برای مقایسه الف) من شب را با دوستم سپری کردم ب) من شب به خانۀ دوستم رفتم قید کلمۀ «شب» معنای زمان میدهد امّا فقط در جمله دوم قید است حذف آن از جمله اول ،ارکان جمله را به هم میریزد) یادآوری :قید میتواند یک عبارت باشد .مثال: او سوار بر اسب ،پیشاپیش سپاه دشمن حرکت میکرد. قید قید نقشهای گروه «ج» .7نهاد مهمترین رکن جمله است که یا انجام دهنده کاری است یا حالتی به آن نسبت داده میشود .مثال: نهاد ← من ــ من به هر جمعیتی ناالن شدم نهاد ← او ــ او در خانه با نهایت آرامش مُرد یادآوری: .1ضمایر منفصل (من ـ تو ـ او ـ ما ـ شما ـ ایشان) میتواند نهاد جمله باشد. ما رفتیم من رفتم شما رفتید تو رفتی آنها رفتند او رفت .2اگر ضمایر منفصل نباشد میتواند محذوف باشد. مثال :جفت بدحاالن و خوشحاالن شدم = نهاد ← من (محذوف) .3در صیغه سوم (مفرد یا جمع) اگر ضمیر منفصل وجود نداشت میتواند به شکل اسم ظاهر شود. ()5 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی مثال :هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش /باز جوید روزگار وصل خویش چه کسی دور ماند ← هر کسی ← نهاد /باز جوید ← چه کسی باز جوید ← نهاد او (محذوف) .4نهاد در صیغه سوم شخص مفرد و جمع در جواب چه کسی یا چه چیزی میآید. مثال :درنیابد حال پخته هیچ خام ← چه کسی درنیابد هیچ خام ← نهاد .5نهاد در فعل امر مفرد (ضمیر منفصل «تو») میباشد اگر ضمیر منفصل «تو» وجود نداشت ضمیر محذوف (تو) میباشد. مثال :روزها گر رفت گو رو باک نیست /تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست نهاد فعلهای «گو» و «رو» ضمیر محذوف (تو) میباشد. نهاد فعل «بمان» ← ضمیر «تو» میباشد. .6آیا میتواند جملهای نهاد نداشته باشد؟ بله کلمات «باید» و «میتوان» اگر با فعل سوم شخص ذکر شود نهاد محذوف است. مثال: میتوان حرف او را باور داشت = نهاد وجود ندارد .7ضمایر پرسشی ـ اشاره ـ مشترک هم میتوانند نهاد باشند. مثال :همچونی زهری و تریاقی که دید؟ که ← نهاد (که = چه کسی) .8نهاد میتواند یک عبارت باشد (از تشکیل چند کلمه باشد) مثال :بر آسمان پریدن کار دشواری است (چه چیز کار دشواری است = در آسمان پریدن) نهاد .7نقش مسند اسم ،صفت و یا حالتی میباشد که به نهاد ـ مفعول و گاهی اوقات به متمّم نسبت داده میشود. مثال :هوا سرد بود ← صفت «دانا» به نهاد «هوا» نسبت داده شده است. ــ همه او را شجاع نامیدند ← صفت «شجاع» به مفعول «او» نسبت داده شده است. ــ در میان جمع به او دکتر میگویند ← اسم «دکتر» به متمم «او» نسبت داده شده است. یادآوری: .1در پیدا کردن مسند اول باید به فعل جمله مراجعه کنیم باید فعلهای جمله اسنادی باشد مثل :است ـ بود ـ باشد ـ شد ـ گشت و ... یا فعلهای :دانستن ـ خواندن ـ نامیدن ـ گردانیدن ( ...رجوع به مبحث چندجزئی) (تمام نکات جملۀ اسمیه یا فعلهای اسنادی با تذکرات خاصّ آن مفصالً در مبحث چندجزئی بیان خواهد شد) .2اگر جملۀ اسنادی وجود داشت به دنبال مسند میگردیم در پیدا کردن مسند تعاریف زیادی وجود دارد بهعنوان مثال کلمات «چه» ـ «که» ـ «چگونه» به فعل اسنادی نسبت دهیم و مسند آشکار میشود بهعنوان مثال: ()6 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی هوای کشور در مقایسه با روزهای قبل خیلی سرد است = هوا چگونه است؟ سرد است. مسند .3امّا روش فوق ،الگوی مطمئنی نیست بلکه در بررسی مسند ،نقشهای گروه «الف» و «ب» را در ذهن جدا میکنیم بعد به مسند فکر میکنیم. مثال :آسمانِ پرستاره و درخشان بسیار زیبا و دلچسب است. در این جمله اگر بخواهیم الگوی فوق حرکت کنیم کلمات «پرستاره ـ درخشان ـ زیبا ـ دلچسب» همگی میتوانند «مسند» باشند. آسمان پرستاره است ـ آسمان درخشان است ـ آسمان زیبا است. حال اول نقشهای گروه «الف» را جدا میکنیم: پرستاره و درخشان و دلچسب = را از جمله حذف میکنیم (زیرا قبل این کلمات «کسره» و «واو» وجود دارد (یعنی نقشهای گروه الف) صفت صفت معطوف جمله باقیمانده :آسمان بسیار زیبا است ← آسمان چگونه است؟ زیبا (مسند) مسند .4متمم به جای مسند :اگر کلمهای برای جایگزین کردن مسند وجود نداشت از حرف اضافه +متمم به عنوان مسند استفاده میشود. مثال :من در خانۀ دوستِ عزیز خود بودم = (جمله باقیمانده) = من نهاد حرف متمم مضافالیه صفت مضافالیه اضافه حال مجبور میشویم از حرف اضافۀ «در» +متمم «خانه» بهعنوان مسند استفاده کنیم .من در خانه بودم نهاد مسند فعل یادآوری: . 1در پیدا کردن مفعول اول به فعل جمله توجّه شود فعل جمله باید متعدّی باشد .اگر بر روی فعل از عبارت «چه کسی را» یا «چه چیزی را» استفاده کنیم معنا بدهد .در غیر اینصورت مفعول نمیپذیرد. مثال :کز نیستان تا مرا ببریدهاند /از نفیرم مرد و زن نالیدهاند ــ مرا ← مفعول (چه کسی را ببریدهاند = مرا) ــ مصرع دوم فعل «نالیدهاند» مفعول نمیپذیرد (چه چیزی را یا چه کسی را نالیدهاند = معنا نمیدهد) ــ کزین پس به کنجی نشینم چو مور /که روزی نخورند پیالن به زور ــ روزی ← مفعول (چه چیزی را نخورند ← روزی را ← مفعول) مصرع اول فعل «نشینم» متعدی نیست (چه کسی را یا چه چیزی را نشینم ← معنا نمیدهد) .2در بعضی از فعلها مفعول بهصورت عبارت یا جمله و حتی جمالت میآید (فعلهای مثل :گفت ـ شنید ـ پرسید )... مثال :که گفتت برو دست رستم ببند ← مفعول (چه چیزی را به تو گفت؟ برو دست رستم ببند) و از من پرسید از حوادث اخیر خبری داری از حوادث اخیر خبری داری ← مفعول (چه چیز را پرسید؟ از حوادث اخیر خبری داری ← مفعول) یادآوری :خبری ← مفعول (یعنی جملۀ دوم که مفعول است دارای ارکان نهاد ـ مفعول میباشد ـ خبری را داری) بشنو از نی چون شکایت میکند /از جداییها حکایت میکند از نی چون حکایت میکند ← ...مفعول (چه چیز را بشنو ← از نی )... .3حرف «را» همیشه نشان مفعول نیست (میتواند فک اضافه یا اضافه باشد .رجوع به حروف) برای مقایسه: ()7 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی ■ معلمی را شنیدم ← از معلمی ← متمم ■ جهانآفرین را به دل دشمن است ← به دل دشمنِ جهانآفرین است ← مضافالیه ■ زاغ چو دید آن ره و رفتار را ← چه چیز را دید ← آن ره و رفتار را ← مفعول .4مفعول میتواند به شکل ضمیر متصل ذکر شود .مثال: دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند ← مرا نجات دادند ← مفعول «دردِ دل» داوطلب عزیز در پیدا کردن نقش مفعول ،اول نقشهای گروه «الف» و «ب» را بررسی کنید بعد به نقش مفعول فکر کنید. مثال :دوست دوران سربازیم حمید را دیدم ← در این مثال «حمید» بدل است و نباید با مفعول اشتباه شود و کلمه «دوست» دوران سربازی «مفعول» است. .01نقش منادا کلمهای که در جمله مورد خطاب واقع میشود (یک گروه اسمی است) و بعد از نشانههای ندا :ای ،یا ،الف ندا ذکر میشود. مثال :ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم ← آفتاب منادا سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز ـ سعدی منادا یادآوری: .1حروف ندا دیگری هم وجود دارند که عبارتند از :ایا ـ های ـ آهای ... مثال :های خیرهسر شدی ← ای فالنی خیرهسر شدی .2گاهی اوقات حرف ندا حذف میشود در چنین حالتی اگر در آغاز حمله باشد مکثی ایجاد میشود و اگر در وسط جمله باشد قبل و بعد آن مکث وجود دارد. مثال: ــ سعدی به روزگان مهری نشسته بر دل ← ای سعدی ← منادا ــ گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد؟ ای سعدی روی سرخ تو را که زرد کرد؟ در مثال فوق قبل و بعد کلمۀ «سعدی» مکث وجود دارد. .3گاهی اوقات منادا حذف میشود که در چنین حالتی بعد از حذف ندا «ای» مکثی وجود دارد که میتوان به جای مکث از کلمۀ «کسی که» (برای انسان) یا «چیزی که» (غیر انسان) استفاده کرد. مثال :ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم ← ای کسی که از خیال و قیاس و گمان و وهم برتر هستی ای خرّم از فروغ رخت اللهزار عمر ← ای کسی که از فروغ رخت اللهزار عمر خرم است .4حواسمان باشد صوت (شبهجمله) با منادا اشتباه نشود (رجوع به مبحث جمله) مثل :ای دریغا ـ دریغا ـ دردا ـ (یعنی درد میکشم ـ )... ()8 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی .5حرف «الف» در نثر قدیم همیشه داللت بر منادا نیست بلکه نشان تعجّب و شگفتی است. مثال :بزرگا که شما دو تنید ← شما دو تن چقدر بزرگید (منادا وجود ندارد) بررسی نقش ضمایر متصل «م ـ ت ـ ش ـ مان ـ تان ـ شان) ضمایر سه نقش میپذیرند )1 :مضافالیه )2متمم )3مفعول اول به سراغ نقش مضافالیه میرویم ضمیر متصل را تبدیل به ضمیر منفصل میکنیم (م :من /ت :تو /ش :او /مان :ما /تان :شما شان :ایشان) و قبل ضمایر کسره میگذاریم و جمله را کامل میخوانیم اگر اجزای جمله به هم نریزد نقش آن مضافالیه میباشد .مثال :تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم (رفتنِ او را ببینم و گفتنِ او را بشنوم) یادآوری :بعد از ضمیر «او» حرف «را» میباشد و ربطی به نقش مفعول ندارد (در اصل بوده :رفتن را ببینم = رفتنِ او) اگر نقش «مضافالیه» نبود به سراغ نقش «متمم» میرویم ضمایر متصل را تبدیل به ضمیر منفصل میکنیم و قبل ضمایر حروف اضافه مثل: برای ـ از ـ به ...قرار میدهیم اگر اجزای جمله به هم نریزد «متمم» میباشد. مثال :و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند ← آب حیات را به من دادند ← (البته اول به سراغ مضافالیه میرویم:و اندر آن ظلمت شب آب حیاتِ من دادند ← معنا نمیدهد پس به سراغ متمم میرویم) اگر مضافالیه و متمم نبود حتماً مفعول خواهد بود. مثال :دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند م :مفعول (مرا از غصّه نجاتم دادند) یادآوری :حواسمان باشد اول با مضافالیه بررسی میکنیم بعد متمم و بعد مفعول .1دوش وقت سحر از غصّه نجاتِ من دادند ← مضافالیه نیست .2دوش وقتِ سحر از غصّه به من نجات دادند ← متمم نیست زیرنویس )1مفعول ـ منادا ـ نهاد ـ مسند )2 /قید ـ مسند (دربند) ـ نهاد ـ مسند ـ صفت )3 /قید ـ قید ـ نهاد ـ قید )4 /صفت ـ نهاد ـ مسند (عقل چیره شود) ـ صفت )5 /منادا ـ قید ـ مضافالیه ـ قید )6 /قید ـ مفعول ـ نهاد ـ مفعول ـ صفت ـ مضافالیه )7 /مفعول ـ مفعول ـ مضافالیه (سقف فلک) ـ مفعول ـ صفت )8 /قید ـ صفت ـ قید ـ قید ـ متمم (مانند تو) )9 /نهاد ـ نهاد ـ مفعول ـ صفت (سختِ سخت) )11 /نهاد ـ متمم ـ (ز عالیمشربی ← مسند) ـ صفت ـ متمم (اندر بند مال = مسند) )11 /نهاد ـ صفت ـ متمم (مانند شکنج) ـ مضافالیه ـ مسند (تو بر تو است) )12 /منادا ـ مفعول ـ مفعول ـ مضافالیه ـ متمم (بدونِ وضو) ()9 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی تستهای مبحث نقش ضمایر -1نقش دستوری واژههای مشخّص شده به ترتیب در کدام گزینه آمده است؟ «اگرچه مست و خرابم تو نیز لطفی کن نظر برین دل سرگشته خراب انداز» )1مسند ـ مفعول ـ متمم ـ صفت )2نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ مسند )3مسند ـ مفعول ـ مفعول ـ صفت )4نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ صفت -2نقش کلمات مشخص شده به ترتیب در کدام گزینه ذکر شده است؟ «پنهان ز حاسدان بخودم خوان که منعمان خیر نهان برای رضای خدا کنند» )1قید ـ مضافالیه ـ نهاد ـ مسند )2مفعول ـ مضافالیه ـ نهاد ـ مفعول )3قید ـ مفعول ـ نهاد ـ مفعول )4قید ـ مفعول ـ نهاد ـ مسند -3نقش دستوری واژههای مشخص شده به ترتیب در کدام گزینه تماماً صحیح است؟ «چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد» )1متمم ـ مضافالیه ـ قید ـ متمم )2نهاد ـ مضافالیه ـ قید ـ متمم )3متمم ـ نهاد ـ مفعول ـ متمم )4نهاد ـ مضافالیه ـ مفعول ـ قید -4نقش کلمات مشخص شده در همۀ گزینهها بهجز ............صحیح است. )1درین باغ از خدا خواهد دگر پیرانهسر حافظ نشنید بر لب جویی و سروی در کنار آرد (نهاد ـ مفعول) )2به ناامیــدی ازین در مرو بــزن فالی بود که قرعه دولت به نام ما افتد (متمم ـ مضافالیه) )3آنکه رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد صبر و آرام تواند به من مسکین داد (مفعول ـ مفعول) )4از راه نظـر مـرغ دلـم گشـت هواگیـر ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد (مفعول ـ مسند) -5نقش کلمات مشخص شده به ترتیب کدام است؟ «بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم» )1مفعول ـ مفعول ـ مفعول ـ صفت )2مفعول ـ مفعول ـ مضافالیه ـ صفت )3نهاد ـ مفعول ـ مضافالیه ـ قید )4نهاد ـ مفعول ـ مفعول ـ صفت -6در کدام گزینه نقش مسند وجود دارد؟ )1همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم )2همه توحید تو گویم که به توحید سزایی )3همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی )4لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید ()11 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -7نقش ضمیر «م» در همه گزینهها بهجز ............یکسان است. )1دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند )2چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند )3این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند )4همّت حافظ و انفاس سحرخیزان بود که ز بنــد غــم ایّام نجاتــم دادنــد -8در همه گزینهها بهجز ............تقدّم مضافالیه بر مضاف وجود دارد. )1صدف را که بینی ز دردانه پُر نه آن قدر دارد که یکدانه دُر )2مرا رقتّـی در دل آمــد بــر این که پاک است و خرّم بهشتِ برین )3تو را تا دهن باشد از حرص باز نیاید به گوش دل از غیب راز )4ندیمان خود را بیفزای قدر که هرگز نیاید ز پرورده غدر -9در همه گزینهها بهجز ............نقش مسند وجود دارد. )1گرچه میگفت که زارت بکشم میدیدم که نهانش نظری با من دلسوخته بود )2عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت فتنهانگیز جهان غمزه جادوی تو بود )3کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگیندل در پیش مشعلی از چهره برافروخته بود )4زمیــن گشــت روشنتـــر از آسمـــان جهانــی خروشــان و آتــش دمــان -11در کدام گزینه گروه مفعولی وجود دارد؟ )1قضا را خداوندِ آن پهندشت در آن حال منکر بر او برگذشت )2بدی را بدی سهل باشد جزا اگر مردی اَحَسِنْ اِلی مَنْ اَسا )3ثنا ماند از آن نامور در کتاب تو را هم ثنا ماند و هم ثواب )4یکی طفل دندان برآورده بود پدر سر به فکرت فرو برده بود -11نقش قافیه در همه گزینهها بهجز ............یکسان است. )1در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ سرود زهره به رقص آورد مسیحا را )2چو با حبیب نشینی و باده پیمایی به یــاد دار محبّــان بادپیمــا را )3جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را )4به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر به بند و دام نگیرند مرغ دانا را ()11 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -12نقش واژه مشخص شده در کدام بیت متفاوت است؟ )1چشم از پی آن باید تا چیز عجب بیند جان از پی آن باید تا عیش و طرب بیند )2پیراهنی که آید ازو بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قبا کنند )3گلبانان را جمله گـــردن میزنــم قصـد شــاخ تــازه و تـــر میکنــم )4ز خاک من اگــر گنــدم برآیــــد از آن گــر نان پــزی مستی فزایـــد -13نقش موصوفها در بیت زیر به ترتیب کدام میباشد؟ «به هر سو بلبل عاشق در افغان )1متمم ـ مفعول تنعم از میان باد صبا کرد» )3متمم ـ نهاد )2قید ـ نهاد )4مفعول ـ نهاد -14نقش مضافها در بیت زیر به ترتیب کدام میباشد؟ گره بند قبای غنچه واکرد» «نقاب گل کشید و زلف سنبل )1مفعول ـ معطوف ـ مفعول )2مفعول ـ مفعول ـ مفعول )3نهاد ـ معطوف ـ مسند )4نهاد ـ مفعول ـ مفعول -15نقش واژه مشخص شده در بیت زیر با همهی گزینهها بهجز ............یکسان است. «دانهدانه گهر اشک ببارید چنانک گره رشتهی تسبیح ز سر بگشاید» )1سعدی همه روزه عشق میباز تا در دو جهان شوی به یک رنگ )2کسانی که فعلت پسندیدهاند هنوز از تو نقش برون دیدهاند )3اگر کوتهی پای چوبین مبند که در چشم طفالن نمایی بلند )4همه شب در این غصّه تا بامداد سقط گفت و نفرین و دشنام داد -16تعداد مسند در کدام گزینه از ابیات زیر یکسان است بهجز: الف) گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب ب) گرچه جام ما نشد پر می به دوران شما دل خرابی میکند دلدار آگاه کنید ج) ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی نروم جز به همان ره که توام راهنمایی د) هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما ه) جلوهگاه رخ او دیده من تنها نیست ماه و خورشید همین آینه میگردانند ی) اینچه استغناست یارب وین چه قادر حکمتست کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست )1ب ـ ج )2الف ـ د )3ج ـ ه ()12 )4ه ـ ی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -17نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟ «چو مهمان خراباتی ّ که دردسر کشی جانا گرت مستی خمار آورد» بعزت باش با رندان )1مسند ـ مضافالیه ـ متمم ـ نهاد )2متمم ـ مضافالیه ـ مفعول ـ نهاد )3متمم ـ مضافالیه ـ متمم ـ مفعول )4مسند ـ مضافالیه ـ متمم ـ مفعول -18در بیت «شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان /که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان» نقش کلمات مشخّص شده بهترتیب کدام است؟ )1نهاد ـ صفت ـ مفعول ـ مضافالیه )2نهاد ـ بدل ـ مفعول ـ مضافالیه )3نهاد ـ بدل ـ مسند ـ مضافالیه )4مفعول ـ بدل ـ مسند ـ مفعول -19نقش قافیه در همهی ابیات بهجز ............صحیح است. )1ندانـــی که شوریدهحاالن مســت چــرا برفشاننـــد در رقــص دست (مفعول) )2به چــرخ انــدر آینـــد دوالبوار چـو دوالب بـر خــود بگرینـد زار (قید) )3چو بیشک نبشتهست بر سر هالک به دستِ دالرام خوشتـــر هالک (مسند) )4ز خاک آفریــدت خداونــد پـاک پس ای بنده افتادگی کن چو خاک (متمم) -21در همهی گزینههای زیر بهجز ............نقش مفعولی یافت میشود. )1تواضـــع ســر رفعـت افــرازدت تکبّر به خــاک انــدر انــدازت )2بلندیــت بایــد تواضــع گزیــن که آن بام را نیست سُلّم نردبان جز این )3گرستن گرفت از سر صدق و سوز که ای یــار جـانپـــرور دلفـــروز )4نه گـر چون تویی بر تو کبر آورد بزرگش نبینــی به چشــم خــرد؟ -21در همهی گزینهها نقش مفعولی ،متممی ـ اضافی وجود دارد بهجز: )1نَفَس مینیارَم زد از شُکرِ دوست که شُکری ندانم که درخوردِ اوست )2ز ره بازپس مانــدهای میگریست که مسکینتر از من در این دشت کیست؟ )3غریبــی که رنـــج آردش دهــــر بدار و دهنــد آبش از شهــر خویــش )4جوانـی ســر از رای مادر بتــافت دل دردمنـــدش به آذر بتـــافــت -22در جمالت زیر چند متمم وجود دارد؟ «به تندی ّ محبت و عشق به جان رسید و حتی با وجود همه تحمل مشکالت عشق ،معشوقه او را از پا درآورد و در نهایت جهان فانی را با قلبی اندوهناک وداع کرد». )1چهار )2دو )3پنج ()13 )4سه ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -23نقش کلمهی «نیمهشب» در بیت زیر ،در همهی گزینهها وجود دارد بهجز: «گفت میباید تو را تا خانهی قاضی برم /گفت رو صبح آی قاضی نیمشب بیدار نیست» )1دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم )2دوشم نویــد داد عنایــت که حافظا بازآ که من به عفو گناهی ضمان شدم )3دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند )4معاشران گره از زلف یار باز کنید شبی خوشست بدین قصهاش دراز کنید -24نقشهای «بدلی ـ مسندی ـ منادایی ـ قیدی» بهترتیب در کدام ابیات دیده میشود؟ الف) در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود ب) گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد؟ اکسیر عشق بر مسم اوفتاد و زر شدم ج) چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد د) تنور الله چنان برفروخت باد بهار که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد )1الف ـ د ـ ج ـ ب )2الف ـ د ـ ب ـ ج )3ج ـ ب ـ الف ـ د )4ج ـ د ـ ب ـ الف -25در کدام گزینهها نقشهای «منادا ـ بدل ـ مسند» وجود دارد؟ )1ز مهربانی جانان طمع صبر حافظ که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند )2حافظ چو ترک غمزه ترکان نمیکنی دانی کجاست جای تو خوارزم یا خجند )3حافظا گر نروی از در او هم روزی گذری بر سرت از گوشه کناری بکند )4میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز -26در بیت« :عجب میداشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه /ولی منعش نمیکردم که صوفیوار میآورد» کدام گزینه صحیح است؟ )1دو قید ـ دو مفعول )2نقش ضمیر :مفعول /ـ یک مسند )3سه نهاد ـ یک معطوف )4یک متمم ـ دو بار حذف مفعول -27در بیت «گَرَم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم /ز جام و وصل می نوشم ز باغ عیش گل چینم» )1متمم ـ معطوف ـ مضافالیه ـ مضافالیه )2مضافالیه ـ معطوف ـ مضافالیه ـ مفعول )3مضافالیه ـ معطوف ـ مضافالیه ـ مضافالیه )4متمم ـ معطوف ـ مضافالیه ـ مفعول -28نقش کلمات در بیت زیر بهترتیب کدام درست است؟ «دلم رمیده شد و غافلم من درویش که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش» )1مسند ـ مسند ـ متمم ـ صفت )2مسند ـ نهاد ـ متمم ـ صفت )3مسند ـ مسند ـ نهاد ـ صفت )4قید ـ مسند ـ متمم ـ صفت ()14 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -29در همهی گزینهها در دو مصرع مفعول وجود دارد بهجز: )1توان گفت او را سحــاب کــرم که دستش چو باران فشاندی درم )2شنیدم که جشنی ملوکانه ساخت چو چنگ اندر آن بزم خلقی نواخت )3چو شیر خدا راند بر خصم ،تیغ به سرکوفت شیطان دو دست دریغ )4فرو کوفت پیری پسر را به چوب بگفت ای پدر بیگناهم مکوب -31در بیت «دلق حافظ به چه ارزد به میش رنگین کن /وانگهش مست و خراب از سر بازار بیار» نقش کلمات بهترتیب کدام است؟ )1مفعول ـ مفعول ـ مفعول ـ قید )2مضافالیه ـ مسند ـ مفعول ـ مفعول )3مفعول ـ مسند ـ مفعول ـ قید )4مضافالیه ـ مسند ـ متمم ـ قید -31در بیت« :قمر را روشنایی نامه داده /عطارد را دوات و خامه داده» نقش کلمات بهترتیب کدام است؟ )1مفعول ـ مسند ـ متمم ـ مفعول )2متمم ـ مفعول ـ متمم ـ مفعول )3متمم ـ مفعول ـ مفعول ـ مسند )4مفعول ـ مفعول ـ متمم ـ مفعول -32تعداد نقش مسند در همهی گزینهها بهجز ............یکسان است. )1کاله سعادت یکی بر سرش گلیم شقاوت یکی در برش )2از آن خاندان خیر بیگانه دان که باشند بدگوی این خاندان )3دگر مرکب عقل را پویه نیست عنانش گیرد تحیّر که بیست )4محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت که سنگ ترازوی بارش کم است -33در کدام گزینه متمم به جای مسند ذکر شده است؟ )1من در خانهی دوست بسیار و عزیز خودم بودم. )2حرفهای او در مقایسه با حرفهای مادرم جالب و بدون نقص نبود. )3من به هر جمعیتی ناالن شدم /جفت بدحاالن و خوشحاالن شدم )4تن ز جان و جان ز تن مستور نیست /لیک کس را دیدِ جان دستور نیست -34نقش ضمایر در همهی گزینهها بهجز ............یکسان است. )1دارم امید عاطفتی از جناب دوست کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست )2گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست )3عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد )4چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد چو هست حافظ مسکین غالم و چاکر دوست ()15 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی -35نقش ضمایر در کدام گزینهها بهترتیب مفعول و مضافالیه میباشد؟ )1مکن از خواب بیدارم خدا را که دارم خلوتی خوش با خیالش )2ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال مرغ زیرک چون به دام افتد تحمّل بایدش )3فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش )4صحبت عافیتت گرچه خوش افتاد ای دل فرومگذارش جانب عشق عزیزست -36نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر در کدام گزینه بهترتیب صحیح است؟ «سگی پای صحرانشینی گزید به خشمی که زهر ش ز دندان چکید» )1مفعول ـ نهاد ـ مضافالیه (برای دندان) ـ متمم )2مفعول ـ نهاد ـ مضافالیه (برای زهر) ـ متمم )3نهاد ـ مفعول ـ مضافالیه (برای دندان) ـ متمم )4نهاد ـ متمم ـ مضافالیه (برای دندان) ـ مفعول -37نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر در کدام گزینه بهترتیب صحیح است؟ «سخنهای منکر به معروف گفت که یک دم چرا غافل از وی بخفت» )1مفعول ـ مضافالیه ـ قید ـ قید )2نهاد ـ صفت ـ قید ـ مسند )3مفعول ـ صفت ـ قید ـ مسند )4مفعول ـ صفت ـ قید ـ قید -38نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟ «حبابوار براندازم از نشاط کاله اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد» )1قید ـ نهاد ـ مضافالیه ـ مفعول )2قید ـ مفعول ـ مضافالیه ـ نهاد )3مفعول ـ مفعول ـ مضافالیه ـ نهاد )4مفعول ـ نهاد ـ متمم ـ نهاد -39در همهی ابیات بهجز ............منادا وجود دارد. )1دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را )2حضوری گر همیخواهی ازو غایب مشو حافظ متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها )3کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست )4سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمیتوان کرد اِلّا به روزگاران -41در همهی گزینهها بهجز ............منادا وجود دارد. )1دل میرود ز دستم صاحبدالن خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا )2حافظ نگشتــی شیــدای گیتــی گـــر میشنیـــدی پنــد ادیبــان )3سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز زنده آن است که نام به نکویی ببرند )4بیدل این کمهمتان بر عزّ و جاه فخرها دارند و عاری بیش نیست ()16 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -41در کدام گزینه مضافالیه بر مضاف مقدم شده است؟ )1تو را کس نگوید نکو میکنی که جان در سر کار او میکنی )2مرا چند گویی که در خوردِ خویش حریفی بهدست آر همه درد خویش )3تو را آتش عشق اگر پر بسوخت مرا بین که از پای تا سر بسوخت )4پدر را جفا کرد و تندی نمود که آخر تو را نیز دندان نبود؟ -42نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟ «بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد» )1مفعول ـ منادا ـ نهاد ـ مفعول ـ متمم )2نهاد ـ منادا ـ مفعول ـ نهاد ـ متمم )3مفعول ـ منادا ـ نهاد ـ قید ـ متمم )4نهاد ـ مفعول ـ نهاد ـ مفعول ـ نهاد -43نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟ «در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانهسر حافظ )1متمم ـ قید ـ منادا ـ نهاد )3متمم ـ قید ـ نهاد ـ مفعول نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد» )2نهاد ـ قید ـ نهاد ـ مفعول )4مفعول ـ قید ـ منادا ـ مفعول -44نقش کلمهی «حافظ» در همهی گزینهها یکسان است بهجز: )1غبار راه گذارت کجاست تا حافظ به یادگار نسیم صبا نگه دارد )2خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند وز زبان تو تمنای دعایی دارد )3حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد )4حافظ اگر سجده تو کرد مکن عیب کافر عشق ای صنم گناه ندارد -45در همۀ گزینهها «جای مضافالیه و مضاف جابهجا شده است بهجز: )1مرا بار لطفش دوتا کرد پشت به شمشیرِ احسان و فضلم بکشت )2عدو را به الطاف گردن ببند که نتوان بریدن به تیغ این کمند )3حسد مرد را بر سر کینه داشت یکی را به خون خوردنش برگماشت )4یکی را پسر گم شد از راحله شبــانگــه بگــردیــد در قافلــه -46نقش اصلی یا تبعی واژههای مشخص شده ،در متن زیر بهترتیب کدام است؟ «مرد کتچرمی قلچماقی که ریخت شوفرها را داشت جواب داد :چهطور صاحب نداره؟ مگر بیصاحب هم میشه؟ پوستش خودش ،دستکم پانزده تومن میارزه» )2مضافالیه ،مفعول ،مفعول ،نهاد ،قید )1مضافالیه ،مفعول ،مفعول ،بدل ،ضمیر )3وصفی ،نهاد ،مسند ،نهاد ،ضمیر )4وصفی ،مفعول ،مفعول ،بدل ،قید ()17 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -47نقش کلمات مشخص شده بهترتیب در همهی ابیات ،بهجز بیت ............کامالً درست است. )1نیک ،بیش از بد ،حجاب راه بینایان شود زحمت گل بیشتر از خار باشد دیده را (بدل ـ مسند) )2طالبـــــان و ســالکـــان در راه تــو جمله همچــون چاکــرنــد و شـــاه تــو (نهاد ـ بدل) )3تو کز خلوت نداری بهره خرج انجمنها شو که باشد در صدف چون گوهر سیراب عیش ما (مفعول ـ متمم) )4گردش پرگار ما را حلقه مویی بس است مرکز سرگشتگیها خال دلجویی بس است (نهاد ـ مضافالیه) -48نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟ گشتم حقیر راه او تا ساق شیطان بشکنم» )2مسند ـ نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ متمم «گشتم مقیم بزم او چون لطف دیدم عزم او )1نهاد ـ متمم ـ مسند ـ مضافالیه ـ متمم )4مسند ـ مسند ـ مفعول ـ مضافالیه ـ مفعول )3نهاد ـ مسند ـ مسند ـ مضافالیه ـ مفعول -49نقشهای اصلی و تبعی واژههای مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟ «چرا غم دگران میکند پریشانم اگر نه رشتهی جانها به یکدگر بسته است؟ )1مفعول ـ قید ـ مفعول ـ نهاد )2نهاد ـ مسند ـ مفعول ـ نهاد )3مضافالیه ـ مسند ـ نهاد ـ مفعول )4نهاد ـ قید ـ مفعول ـ مفعول -51نقش دستوری «موصوف»ها در بیت زیر بهترتیب کدام است؟ «دو چشم تو کز خواب صبح برخیزند )1نهاد ـ مسند ـ متمم هزار فتنه به هر گوشهای برانگیزند» )2مسند ـ مفعول ـ نهاد )3نهاد ـ مفعول ـ متمم )4مفعول ـ مسند ـ نهاد -51نقش دستوری موصوفها در مصراع دوم زیر بهترتیب کدام است؟ «متاب از روزن ای ماه دلافروزم ،چه اصراری /که شمع کشتهام بینی و زندان غمافزا را» )1مسند ـ مفعول )2مفعول ـ مسند )3مضافالیه ـ مفعول )4مسند ـ مضافالیه -52نقش واژههای مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟ «راز همه کرد افشا ،ننموده رخ زیبا /هم پردهدرش بنگر هم پردهنشین بین» )1قید ـ نهاد ـ مضافالیه ـ مسند )2بدل ـ مفعول ـ مضافالیه ـ مسند )3مضافالیه ـ مسند ـ مفعول ـ مسند )4مضافالیه ـ مفعول ـ مفعول ـ نهاد -53تعداد مسند در کدام ابیات یکسان است؟ الف) در عالم زیبایی تو خاوجۀ معروفی در گوشه تنهایی من بندۀ گمنامم ب) ساقی از این مقام شد صبح نشاط ،شام شد خواب خوشم حرام شد بادۀ خوشگوار هم ج) در سرم هست که خاک کف پای تو شوم من بر اینم مگرم بخت موافق شود د) با وجود تو نمانده است امیدی ما را که رخ خوب تو دیباچۀ هر امید است )1الف ـ د )2الف ـ ج )3ب ـ ج ()18 )4ب ـ د ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -54با توجه به بیت «دلدار که گفتا به توام دل نگران است /گو میرسم اینک به سالمت نگران باش» کدام مورد کامالً درست است؟ )1بیت فاقد مفعول است. )2در بیت چهار نهاد وجود دارد. )3دو جملۀ اسنادی در بیت وجود دارد. )4دو واژۀ مرکب در بیت وجود دارد. -55نقش واژههای مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟ «در هوای گل روی تو بود خواجو را /همنفس بلبل شبخیز خوشالحان همه شب» )1مضافالیه ـ مفعول ـ مسند ـ نهاد )2مضافالیه ـ مضافالیه ـ مسند ـ نهاد )3مضافالیه ـ مفعول ـ نهاد ـ مسند )4متمم ـ مضافالیه ـ نهاد ـ مسند -56اگر نقش واژههای قافیه« :متممی ،مفعولی ،مسندی و اضافی» باشد ،بهترتیب در کدام گزینه درست است؟ الف) در لباس دشمنی کردند با ما دوستی شور چشمانی که داغ ما نمکدان ساختند ب) گریه زندانی افالک از هم نگسلد وای بر شمعی که بهر شبستان ساختند ج) غافلند از دستگاه مور قانع زیر خاک تنگچشمانی که با ملک سلیمان ساختند د) وه چه صیادی که از سهم تو شیران جهان هم ز پهلوی تر از خود نیستان ساختند )1ب ـ د ـ الف ـ ج )2د ـ ج ـ الف ـ ب )3ب ـ الف ـ ج ـ د )4الف ـ د ـ ب ـ ج -57نقش واژههای مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟ «سخنچین کند تازه جنگ قدیم به خشم آورد نیکمرد سلیم» )1نهاد ـ مسند ـ متمم ـ مفعول )2مسند ـ قید ـ مفعول ـ نهاد )3مسند ـ قید ـ نهاد ـ مفعول )4نهاد ـ مسند ـ مفعول ـ مفعول ()19 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی نقشهای تبعی قبل از پرداختن به نقش تبعی ،نکتهای را یادآور میشوم که چرا نقش تبعی را از مبحث نقشها جدا کردیم؟!! جدا کردن تستهای نقش تبعی تأکید بیشتر بر روی تستهای تبعی میباشد تا ریز نکات و دامِ تستی آن را بهتر بشناسید). .1معطوف نقشهای تبعی عبارتند از: .2بدل .3تکرار .0معطوف در مبحث نقشها به آن پرداختیم امّا مروری میکنیم بر روی نکات تستی آن. یادآوری :حواسمان به واو عطف و فرق آن با «واو ربط» و «واو وندی» باشد. ــ من و حسین درس خواندیم معطوف ــ در چاه بودیم و تاریکی (در چاه و تاریکی بودیم) معطوف من با او گفتوگو کردم ← واو وندی است (یعنی کلمه گفتوگو یک کلمه است و ربطی به نقش معطوف ندارد) ــ بودم بیقرار و نگران آمدم ← بیقرار بودم و نگران آمدم (واو ربط) .2بدل (رجوع به مبحث نقش) ــ ضمایر مشترک (خود ،خویش ،خویشتن) میتواند بدل باشد. ــ من خودم بارها به او گفتم بدل یادآوری :کلمۀ «خود» اگر در آغاز جمله (مخصوصاً قبل از نهاد) بیاید قید تأکید میباشد. ــ خود پشیمانی نروید از عدم ← قید ــ جامی ،بزرگترین شاعر قرن نهم ،از آثار نظامی تقلید کرده است. بدل .3تکرار یک واژه در یک جمله دو بار تکرار شود ← به کلمهی تکراری دوم ،نقش تکرار میگویند (البته با نقش یکسان) ــ حسین حسین بیا ← (ای حسین ای حسین بیا) ← نقش هر دو یکسان است. تکرار یادآوری .1 :دو کلمۀ تکراری میتواند با فاصله ذکر شود به شرط آنکه جمله را مرتب کنیم در کنار هم ذکر شود. مثال :الف زنم الف ← (الف الف زنم) تکرار .2دو کلمهای تکراری باید نقش و معنایشان یکی باشد. ــ بهرامِ گور ،گور میگرفت ← (به دو دلیل تکرار نیست « )1گور» اول قبلش کسره وجود دارد امّا «گور» دوم مفعول میباشد )2 معنای اولی نام یا لقب بهرام گور است امّا دومی گورخر میباشد) .3نقش تکرار با آرایه تکرار اشتباه نشود در آرایه «تکرار» همین که دو کلمه عین هم باشد کفایت میکند امّا نقش «تکرار» ضوابط و نکات خاص خود را دارد. ()21 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی تستهای مبحث «نقش تبعی» -1در کدام عبارت «نقش تبعی» وجود ندارد؟ )1کسی کاو را تو لیلی کردهای نام نه آن لیلی است کز من برده آرام )2شرست جمله دنیا ،خیرست دین همه این شرّ بازداشتت از خیر خیره خیر )3مرا خود ز سر نیست چندان خبر که تبر )4هرچند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت تاج بر است یا تارکم -2در همۀ گزینهها بهجز .........نقش تبعی وجود دارد. )1نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست کالهداری و آییـــن ســـروری دانـــــد )2حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است )3چه مستیست ندانم که رو به ما آورد که بود ساقی و این باده از کجا آورد )4تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرینکار که در برابر چشمی و غایب از نظری -3در همۀ گزینهها واو عطف و ربط وجود دارد بهجز: )1بداندیش را جاه و فرصت مده عدو در چَه و دیو در شیشه بِه )2بد و نیک را بذل کن سیم و زر که این کسب خیرست و آن دفع شرّ )3صد تیغ جفا بر سر و تن دید یکی چوب تا شد تهی از خویش و نیاش نام نهادند )4وین نغمه محبت بعد از من و تو ماند تا در زمانه باقی است آواز باد و باران -4در کدام گزینه نقش تبعی وجود دارد؟ )1بدی را بدی سهل باشد جزا اگر مَردی اَحسن اِلی مَنْ اَسا )2وزین افتان و خیزان جوان همی رفت بیچاره هر سو دوان )3خویش را دیدند سیمرغ تمام بود خود سیمرغ ،سی مرغ تمام )4در عشق کسی قدم نهد کش جان نیست با جان بودن به عشق در سامان نیست -5در همۀ گزینهها نقش تبعی وجود دارد بهجز: )1ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی نروم جز به همان ره که توام راهنمایی )2گفت خود دادی به ما دل حافظا ما نگماشتیم )3شعر من بر علم من برهان بس است جان فزای و پاک چون آب زالل )4گر به پند اندر رغبت کنی ای خواجه پندنــامهســت تـــرا دفتــر و اشعــارش ()21 محصل بر کسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی -6در کدام گزینه دو نقش تبعی وجود دارد؟ )1از آن پاکتر نیست کس در جهان )2از حجّت بشنو سخن به حجّت )3ترسیدم و پشت بر وطن کردم )4طالبان و سالکان در راه تو که هست او سوی مُتّهم مُتّهم بر حُجّت حُجّت به دل بیارام گفتم من و طالع نگونسارم جمله همچو چاکرند و شاه تو -7در همهی گزینهها واو ربط و عطف هر دو موجود است بهجز: )1پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند دیوار زندگی را زین گونه یادگاران )2غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو )3یکی ز ما و هزار از شما اگرچه شما چو مار و مورچه بسیار و ما نه بسیاریم )4کار و کردار تو ای گنبد زنگاری نه همی بینم جز مکر و ستمکاری -8در کدام گزینه دو نقش تبعی وجود دارد؟ )1چونــــی و چگونــــهای چه ســــازی من با تــو ،تــو با که عشـــق بــازی )2میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیزد )3جامهای کاو نشود غرقه به خون بهر وطن بدر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است )4ز دستِ شاهــد نازکعـــذار عیســـیدم شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود -9در کدام گزینه نقش معطوف وجود دارد؟ )1سپیـــد و سیــه پـــاره بـــر دوختــــه بضاعـــــت نهـــــاده زر انــدوختـــــه )2من این حکایت پُر رمز و راز را دیشب از شنیدستم )3گفت از بهر غرامت جامهات بیرون کنم گفت پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست )4تو را که گفتست و گوی بر درمی چگونه از تو توقع کند کسی کرمی؟ آن دهان پریچهرهای -11در همۀ گزینهها نقش تبعی یافت میشود بهجز: )1تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرینکار که در برابر چشمی و غایب از نظر )2در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن ،دیدم که جانم میرود )3کمال است در نفس انسان سخن تو مکن )4من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم تو به یک جرعۀ دیگر ببری از دستم خود را به گفتار ناقص -11در عبارات زیر چند نقش تبعی (معطوف) وجود دارد؟ «عرفا در فراز و نشیب زندگی راز و رمزهای زیادی در گفتوگوهای پنهانی خود با خدا بیان میکنند ،کاش درون و برون را درک کنند تا بتوانند به کنه هستی معشوق ازلی پی ببرند». )1سه )2یک )3چهار ()22 )4دو ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -12در عبارات زیر چند نقش تبعی (معطوف) وجود دارد؟ «در اداره با همقطارها قرار و مدار گذاشته بودیم که پرس وجو کنیم ببینیم چه کسی درد فهم دارد و چه کسی درد ّ کلی تحقیق و ّ تفحص به این نتیجه رسیدیم که درد فهم و درد یادگیری دو مقوله جدانشدنی است یادگیری .بعد از پس به این نتیجه رسیدیم که آزاداندیشی و ژرفاندیشی را فراموش نکنیم». )1سه )2یک )3چهار )4دو -13در کدام عبارت «نقش تبعی» وجود ندارد؟ (کنکور) )1نثر داستانی اکنون مهمترین نوع ادبی اروپا و مهمترین نوع ادبی جهان امروز است و خود اقسامی دارد. )2در نگاه نخست ،طنز برای شوخی و خنده است .ولی بعد روشن میشود که طنزنویس از نارسایی و نارواییهای جامعه رنج میبرد. )3شعر انسانی به مسایل وطن پرستی ،بشردوستی ،مخالف با استعمار و تسلط بیگانگان ،محبت به فرزندان و خانواده و آزادیخواهی میپردازد. )4نکتۀ مهمی که لزوم اخالق جدید را مطرح میسازد ،این است که اخالق از بنیادهای اجتماعی است و دارای تمام خصوصیات این بنیادهاست. -14در کدام عبارت «نقش تبعی» وجود ندارد؟ (کنکور) )1هرگز خداوند ،جهان و طبیعت را با پاییز و زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. )2سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است نوروز یک جشن ملّی است که هرساله بهپا میشود. )3نوروز ،داستان زیبایی است که در آن ،طبیعت ،احساس و جامعه هرسه دستاندرکارند. ) 4نوروز ،روز نخستین آفرینش ،که اهورامزدا دست به خلقت جهان زد و شش روز در این کار بود. -15در کدام بیت «نقش تبعی» یافت نمیشود؟ (کنکور) )1تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرینکار؟ که توسنی چو فلک رام تازیانه توست )2امروز چنان بزی که فردا چو روی خندان تو برون روی و گریان همه کس )3مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بهجز فکر توام کاری هست )4به می سجّاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها « -16نقش تبعی» در کدام گزینه با سایر گزینهها تفاوت دارد؟ )1امیر از آن جهان آمده ،به خیمه فرود آمد و جامه بگردانید و ترو تباه شده بود و برنشست. )2گفت :بونصر را بگوی که امروز دُرستم و در این دو سه روز ،بار داده آید که علّت و تب تمامی زایل شد. ) 3این مرد بزرگ و دبیر کافی ،به نشاط ،قلم درنهاد تا نزدیک نماز پیشین از این مهمات فارغ شده بود. ) 4امیر را یافتم آنجا بر زبر تخت نشسته مخنقه در گردن ،عقدی همه کافور و بوالعالی طبیب آنجا نشسته بود. ()23 (کنکور) دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی -17در کدام عبارت «نقش تبعی» وجود ندارد؟ (کنکور) )1دل اگــر بــار کشـــد بـــار نگــاری بـــاری سر اگر کشته شود بر سر کاری باری )2جمال عارض خورشید و حُسن قامت سرو تو را رسد که چو دعوی کنی بیان داری )3بدین روش که تو طاووس میکنی رفتار نه برج من که همه عالم آشیان داری )4بدین صفت که تویی دل چه جای خدمت توست که با چنین صنمی دست در میان داری -18کدام بیت فاقد «نقش تبعی» است؟ (کنکور) )1الف زنم الف که تو راست کنی الف مرا ناز کنم ناز که من در نظرت معتبرم )2شاباش زهی نوری بر کوری هر کوری کو روی نپوشاند زان پس که بر آرد سر )3آسمان خود کنون ز من خیره است که نمیخسبد )4بر زمین و چرخ روید مر تو را یاران صاف لیک عهدی کردهای با باز پیشین یاد دار چرا این زبون -19در کدام گزینه «نقش تبعی» یافت میشود؟ (کنکور) )1حال چوگان ،چون نمیدانی که چیست ای نصیحتگو به ترک گوی گوی )2تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال خطا نگر که دل امید در وفای تو بست )3حریف عهد مودت شکست و من نشکستم خلیل بیخ ارادت برید و من نبریدم )4با پریرویان ،به خلوت روی در روی آوری خویش را دیوانه سازی و پریخوانی کنی -21در کدام سروده دو نقش «تبعی» موجود است؟ (کنکور) )1عاشقـــم ،عاشـــق ستـــارۀ صبـــح عـــاشـــــق ابـرهـــای ســــرگــــردان )2آتــش زنـــم بــــه خرمـــن امیـــدت بــــا شعلههــــای حســـرت و ناکامـــی )3ای مرغ دل که خسته و بیتابی دمســـاز بــــاش بـــا غــــم او دمســاز )4اکنون منم که در دل این خلوت و سکوت ای شهر پرخروش ،تو را یاد میکنم -21با توجه به بیت زیر ،کدام موارد کامالً درست است؟ « گیرند مردم دوستان ،نامهربان و مهربان /هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس» (کنکور) الف) در بیت دو واو عطف وجود دارد. ب) یک مسند در بیت وجود دارد. ج) در بیت یک نقش تبعی یافت میشود. د) در بیت یک صفت مبهم به چشم میخورد. )1الف ـ ب )2الف ـ ج )3ب ـ د ()24 )4ج ـ د دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی مبحث چندجزئی مبحث چندجزئی در اصل ادامۀ نقشها یا بررسی جمالت میباشد (یعنی باید یا در مبحث نقشها بررسی میشد یا در مبحث انواع جمله) و باز جداگانه از مبحث نقشها به آن پرداخته میشود تا تمرین و تکرار ،تسلط شما «دانشآموزان عزیز» را بر روی این مبحث بیشتر کند. ــ در مبحث چندجزئی طبق چهار الگوی زیر عمل میکنیم. .1اسمیّه .2افعال تمییزپذیر (که به اسمیه و افعال تمییزپذیر «اسنادی» میگویند چندجزیی .3افعال الزم .4افعال متعدّی .1اسمیّه :اگر جمله با یکی از فعلهای «است (هست) /بود /باشد (بُوَد) /شد (شود) /گشت (گردد)» به اتمام برسد به آن جملۀ اسمیّه (اسنادی) میگویند بهعنوان مثال: ــ من به هر جمعیتی ناالن شدم ــ زمین گشت روشنتر از آسمان ــ مگر از آتش دوزخ بُودَش روی رهایی یادآوری: .1فعل «است» اگر به معنای وجود داشتن قرار داشتن باشد اسمیه یا (اسنادی) نیست برای مقایسه: الف) نان در سفره است (وجود دارد) اسمیه (اسنادی) نیست. ب) او خوشحال است ← اسمیه .2فعل «شد ،شود» اگر به معنای رفت یا رود باشد اسمیّه (اسنادی) نیست. الف) چو پیش پدر شد سیاوش پاک (رفت) ← اسمیّه (اسنادی) نیست. رفت ب) سراسر همه دشت بریان شدند ← اسمیّه .3گشت (گردد) چندین معنا دارد )1 :گردش کردن )2چرخیدن )3تغییر کردن )4شد یا شود و زمانی اسمیّه (اسنادی) است که معنای «شد یا شود» باشد برای مقایسه: الف) زمین گشت روشنتر از آسمان (زمین از آسمان روشنتر شد) ← اسمیّه (اسنادی) ب) زمین به دور خورشید میگردد (میچرخد) ← اسمیّه نیست. ج) او در بازار با دوستان خود میگشت ← گردش میکرد) ← اسمیّه (اسنادی) نیست. .4شناسههای «م ـ ی ـ یم ـ ید ـ ند» اگر به معنای فعل هستم ـ هستی ...باشد اسمیّه (اسنادی) است. مثال :ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی (پاک هستی ـ خدا هستی) ← او جملۀ اسمیّه (اسنادی) .5اگر قبل از فعلهای «است ـ بود ـ باشد» بن ماضی +ه (صفت فاعل یا مفعول) باشد در اسمیّه بودن آن مشکوک میشویم .با مثال درک کنیم. ()25 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی اسمیّه (اسنادی) اسمیّه نیست شده است گفته است گشته بود دیده بود گردیده باشد خورده باشد یعنی فعلهای «است ـ بود ـ باشد» و همچنین «ه» را از ذهن خود حذف میکنیم آنچه که باقی میماند تکلیف «اسنادی» از غیر «اسنادی» مشخّص میشود. برای مقایسه :الف) مشکالت شما ،مشکالت اساسی قلمداد شده است ← اسمیّه (اسنادی) ب) او به دوستان خود افکار و اندیشههای خاصی بخشیده است ← اسمیّه (اسنادی) نیست .6فعل «بهشمار رفت» یا «به شمار میرود» (بهشمار آید ـ بهشمار میآید) جمله اسمیّه (اسنادی) حساب میشود .زیرا معنای «حساب شد» یا «حساب میشود» میباشد. مثال :اهداف او در جامعه جزو الگوهای اساسی بهشمار میرود ← حساب میشود (اسنادی) یادآوری مهم :اگر جملۀ اسمیّه (اسنادی) باشد به آن سهجزئی گذرا به مسند می گویند )1 .نهاد )2مسند )3فعل یعنی جملۀ ما اسمیّه (اسنادی) سه رکن اساسی دارد و بقیۀ نقشها در جمله تأثیری در روند جمله ندارد. .2افعال تمییزپذیر (اسنادی) افعال تمییزپذیر ادامۀ جملۀ اسنادی است با این تفاوت که فعلهای «است ،بود» فقط مسندپذیر هستند امّا افعال تمییزپذیر هم «مفعول» و هم «مسند» میپذیرند. اهمّ این افعال عبارتند از: خواندن ـ نامیدن ـ دانستن ـ گردانیدن ـ ساختن ـ پنداشتن ـ نمودن ـ انگاشتن ـ شمردن ـ بهشمار آوردن (بهحساب آوردن ـ بهبار آوردن) ــ به این افعال چهارجزئی گذرا به «مفعول و مسند» میگویند )1 ((:نهاد )2مفعول )3مسند )4فعل) مثال :من از میان همه دوستانم او را مرد نامیدم نهاد مفعول مسند فعل ــ در مثال باال با وجود «نهاد ـ مفعول ـ فعل» جمله کامل نیست (من او را نامیدم) بلکه نیاز به نقشی دارد تا جمله را از ابهام خارج کند که به آن تمییز میگویند و به جای «تمییز» از اسمِ «مسند» استفاده میکنیم. من او را مرد نامیدم نهاد مفعول مسند فعل یادآوری .1 :فعلهای نامبرده تذکراتی دارد وگرنه این افعال همیشه نقش «مسند» نمیپذیرد. الف) فعل نامیدن و زیر کوه آن :صدا زدن ـ نام نهادن ـ صدا کردن ـ خواندن ـ گفتن ب) گردانیدن و فعلهای هممعنی آن« :نمودن ـ کردن ـ ساختن» ج) شمردن و فعلهای هممعنی آن« :بهشمار آوردن ـ بهحساب آوردن» د) پنداشتن و فعلهای هممعنی آن« :دیدن ـ دانستن ـ یافتن» .2مثال برای فعل پنداشتن: )1من او را فردی عاقل دیدم (پنداشتم) )2من او را شایستۀ تحسین یافتم (پنداشتم) )3من او را مردمی دانستم (میپنداشتم) اسنادی ()26 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی .3مثال برای فعل گردانیدن: )1او با رفتار خاص دوستش را آگاه کرد (گردانید) اسنادی ) 2او تمام مشکالت را برای ما آشکار ساخت (گردانید) )3او با چراغ نفتی اتاق را روشن نمود (گردانید) .4نتیجه کالم :اگر تمام افعال تمییزپذیر (مسند و مفعول) به معنای واقعی خود استفاده شوند ،تمییزپذیر نیستند .برای مقایسه: الف) من او را در خیابان دیدم /من او را فردی عاقل دیدم تمییزپذیر تمییزپذیر نیست زیرا فعل دوم «دیدم» به معنای «پنداشتن» میباشد امّا فعل اول به معنای خود «دیدن» میباشد. ب) من کتابم را در کتابخانۀ پدرم یافتم /من او را فردی شایستۀ تحسین یافتم جملۀ اول «یافتم» تمییزپذیر نیست زیرا معنای پنداشتن نمیدهد /در جملۀ دوم تمییزپذیر است زیرا معنای «پنداشتن» میدهد. .5بعضی از فعلها معنای مختلف می دهد مثل فعل (ساختن ـ خواندن) منتهی زمانی تمییزپذیر گذرا به (مفعول و مسند) میباشد که در زیر گروه فعلهای نامبرده باشد. مثال :الف) من خانهای در شمال ساختم (ساختوساز کردن) /ب) من در مسایل مختلف با دشمنان ساختم (سازش کردن) ج) من او را مردی قهرمان و شجاع ساختم (گردانیدن) /و فقط «ج» تمییزپذیر گذرا به (مفعول و مسند) است. مثال :الف) من درسهایم را عالی خواندم (خواندن کتاب) /ب) من او را به مهمانی خواندم (دعوت کردن) ج) من او را در میان جمع خواندم (صدا کردن) /د) من او را دلیر و پهلوان خواندم (نامیدن) فقط «د» تمییزپذیر (مفعول و مسند) میباشد. نتیجه کالم :گذرا به مفعول و مسند ( .1نهاد ـ .2مفعول ـ .3مسند ـ .4فعل) میباشد. دام تستی :اگر فعل «گفت» (گوید) زیرگروه فعل «نامیدن» باشد (یعنی تمییزپذیر یا گذرا به مفعول و مسند باشد) میتواند به جای اینکه چهارجزئی گذرا به «مفعول و مسند» (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)باشد چهارجزئی گذرا به متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل) باشد و آن زمانی است که «مفعول» در جمله نباشد. مثال :مردم به او در میان جمع دکتر میگفتند (مردم به او دکتر میگفتند) نهاد متمم مسند فعل در این مثال چون «مفعول» وجود دارد از «متمم» استفاده شده است. فعل کرد (کند) = اگر معنای «گردانیدن» بدهد تمییزپذیر (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) میباشد .برای مقایسه: الف) او ذهن همه ما را روشن کرد (گردانید) ← تمییزپذیر (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) ب) او درسها را با دقت مطالعه کرد ← تمییزپذیر (اسنادی) نیست. .3افعال الزم (عزیزان من! بررسی افعال الزم و متعدی و همچنین متمم فعل از مباحث نظام قدیم میباشد ولی برای شناخت نقشهای «مفعول» و انواع متمم به بررسی جمالت نیاز داریم که این مبحث را نیز بررسی میکنیم) ــ اگر جملۀ اسنادی (اسمیّه و تمییزپذیر) نباشد یا افعال الزم است یا افعال متعدی. بر روی فعل از عبارت «چه کسی را» یا «چه چیزی را» استفاده میکنیم اگر معنا ندهد آن فعل الزم است و دوجزئی است (نهاد ـ فعل) مثل: نشست ـ خوابید ـ مرد ... مثال :او با نهایت آرامش در ویالی شخصی خوابید (چه کسی را خوابید = معنا نمیدهد) الزم فعل «خوابید» الزم است و دوجزئی است (نهاد ـ فعل) ـ او خوابید نهاد فعل ()27 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی .4افعال متعدی اگر بر روی فعل از عبارت «چه کسی را» یا «چه چیزی را» استفاده کنیم و معنا بدهد آن فعل متعدّی است و سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) میباشد .مثل :خورد ـ دارد ـ میستاید ... مثال :او خداوند را در هنگام عبادت با جان و دل میستاید (چه کسی را میستاید) متعدّی ــ فعل متعدّی سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) میباشد. ــ او خداوند را میستاید. نهاد مفعول فعل یادآوری: . 1افعال تمییزپذیر (اسنادی) نیز متعدّی است با این تفاوت که افعال تمییزپذیر (اسنادی) مفعول و مسند میپذیرد امّا افعال غیر تمییزپذیر که «متعدّی» هستند به «مسند» نیاز ندارد ← برای مقایسه: الف) من هیچ کسی را از تأمّل و تفکّر بینیاز ندیدم ← نپنداشتم تمییزپذیر چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) من هیچ کس را بینیاز ندیدم نهاد مفعول مسند فعل ب) من او را در خیابان به همراه دوستانش خندان دیدم تمییزپذیر نیست فعل «دیدم» به معنای واقعی خود کلمه است و معنای «پنداشتم» نمیدهد پس تمییزپذیر نیست و زیرگروه افعال «متعدّی» است و سهجزئی گذرا به مفعول «نهاد ـ مفعول ـ فعل» میباشد. ــ من او را دیدم نهاد مفعول فعل . 2افعالی که زیرگروه اسنادی (اسمیّه و تمییزپذیر) نیستند یعنی الزم و متعدّی میباشند در بعضی مواقع نیاز به «متمم» دارند که به آن «متمم فعل» میگویند .برای مقایسه: الف) پدربزرگم در سن هشتادوپنج سالگی با آرامش مُرد الزم پدربزرگم مرد ← کامل است و نیاز به متمم ندارد نهاد فعل ب) امید به تحصیالت دانشگاهی خود مینازد الزم (چه چیز را مینازد = معنا نمیدهد) ــ امید مینازد ← کامل نیست (او مینازد ← به) نهاد فعل ــ امید به تحصیالت دانشگاهی خود مینازد (نهاد ـ متمّم ـ فعل) نهاد متمّم فعل مثال فوق جمله بدون «متمم فعل» معنا نمیدهد پس اگر فعل «الزم» با متمم ذکر شود به آن سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل) میگویند. نتیجه :اگر فعلهای الزم نیاز به «متمم فعل» داشته باشند از دوجزئی (نهاد ـ فعل) تبدیل به سهجزئی گذرا به متمّم (نهاد ـ متمم ـ فعل) میشود از افعال الزم که نیاز به متمم دارند مهمترین آن عبارتند از: ()28 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی ترسید ← از ساختن (سازش کردن ـ مدارا کردن) ← با جنگید ← با نازید ← به چسبید ← به پرداخت ← به گنجید ← در اندیشید ← به رهید ← از رنجید ← از شورید ← بر (البته فعل «پرداخت یا پردازد» استثناء دارد که به آن خواهیم پرداخت). .3اما اگر فعل متعدی باشد و جمله با ارکان «نهاد ـ مفعول ـ فعل» کامل نشود نیاز به «متمم فعل» دارد که در چنین صورتی فعل «متعدی» از سه جزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) تبدیل به چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) میشود .برای مقایسه: الف) او غذایش را در مدرسه با نهایت اشتها خورد متعدی ــ او غذایش را خورد ← جمله کامل است و نیازی به متمم فعل ندارد نهاد مفعول فعل ب) او کتابها را در کتابخانه با نهایت سلیقه گنجاند متعدی او کتابها را گنجاند ← کامل نیست نیاز به متمم فعل دارد نهاد مفعول فعل او کتابها را در کتابخانه گنجاند = چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) متمم نهاد مفعول فعل .4از افعال متعدی که عالوه بر «مفعول» نیاز به «متمم» دارد عبارتند از: یاد داد ← به آموخت ← از یاد گرفت ← ازبه شنید ← از بخشید (به معنای دادن) ← به سنجید ← با چشاند ← به گنجاند ← در افزود ← به رهاند ← از داد ← به پرداخت ← به ربود ← از . 5فعل پرداخت (پردازد) جزو افعال دووجهی است یعنی زمانی مفعول میپذیرد و با توجه به متممپذیر بودن آن تبدیل به چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) میشود و زمانی مفعول نمیپذیرد (یعنی فعل الزم است) که با توجه به متممپذیر بودن آن تبدیل به سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل) میشود .برای مقایسه: الف) دوستم حسین بدهیهای خود را تمام و کمال به بانک پرداخت متعدی :چه چیز را پرداخت :بدهیها را ــ دوستم بدهیها را به بانک پرداخت (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) نهاد مفعول فعل متمم ب) او به بیان احساسات شخصی خود پرداخت الزم :چه چیز را پرداخت :مفعول وجود ندارد ــ او به بیان احساسات پرداخت( .نهاد ـ متمم ـ فعل) نهاد متمم فعل .6در مبحث افعال تمییزپذیر (اسنادی) در مورد فعل «کرد (کند)» بیان شد که اگر معنای «گردانید» باشد چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) میباشد. ()29 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی مثال :او مادر خود را با خریدن کادویی خوشحال کرد (گردانید) مسند نهاد مفعول فعل امّا اگر به معنای «گردانید» نباشد و اسم قبل از فعل «کرد» با نشانههای «ی ـ تر» نشانههای جمع قابل انعطاف باشد و عالوه بر مسند ،متمم فعل هم میتواند بپذیرد. مثال :او به مادرش کمک کرد (کمکی کرد) = نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل نهاد متمم مسند فعل .7افعال «شکست ـ سوخت) زمانی الزم و زمانی متعدی است. (اگر مفعول بپذیرد متعدی است و از تشکیل «نهاد ـ مفعول ـ فعل» میباشد و اگر مفعول نپذیرد الزم است و از «نهاد ـ فعل» میباشد برای مقایسه: الف) شیشههای مدرسه شکست (نهاد ـ فعل) ب) او شیشه را شکست (نهاد ـ مفعول ـ فعل) بررسی متن ای یاران ،من بیشتر از همۀ شما جهان را گشته ام و از طراف و اکناف گیتی آگاهم من او را میشناسم نامش سیمرغ است شما که خواستار شهریاری هستید باید او را بجویید لیکن باید بدانید که رفتن بر کوه قاف کار آسانی نیست. زیرنویس .1سه جمله بهترتیب )1 :نهاد ـ مسند ـ فعل )2نهاد ـ مفعول ـ فعل )3نهاد ـ مفعول ـ فعل .2چهار جمله )1 :نهاد ـ مسند ـ فعل )2نهاد ـ مفعول ـ فعل )3نهاد ـ مسند ـ فعل )4نهاد ـ مفعول ـ فعل اگر بندهای هستی /دست حاجت بر آر /وگر شرمسار هستی /آب حسرت ببار .3سه جمله بهترتیب )1 :نهاد ـ مسند ـ فعل )2نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل )3نهاد ـ مسند ـ فعل مستم (مست هستم) /مرا از این عاشقتر کن (گردان) /که هستم .4چهار جمله )1 :نهاد ـ فعل )2نهاد ـ فعل )3نهاد ـ مفعول ـ فعل )4نهاد ـ مفعول ـ فعل .5دو جمله بهترتیب )1 :نهاد ـ مسند ـ فعل )2نهاد ـ مفعول ـ فعل .6دو جمله بهترتیب )1 :نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل )2نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل .7چهار جمله( :اگر منادا را جمله ندانیم) )1نهاد ـ فعل )2نهاد ـ مسند ـ فعل )3نهاد ـ مسند ـ فعل )4نهاد ـ مسند ـ فعل بررسی متن: جمله اول :جهان را گشتهام (جستوجو کردهام) جمله دوم :آگاه هستم نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل ()31 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی تستهای مبحث «چندجزئی» -1فعل گشت یا (گردد) در همۀ گزینهها یکسان هستند بهجز: )1زمین گشت روشنتر از آسمان جهانی خروشان و آتش دمان )2وزیـــن دختــر شاه هامــاوران پراندیشه گشتی به دیگر کران )3ز هولم در آن حال تاریک تنگ بشورید حال و بگردید رنگ )4به سبزی کجا تازه گردد دلم که سبزی بخواهد دمید از گِلم؟ -2فعل شد ،در همۀ گزینهها بهجز ............یکسان است. )1چو پیش پدر شد سیاوش پاک نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک )2چو کاوه برون شد ز درگاه شاه بر او انجمن گشت بازارگاه )3بدانگه که شد پیش کاووس باز فرود آمد از باره بردش نماز )4سراسر همه دشت بریان شدند بر آن چهر خندانش گریان شدند -3فعل خواندن در همه گزینهها بهجز ............یکسان است. )1کزین دو یکی گر شود نابکار از آن پس که خواند مرا شهریار؟ )2تحمّلکنان را نخوانند مرد که بیچاره از بیم سر بر نکرد )3وگر نغز و پاکیزه باشد خورش شکم بنده خوانند و تن پرورش )4ستمدیده را پیش او خواندند بــرِ نامــدارانــش بنشانـدنـــد -4ردیف در مصرع دوم همه گزینهها بهجز ............یکسان است. )1شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب باز به پیرانهسر عاشق و دیوانه شد )2منزل حافظ کنون بارگاه پادشاست دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد )3از در درآمدی و من از خود بدر شدم گویی از این جهان به جهان دگر شدم )4گل عزیزست غنیمت شمریدش صحبت که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد -5ردیف در مصرع دوم همۀ گزینهها یکسان است بهجز: )1نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد )2ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد )3حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد )4باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز قصه غصه که دولت یار آخر شد ()31 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -6در کدام گزینه «مسند» وجود دارد؟ )1به سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سرداری به درمانم نمیکوشی نمیدانم مگر دردم )2شبی دل را به تاریکی ز زلفت بازمیجستم رخت میدیدم و جامی هاللی باز میخوردم )3خواهم از زلف بتان نافهگشایی کردن فکر دورست همانا که خطا میبینم )4کس ندیدست ز مشک ختن و نافهچین آنچه من هر سحر از باد صبا میبینم -7فعل «گفتن» در همه گزینهها بهجز ............یکسان است. )1نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک الفتی را )2نخستین بــار گفتـــش کـــز کجایـــی بگفــــت از دار ملــک آشنــایـــــی )3من از چشم تو ای ساقی خراب افتادهام لیکن بالیی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم )4محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست -8فعل «یافتن» در همه گزینهها بهجز ............یکسان است. )1همه حرفهای اساسی او را بیمحتوا و بیاساس یافتم. )2من او را از میان جمع فردی شایسته تحسین یافتم. )3تمام داراییهای مادی و معنوی خود را مشکوک یافتم. )4کتابهای درسی خود را در یک انبار قدیمی یافتم. -9در همه گزینهها بهجز ............مسند وجود دارد. )1نبینی که در معرض تیغ و تیر بپوشند خفتان صدتو حریر )2گر از هستیِ حق خبر داشتی همه خلق را نیست پنداشتی )3یکی بنده خویش پنداشتش زبون دید و در کار گِل داشتش )4ز هستی در آفاق سعدیصفت تهی گرد و باز آی پُرمعرفت -11معنای «شد» در همۀ ابیات بهجز بیت ............یکسان است. )1پر اندیشه شد جانِ کاووس کی ز فرزند و سودابۀ نیکپی )2کجا شد سیامک شد نازنین؟ کجا رفت هوشنگ با داد و دین؟ )3بدو گفت بشتاب و برکش سپاه نگه کن که لشکر کجا شد ز راه؟ )4بدان گه که شد پیش کاووس باز فرود آمد از باره ،بردش نماز ()32 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -11معنای ردیف در کدام بیت با سایر ابیات تفاوت دارد؟ )1تنها نه من به دانۀ خالت مقیدم این دانه هرکه دید گرفتار دام شد )2نامم به عاشقی شد و گویند توبه کن توبه کنون چه فایده دارد که نام شد )3آن مدّعی که دست ندادی به بند کس این بار در کمند تو افتاد و رام شد )4شرح غمت به وصف نخواهد شدن تمام جهدم به آخر آمد و دفتر تمام شد -12ردیف کدام بیت تفاوت معنایی دارد؟ )1کسی کو بر وجود خود بلرزد همان بهتر که در ویرانه گردد )2دلی کز عشق او دیوانه گردد وجودش با عدم همخانه گردد )3رخش شمع است عقل از عقل دارد ز نور شمع او دیوانه گردد )4چو ماهی آشنا جوید در این بحر به کلّ ماهیان بیگانه گردد -13در کدام بیت از مصدر «ساختن» در معنای «آهنگ کردن» استفاده شده است؟ )1باز ای مطــرب خوشخــوان خوشگــــو به شعـــــر فارســــی صــــوت عراقــــی )2جفا شد یار شیرینت ،کنون تنها نشین ای شمع که حکم آسمان است این ،اگر سازی اگر سوزی )3از آن پـــــس بســـازیـــــد سهــــراب را ببندیـــد یک شـــب بــــر او خـــــواب را )4چه سازیـــم و این را چه درمـــان کنیـــم؟ به دانـــش مگـــر چـــارۀ جـــان کنیـــم -14معنی واژۀ ردیف در کدام بیت با سایر ابیات تفاوت دارد؟ )1از دل سنگین لیلی کعبۀ جان ساختند از غبار خاطر مجنون بیابان ساختند )2خضر را زخم نمایان گشت عمر جاودان تیغ سیراب تو را روزی که عریان ساختند )3از هوسناکان حذر کن کاین گروه بیادب مصر را بر یوسف بیجرم زندان ساختند )4میتوان دامان بوی گل گرفت از دست باد وای بر جمعی که وقت خود پریشان ساختند -15معنی «ساختن» در کدام بیت متفاوت است؟ )1ببـاریـــــد دانـنـــده آهنـــگـــــــران یکی گـــرز سازنـــد مـــــا را گـــــران )2دیدم که ملک فقر من از ملک جم به است وام کردم از رخ و خاتم بساختم )3کیمیای عشق او از خون دلها ساختند عاشقانش در طلب زین روی جانها باختند )4دوستان و دشمنان را آب و آتش فعل باش بدسگاالن را بسوز و نیکخواهان را بساز ()33 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -16کدام بیت از تشکیل «نهاد ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است؟ )1بهشت آن ستانــــد که طاعـــــت بــــرد کــــرا نقــــد بایــــد بضاعـــت بَــــرَد )2چنان دیـــو شهـــوت رضـــا داده بــــود که چون گرگ در یوسف افتاده بود )3یکی را عسس (نگهبان) دست بربسته بود همه شب پریشان و دلخسته بود )4از آن مـرد دانــا دهــــان دوختـــه است که بیند که شمع از زبان سوخته است -17جملۀ « دکتر مهدی محقق استاد بازنشستۀ دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی است» از چند جزء ساخته شده است؟ )1نهاد ـ مسند ـ فعل )2نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل )3نهاد ـ متمم ـ فعل )4نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل -18همۀ گزینهها از تشکیل «نهاد ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است بهجز: )1فرهنگ و تمدن حتّی در دل دهات دورافتاده ایران مثل پاریز استوار و ماندگار بوده است. )2دکتر زرینکوب از لحاظ نویسندگی در رده بزرگان ایران و جهان بهشمار میرود. )3تیرانا همانند با درختان بارور بیآنکه زبان به کمتر داعیهای گشاده باشم. )4در عشق قدم نهادن کسی را مسلّم شود که با خود نباشد. -19کدام گزینه سهجزئی گذرا به مسند «نهاد ـ مسند ـ فعل» میباشد؟ )1جز ناله کسی نداشت همدم جز سایه کسی نیافت محرم )2دیوانه منم به رای و تدبیر در گردن تو چراست زنجیر )3مرد گذرنده چون در او دید شکلی و شمایلی نکو دید )4چون شبنم اوفتاده بُدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم -21همۀ گزینهها از تشکیل «نهاد ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است بهجز: )1تمام سخنان او را ارمغان کالم بزرگان بهشمار میآورند. )2حساسیّت دوستم نسبت به شخصیت ریاکارانهی او جالب بوده است. )3این کتاب از کتابهای ادبیات تعلیمی و غنایی بهشمار میرود. )4آخر کالم سفارش او به این جمله منعطف که تو از آن منی. -21جملۀ «کلمات و اصطالحات فارسی دری یا پهلوی نزدیکترین زبان معاصر قلمداد شده است» از چند جزء ساخته شده است؟ )1نهاد ـ متمم ـ فعل )2نهاد ـ مسند ـ فعل )3نهاد ـ مفعول ـ فعل )4نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل ()34 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -22کدام گزینه با عبارت «و او را فردی منافق و ریاکار و دور از مقام انسانی دانست» تعداد جزء آن برابر است؟ )1کلمات زیبای او در تفسیر مباحث فلسفی مرا به تسلیم وامیداشت. )2اهداف بزرگ را در کارهای مدیریتی ،مهم و شایستۀ تمجید خوانده است. )3هرچند تقسیمبندی انواع مکتبهای ادبی در کتاب دکتر «سیروس شمیسا» بیان شده است. )4فردوسی شاعر بزرگ حماسهسرای ایران جزو بزرگترین شاعران جهان بهشمار میرود. -23همۀ گزینهها بهجز ............از تشکیل «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است. )1تو خود را ز بیگانه جدا کن )2گفت از بهر غرامت جامهات بیرون کنم )3عشق را معرفت خواندهام )4از آن پس که خواند مرا شهریار -24کدام گزینه از تشکیل «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است؟ )1تمام مباحث تاریخ و ادبیات را با دقّت کامل خواندهام. )2او را در میان جمع با تمام وجود ،انسان کامل عیار خواندهام. )3دوستم تمام کلمات عرفانی با معنای گسترده آن را کامل میداند. )4همۀ راز و رمزهای جهان را کسی به معنای واقعی نمیداند. -25کدام گزینه با جملۀ زیر برابر نیست؟ «با همۀ مشکالت پیش آمدهی اقتصادی خودم را از همه جز خدا بینیاز دیدم». )1کلمات و اصطالحات ادبیات غنایی را در مقایسه با ادبیات حماسی گستردهتر دیدم. )2حرفها و سخنان دوستانم را در میان جمع شایستۀ تقدیم دیدم. )3اخالقمداری او را در منش و رفتارهای روزمرهاش به وضوح دیدم. )4عشق و غزل را در اشعار موالنا ،سعدی و حافظ سراسر اسرارآمیز دیدم. -26کدام گزینه از تشکیل «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است؟ )1که اینرا به خودی خود میسازم بیواسطه که در او گنج معرفت تعبیه خواهم کرد. )2که آیا این چه سرّ است که خاک ذلیل را از حضرت و عزّت به چندین اعزاز میخوانند. ) 3و با این همه ،حضرت غَنا دیگری را به جای او نخواند و این سرّ با دیگری در میان ننهاد. )4حضرت جلت خداوندی او را خلقت کرد و فرمود که خود را آراسته کن. -27کدام گزینه از تشکیل «نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است؟ )1همۀ درد دلهایم را با حرارتی خاص برای دوستانم شفاف میگویم. )2به او در میان جمع با نهایت احترام دکتر میگویند. )3او را در هنگام درس خواندن خیلی با نشاط دیدم. )4کتاب دیوان شمس را از بین آثار برجستۀ ایرانی خاصتر دیدم. ()35 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -28کدام گزینه از تشکیل «نهاد ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است؟ الف) تو جمله جانی و ما از تو نیم جان داریم ب) پروانه شد در آتش گفتا که همچنین کن ج) کوه بسته است کمر خدمت را د) که حالش بگردید و رنگش بریخت ه) به از پارسای عبادت نمای )1الف ـ ج )2الف ـ ه )3ج ـ د )4ب ـ ه -29همۀ گزینه از تشکیل «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است بهجز: )1دشمنان کالم حق تو را وارونه آشکار مینمایند. )2او را در میان جمع پهلوان و شجاع صدا زدند. )3از میان شاگردان مدام او را با صدای بلند میخوانند. )4شاعر به مردم عام گفت که او را دیوانه انگاشتید. -31نوع جمله زیر از حیث اجزاء کدام است؟ «لطافت زیبای گل در زیر انگشتهای تشریح ناتوانی نویسنده را آشکار و واضح میگرداند». )1نهاد ـ مسند ـ فعل )2نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل )3نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل )4نهاد ـ متمم ـ فعل -31تعداد اجزای جمله زیر در کدام گزینه به درستی بیان شده است؟ « استاد کوهنوردی حمل وسایل مخصوص را در هنگام باال رفتن به سمت کوه بسیار الزم و واجب شمرد». )1نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل )2نهاد ـ مسند ـ فعل )3نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل )4نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل -32کدام گزینه از تشکیل «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است؟ )1بکن خرقه نام و ناموس و رزق )2رهی رو که بینی طریق رجا )3لب از ترشّح می پاک کن برای خدا )4ز راه میکده یاران عنان بگردانید -33در عبارات زیر چند مفعول و مسند وجود دارد؟ «هر صخرۀ سنگش و سنگریزهاش آیات وحی را بر لب دارد و زبان گویان خدا میشود به صحرای عربستان آمده است و عطر الهام را در فضای اسرارآمیز آن استشمام کرده است». )2یک مفعول ـ یک مسند )1دو مفعول ـ دو مسند )3دو مفعول ـ یک مسند )4یک مفعول ـ سه مسند -34در کدام گزینه همۀ واژههای مرکب در حقیقت فشردۀ یک جملۀ سهجزئی با مفعولاند؟ )1شببو ـ کمربند ـ کتابخانه ـ نامهرسان )2شاهکار ـ شترمرغ ـ صندوقخانه ـ بزرگسال )3شبکاله ـ روزمزد ـ کارخانه ـ خوشحال )4حقگزار ـ روانشناس ـ وطنخواه ـ هیجانانگیز ()36 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -35در کدام گزینه همۀ واژههای مرکب در حقیقت فشردۀ یک جملۀ سهجزئی با مفعول است؟ )1خدمتگزار ـ کتابدار ـ خونبها ـ ریاکار )2سیاهسرفه ـ خاکانداز ـ نامآوا ـ افتخارآفرین )3شیرفروش ـ انسانشناس ـ قیمتگذار ـ سرباز )4شاهنامه ـ سپاسگزار ـ دلسوز ـ زبانشناس -36در کدام گروه همۀ واژههای مرکب در حقیقت فشردۀ یک جملۀ سهجزئی با مفعول است؟ )1کوچکسال ـ صبحدم ـ یکرنگ ـ دستاورد )2رهآورد ـ نوپرداز ـ پررو ـ بدزبان )3سحرخیز ـ خودرأی ـ خوشخرام ـ خوشرو )4نزدیک بین ـ پاسخگو ـ آینهگردان ـ حصیرباف -37جملۀ اصلی در عبارت « اهل کلیسا در قرون وسطی شعر را به واسطۀ آنکه در خدمت اخالق نبوده است غذای شیطان میدانستند» چه نوع جملهای است؟ )1سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل) )2چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) )3سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) )4چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) -38با توجه به عبارت «خطی را که ایرانیان در عصر اشکانی و ساسانی بهکار میبردند و تا چند قرن بعد از اسالم هم در گوشه و کنار والیات شرقی ایران برای نگارش آثار فکری و فلسفی مربوط به آیینهای پیش از اسالم بهکار میرفته است «خط پهلوی» مینامند .اجزای تشکیلدهندۀ جملۀ پایه (اصلی) کدام است؟ )1سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ متمم ـ فعل) )2سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) )3چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) )4چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) -39عبارت زیر از جهت اجزای اصلی آن با کدام عبارت هماهنگ است؟ «خداوند با ذکر ّ قصۀ پیامبران و حفظ نام نیکوکاران ،خود را دوستدار محسنین و تحقیرکنندۀ منافقین میداند». )1این مای ه شفقت و مهربانی و خاکساری ،دوستان و دشمنان او را در حقّ وی به اعجاب و تبهم وامیداشت. )2بنابر تحقیقات روشن ،ترجمه در سنت فرهنگی گذشته و حال ما همیشه بهعنوان یک رکن اساسی نقش مهمی داشته است. )3آثاری با ماهیت داستانی و تخیلی چون قصّهها ،داستانهای کوتاه ،رمان و انواع وابسته به آن را ادبیات داستانی میگویند. )4ادبیات داستانی ما را در بازشناخت ادب و فرهنگ ایرانی و تأثیرپذیری آنرا از فرهنگ اروپایی در سدۀ اخیر یاری خواهد کرد. -41کدام جمله چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) است؟ )1فاصلۀ اجزای کلمۀ مرکب و مشتق ـ مرکب به اندازۀ فاصلۀ حرفهای یک کلمه است. )2مغوالن با همۀ تباهکاریها و ویرانگرهای خود در قلمرو تاریخ خویش را از زبان فارسی بینیاز ندیدند. )3نویسنده عالوه بر رعایت نکات فنّی و به دور از تعصّب و غرضورزیها در پژوهشهای تاریخی ،همواره به واقعیات تکیه دارد. )4در بعضی زندگینامه نویسنده براساس مستندات و واقعیّتهای موجود زندگی نیمی از بزرگان را در قالب ماجرا مینویسد. ()37 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -41عبارت «به علّت تلفیقی بودن روش برنامه ریزی درسی ،قواعد و شناخت زبان فارسی و کاربرد درست آن به گونهای در هم تنیده ،ارایه و ارزشیابی میشود» چندجزئی است؟ )1چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) )2سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل) )3چهارجزئی گذرا به متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل) )4چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) -42اجزای اصلی زیر ،کدام است؟ «بیسوادی ،عادت نداشتن به خواندن و سود بردن از افکار و اندیشههای اندیشمندان و متفکران ،نداشتن نویسنده و ناشر و بسیاری از ناآگاهیها ،عوامل اصلی فقر و قحطی کتاب در بیشتر سرزمینهای جهان بهشمار میرود» )1سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل) )2سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل) )3چهارجزئی گذرا به متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل) )4چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) -43جملۀ «قدرتنمایی نادرشاه افشار برای دفع شورش افغانها و بیرون راندن عثمانیها از خاک ایران و تسخیر هند به ضرب شمشیر هم سرانجام به استقرار امنیت و عدالت منجر نشد» از نظر اجزای اصلی با کدام جمله یکسان نیست؟ )1پس از سقوط صفویان به دست محمود افغان ،قلمرو متصرفان این سلسله تجزیه گردید. )2در نویسندگی فارسی به همّت و ذوق قائممقام فراهانی ،زمینه بیش از پیش برای سادهنویسی فراهم شد. )3جامی متون ادب و دانش های شرعی و دینی را در زادگاه خویش ،شهر تربت جام از استادانش فراگرفت. )4بدون شک نثر روان و داستانی کتاب حاجیبابا در توفیق و شهرت آن در میان خوانندگان فارسیزبان مؤثّر بوده است. -44دو شاعر پرآوازه ،یعنی سعدی و حافظ ،پیش از خواجو و پس از وی از جهت الهامگیری و الهامبخشی ،برای این شاعر عارف کرمانی درخور توجّه شایان هستند چندجزئی است؟ )1سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل) )2سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل) )3چهارجزئی گذرا به متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل) )4چهارجزئی گذرا به متمم و مفعول (نهاد ـ متمم ـ مفعول ـ فعل) -45نوع جملۀ « سبک در واقع پیوند ذهن و زبان انسان در گفتار و نوشتار و سامان و حرکت تفکر آدمی دربارۀ جهان و پدیدههای آن است» کدام است؟ )1چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) )2چهارجزئی گذرا به متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل) )3سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل) )4سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل) ()38 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -46کدام عبارت «سهجزئی گذرا به مسند» (نهاد ـ مسند ـ فعل) است؟ )1نویسندگان بزرگ ابوالفرج رونی ،سید غزنوی ،سعدی ،مولوی و عدّهای دیگر را از نمایندگان سبک عراقی بهشمار میآورند. )2ازجمله نمایندگان سبک خراسانی ،رودکی ،شهید بلخی ،دقیقی ،فرخی سیستانی و عنصری ،منوچهری دامغانی را میتوان نام برد. ) 3هدف فردوسی از تدوین شاهنامه ،گذشته از احیای زبان فارسی ،تقویت روحیۀ مبارزهجویی با بیگانگان و مقاومت در برابر دشمنان بوده است. )4بعد از دهخدا برخی از شاعران معاصر او از قبیل ملک الشعرای بهار و ابوالقاسم الهوتی و دیگر شاعران متجدّد به ساختن دوبیتیهای پیوسته پرداختند. -47اجزای تشکیلدهندۀ کدام عبارت ،در مقابل آن ،نادرست است؟ )1او در عصر ما در کسوت یک مهاتما گاندی مسلمان ،منادی یک حیات تازه برای تمام عالم میشد = سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل) )2این فقر اختیاری را بر مکنت و تجمّل رایج در دستگاه صدرالدین ،شیخاالسالم ترجیح میداد = چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) ) 3درگیری دائم در تنازع برای بقا را ،در سلوک راه کمال ،انحراف از خط مسیر روحانی و امری خالفشان انسانی تلقی میکرد = چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) )4در دنیای ما ،پرخوری و تجمّلگرای کمترینۀ مردم برای بیشترین آنها جز گرسنگی و بینوایی راه دیگر باقی نمیگذارد = سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) -48تعداد اجزای تمام جملهها ،بهاستثنای جملۀ .........با یکدیگر یکسان است. )1ش یخ نشابور در میان همۀ عارفان سرشناس ،تنها آن کودک نورسیده را دید. )2شیخ ،کودک نورسیدۀ بهاءالدین را انسانی برتر از انسانهای عادی یافت. )3در دیدار میان آن دو ،موالنا ،عطار را با پدر خویش تقریباً همسان یافت. )4شیخ نیشابور ،عمق فکر و قدرت بیان موالنا را شایستۀ تحسین دید. -49در عبارت «همانطور که تاریخ میگوید :ایرانیان دورۀ ساسانی نیاکان خود را جهاندارانی میدیدند که بر تخت قدرت و سروری جهان نشسته بودند و با تمام وجود به این نیاکان قدرتمند میبالیدند ،کدام نوع جمله وجود ندارد؟ )1دوجزئی (ناگذر) (نهاد ـ فعل) )2سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل) )3سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل) )4چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) ()39 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -51جملۀ دوم عبارت زیر «چندجزئی» است؟ «باید گفت جهانبینی موالنا ،شعر او را از لحاظ گستردگی حوزۀ عاطفی و هیجانهای روحی ممتاز ساخته است و در زبان شعر او منعکس شده و به آن ّ تحرک و شوری بینظیر ارزانی داشته است». )1سهجزئی با مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل) )2سهجزئی با مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) )3چهارجزئی با متمم و مفعول (نهاد ـ متمم ـ مفعول ـ فعل) )4چهارجزئی با مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) -51جملۀ مرکّب زیر در صورت تأویل یافتن به یک جملۀ ساده ،چندجزئی میشود؟ ً ّ مقتضیات تمدن است که صاحبان چندین هنر ،غالبا به یک هنر خاص خود که در آن مهارت دارند شهرت مییابند» «یکی از )1سهجزئی با متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل) )2چهارجزئی دومفعولی (نهاد ـ مفعول ـ مفعول ـ فعل) )3چهارجزئی با متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل) )4سهجزئی اسنادی (گذرا به مسند) (نهاد ـ مسند ـ فعل) -52در کدام مصراعها ،جملۀ «سهجزئی گذرا به مسند» (نهاد ـ مسند ـ فعل) یافت میشود؟ الف) زاهد خلوتنشین دوش به میخانه شد ب) تو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر ج) گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد د) گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت ه) دی شد و بهمن آمد )1الف ـ ب ـ د )2ب ـ ج ـ د )3ب ـ ج ـ ه )4ب ـ د ـ ه -53متن زیر ،فاقد کدام نوع جمله است؟ «خیر که این خبر را شنید ،شادمان شد و از سفر چشم پوشید ،فردای آن روز چوپان دختر خود را به خیر داد ،خیر پس از رنج بسیار به خوشبختی و کامیابی رسید». )1چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) )2سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل) )3چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) )2سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل) -54با فعلهای ساخته شده از کدام گروه مصدرها ،حرف نشانۀ «را» همراه با حرف اضافۀ اختصاصی «به» میآید؟ )1بخشیدن ـ پیوستن ـ ترسیدن ـ بالیدن )2آلودن ـ بخشیدن ـ چسباندن ـ افزودن )3اندیشیدن ـ آلودن ـ پرداختن ـ نازیدن )4افزودن ـ ساختن ـ درآمیختن ـ چسباندن ()41 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -55در همۀ مصراعها «نهاد +مفعول +مسند +فعل» است بهجز: )1درون فروماندگان شاد کن )2خداوند زر برکند چشم دیو )3کرم خواندهام سیرت سروران )4مژگان تو دل را هدف تیر ستم ساخت -56الگوی «نهاد +مفعول +مسند +فعل» در کدام بیت یافت میشود؟ )1بدین دو دیدۀ حیران من هزار افسوس که با دو آینه رویش عیان نمیبینم )2دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل مرد یزدان شود فارغ گذر از اهرمنان )3دیدن روی تو را دیدۀ جان بین باید وین کجا مرتبۀ چشم جهانبین من است )4راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود -57در کدام عبارت ،جملهی دوجزئی وجود ندارد؟ )1خورشگر مغز سر آنان را بیرون میآورد و به مارها میخوراند ،تا درد ضحاک اندکی آرامش یابد. )2در اساطیر ایران مار مظهری است از اهریمن و در اینجا بر دوش ضحّاک میروید که تجسّمی است از خوهای اهریمنی. ) 3از پا درآوردن مردم و مغز سر آنان را خوراک ماران کردن که پادشاه ستمگر چند ساعتی بیارامد ،نمودار و مظهر بدترین صورت جورپیشگی است. )4ضحّاک خانهی آبتین را به آتش کشید ،امّا پسر به خواست خداوند بزرگ بالید و نیرو گرفت و نام و نشان خود و پدر را از مادر پرسید. -58اجزای اصلی تشکیلدهندهی جملهی « ادب عارفانه گاه با قلمرو ذوق و روح و گاه با دنیای عقل و اندیشه ،در حوزهی ادب تعلیمی میگنجد ».با کدام عبارت یکسان است؟ )1در سرودن اشعار وصفی ،محسوسات در تصویرنگاری شاعر و پیدایی صور خیال او نقش مهمّی دارند. )2در توصیفات واقعی ،گوینده با بیان آنها به شرح جزئیّات وقایع یا مناظر و اشخاص میپردازد. )3سرایندگان توانا ،به مدد نیروی ذوق و به کمک نیروی تخیّل ،صحنههای زندگی و طبیعت را بازآفرینی مینمایند. )4سرایندهی شعر وصفی به یاری تخیّل سازنده و قوی خود به عناصر بیجان طبیعت ،احساس و صفت بشری میبخشد. -59اجزای اصلی جملهی زیر کدام است؟ «در عصر هاتف برخی افراد مستعد در طبایع خود نوعی رمیدگی از شیوههای افراطی مضمونپردازی احساس میکردند». )1سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) )2سهجزئی گذرا به متمّم (نهاد ـ متمم ـ فعل) )3سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل) )4چهارجزئی گذرا به مفعول و متمّم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) ()41 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -61عبارت زیر چندجزئی است؟ ّ «از نویسندگان ایرانی ،صادق هدایت گاهی تحت تأثیر مکتب توصیفگرایی اروپا به شرح رابطهی علت و معلولی و تحلیل جسمی و وراثتی افراد میپردازد». )1دوجزئی ناگذر (نهاد ـ فعل) )2سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل) )3سهجزئی گذرا به متمّم (نهاد ـ متمم ـ فعل) )4چهارجزئی گذرا به مفعول و متمّم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) -61اجزای تشکیلدهندهی جملهی پایانی عبارات زیر کدام است؟ «شب ،همه رنگها را یکسان کرده ،به همه چیز صورت یکرنگ بخشیده ،با سرانگشتان خود آرام مژگان مرا بر هم نهاده و آخرین ّ ذرهی امید مرا به آب خاموشی داده است». )1سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) )2سهجزئی گذرا به متمّم (نهاد ـ متمم ـ فعل) )3چهارجزئی گذرا به متمّم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل) )4چهارجزئی گذرا به مفعول و متمّم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) -62متن «دمدمههای اردیبهشت ،اصفهان چون شاهزادهی افسون شدهی افسانه است که طلسمش را شکستهاند و آرامآرام از خواب بیدار میشود .شکوفههای به و بادام رؤیای پرپر شدهی اویند و بید مجنون ،معشوقهای است که زلفهای خود را بر او افشانده است ».چند جمله است؟ اجزای اصلی تشکیل دهندهی هر جمله بهترتیب کدام است؟ )1پنج ـ نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل ) 2پنج ـ نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل )3شش ـ نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ متمم ـ فعل )4شش ـ نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل -63با توجّه به متن «رودکی ،در یکی از روستاهای سمرقند به نام رودک به دنیا آمده و همانجا نشو و نما یافته بود. در کودکی حافظهای نیرومند داشت و چنانکه نوشتهاند ،در هشتسالگی قرآن را حفظ کرد و به شاعری پرداخت». اجزای تشکیلدهندهی جملهی پایانی کدام است؟ )1سهجزئی گذرا به متمّم (نهاد ـ متمم ـ فعل) )2سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل) )3چهارجزئی گذرا به مفعول و متمّم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) )4چهارجزئی گذرا به متمّم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل) ()42 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -64با توجّه به متن «آن روز مدرسه دیر شده بود و من بیم آن داشتم که مورد عتاب معلّم واقع گردم؛ علیالخصوص که معلّم گفته بود درس دستور زبان از ما خواهد پرسید و من حتّی یک کلمه از آن درس نیاموخته بودم ،هوا گرم و دلپذیر بود و مرغان در بیشه زمزمهای داشتند ».اجزای تشکیلدهندهی جملهی «چهارم ،پنجم و هشتم» کدام است؟ )1دوجزئی ناگذر ،نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ متمم ـ فعل )2نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل )3نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل )4نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ متمم ـ فعل -65عبارت «نقشها و رنگها ،گویی بیننده را زیر بغل میزنند و با خود میبرند ،سبک و آرام ،احساسِ سرگیجهای لطیف است ،و به همراه شمسهها و دایرهها و مقرنسها گویی بر پلّههای ابر پا نهادهای ».چند جمله است؟ اجزای اصلی هر جمله بهترتیب کدام است؟ )1چهار ـ نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل ،دوجزئی ناگذر ،نهاد ـ متمم ـ فعل )2چهار ـ نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل )3پنج ـ نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل ،دوجزئی ناگذر /دوجزئی ناگذر /نهاد ـ متمم ـ فعل )4پنج ـ نهاد ـ مفعول ـ فعل /دوجزئی ناگذر /دوجزئی ناگذر /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل -66اجزای جملهی زیر با کدام جمله مطابقت دارد؟ « عروض و اوزان شعری عربی با تأثیر در شعر فارسی ،اوزان تازهای به وزنهای شعر ما افزوده است». )1قبل از عصر تیموری ،ادبیّات و اشعار ترکی و فارسی وسعت چندانی نداشت. )2شگفتیهای سرزمین پر از رمز و راز هند در آثار ادبی ما منعکس گردیده است. )3ایران از قدیمترین زمانها به ادب همهی کشورهای مهمّ اروپایی الهام بخشیده است. )4افسانههای ایرانی و شرقی مانند سندبادنامه ،شاهنامه و ...در ادب اروپا نفوذ کرده است. -67اجزای تشکیلدهندهی جملهی زیر با کدام جمله هماهنگ است؟ «در مباحث مختلف ،به مناسبت ،گاه به عبارات یا صفحاتی چند از صاحبنظران مردمشناسی برمیخوریم». )1ادب پایداری با دعوت به مبارزه ،ترسیم چهرههای بیدادگر ،ستایش آزادی و آزادگی و ...مرزهای قومی را میشکافد. )2اینگونه چشمانداز به ابعاد نگرش انسانی موجود در ادب مقاومت ،حوزهی آن را از سایر آثار ادبی متمایز میکند. )3نویسنده در این بخش به موضوع فروخته شدن عمو تُم به آخرین ارباب او و رخدادهای پایانی زندگی او میپردازد. )4چنین آثاری را نمیتوان به صورت یک شعار مستقیم و قالب خاص ملّی در گسترهی ادبیّات پایداری گنجاند. ()43 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -68با توجّه به متن «ادبیّات پایداری چهره ی انسانیِ عامّی دارد و به هنگام ترسیم اشکال مختلفِ تضادهای زندگی انسان ،در هیچ قالب ملّی یا چارچوب اجتماعی خاص نمیگنجد .شعر و داستان مقاومت ،مرزهای قومی را میشکافد و مخاطب آن ژرفای وجدان عامّ بشری است ».اجزای تشکیلدهندهی جمالت بهترتیب کدام است؟ )1نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل )2نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل )3نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل )4نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل -69اجزای تشکیلدهندهی جملههای اوّل ،سوم و چهارم ،بهترتیب کدام است؟ ّ «پدرم لیسانسم را به دیوار گچ فروریختهی اتاقمان آویخت .مزایای قانونی تصدیق و نام و نشان مرا با خطی زیبا بر آن ّ نگاشته بودند .آشنایی در کوچه و محله نماند که تصدیق مرا نبیند و آفرین نگوید». )1نهاد ـ مفعول ـ فعل /دوجزئی (ناگذر) /نهاد ـ مفعول ـ فعل )2نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل )3نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل /دوجزئی (ناگذر) /نهاد ـ مفعول ـ فعل )4نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل -71جایگاه نحوی واژهی «یعنی» در جملههای فارسی کدام است؟ )1گروه فعلی (فعل مضارع عربی) در جملههای سهجزئی )2گروه اسمی (معادل فعل) در جملههای دوجزئی بیفعل )3گروه فعلی (فعل مضارع عربی) در جملههای دوجزئی بیفعل )4گروه اسمی (معادل فعل) در جملههای سهجزئی بیفعل -71در متن «ایل ما در سال دو مرتبه از نزدیکی شیراز میگذشت .دستفروشان بساط شیرینی و حلوا در راه ایل میگستردند .پول نقد کم بود .من از کسانم پشم و کشک میگرفتم ».همهی انواع جملهها ،بهجز جملهی ............وجود دارد. )1نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل )2نهاد ـ مفعول ـ فعل )3نهاد ـ متمم ـ فعل )4دوجزئی (ناگذر) -72در کدام مصراع «نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل» وجود دارد؟ )1به تازیانه گرفتم که بیدلی بزنی )2دیوانگان نترسند از صولت قیامت )3شب از فراق تو مینالم ای پری رخسار )4ز دستم برنمیآید که انصاف از تو بستانم ()44 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -73عبارت زیر چند جمله است و جمالت سوم و پنجم آن بهترتیب چندجزئی است؟ «در بهشت به رویم باز شده بود از وجد در خود نمیگنجیدم ،سرخوش به هر سو میرفتم و دلم میخواست این نغمهی آسمانی را همه از بهشتیان بشنوند و به جان بسپارند». )1هفت /نهاد ـ متمم ـ فعل /دوجزئی (ناگذر) )2شش /نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل )3هفت /دوجزئی (ناگذر) /نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل )4شش /دوجزئی (ناگذر) /نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل -74در منظومهی زیر ،کدام نوع جمله وجود ندارد؟ «مور ،چه میداند که بر دیوارهی اهرام میگذرد /یا بر خشتی خام /تو ،آن بلندترین هرمی ،که فرعون ّ تخیل میتواند ساخت /چگونه این چنین که بلند بر َز َبر ماسوا ایستادهای /در کنار تنور پیرزنی جای میگیری »... )1دوجزئی (نهاد ـ فعل) )2نهاد ـ مسند ـ فعل )3نهاد ـ مفعول ـ فعل )4نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل ()45 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی مبحث شیوۀ بالغی در مقابل شیوۀ بالغی ،شیوه عادی وجود دارد .اگر اجزای جمله (بهویژه فعل) جابهجا شود به آن شیوۀ بالغی میگویند و هدف از این شیوه آن است که جمله با تأکید و در بعضی مواقع با زیبایی خاص بیان شود. مثال :هر کسی کو دور ماند از اصل خویش /بازجوید روزگار وصل خویش (هر کسی که او از اصل خویش دور ماند روزگار وصل خویش بازجوید) که هم مصرع اول و هم مصرع دوم اجزای جمله به هم ریخته است. یادآوری: .1در شیوه عادی همۀ اجزای جمله در جایگاه ویژه قرار میگیرد یعنی بهترتیب« :نهاد ،مفعول و ...فعل» امّا در شیوه بالغی این اجزاء به هم میریزد .برای مقایسه: الف) من به هر جمعیتی ناالن شدم /جفت بدحاالن و خوشحاالن شدم (شیوۀ عادی) ب) درنیابد حال پخته هیچ خام /پس سخن کوتاه باید والسّالم (شیوۀ بالغی) .2اگر ضمایر متصل (م ـ ت ـ ش ـ مان ـ تان ـ شان) دچار جهش یا جابهجایی شود باز هم شیوۀ بالغی است. مثال :گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق /ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم (درد اشتیاقِ من) .3همچنین تقدم مضافالیه بر مضاف (رای فک اضافه) سبب شیوه بالغی میشود. فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم ← سقفِ فلک را بشکافیم .4در بین نقشها ،اگر نقش قید در آغاز جمله بیاید (حتی زودتر از نهاد) ،سبب شیوۀ بالغی نمیشود. مثال :سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد /به دست مرحمت یارم در امیدواران زد قید ()46 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی تستهای شیوه بالغی -1در کدام گزینه متمم فعل بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است؟ )1به روی و ریا خرقه سهل است دوخت گرش با خــدا در توانی فروخــت )2به دیـن ای فرومایــه ،دنیــا مخــر تــو خر را به انجیــل عیســی مخــر )3ز مــن پُــرس فــرســوده روزگــار که بر سفـره حسرت خــورد روزهدار )4به بانگ دُهُل خواجه بیدار گشت چه داند شب پاسبان چون گذشت؟ -2در کدام گزینه مفعول بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است؟ )1عسل خوش کند زندگان را مزاج ولــی دردِ مــردن نــدارد عالج )2در معرفــت دیــدۀ آدمی است که بگشوده بر آسمان و زمی است )3مرا لفظِ شیــرینِ خواننـده داد تو را سمع درّاکِ داننده داد )4بهشت آن ستاند که طاعت برد کـــرا نقــد بایــد بضــاعت بَرد -3در کدام گزینه مفعول بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است؟ )1مرا رقتی در دل آمد بر این که پاک است و خرّم بهشت برین )2چه عذر آرم از ننگ و تردامنی؟ مگر عجز پیش آورم کای غنی )3بتی چون برآرد مهمات کس که نتواند از خود به راندن مگس؟ )4که را قوّت وصف احسان اوست؟ که اوصاف مستغرق شأن اوست -4در کدام گزینه متمم فعل بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است؟ )1ز قدر و مکانی که دستــور داشت مکانش بیفـزود و قـدرش فراشـت )2ز نادانـی و تیرهرایــی که اوست خالف افکنـد در میـان دو دوست )3تو را هرکه گوید فالن کس بدست چنان داد که در پوستین خودست )4مــرا امــر معــروف دامـن گرفت فضول آتشی گشت و در من گرفت -5در همۀ گزینهها مفعول بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است بهجز: )1چو دشنام گویی دعا نشنـوی بهجز کِشتهی خویشتن ندروی )2دل از بیمرادی به فکرت مسوز شب آبستن است ای برادر به روز )3چو دولت نبخشد سپهــر بلند نیایــد به مردانگــی در کمنــد )4مرا در سپاهــان یکی یـار بود که جنگاور و شوخ و عیّار بود ()47 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -6در همۀ گزینهها متمم فعل بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است بهجز: )1به خُردی درم زور سرپنجه بود دل زیردستان ز من رنجه بود )2به دوزخ بَرَد مرد را خوی زشت که اخالق نیک آمده است از بهشت )3چه گویمت که ز سوز درون چه میبینم ز اشک پرس حکایت که من نیم غمّاز )4به بـــازار گندمفروشــــان گـــرای که این جوفروش است گندمنمای -7در همۀ گزینهها بهجز ............اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است. )1بفرمود و جستند و بستنــد سخت به خواری فگندنــد در پـای تخــت )2شنیــدم که از نیکمــردی فقیــر دلآزرده شــد پادشــاهــی کبیـــر )3تو هم پاسبانی به انصاف و داد که حفظ خــدا پاسبـــان تـو بـاد )4زرافشان ،چو دنیا بخواهی گذاشت که سعدی دُر افشاند اگر زر نداشت -8در همۀ گزینهها اجزای جمله به شیوه بالغی بیان شده است بهجز: )1کنون دستِ مردان جنگی ببوس نه آنگه که دشمن فرو کوفت کوس )2که بندی چو دندان به خون در برد ز حلقوم بیدادگر خون خورد )3سپاهی در آسودگی خوش بدار که در حالت سختی آید بکار )4که حق مهربان است بر دادگر ببخشای و بخشایش حق نگر -9در همۀ گزینهها اجزای جمله به شیوه بالغی بیان شده است بهجز: )1گرم عیب گوید بداندیش من بیا گو ببر نسخه از پیش من )2نداند که ما را سر جنگ نیست وگرنه مجال سخن تنگ نیست )3از این بوالعجبتر حدیثی شنو که بیبخت کوشش نیرزد دو جو )4من آنم که در شیوۀ طعن و ضرب به رُستم درآموزم آداب حرب -11در همۀ گزینهها اجزای جمله به شیوه بالغی بیان شده است بهجز: )1گرت صورت حال بد یا نکوست نگارندۀ دستِ تقدیــر ،اوســت )2بگفت ار به دستِ منستی مهار ندیــدی کســم بارکش در قطار )3چهقــدر آورَد بنــدۀ حوردیــس که زیر قبا دارد انــدام پیــس؟ )4پس این پیر از آن طفل نادانترست که از بهرِ مردم به طاعت درست ()48 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی -11در همۀ گزینهها بهجز ............اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است. )1کجــا سیــر وحشی رســد در مَلَک نشایــد پریــد از ثــری بر فَلَک )2سکوتی بهدست آور ای بیثبات که بر سنگ گردان نروید نبات )3که گـر پالهَنگ از کَفَت درگسیخت تن خویشتن کُشت و خون تو ریخت )4یکــی را تب آمــد ز صاحبــدالن کسی گفت شکر بخواه از فالن -12در همۀ گزینهها بهجز ............اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است. )1اگر رفیق شفیقی درستپیمان باش حریف خانه و گرمابه و گلستان باش )2حافظ که هوس میکندش جام جهانبین گو در نظر آصف جمشید مکان باش )3خون شد دلم از حسرت آن لعل روانبخش ای درج محبت به همان مهر و نشان باش )4سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش که دور شاه شجاعست می دلیر بنوش -13در همۀ ابیات بهجز ............اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است. (کنکور) )1از آن گردی که از دریا برآری بیار آن گرد را بر گرد من نِه )2به هر باده نمیگردد سرم مست به پیشم بادهی خو کرد من نِه )3بیار آن معجز هر مرد و زن را به پیش دشمن نامرد من نِه )4بیا دل بر دل پردرد من نِه بیا رخ بر رخان زرد من نِه -14در همۀ ابیات بهجز ............اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است. (کنکور) )1ای جان آشنا که در آن بحر میروی وی آنک همچو تیر از این چرخ میجهی )2از شوق عاشقی اگرت صورتی نهد آالیشی منزهّی )3از خرگه تن تو جهانی منوّر است تا تو چگونه باشی ای روح خرگهی )4دریای آگهی که خردها همه از اوست آن است منتهای خردهای منتهی نیابد بحر -15در همۀ ابیات بهجز ............اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است. )1بگریز ز غم به سوی شه رو وز خانۀ عاریت برون جه )2یکرنگ کند شراب ما را تا هر دو یکی شود که و مه )3برخیز و به زه کن آن کمان را ماییم کمان و باده چون زه )4یک جام ز صدهزار جان به برخیز و قماش ما گرو نه ()49 (کنکور) دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی -16در همۀ ابیات بهجز بیت ............اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است. (کنکور) )1دَرَد مست نادان گریبان مرد که با شیر جنگی سگالد نبرد؟ )2هنرور چنین زندگانی کند جفا بیند و مهربانی کند )3ز هشیار عاقل نزیید که دست زند در گریبان نادان مست )4از آن تیرهدل مرد صافیدرون قفا خورد و سر بر نکرد از سکون -17در همۀ ابیات بهاستثنای ............مفعول مقدم بر سایر ارکان جمله است. )1اگر خون من و جملۀ عالم تو بریزی اقرار بیاریم که جرم از طرف ماست )2جان در قدم تو ریخت «سعدی» وین میخواست )3روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست )4درد دل دوستان گر تو پسندی رواست هرچه مراد شماست غایت مقصود ماست منزلت از خدای -18در کدام بیت «متمم فعل» بر سایر اجزای اصلی جمله مقدّم شده است؟ )1از آرزوی رویـت ،بر آستــان کویــت هر دم هزار فریاد از آسمان برآید )2در میان دل و دین حاصل عشّاق تو چیست که چو حکم تو درآمد ز میان آن نبرد )3با یـاد تـو زهــر بـر شکــر خنــدد با روی تــو شــام بر سحــر خنــدد )4ز من پرسی که دل داری چه گویم؟ که بس مشکل فتادهست این سوالت -19در کدام بیت «مفعول» بر سایر اجزای اصلی جمله مقدّم شده است؟ )1عاشقان را ز سر خویش مران تا بر تو سر و زر هر دو فشانند و دعا نیز کنند )2مرا جامهی خاصّگی خویش دادی چه باشد مرا پیش از این افتخاری )3عقل را با عشق زور پنجه نیست احتمــال از ناتــوانــــی میکنــــد )4بندگان را نه گریز است ز حکمت نه گزیر چه کند؟ ار بکشی ور بنوازی خادماند -21در کدام بیت «متمم فعل» بر سایر اجزای اصلی جمله مقدّم شده است؟ )1با آتش عشق تو کجا جای قرار است؟ با این دل دیوانه که را برگ صبوری است؟ )2از کعبه چه پرسی خبر اهل حقیقت کاین طایفه در کوی خرابــات مغاننــد )3از حدیثم بوی جان امروز میآید که من دوش بیتشویش دل در صحبت جان بودهام )4از جرعهی می بزمگه بادهگساران چون چشم من از خون جگر اللهستان بود ()51 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -21در کدام بیت «متمم فعل» مقدّم بر سایر اجزای اصلی جمله شده است؟ )1با من دلشده گر یار نسازد چهکنم دل غمگین مرا گر ننوازند چه کنم؟ )2بر بساط دل سماط عیش گستردند لیک در جهان صاحبدلی کو تا شود مهمان دل؟ )3ز شوق در دل من آتشی چنان افروز که هرچه غیر تو باشد بسوزد آن را پاک )4به دست غم گرفتارم بیا ای یار دستم گیر به رنج دل سزاوارم مرا مگذار ،دستم گیر -22در همۀ گزینهها بهجز ............شیوۀ بالغی وجود دارد. )1از بادۀ بیخودی چنــان مسـت که آگه نه که در جهان کسی هست )2چون خواهم چونکه در چنین سوز چشم تو ببینـــدم بیــن روز )3چون دیــد پــدر به حال فرزنــد آهی بــــزد و عمــامـــه بفکنـــد )4گوینـــد مــــرا چــــرا نخنـــدی گریهســت نشـــان دردمنــــدی -23در کدام گزینه اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است؟ )1سنبل ســر نافــه بـاز کــرده گــل دســـت بــدو دراز کــرده )2گل دیده به ترس باز میکرد چون مثل ندید ناز میکرد )3از آن مرد دانا دهان دوخته است که بیند که شمع از زبان سوخته است )4صحرا همه نیزه دید و خنجر آفــاق گرفــت مــــوج لشکــــر -24در همۀ گزینهها بهجز ............شیوۀ بالغی وجود دارد. )1بر موکب آن سبــاع زد دســت تا جمله شدنــد بر زمیــن پســت )2کای نجم یمانی این چه سیر است من کی و تو کی بگو که خیر است )3من در ره بنــدگی کشــم بـار تــو پایـــه خواجگــــی نگــه دار )4در هر طرفــی ز طبع پاکــش خوانـدنـــد نشیـــد دردناکــــش -25در همۀ گزینهها بهجز ............شیوۀ بالغی بیان شده است. )1چون زید برید امید از آن ماه سوداش زیاده شد در آن ره )2مجنون صفت اوفتاد سرمست در سلسله مانــده پای تا دست )3آزرم شکیب کرده برداشت ز آن عشق نهفته پرده برداشت )4یا رب برسان بدان چراغم کــز آتــش او رسیــد داغــم ()51 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -26در همۀ گزینهها شیوۀ بالغی وجود دارد بهجز: )1یکی راتــب آمــد ز صاحبدالن کسی گفــت شکّر بخــواه از فالن )2مــرو زیر بــار گنــه ای پســر که حمّــال عــاجــز بُوَد در سفــر )3بِتا جور دشمن بدرّدش پوست رفیقی که بر خود بیازرد دوست )4نپنداری این قول معروف نیست چو راضی شدی سیم و سنگت یکی است -27در کدام گزینه اجزای اصلی به شیوۀ بالغی بیان شده است؟ )1یکم روز بر بندهای دل بسوخت که میگفت و فرماندهش میفروخت )2زن و مرد با هم چنان دوستند که گویی دو مغز و یکی پوستند )3گر از دوست چشمت بر احسان اوست تو در بند خویشی نه در بندِ دوست )4خدا را ندانست و طاعت نکرد که بر بخت و روزی قناعت نکرد ()52 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی انواع حذف (لفظی ـ معنوی) شاعر یا ن ویسنده برای زیبایی کالم یا شعر خود و یا دالیلی مثل عدم تکرار یا خالصه کردن کالم ،کلمه یا عبارتی را حذف میکند (حتی در کالم روزمره) که نیاز به قرینه یعنی «عالمت یا نشانهای» دارد. مثال :من آمادهام شما هم ← (یعنی شما هم آمادهای) انواع حذف: .1قرینه لفظی .2قرینه معنوی .1حذف به قرینۀ لفظی :اگر کلمه یا عبارتی در یکی از دو طرف جمله ذکر شود و در طرف دیگر حذف شود .نتیجه کالم اینکه حذف به قرینۀ لفظی نیاز به دو جمله دارد. مثال :همه کس را عقل به کمال نماید و فرزند به جمال فرزند به جمال «نماید» ← فعل (نماید) در جمله اول ذکر شده و در جمله دوم حذف شده است. حرفهای او در جلسه تأیید و بعد تصویب شد. حرفهای او در جلسه تأیید «شد» ← فعل «شد» در جمله دوم ذکر شده و در جمله اول حذف شده است. .2حذف به قرینۀ معنوی :اگر کلمه یا عبارتی در جملهای حذف شود و در ظاهر نشانی بر حذف کلمه وجود نداشته باشد بلکه حذف کلمه یا عبارت از طریق معنا و مفهوم باشد. مثال :سر پادشاهان گردنفراز /به درگاه او بر زمین نیاز حذف فعل ← سر پادشاهان گردنفراز /به درگاه او بر زمین نیاز فرود آمده است (یا به عبارتی فعلِ «پایین است») یادآوری .1 :حذف به قرینه لفظی میتواند شامل :فعل ـ نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ متمم ...باشد. مثال :منت خدای را ـ عزّوجلّ ـ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت مزید نعمت است (حذف فعل) سخن پدر و مادر تأثیرگذار است امّا دوستانم نه تأثیرگذار نیست ← حذف مسند و فعل من غذایم را خوردم امّا برادرم نخورد غذا را نخورد ← حذف مفعول .2در حذف به قرینۀ معنوی چند نکته میتواند در پیدایش آن به شما عزیزان کمک کند. الف) اگر در پایان مصرع اول یا دوم فعلی نباشد و بتوانیم به جای آن فعلهای مثل :بود ـ است ـ باشد ـ باد ...بگذاریم. مثال :عشق دریایی کرانه ناپدید /کی توان کردن شنا ای هوشمند عشق دریایی کرانه ناپدید «است» ب) گر در بیت صوت یا شبهجمله باشد (رجوع به مبحث جمله) مثال :راز نهان دار و خموش ور خموشی تلخ بُوَد = (خموش باش) ج) جایی که حرف قسم «به ـ و» باشد و فعل قسم خوردن یا سوگند خوردن بعد از آن ذکر نشده باشد. مثال :یا رب به خدایی خدایت /وانگه به کمال پادشاهیت به خدای خداییت «قسم میخورم» /به کمال پادشاهیت «قسم میخورم» د) حرف «به» اگر معنای «بهتر» بدهد و بعد از آن فعل «است» بود ...ذکر نشود. مثال :بنده همان به که ز تقصیر خویش /عذر به درگاه خدای آورد (بنده همان بهتر است) ه) نقش منادا میتواند حذف به قرینۀ معنوی باشد (که در این زمینه اختالفنظر وجود دارد). ()53 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی تستهای حذف به قرینه لفظی و معنوی -1در کدام گزینه حذف به قرینۀ لفظی وجود دارد؟ )1به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد )2سالها دفتر ما در گروه صهبا بود رونق میکده از درس و دعای ما بود )3گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد بسوختیم درین آرزوی خام و نشد )4تا به غایت ره میخانه نمیدانستم ورنه مستوری ما تا به چه غایت باشد -2در همۀ گزینهها حذف فعل به قرینۀ معنویی وجود دارد بهجز: )1تأمّلکنـان در خطا و صــواب به از ژاژخایــانِ حــاضرجـــواب )2ولیکن خداونــد باال و پســت به عصیان در رزق بر کس نبست )3کم آواز هرگـز نبینــی خجــل جوی مشک بهتر که یک توده گل )4سر باد پاشاهــانِ گردنفــراز به درگاه او بــر زمیــن نیــاز -3در همۀ گزینهها بهجز ............حذف به قرینۀ معنویی وجود دارد. )1مهیــاکــنِ روزی مـــار و مــــور وگر چند بیدست و پایند و زور )2پرستار امرش همه چیز و کس بنیآدم و مــرغ و مــور و مگــس )3جهــان متفـــق بـــر الهیّتــش فرومــانـــده از کُنــهِ ماهیتــــش )4چو خواهی که گویی نفس بر نفس نخواهی شنیدن مگر گفت کس -4در همۀ گزینهها بهجز ............حذف به قرینۀ لفظی وجود دارد. )1همه کس را عقل به کمال نماید و فرزند به جمال )2منت خدای را عزّوجل /که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت )3سخنان او در جمع تأیید و بعد در جلسه تصویب شد. )4اگرم هیچ در سرنوشت از آزادگی بهرهای باشد همینم از آفریدگار ،سپاسگزاری بس -5در همۀ گزینهها بهجز ............حذف به قرینۀ معنویی است. )1مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بربندید محملها )2اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعاگویم جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخارا )3ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند )4در شمار ارچه نیاورد کسی حافظ را شکرکان محنت بیحد و شمار آخر شد ()54 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -6در همۀ گزینهها بهجز ............حذف به قرینۀ معنویی است. )1شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان )2ایا پر لعل کــرده جــام زریــن ببخشــا بر کسی کش زر نباشــد )3خـــرم دل آنکه همچــو حافظ جامــی ز مــی الســـت گیــــرد )4خردمند مردم ز نزدیک و دور به گِردش چو پروانه جویانِ نور -7در همۀ گزینهها بهجز ............حذف به قرینۀ لفظی است. )1پدر دیـده بوسیـــد و مــادر سرش فشاندند بادام و زر بر سرش )2چـو دیــد اردبیلی نمــد پارهپــوش کمان در زه آورد و زه را به گوش )3اجل ناگهــی در کمینــم کُشــد همان به که آن نازنینم کشد )4همه شب در این گفتوگو بود شمع به دیدار او وقت اصحاب ،جمع -8در کدام گزینه حذف به قرینۀ لفظی وجود دارد؟ )1بد انــــدر حقّ مــردم نیک و بــد مگوی ای جوانمردِ صاحبخرد )2اشارتکنان این و آن را به دست که آن سرگران است و این نیم مست )3طلب کردم از پیش و پس چوب و سنگ که ای ناخداترس بینام و ننگ )4ای دیـــو سپیـــد پـــای در بنـــد ای گنبـــد گیتــی ای دمـاونـــد -9در همۀ گزینهها بهجز ............حذف به قرینۀ معنوی است. )1زبان درکش ار عقل داری و هوش چو سعدی سخن گوی ورنه خموش )2که زنهار ار این مکر و دستان و ریو به جای سلیمان نشستن چو دیو )3زهـــی جوفروشــــان گنـدمنمــای جهانگرد و شبکوک خرمن گدای )4کـــه گلگـــونۀ خمـــر یاقوتفـــام به شستن نمیشد ز روی رُخام -11در کدام گزینه حذف به قرینۀ لفظی و معنوی با هم در یک بیت وجود دارد؟ )1بهایم خموشند و گویا بشر زبان بسته بهتر که گویا به نشر )2نهادی پریشان و طبعی درشت نمیمرد و خلقی به حجّت بکشت )3نخورد از عبادت بر آن بیخرد که با حق نکو بود و با خلق بد )4از دگر خوبان تو افزون نیستی گفت خامش چون تو مجنون نیستی ()55 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -11در کدام گزینه مفعول حذف به قرینۀ لفظی شده است؟ )1یکی را پســر گــم شــد از راحله شبــــانگــه بگردیـــد در قافلـــه )2چو مرد این سخن گفت و صالح شنید دگــر بودن آنجــا مصالح ندیــد )3شغال نگونبخت را شیر خورد بماند آنچه روباه از آن سیر خورد )4مپنــدار اگـــر طاعتـــی کـــردهای که نزلی بدین حضرت آوردهای -12در کدام گزینه حذف به قرینۀ معنوی وجود دارد؟ )1یکی پادشهزاده در گنجه بود که دور از تو ناپاک و سرپنجه بود )2مسلم کسی را بوَد روزه داشت که درماندهای را دهد نان چاشت )3چو گنجشک در باز دید از قفس قرارش نماند اندر او یک نفس )4گرفتنـــد حالـــی جوانمـــرد را که حاصل کن این سیم یا مرد را -13در کدام گزینه نقش مسند حذف به قرینۀ لفظی شده است؟ )1دردم از یارست و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم )2گرت عقل و رای است و تدبیر و هوش به عزّت کنی پند سعدی به گوش )3تهیدسـت در خوبــرویـــان مپیــچ که بیهیــچ مــردم نیرزنــد هیـــچ )4نه ایشان به خسّت نگه داشتند به حســرت بمردنــد و بگذاشتنــد -14در کدام گزینه نقش مفعول حذف به قرینۀ لفظی شده است؟ )1به آخر ز وسواس خاطر پریش پسند آمدش در نظر کار خویش )2مــرا یک درم بـــود برداشتنـــد به کشتیّ و درویـــش بگذاشتند )3همان به که امروز مردم خورند که فردا پس از من به یغما برند )4بگیر ای جوان دستِ درویش پیر نه خود را بیفگن که دستم مگیر -15در همۀ گزینهها بهجز ............حذف به قرینۀ معنوی در منادا رخ داده است. )1ای همه هستی ز تو پیــدا شده خــاک ضعیــف از تو توانــــا شــده )2ای دفتر حُسن تو را فهرست خط و خالها تفصیلها پنهان شده در پردۀ اجمالها )3ای از بـــر ســــدره شــاهــراهــت وی قبّــۀ عــــرش تکیــــهگاهســت )4بگفت ای صنادیدِ شــرع رســول به ابالغ تنزیل و فقه و اصول ()56 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -16در همۀ گزینهها حذف به قرینۀ لفظی در نثر امروز نادرست است (ولی در نثر قدیم رایج بوده است) بهجز: )1آب برداشتم و گرد تشنگان را میگشت یکی را دیدم )2تا ایشان را در ضبط آرد و کبوتران اضطرابی میکردند ،هریک خود را میکوشید )3کبوتران فرمان وی بکردند و دام برکندند و سر خویش گرفت )4چون پیش قراوالن آمدند و نعرهای بزد -17در همۀ گزینهها حذف به قرینۀ «لفظی یا معنویی» رخ داده است بهجز: )1جبـــریـــل مقیــــم آستــانــت افــالک حـریـــــم بــارگـاهــت )2خورده است خدای ز روی تعظیم سوگنــد به روی همچــو مــاهـت )3چــرخ ارچـه رفیــع خــاک پایـت عقــل ارچــه بزرگ طفــل راهـت )4هــم عقــل دویــــده در رکابــت هــم شــرع خزیـــده در پنـاهـت -18در همۀ گزینهها حذف به قرینۀ معنوی وجود دارد بهجز: )1قمـــر را روشنــایی نامــه داده عــطــارد را دوات و خامـــه داده )2ســـر پادشـاهـــانِ گردنفـــراز بـــه درگاه او بـــر زمیـــن نیـاز )3بَری ذاتش از تهمت ضد و جنس غنی ،مُلکش از طاعت جنّ و انس )4ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم و ز هرچه گفتهاند و شنیدیم و خواندهایم -19در همۀ گزینهها حذف به قرینۀ معنوی وجود دارد بهجز: )1ز مشرق به مغرب مه و آفتاب روان کرد و گسترد گیتی بر آب )2نه مستغنی از طاعتش پشت کس نه بر حرف او جای انگشت کس )3بلند آسمان پیشِ قدرت خجل تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل )4فروماندگان را به رحمت قریب تضرّعکنان را به دعوت مُجیب -21در همۀ گزینهها بهجز ............نوعی حذف وجود دارد. )1فغان کاین اولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را )2ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را )3یـــاد خوشــش بـــــاد روزگــار وصـــال خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا )4اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را -21در کدام گزینه نقش مفعول حذف به قرینۀ لفظی شده است؟ )1حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو )2غزل گفتی و دُر سفتی و خوش بخوان حافظ )3قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست )4ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا سهیقـــدان سیــهچشـــم مــاهسیمـــا را ()57 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -22در همۀ گزینهها نوعی حذف وجود دارد بهجز: آرزوست )1پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوست آن آشکار صنعت پنهانم )2به ترانههای شیرین به بهانههای زرین بکشید سوی خانه ،مه خوب خوش لقا را )3دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور گلبانگ زد که چشم بد از سوی گل به دور )4هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز -23در همۀ گزینهها حذف به قرینۀ معنوی وجود دارد بهجز: )1منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده به بد دیدن )2گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد باللّه کز آفتاب فلک خوبتر شوی )3مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت گفت ای چشم و چراغ همه شیرینسخنان )4دسترنج تو همان به که شود صرف به کام دانی آخر که به ناکام چه خواهد بودن -24در کدام گزینه مفعول حذف به قرینۀ لفظی شده است؟ )1روی رنگین را به هر کس مینماید همچو گل ور بگویم باز پوشان باز پوشاند ز من )2چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش بین گفت میخواهی مگر تا جوی خون راند ز من )3چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من )4صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم عشق در هر گوشه افسانه خواند ز من -25در همۀ گزینهها فعل اسنادی حذف شدهاند بهجز: )1صفنشینان نیکخواه و پیشکاران با ادب دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام )2باده گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبک نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام )3ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل سلسبیلت کرده جان و دل سبیل )4صالح ما همه دام رهست و من زین بحث نیم ز شاهد و ساقی به هیچ باب خجل -26در کدام گزینه حذف به قرینۀ معنوی وجود دارد؟ )1به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست که مونس دم صبحم دعای دولت توست )2آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم اگر ز خمر بهشتت وگر باده مست )3زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید که گفتۀ سخنت میبرند دست به دست )4اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پریشان و دست کوته ماست ()58 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -27در همۀ گزینهها فعل اسنادی حذف به قرینۀ لفظی شده است بهجز: )1می بده تا دهمت آگهی از سر قضا که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست )2روا مدار خدایا که در حریم وصال رقیب محرم و حرمان من نصیب باشد )3کــم آواز هرگــز نبینــی خجــل جُوی مشک بهتر که یک توده گل )4سخن در صالح است و تدبیر و خوی نه در اسب و میدان و چوگان و گوی -28در همۀ ابیات بهجز بیت ............حذف به قرینۀ معنوی صورت گرفته است. )1چنان که در نظری در صفت نمیآیی منت چه وصف بگویم تو خود در آینه بین )2فروغ رای تو مصباح راههای مخوف عنان عزم تو مفتاح ملکهای حصین )3ابر رحمت بر تـو بـاران ســال و ماه روح راحــت بــــر روان والــدیـــــن )4بخــت را بــا دوستــانــت اتفــاق چــرخ را با دشمنــان حــرب حنیــن -29در همۀ ابیات بهاستثنای بیت ............حذف فعل به قرینۀ معنوی صورت گرفته است. )1کســی را بــده پایــۀ مهتـــران که بر کهتران سر ندارد گران )2که یارب بر این بنده بخشایشی کز او دیدهام وقتی آسایشی )3یکی شخص از این جمله در سایهای به گردن بر از حُلّه پیرایهای )4بداندیش را جاه و فرصت مده عدو در چَه و دیو در شیشه به (کنکور) (کنکور) -31در کدام بیت حذف به «قرینۀ معنوی» صورت گرفته است؟ )1حکایت از لب شیریندهان سیماندام تفاوتی نکنـــد گــر دعاسـت یـا دشنـام )2کســان را درم داد و تشریف و اسب طبیعــی است اخالق نیکــو نــه کسـب )3به چشمهای تو دانم که تا ز چشم برفتی به چشم عشق و ارادت نظر به هیچ نکردم )4به جای خاک ،قدم بر دو چشم سعدی نِه که هر که چون تو گرامی بود به ناز آید -31حذف فعل به قرینۀ «معنوی» در همۀ ابیات وجود دارد بهجز: )1گـرفتــــار کمنـــــــد مــاهرویـــــان )2من آبـروی نخواهــم ز بهــر نــان دادن )3چشمی که جمال تو ندیده است چه دیده است )4به دوستی که ز دست تو ضربت شمشیر نــه از مدحــش خبــر باشــد نــه از ذمّ که پیش طایفهای مرگ به که بیماری افسوس بر اینان که به غفلت گذرانند چنان موافق طبع آیدم که ضربّ اجل -32در کدام بیت حذف فعل به «قرینۀ لفظی» صورت گرفته است؟ )1 )2 )3 )4 کجا دست گیرد دعای وِیَت یکی را که سعی قدم پیشتر بفرمود گنجینۀ گوهــرش دعای منت کی بود سودمند دعای ستمدیدگان در پیت به درگاه حق منزلت بیشتــر فشاندند در پای و زر بر سرش اسیران محتاج در چاه و بند ()59 (کنکور) دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -33در همۀ ابیات بهجز بیت ............حذف به قرینۀ معنوی صورت گرفته است. )1آسمـان در زیــر پــای همّتت بر زمین مالنده فرقی فرقدین )2ای محافل را به دیدار تو زین طاعتت بر هوشمندان فرض عین )3ای کمال نیمکردی بر تو ختم نیک نامی منتشر در خافقیــن )4از مقامت تا ثریــا همچنــان کز ثریا تا ثری فرق است و بین -34در همۀ ابیات فعل اسنادی به قرینۀ معنوی محذوف است بهجز: صاحبخبر بیامــد و من بیخبـــر شـدم )1گوشم به راه تا که خبر میدهند ز دوست )2گرانجانتر از شبنم نیست جان ناتوان من اگر میبود با من روی گرمــی آفتابــش را )3اینکه میگوینــد آن خوشتـــر ز حُسـن یـــار مـــا این دارد و آن نیـــز هـــــم )4ای آفتـــاب آیــنـــــهدار جمــــال تـــــو مشک سیــاه مجمرهگـــردان خــال تــو -35در همۀ ابیات بهجز بیت « ............نهادی» محذوف است. تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را )1می با جوانان خوردنم باری تمنا میکند )2گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد بسوختــم در این آرزوی خــام و نشــد )3چنان کز این دو دیده من رفت روز و شب هرگـــز نرفــت خــون شهیــدان کربال )4آنکه بیجرم برنجید و به تیغم زد و رفت بازش آرید خــدا را که صفایــی بکنیم ()61 (کنکور) ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی وابستههای پیشین :به دو قسمت الف) صفات پیشین ب) شاخص ج) مُمیز تقسیم میشود. صفات پیشین عبارتند از .1 :صفت اشاره .2صفت پرسشی .3صفت تعجبی .4صفت مبهم .5صفت عالی (برترین) .6صفت شمارشی: الف) اصلی :یک ـ دو ب) ترتیبی :اولین ـ دومین .1صفت اشاره :این ـ آن ـ همین ـ همان ـ چنین ـ چنان ـ اینچنین ـ آنچنان ـ اینگونه ـ اینهمه ـ آنهمه ...بهشرطی که بعد از کلمات نامبرده اسمی ذکر شود که وابسته به این کلمات باشد برای مقایسه: ب) این را بیاور الف) این کتاب را بیاور ضمیر اشاره صفت اشاره ج) این کتاب است ضمیر یادآوری :مثال «ج» در ظاهر بعد از کلمۀ «این» اسم ذکر شده است امّا کلمۀ «کتاب» وابسته به کلمۀ «این» نیست در اصل بوده: این چیز (این شی) کتاب است. .2صفت پرسشی :چه ـ چقدر ـ چند ـ کدام ـ کدامین ـ چه جور ـ چندمین ...به شرطی که بعد از کلمات نامبرده اسمی ذکر شود برای مقایسه :الف) کدام کتاب را خریدی؟ ب) کدام را خریدی ضمیر پرسشی صفت پرسشی .3صفت تعجّبی :چه ـ چقدر ـ عجب ... چه سرمایی /عجب نکتۀ سختی بود ضمیر تعجبی صفت تعجبی کلمات چه و چند صفت پرسشی است و زمانی صفت مبهم /همچنین کلمۀ «چه» بین صفت پرسشی و تعجّبی مشترکند .از روی گونه عبارت یا جمله میتوان نوع کلمات را شناسایی کرد :چه کتابی /چه لباسی خریدی؟ تعجبی پرسشی .4صفت مبهم :هر ـ همه ـ هیچ ـ دیگر ـ فالن ـ چند ـ برخی ـ بعضی اگر بعد از این کلمات اسمی ذکر شود صفت مبهم میباشد در غیر اینصورت ضمیر مبهم میباشد برای مقایسه: ب) همه را آوردم الف) همۀ کتابها را آوردم ضمیر صفت یادآوری :کلمات «این ـ آن» اگر پشت سر هم ذکر شوند ضمیر مبهم حساب میشوند مثال: به شایعاتی که این و آن میگویند توجه نکنید. ضمیر مبهم .5صفت عالی :بهترین ـ بدترین ـ زیباترین مثال :بهترین کتاب را خرید صفت عالی اصلی :یک ـ دو ـ سه ـ ... .6صفت شمارشی :به دو قسمت ترتیبی :اولین ـ دومین ()61 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی مثال :یک بیت را با صدای بلند خواندم /اولین سؤال را درست جواب دادم صفت شمارشی صفت شمارشی ب) شاخص (وابستۀ پیشین) ـ (فرمول شاخص «لقب +اسم انسان» (بدون فاصله) لقبها و عنوانهایی هستند که گونههای مختلفی دارند :عمو ـ عمه ـ خاله ـ دایی /دکتر ـ خلبان ـ مهندس ـ سروان ـ ناخدا ـ کدخدا آقا ـ خانم ـ حاجآقا ـ حاجخانم ـ شاه ـ خان /امام ـ عالمه ـ استاد ـ شیخ ـ سید ـ میرزا ـ ملّا ـ امیر ـ شاه ـ بیبی ـ برادر ـ خواهر ... این القاب زمانی شاخص محسوب می شوند که بعد از این القاب اسم انسان (عَلَم) ذکر شود و باید بین القاب و اسم فاصلهای ذکر نشود برای مقایسه: .1عمو آمد :شاخص نیست (لقب ذکر شده امّا اسم انسان ذکر نشده) .2عمویِ مجید آمد :شاخص نیست (بین لقب و اسم فاصله ایجاد شده) .3عمویم مجید آمد :شاخص نیست (بین لقب و اسم انسان ضمیر ذکر نشده) .4عمو ،مجید آمد :شاخص نیست (بینشان فاصله است) .5عمومجید آمد :شاخص میباشد (عمو آمد ـ مجید آمد = لقب ،اسم بعد از خود را توصیف میکند) یادآوری: .1میتواند چند شاخص پشت سر هم ذکر شود .مثال: استاد دکتر حمیدی شیرازی = دو شاخص (استاد حمیدی /دکتر حمیدی) .2در نثر گاهی در شاخص جای لقب و اسم جابهجا میشود .مثال: مجیدخان /حمیدآقا شاخص شاخص .3بعضی کلمات مثل «امیر» بین لقب و اسم انسان مشترک است که از روی ظاهر جمله قابل شناسایی است .مثال: امیرمسعود برنشست ،حشم و ندیمان و مطربان به فرمان او بنشستند. شاخص زیرنویس :ضمایر در بعضی موارد با صفات پیشین مشترک است. ضمایر عبارتند از: .1اشاره .2پرسشی .3مبهم .4تعجّبی .5شخصی .6مشترک .7مِلکی چهار گونه که بین ضمیر و صفات مشترک می باشد .که اگر بعد از کلماتِ اشاره ،مبهم ،پرسشی ،تعجّبی اسمی ذکر شود صفات پیشین میباشد وگرنه ضمیر میباشد .برای مقایسه: الف) این کتاب را بیاور /این را بیاور ضمیر اشاره صفت اشاره ب) کدام کتاب را آوردی /کدام را آوردی صفت پرسشی ضمیر پرسشی ج) همۀ کتابها را بیاور /همه آمدند ضمیر مبهم صفت مبهم د) چه کتابی /چهها که نشنیدم صفت تعجبی ضمیر تعجبی .5ضمیر ملکی :کلمۀ «از آنِ» (زانِ) اگر معنای مالکیت یا برایِ بدهد ضمیر ملکی است. مثال :بگفت او آنِ من شد زو مکن یاد /از آنِ اوست ضمیر ملکی ضمیر ملکی ()62 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی .6ضمیر شخصی :به دو قسمت تقسیم میشود :الف) متصل /ب) منفصل الف) متصل :م ـ ت ـ ش ـ مان ـ تان ـ شان (بررسی نقشهای ضمیر رجوع به مبحث نقش) ب) منفصل :من ـ تو ـ او ـ ما ـ شما ـ ایشان .7ضمیر مشترک :خود ـ خویش ـ خویشتن یادآوری :ضمایر شخصی چه متصل یا منفصل مرجع ضمیر دارد .بهعنوان مثال: همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار /شرط انصاف نباشد که فرمان نبری مرجع به انسان برمیگردد کلمۀ «خود» اگر معنای کالهخود را بدهد اسم است. مثال :نهاده یکی خود زرّین به سر اسم همچنین کلمۀ خویش اگر مانند «فامیل» بدهد اسم است نه ضمیر. مثال :برادر که در بند خویش است نه برادر نه خویش است ضمیر (خود) اسم (فامیل) کلمۀ خویشتن اگر معنای «وجود» را بدهد اسم است مثال :خویشتن به سوی عالم معنا برمیگردد. ادامه زیرنویس: .4ضمایر ربطی به نقش ندارند بلکه نوعی کلمه هستند و ضمیر میتواند هر نقشی بپذیرد .مثال: کتابِ خودم را بیاور /من خود به او گفتم /به خودم گفتم مضافالیه بدلی متمم حواسمان باشد که بررسی ضمایر بدین شکل در کتاب درسی اشاره نشده است و بیشتر برای شناخت «صفت از ضمیر» بیان شد. وابستۀ پسین .1 :نقش مضافالیه .2صفت بیانی .3صفت شمارشی .1مضافالیه (اضافی) راه تشخیص نقش «صفت» از «مضافالیه» در مبحث نقش بررسی شد امّا بیان مبحث «صفت بیانی» سبب میشود که ایهام در این زمینه کامالً برطرف شود( .رجوع به مبحث نقش) .2صفت بیانی انواعی دارد که عبارتند از :الف) صفت مفعولی ب) صفت لیاقت ج) صفت فاعلی د) صفت نسبی ه) صفت مطلق (ساده) ی) صفت شمارشی ترتیبی الف) صفت مفعولی :بن ماضی +ه = گفته /دیده /خورده /زده ب) صفت لیاقت :مصدر +ی ← گفتن +ی ← گفتنی /دیدنی /شنیدنی صفت لیاقت معنای شایسته بودن میدهد .مثال :گفتنی «شایسته گفتن» یادآوری :نشانه پسوند «وار» هم نشان صفت لیاقت است مثل :شاهوار ج) صفت فاعلی: بن مضارع +ا ← گویا ـ شنوا ـ پویا بن مضارع +نده ← بیننده ـ خواننده ـ شنونده بن مضارع +ان ← ناالن ـ خندان ـ گریان /صفت +ان = شادان ()63 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی بن ماضی +ار ← خریدار ـ دیدار بن ماضی یا مضارع +گر ـ گار ← رفتگر ـ پروردگار ـ آموزگار بن ماضی +ه ← نشسته ـ خفته زیرنویس: یادآوری :بن ماضی +ه ،هم شامل صفت مفعولی و هم شامل صفت فاعلی است و فرقشان این است که صفت فاعلی از «بن ماضی الزم +ه» ساخته شده است امّا صفت مفعولی از «بن ماضی متعدی +ه» ساخته شده است. برای مقایسه :الف) نشسته ـ خفته ـ مرده ← صفت فاعلی ب) دیده ـ برده ـ گفته ← صفت مفعولی د) صفت نسبی :ین در آخر اسم :زرین ـ سیمین ینه در آخر اسم :زرینه ـ سیمینه انه در آخر اسم :مردانه ـ زنانه انی در آخر اسم :روحانی ـ جسمانی چی در آخر اسم :تاکسیچی ـ درشکهچی ی در آخر اسم :فارسی ـ عربی گان در آخر اسم :گروگان گانه در آخر اسم :جداگانه ه) صفت مطلق (ساده) :آن است که هیچیک از نشانههای قبل را ندارد و میتوان به آخر آن پسوند «تر» یا «ترین» اضافه نمود .مثال :خوب (خوبتر ـ خوبترین) /بد (بدتر ـ بدترین) ساده (سادهتر) /باال (باالتر) یادآوری :در بررسی صفات بیانی سعی نمودم که ترکیب صفات به گونهای باشد که بهتر در ذهن ماندگار شود. .3صفت شمارشی ترتیبی :یکم ـ دوم ـ سوم (عدد +ـُـ م) جلسۀ دوم بررسی هسته :هسته کلمه ای است که نه وابستۀ پیشین باشد و نه وابستۀ پسین به بیان دیگر در بررسی هسته میگوییم که قبل هسته نباید کسره ،واو ربط باشد همچنین «هسته» باید شاخص ـ ممیز ـ صفات پیشین نباشد در یک مثال هسته را بررسی میکنیم. «دکتر حمیدی شیرازی چند جلد کتاب نفیس و ارزشمند تألیف کرد» در مثال باال در آغاز کلماتی که قبلشان «کسره ـ واو» را از جمله حذف میکنیم. ـِ شیرازی = صفت «ـِ» /نفیس = صفت « /و» ارزشمند جملۀ باقیمانده« :دکتر حمیدی چند جلد کتاب تألیف کرد» ـ حال به بررسی وابستۀ پیشین میپردازیم. دکتر = شاخص /چند = صفت پیشین /جلد = ممیز جملۀ باقیمانده« :حمیدی کتاب تألیف کرد» هسته (اول) هسته (دوم) اگر در این مثال توجه کنید خواهید دید که جمله با هسته کامل میشود و هسته از ارکان اصلی (نهاد ـ مفعول ـ فعل) ساخته شده است. یادآوری :بررسی هسته و دام تستی آن در توضیحات تست ،مفصل بیان میشود. ()64 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی تستهای گروه اسمی (شاخص هسته) -1در همۀ گزینهها شاخص وجود دارد بهجز: )1سرهنگ احمدی برای سان دیدن رژه آماده شد. )2استاد دانشگاه و نویسندۀ بزرگ دکتر زرینکوب ،نقد ادبی را نگاشت. )3کدخدا احمد مطالبات مردم روستا را با دقت بررسی کرد. )4استاد دانشکدۀ روانشناسی علیاکبر سیف محقق برجستهای است. -2در همۀ گزینهها بهجز ............شاخص وجود دارد. )1در مقطع دکترای دانشگاه تهران کتاب دستور زبان فارسی دکتر خسرو فرشید ورد تدریس میشود. )2سروان مقدم مقررات راهنمایی و رانندگی را به مردم آموزش میدهد. )3شایعات زیادی در مورد دوست و استادم حمیدی شنیده شد. )4برای زیارت ثامنالحج امام رضا (ع) به مشهد مسافرت کردم. -3در همۀ گزینهها دو شاخص وجود دارد بهجز: )1دکتر استاد سیروس شمسیا بالغ بر پنجاه جلد کتاب در حوزۀ ادبیات نوشت. )2آقاجالل تمام مسایل زورخانه را برای پهلوان سهراب بیان کرد. )3سیدرضا در مورد آموزشهای رزمی با استاد خلفی به مناظره پرداخت. )4استادم دکتر کزازی از بزرگان ادبیات ایران و مترجم بزرگ زبان فرانسه است. -4در کدام گزینه شاخص وجود دارد؟ )1امیر برنشست و کشتیهای دیگر به او نزدیک بودند. )2بعد از نماز پیشین امیر قضات را بخواند و خطبهای کرد. )3در اردوگاه امیر محمّد خیلتاشان و مبشران را روانۀ غزنین کرد. )4بعد از زایل شدن علّت و مرض امیر بونصر مشکان را خواند. -5در همۀ گزینهها بهجز ............شاخص وجود دارد. )1در ساختمان با مهندس رفعتی در مورد مشکالت و معایب نما صحبت کردیم. )2آقای رئیسی مسایل و مباحث لولهکشی شرکت را عنوان کرد. )3در جنگهای نامنظم ستوان حسینی توضیحات مختصری داد. )4استاد ما تمام مباحث فلسفه اسالم و غرب را برای دانشجویان تشریح کرد. -6در کدام گزینه شاخص وجود دارد؟ )1چون حسنک بیامد خواجه بر پای خاست دیگران اگر خواستند یا نه بر پای خاستند. )2در روزگار سلطان محمود در باب وی ژاژ میخاییدم و همه بیهوده بود. )3امیر بزرگ احمدحسن میمندی را پادشاه احضار کرد و به مشورت طلبید. )4آغاجی خادم را خواند و من بوالفضل خیر خیر نامهها را میآوردم. ()65 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -7در همۀ گزینهها بهجز ............شاخص بهکار رفته است. )1عموی محمّد در مراسم عزاداری میگریست. )2امام علی (ع) پرچمدار مکتب اسالم و تشیع است. )3دکتر اصغردادبه مقاالت نفیسی در مورد حافظ نوشته است. )4استاد مهدخت معین ،دختر دکتر محمد معین آثار باقیمانده پدر بزرگوار را چاپ کرد. -8در کدام گزینه «شاخص» نیست؟ (کنکور) )1کدخدا احمد به مسایل و مشکالت مردم روستا رسیدگی میکند. )2عموی احمد ،مهندس شرکت نفت است. )3دکتر محمد معین اولین دکترای ادبیات فارسی در ایران بود. )4غالمحسین یوسفی در کنار مرادش امام رضا (ع) به خاک سپرده شد. -9در کدام گزینه «شاخص» نیست؟ (کنکور) )1استاد بدیعالزمان فروزانفر مثنوی مولوی را شرح کرده است. )2امام رضا (ع) میفرمایند :دوست هر کس عقل او و نادانیاش دشمن اوست. )3دکتر محمد معین محقق و لغوی بزرگ معاصر ،در شهر رشت بهدنیا آمد. )4نویسنده و استاد برجستۀ دانشگاه غالمحسین یوسفی در سال 1316شمسی در مشهد والدت یافت. -11در همۀ عبارات بهجز عبارت ............شاخص بهکار رفته است. (کنکور) ) 1و آن کسان گواهی نبستند و حاکم سجل کرد در مجلس و دیگر قضات نیز گواهی نبشتند. )2حسنک گفت به روزگار سلطان محمود در باب بوسهل خطا میکردم و وزارت نه جای من بود. )3از خواجه عمید شنودم که این شب که دیگر روز آن حسنک را بر دار میکردند بوسهل نزدیک پدرم آمد. )4سیّد اشرف الدین گیالنی از میان مردم برخاست با مردم زیست و بعد از مرگ هم در میان مردم پرآوازه بود. -11در کدام جمله وابستۀ پیشین اسم «شاخص» نامیده میشود؟ (کنکور) )1عموی احمد خانۀ خود را به استاد دانشگاه فروخت. )2استاد ما اسامی همۀ دانشجویان را میدانست. )3کدخدای ده برای ادای توضیحات به پاسگاه رفت. )4ستوان محمّدی فرماندۀ عملیّات را به عهده گرفت. -12در کدام عبارت «شاخص» یافت میشود؟ (کنکور) )1سجدۀ شکر کرد خدای را عزّوجل بر مدامت امیر و نامه نبشته آمد. )2روز دوشنبه امیرمسعود شبگیر برنشست و به کران رود هیرمند رفت. )3از قضای آمده ،پس از نماز امیر کشتیها بخواست و ناوی ده بیاوردند. )4امیر از آن جهان آمده به خیمه فرود آمد و جامه بگردانید و ترو تباه شده بود. ()66 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -13هستۀ گروه اسمی روبهروی همۀ گروهها درست است بهجز: )1آن زمان که بنهادم سر به آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی )2تا مگر بهدست آرم دامن وصالش را میدوم به پای سر در قفای آزادی )3فرّحی ز جان و دل میکند در این محفل دل نثار استقالل جان فدای آزادی )4در محیط طوفانزا ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد با خدای آزادی -14کلمههای مشخص شده در همۀ گزینهها بهجز عبارت ............هستۀ گروه خود محسوب میشوند. )1از شاعران نواندیش و معروف شعر انقالب ،سلمان هراتی که در یک حادثۀ رانندگی جان خود را از دست داد. )2دکتر ده تمام مردم روستا را برای آموزش موارد بهداشتی دعوت کرد. )3همۀ دانشآموزان مدرسۀ مطهری در امتحان پایان سال حضور دارند. )4کتابهای بهترین نویسندۀ قرن ،برای نقد و تحلیل به فرهنگسرای نیاوران ارسال شد. -15در بیت زیر همۀ گزینهها هسته آن صحیح است بهجز: «چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد /من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک» )1چرخ (در مصرع اول) )2آن )3مراد )4چرخ (در مصرع دوم) -16کلمات تعیین شده از لحاظ هسته صحیح است بهجز: )1شهریار از بزرگترین شاعران غزلسرای معاصر است( .بزرگترین ـ شاعران) )2نیما بنیان گذار شعر نو ،از کسانی است که کوشید شعر را به هنجار نثر و سادگی نزدیک کند( .بنیانگذار ـ شعر) )3شعر اخوان ثالث شعری اجتماعی است و حوادث زندگی مردم را در خود منعکس میکند( .شعر ـ حوادث) ) 4سیمین دانشور متولد شیراز و دانش آموختۀ زبان و ادبیات فارسی در دورۀ دکتری از دانشگاه تهران است( .متولد ـ دانشگاه) -17کلمات مشخص شده در همۀ گزینهها هسته حساب میشود بهجز: )1گوش ترحمی کو کز ما نظر نپوشد دست غریق یعنی فریاد بیصداییم )2میخورم جام غمی هر دم به شادّی رخت خرم آن کس کاو بدین غم شادمانی میکند )3باز امشب ای ستارۀ تابان نیامدی باز ای سپیدۀ شب هجران نیامدی )4در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست در آن وجود که دل مرد مرده است روان -18کلمات مشخص شده در همۀ گزینهها هسته گروه اسمی محسوب میشود بهجز: )1گون نوعی گیاه است که از آن کتیرا میگیرند و در اطراف روستا میروید. )2کدخدا حبیب و گاو و گوسفندان روستا را بیمه کرد که مبادا دچار مریضی شوند. )3دیروز با استاد دوران دانشجویی خود جلسهای اقتصادی در شرکت برگزار کردم. )4سیدمهدی شجاعی در رشتۀ ادبیات دراماتیک تحصیل کرده و در قالبهای مختلف ادبی کار نوشتن را ادامه داد. ()67 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -19کلمات مشخص شده در کدام گزینه هستۀ گروه اسمی محسوب نمیشود؟ )1ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی )2خَلَد گر به پا خاری آسان برآید چه سازم به خاری که در دل نشیند )3نکوهش مکن چرخ نیلوفری را برون کن ز سر باد خیرهسری را )4منعم مکن از دیدن قد و رخ و چشمش من انس به سرو و گل و بادام گرفتم -21کلمات مشخص شده در کدام گزینه هستۀ گروه اسمی محسوب میشود؟ )1اگر لفها به صورت مرتب با نشرها مرتبط باشند به آن لف و نشر مرتب میگویند. )2تضمین در لغت به معنی ضمانتکردن و متعهدشدن به انجام کاری است. )3اکران بهترین فیلم سال در جشنواره مورد بررسی و تحقیق واقع شد. )4مثلِ همۀ شاعران سبک هندی ،سهل و ممتنع و اسلوب معادله در شعرش موج میزند. -21کدام کلمه در عبارت «رستم از هیچ کوششی فروگذار نمیکند تا به کار اسفندیار با مسالمت خاتمه پذیرد» هستۀ گروه اسمی نیست؟ )1کار (کنکور) )2رستم )3اسفندیار )4کوشش -22هستۀ گروه اسمی «همین سه کتاب تاریخ ایران» کدام است؟ )1ایران )2تاریخ )3کتاب (کنکور) )4همین -23کلمههای مشخص شده در همۀ عبارات بهجز عبارت ............هستۀ گروه محسوب میشوند. (کنکور) )1در امامزادۀ ده که اهالی معصومزادهاش مینامند برای سفیدکاری گچ بهکار بردهاند. )2مراتع اطراف ده پوشیده است از کما و گون که اولی خوراک زمستانی گاو و گوسفند آنهاست. )3بوتۀ گون با همان یک جرّقه میگیرد و تازگیها از ساقههای همین گون کتیرا میگیرند. )4بهترین وسیلۀ راهجویی برای چارپادارانی است که در زمستان سفر میکنند. -24هستۀ کدام گروه اسمی بهدرستی مشخص شده است؟ )1نخستین عنوان درسی )2کاربرد صفت بیانی (کنکور) )3زبان هر دو نوشته « -25هستۀ گروه اسمی» روبهروی همۀ گروهها درست است بهجز: )1تعیین ارزش دقیق معنایی عناصر زبان (ارزش) )2مجموعۀ آثار ادبی گذشتۀ این مرز و بوم (مجموعه) )3رابطۀ همنشینی هر واحد زبانی با واحد زبانی دیگر (رابطه) )4کوچکترین واحد زبانی با معنی مستقیم و غیرمستقیم واحد (واحد) ()68 )4صمیمانهترین نوع نوشتن دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی «عزیزان من» حال میخواهیم روش تستی هر کدام را جداگانه بررسی کنیم. بررسی ترکیب اضافی ـ ترکیب وصفی در تجزیه و تحلیل تستها اول ترکیب اضافی را بررسی میکنیم (ترکیب وصفی به دو قسمت پیشین و پسین تقسیم میشود. .1اول ،شعر یا جمله را میخوانیم و کسره کلمات را مشخص میکنیم بهعنوان مثال: «کلماتِ آسمانیِ قرآن در همه جا طنین میافکند »... یادآوری :کسره کلمات «برایِ ـ بدونِ ـ همهیِ ـ مثل ـ مانند ـ دربارهیِ ـ نزد ـ نزدیکِ ...حساب نمیشود. .2ترکیب اضافی از تشکیل «مضاف +مضافالیه» ساخته شده است(.به مبحث «صفت و مضافالیه» رجوع کنید) مثال :درسِ عشق (درس چگونه است = عشق است = معنا نمیدهد) یا نمیتوان به کلمۀ «عشق» نشان «تر یا ترین» اضافه نمود .همچنین کلمۀ «عشق» هیچکدام از صفات بیانی نمیباشد. .3حرف «واو» میتواند بر تعداد ترکیب اضافی یا وصفی ،اضافه نماید. مثال :الف) آتشِ عشق و محبّت و هجران (آتشِ عشق ـ آتش محبت ـ آتش هجران» سه ترکیب اضافی) ب) آتش و گرمای عشق (آتش عشق ـ گرمای عشق = ترکیب اضافی) .4ضمایر متصل «م ـ ت ـ ش ـ مان ـ تان ـ شان» اگر مضافالیه بپذیرد ترکیب اضافی محسوب میشود (رجوع به نقش ضمایر در مبحث نقش) مثال :این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد ← سخنِ من (ترکیب اضافی) مضاف مضافالیه بررسی نکات تستی ترکیب وصفی .1ترکیب وصفی به دو قسمت تشکیل میشود :الف) ترکیب وصفی پیشین (صفت پیشین) ب) ترکیب وصفی پسین (صفت پسین) الف) ترکیب وصفی پیشین :توضیحات آن بیان شد. مثال :این کتاب /آن کتاب /دو کتاب /چند کتاب صفت اشاره صفت اشاره صفت شمارشی صفت مبهم یادآوری :این دو کتاب (این کتاب /دو کتاب) = دو ترکیب یا صفت پسین این کتاب و دفتر (این کتاب ـ این دفتر) = دو ترکیب یا صفت پیشین یادآوری :حرف «واو» میتواند بر تعداد ترکیب وصفی پیشین اضافه کند. ب) ترکیب وصفی پسین :توضیحات آن در مبحث «صفت و مضافالیه» بیان شد. مثال :روشِ ساده (روش چگونه است؟ ساده است معنا میدهد .یا میتوانیم بگوییم «سادهتر» همچنین کلمۀ «ساده» صفت مطلق است) موصوف صفت یادآوری .1 :ترکیب وصفی از دو قسمت «موصوف و صفت» ساخته شده است. مثال :کلماتِ آسمانی (کلمات چگونه هستند؟ آسمانی هستند = ترکیب وصفی) موصوف صفت .2حرف «واو» میتواند بر تعداد ترکیب وصفی ،اضافه کند. مثال :دانشآموز موفق و پرتالش و بینظیر( :دانشآموز موفق ـ دانشآموز پرتالش ـ دانشآموز بینظیر = سه ترکیب وصفی پسین) ادبیات و تاریخ مُصوّر (ادبیات مصور ـ تاریخ مسّور دو ترکیب وصفی پسین) چند نمونه از اجرای تست ترکیبی اضافی و وصفی (سؤال کنکور): .1در منظومه «مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند /که به یک شعله به یک خواب لطیف /خاک ،موسیقی احساس تو را میشنود /و صدای پر مرغان اساطیر» ()69 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی اول؛ کسره کلمات را قرار میدهیم :مردمِ شهر /خوابِ لطیف /موسیقیِ احساس /احساسِ تو /صدایِ پر /پرِ مرغان /مرغانِ اساطیر در این مثال حرف «و» وجود ندارد که به مضاف یا موصوف برگردد. ضمایر متصل وجود ندارد. ترکیبات اضافی را بررسی میکنیم :مردمِ شهر ـ موسیقیِ احساس /احساس تو /صدایِ پر /پر مرغان /مرغان اساطیر = شش ترکیب اضافی ترکیب وصفی پسین :خوابِ لطیف (خواب چگونه است؟ لطیف است). ترکیب وصفی پسین :یک چینه /یک شعله /یک خواب ب) یک ترکیب وصفی پسین (خواب لطیف) جمعاً چهار ترکیب وصفی وجود دارد :الف) سه ترکیب وصفی پیشین یادآوری :کلمۀ «چنان» نمیتواند صفت پیشین باشد چون بعد از آن اسمی وجود دارد. نمونۀ دیگر :در متن «بهار ،فصل خوش و معتدل بود درختها شکوفه میکرد ،ده از سکوت سنگین زمستانی خود بیرون میآمد ،یک درختِ به در باغچۀ ما بود و چیدن و خوردن شکوفۀ به یکی از سرگرمیهای من بود» کسره کلمات :فصلِ خوش /فصلِ معتدل (واوی که به موصوف برمیگردد) /سکوتِ سنگینِ زمستانیِ خود /درختِ بِه /باغچۀ ما /چیدنِ شکوفه /خوردنِ شکوفه /شکوفۀ به /سرگرمیهای من ضمایر متصل وجود نداشت /دو بار حرف واو به مضاف یا موصوف برمیگردد. ترکیبات اضافی )1 :زمستانیِ خود )2 /درختِ به )3 /باغچۀ ما )4 /چیدن شکوفه )5 /خوردن شکوفه )6 /شکوفۀ به )7 /سرگرمیهای من یادآوری :اگر چند کلمه بهوسیله کسره به هم اضافه میشود نیاز نیست فکر کنیم که موصوف یا مضاف آن کدام است .مثل :سکوتِ سنگینِ زمستانیِ خود) ترکیب وصفی پسین )1 :فصل خوش )2 /فصل معتدل )3 /سکوت سنگین )4 /سکوتِ زمستانی صفت ساده صفت ساده صفت ساده صفت ساده ترکیب وصفی پیشین :یک درخت (پنج ترکیب وصفی) یادآوری :کلمۀ «یکی» نمیتواند صفت باشد چون «اسمی» بعد از آن ذکر نشده است) نمونۀ سوم( :سؤال کنکور) کلمات آسمانی قرآن با صدای گرم خواننده همه جا طنین میافکند و به همه کس و همه چیز عظمت میبخشید .این ندا گوش جانها را نوازش میداد و گلهای شادی و امید ،در باغ خاطر کاروانیان میشکفت. کسره کلمات :کلماتِ آسمانیِ قرآن /صدایِ گرمِ خواننده /گوشِ جانها /گلهایِ شادی /گلهایِ امید /باغِ خاطِر کاروانیان ترکیب اضافی )1 :کلماتِ قرآن )2 /صدایِ خواننده )3 /گوشِ جانها )4 /گلهایِ شادی )5 /گلهایِ امید )6 /باغِ خاطر )7 /خاطِر کاروانیان یادآوری :اگر به «صفت» حرف «ی» اضافه شود اسم محسوب میشود .مثل :شادی صفت +ی ترکیب وصفی پسین )1 :کلماتِ آسمانی )2 /صدای گرم ترکیب وصفی پیشین )1 :همه جا )2 /همه کس )3 /همه چیز )4 /این ندا (شش ترکیب وصفی وجود دارد) .1ترکیب اضافی :خاک پای ـ پای تو /وصفی :پای عزیز ـ هیچ کس .2 /ترکیب وصفی :همان روز ـ آن خال ـ این دانه .3 /ترکیب اضافی :درد فراق ـ درد من ـ آواز من /وصفی :درد پنهان .4 /ترکیب اضافی :سیم دل ـ خاک در ـ در تو ـ خاکِ سر ـ سرِ هر کویی /وصفی :دل مسکین ـ هر کویی ترکیب اضافی :گفتم = گفتن من .5ترکیب وصفی :منُ مسکین ـ همین سوز .6 /ترکیب اضافی :کشتۀ او /وصفی :دلبر عیّار ـ آن دلبر ـ بار دیگر یادآوری :بویم :مرا زنده کند ،نقش ضمیر «م» مفعول میباشد. .7ترکیب وصفی :چه رفتار ـ چه قامت ـ چه گفتار ـ چه قیامت یادآوری :آن :ضمیر است. .8ترکیب اضافی :شور عشق ـ عشق تو ـ کام جان ـ جان من ـ جواب تو /وصفی :جان خسته ـ جواب تلخ .9ترکیب وصفی :این نالیدن ـ نالیدن دلسوز ـ هر نوعی .11 /ترکیب اضافی :دلش /وصفی :هرکه ـ هرکه ـ این دام ()71 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی سؤاالت ترکیب وصفی ـ ترکیب اضافی -1الگوی عبارت «جامعترین فرهنگ پرارزش تاریخ ادبیات ایران و جهان» در کدام گزینه بهدرستی ذکر شده است؟ )1صفت +اسم +صفت +اسم +اسم +اسم +اسم )2صفت +صفت +اسم +صفت +اسم +اسم +اسم )3صفت +اسم +صفت +اسم +صفت +اسم +صفت )4صفت +اسم +صفت +اسم +صفت +اسم +اسم -2کدام گروه کلمه براساس الگوی «اسم +صفت +اسم +صفت +اسم +صفت +صفت +اسم» ساخته شده است؟ )1آموزش همزمان فارسی و عربی در دانشگاه عالمه طباطبایی و شیراز )2کدام کتاب ارزشمند زبان انگلیسی و عربی کتابخانۀ مرکزی )3ورزش رزمی تکواندو در مسابقات بزرگ ایران و آسیا و جهان )4افتتاح بزرگترین نمایشگاه اصیل فرش دستباف و ماشینی تبریز -3کدام گروه کلمه براساس الگوی «صفت +اسم +اسم +صفت +صفت +اسم +اسم» ساخته شده است؟ )1اولین افتتاح پروژۀ بزرگ و ارزشمند اتوبان گیالن )2همۀ موارد گفته شده در جلسه ساخت و ساز برج تهران )3سخنرانی دکتر حمیدی شیرازی در دانشگاه شیراز و تهران )4اولین موشک پرتاب شده از ایران به فضا در سال جاری -4کدام گروه کلمه براساس الگوی « صفت +اسم +نقش نمای +صفت +نقش نمای +اسم +نقش نمای +صفت» ساخته شده است؟ (کنکور) )1آن رزمندۀ وارستۀ ایران اسالمی )2همان چهار دانشجوی موفق مسابقات کشوری )3آن دو دانشمندِ درستکارِ ایرانی )4همان پهلوان نامی شاهنامۀ فردوسی -5کدام گروه کلمه براساس الگوی «اسم +صفت +صفت +صفت +اسم +اسم +صفت +اسم» ساخته شده است؟ (کنکور) )1هیکل دراز و کبود و ورمکردۀ معلّم کالس چهارم مدرسه )2این طنین قاطع و کَنندۀ فرمان وحی در فضای درون من )3شکوه و شکایت از وضع بد خود به علّت گرفتاری در زندان زمان )4اعتراض شاعر به مخالفان و بدگویان برای اثبات بیگناهی خویش -6کدام گروه کلمه براساس الگوی «صفت +اسم +صفت +اسم +صفت +اسم +صفت +اسم» ساخته شده است؟ (کنکور) )1آن دو زن دانشمند نامی و صاحبنظر قرون گذشته )2برجستهترین گروه ممتاز المپیاد فیزیک شرکتکننده در جشنوارههای بینالمللی )3اولین همایش پرافتخار مردان قهرمان کشورهای مختلف جهان )4نخستین دانشآموز درستکار و پرورشیافتۀ مراکز علمی و هنری ()71 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی -7کدام گروه کلمه براساس الگوی «صفت +اسم +صفت +اسم +اسم +صفت +اسم +اسم» ساخته شده است؟ (کنکور) )1نخستین گروه وجودی انسان در پیشگاه حضرت حق )2سه تخته فرش ارزشمند هزارنقش ابریشمی قدیمی )3بهترین گردهمایی دو مرکز آموزش درمانی استان تهران )4پنج اصله درخت کهنسال خانۀ پدری واقع در تجریش -8کدام گروه کلمه براساس الگوی «اسم +اسم +اسم +صفت +اسم +اسم +اسم» ساخته شده است؟ )1بهره گرفتن از معلّم و درس و کالس و استمرار در فراگیری بیشتر )2مستندات تاریخی متکی به واقعیّتهای موجود زندگی بزرگان )3دستیابی به دانشی در زمینۀ زبان و نقشهای گوناگون آن )4سرجوقۀ کشیک پاسگاه تازه تأسیس شدۀ کالنتری محل زندگی -9تعداد ترکیب وصفی کدام گزینه از بقیه بیشتر است؟ )1ای مــــادر ســـرسپیــــد بشنــــــو ایـــن پنـــــد سیــــاهبختِ فرزنـــــد )2این مه که چون منیژه لب چاه مینشست گریان رفت )3فغان کاین لولیان شوخ شیرینکار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را )4من آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پردۀ عصمت برون آرد زلیخا را به تازیانۀ افراسیاب -11تعداد ترکیب وصفی کدام گزینه از بقیه بیشتر است؟ )1چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست )2جان بیجمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد )3شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان )4شعر خونبار من ای باد بدان یار رسان که ز مژگان سیه برزگ جان زد نیشم -11تعداد ترکیب اضافی کدام گزینه از بقیه بیشتر است؟ )1گلبن عیش میدهد ساقی گلعذار کو باد بهاری میوزد باده خوشگوار کو )2عیشم مدامست از لعل دلخواه کـــارم بکــامســـت الحمـــــداللـــــه )3به صورت بلبل و قمری اگر ننوشی می عالج الکی )4هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست ورنه تشریف تو بر باالی کس کوتاه نیست ()72 کی کنمت آخرالدوا (کنکور) ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -12تعداد ترکیب وصفی و ترکیب اضافی بیت زیر در کدام گزینه صحیح میباشد؟ «آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست /چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست» )1چهار ـ یک )2سه ـ یک )3چهار ـ دو )4سه ـ دو -13در متن زیر چند ترکیب وصفی و چند ترکیب اضافی وجود دارد؟ «اندیشههای آسمانی و زمینی از یک ذهن انسان زمینی میگذرد آن زمان که خاطرم همۀ اندیشههای ملکوتی را در روح آزاد و رها احساس میکند همۀ دردها و آالم را عشق میبیند» )1یازده ـ دو )2ده ـ سه )3نه ـ سه )4هشت ـ دو -14تعداد ترکیبهای اضافی کدام گزینه صحیح است؟ )1مــرا بــرف باریـــده بــر پــر زاغ )2محرم این هوش جز بیهوش نیست )3بشـــر مـــاورای جاللش نیــافت )4مرا طبع از این نوع خواهان نبود نشاید چو بلبل تماشای باغ (دو ترکیب اضافی) مر زبان را مشتری جز گوش نیست (دو ترکیب اضافی) بصر منتهای جمالش نیافت (سه ترکیب اضافی) سر مدحتِ پادشاهان نبود (سه ترکیب اضافی) -15در عبارت «نام این روزنامه به اندازهای بر سر زبانها بود که مردم مدیر آنرا بهنام «نسیم شمال» میشناختند .هر روز که زمان انتشار آن میرسید دستهدسته کودکان دوازده ساله در همان چاپخانه گرد میآمدند و چند دستۀ بزرگ میگرفتند و توزیع میکردند ،بهترتیب چند «ترکیب وصفی و اضافی» وجود دارد؟ )1شش ـ هفت )2شش ـ هشت )3هفت ـ هفت (کنکور) )4هفت ـ هشت -16در عبارت « نویسنده با استفاده از داستان رستم و اسفندیار و گنجاندن اطالعات امروزی در آن نوشته را از حالت شناخته شدۀ آن خارج کرده است این بیان غیر متعارف و خندهدار و هر نوشتهای از این گروه ،نوعی نقد اجتماعی محسوب میشود و تأثیر آن در همان زبان به نحو بارزی نمودار خواهد شد» بهترتیب چند صفت پیشین و پسین وجود دارد؟ )1چهار ـ شش (کنکور) )2سه ـ هفت )3چهار ـ پنج )4سه ـ شش -17تعداد صفتهای پیشین و پسین ،در ترکیبات وصفی بهکار رفته در عبارت «خواب دیدن ضحّاک نموداری است از درون آشفته و خاطر ترسان و بیآرام او و بر اثر آن که ظلمها کرده بود ،با همۀ بیرحمی هر روز در تب و تاب و هر شب در جوش و اضطراب بود» عبارت است از: )1دو ـ چهار )2سه ـ سه (کنکور) )3چهار ـ دو )4پنج ـ یک -18در متن زیر چند «صفت پسین» وجود دارد؟ «آدمی عالوه بر نیازهای مادی و جسمانی ،خواستههای گوناگون دیگری نیز دارد که از آن جمله میتوان به محبت ،هم دردی و گرایش به هنر و ...اشاره کرد .تمدّن بزرگ ما همواره توجهی شایان به جلوههای زیبایی داشته است». )1هشت )2پنج )3هفت )4شش -19تعداد «ترکیبهای وصفی و اضافی» متن « نظر رستم دو شکل اضافی نیز دارد :یکی آنکه مرگش به خود او خاتمه نمییابد .همۀ نزدیکانش را در بر میگیرد و ویرانی کشورش را هم به دنبال میآورد .دوم آنکه مرگ او مساوی میدان خالی کردن کسانی خواهد بود که او را تجسّم آرمانهای خود میدانند» بهترتیب کدام است؟ ()73 (کنکور) دکتر حسینی یکتا )1چهار ـ ده ادبیات فارسی )2سه ـ یازده )3دو ـ دوازده دستور زبان فارسی )4یک ـ سیزده -21در متن زیر بهترتیب چند «ترکیب وصفی و اضافی» وجود دارد؟ (کنکور) «آسمان کویر ،این نخلستان خاموش ،که هرگاه مشت خونین قلبم را بارانهای غیبی سکوتش فرامیگیرد و نگاههای اسیرم ،همچون پروانههای شوق در این مزرع سبز آن دوست شاعرم رها میشود .نالههای گریهآلود آن روح دردمند را میشنوم» )1یازده ـ هفت )2دوازده ـ هشت )3سیزده ـ ده )4چهارده ـ نه -21در متن زیر ،بهترتیب چند «ترکیب وصفی و اضافی» وجود دارد؟ (کنکور) «در دورۀ اسالمی از همان قرنهای بیستم هجری ترجمۀ عربی آثار معتبر یونان مورد استفاده ایرانیان قرار گرفت و بسیاری از متون عربی بهویژه تفاسیر قرآن به فارسی برگردانده شد این رسم ترجمه تا قرنهای دیگر ادامه یافت» )1هشت ـ هفت )2نه ـ شش )3ده ـ شش )4ده ـ هفت -22تعداد ترکیبهای وصفی و اضافی عبارت «کلمات آسمانی قرآن با صدای گرم خواننده همه جا طنین میافکند و به همه کس و همه چیز عظمت میبخشید .این ندا گوش جانها را نوازش میداد و گلهای شادی و امید در باغ خاطر کاروانیان میشکفت بهترتیب کدام است؟ )1شش ـ هفت )2شش ـ هشت (کنکور) )3هفت ـ شش )4هفت ـ هشت -23در متن زیر ،بهترتیب چند «ترکیب وصفی و اضافی» وجود دارد؟ « در دورۀ اول ،رمان شکل سنتی داشت و نویسندگان به سبک رئالیستی مینوشتند و در حقیقت نقش گزارشگر را داشتند .یعنی هر نویسنده میتوانست از وقایع و امور عکسبرداری کند اینان با تشریح دقیق خصوصیات ظاهری اشخاص رمان ،صفحات داستان را سیاه میکردند» )1پنج ـ پنج )2پنج ـ شش )3شش ـ پنج )4شش ـ شش -24در متن زیر ،بهترتیب چند «ترکیب وصفی و چند ترکیب اضافی» وجود دارد؟ (کنکور) «ادبیات تطبیقی یکی از شاخه های مهمّ علوم ادبی معاصر است که ما را از تأثیرپذیری ادبیات ملّتهای مختلف جهان آگاه میسازد .تکامل و شکوفایی ادبیات هر ملّت به دور از اندیشههای ادبی دیگر ملّتها ناممکن است» )1هفت ـ هفت )2هفت ـ نه )3هشت ـ هشت )4هشت ـ نه -25تعداد «ترکیب وصفی» در کدام بیت بیشتر است؟ )1چشم بد دور از آن سلسله زلف دراز )2گرچه ز آیینۀ روشن ننماید جوهر )3آه گرمی که گره در دل پرخون من است )4پردۀ معنی روشن نشود صائب لفظ (کنکور) که ز هر حلقۀ او عالم دیگر خط نارسته از آن چهرۀ انور همچو داغ از جگر اللۀ احمر عالمآشوبی از آن زلف معنبر پیداست پیداست پیداست پیداست -26در منظومه «مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند که به یک شعله ،به یک خواب لطیف /خاک موسیقی احساس تو را میشنود و صدای پر مرغان اساطیر میآید در باد ،بهترتیب چند «ترکیب وصفی و چند ترکیب اضافی» یافت میشود؟ )1چهار ـ پنج (کنکور) )2سه ـ شش )3سه ـ پنج ()74 )4چهار ـ شش ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -27در متن «بهار ،فصل خوش و معتدل بود .درختها شکوفه میکرد .ده از سکوت سنگین زمستانی خود بیرون می آمد .یک درخت بِه در باغچۀ ما بود .چیدن و خوردن شکوفۀ بِه یکی از سرگرمیهای من بود ،بهترتیب «چند ترکیب وصفی» و «چند ترکیب اضافی» هست؟ )1شش ـ هشت )2شش ـ هفت (کنکور) )3پنج ـ هفت )4پنج ـ هشت -28در منظومههای زیر بهترتیب «چند ترکیب وصفی» و «چند ترکیب اضافی» وجود دارد؟ (کنکور) «تو تنهاتر از شجاعت ،در گوشۀ روشن وجدان تاریخ ایستادهای /به پاسداری از حقیقت /و صداقت، شیرینترین لبخند بر لبان ارادۀ توست /بر تاالبی از خون خویش در گذرگه تاریخ ایستادهای /با جامی از فرهنگ /و بشریّت رهگذار را میآشامانی» )1سه ـ پنج )2سه ـ شش )3چهار ـ پنج )4چهار ـ شش -29ترکیبهای اضافی در کدام بیت بیشتر است؟ )1شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد )2از دم صبح ازل تا آخر شام ابد )3رشتۀ تسبیح اگر بگسست معذورم بدار )4حُسن مهرویان مجلس گرچه دل میبرد و دین (کنکور) دفتر نسرین و گل را زینت اوراق دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق دستم اندر ساعد ساقی سیمینساق بحث ما در لطف طبع و خوبی اخالق بود بود بود بود -31در متن زیر چند «صفت پیشین و چند ترکیب وصفی» وجود دارد؟ (کنکور) «یک قرن بیشتر است که اختالفات و جنگهای داخلی مثل کاردی بر پهلوی این کشور نشسته است ،اما در این فاصله اروپا قدمهای بزرگی برای پیشرفت برداشته است آنها کارگاههای متعدد صنعتی ساختند» )1دو ـ شش )2دو ـ هشت )3سه ـ هفت ()75 )4سه ـ هشت دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی بررسی شمارش وابستۀ پیشین و پسین در شمارش وابستۀ پسین چند نکته را یادآور میشوم: .1اول ،کسره کلمات را میگذاریم (دقیقاً شبیه بررسی ترکیب اضافی و ترکیب وصفی ؟ یادآوری :کسره کلمات :برای ـ بدونِ ـ مثلِ ـ مانندِ ـ همهی ـ نزد ـ پیش ...حساب نمیشود. .2حواسمان به حرف «واو»ی که به موصوف یا مضاف برمیگردد باشد. کتاب و دفتر حسین = کتاب حسین ـ دفتر حسین = دو وابستهی پسین کتابخانه بزرگ و ارزشمند ← کتابخانۀ بزرگ ـ کتابخانۀ ارزشمند .3حواسمان به ضمایر متصل (م ـ ت ـ ش ـ مان ـ تان ـ شان» باشد که نقششان مضافالیه است. مثال :تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم تا رفتنِ او ـ گفتنِ او .4حواسمان به «را» فک اضافه باشد. مثال :فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم نتیجه :به جای بررسی «صفت پسین» و «مضافالیه» کسرهها و واو را بررسی میکنیم (حرف «واو»ی که به مضاف یا موضوف برمیگردد). بررسی نمونههای تستی (کنکور) در متن زیر چند وابستۀ پسین وجود دارد؟ «به کمک بازنویسی میتوانیم متون ادبی گذشته را به زبان معیار امروز درآوریم و عناصر کهنۀ آنها را تغییر دهیم و واژههای مهجور آنها ،تعابیر آشنا بنشانیم و از این راه ،مفاهیم دقیق آنها را به نسل امروز منتقل سازیم» )4شانزده )3سیزده )2چهارده )1پانزده کمکِ بازنویسی /متونِ ادبیِ گذشته /زبانِ معیارِ امروز /عناصرِ کهنۀِ آنها /واژههایِ مهجورِ آنها /تعابیرِ آشنا /مفاهیمِ دقیقِ آنها /نسلِ امروز سیزده وابستۀ پسین وجود دارد. حرف «واو» برگشت ـ ضمایر متصل وجود ندارد. منظور از «واو» برگشت ،همان «واوی» که به مضاف یا موصوف برمیگردد وگرنه «واو» برگشت وجود ندارد) یادآوری :نشانههای جمع (ها ـ ان ـ ون ـ ین ـ ات) یای نکره (مردی آمد) جزو وابستۀ پسین هستند که از کتاب درسی حذف شده است. در عبارت «شاعر به کمک قواعد عروض و قافیه و در چارچوب سنتها و روشهای شاعری ،در فرهنگ ایرانی دو ساخت تازه را بر مجموعۀ ساختهای آوایی فارسی افزوده و از این رهگذر ،اثری ادبی آفریده است که میتوان نام سخن منظوم بر آن نهاد چند وابستۀ پسین وجود دارد؟ )4سیزده )3پانزده )2چهارده )1شانزده شاعر به کمکِ قواعدِ عروض و قافیه /چارچوبِ سنتها و روشهایِ شاعری /فرهنگِ ایرانی /ساخت تازه /مجموعۀ ساختهایِ آواییِ فارسی / اثریِ ادبی (اثرِ ادبی) /نامِ سخنِ منظوم = 14وابسته پسین دو بار «واو» برگشت وجود دارد قواعدِ عروض و قافیه (قواعد عروض ـ قواعد قافیه) چارچوب سنتها و روشها (چارچوبِ سنتها ـ چارچوبِ روشها) اثری ادبی ← معادل :یک اثرِ ادبی (در کلمه اثری یا «ی» نکره وجود دارد که از نظام جدید حذف شده است ولی سبب حذف «یِ» شده است. اثری ادبی = اثرِ ادبی) ()76 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی بررسی وابسته پیشین (کنکور) همان بررسی صفات پیشین و شاخص میباشد« .برگشت» باشد. مثال :چند نکته و ویژگی خاص = چند نکته ـ چند ویژگی این معلّم شریف باسواد ،سفارش کرده بود که سر قبر ویکتور هوگو رفتم از جانب او فاتحهای برای این نویسندۀ بزرگ بخوانم .این نامه مرا به فکر انداخت ،متوجه شدم که قدرت قلم این نویسنده تا چه حد بوده است. این معلم /این نامه /این نویسنده /چه حد = ه وابستۀ پسین در عبارت زیر چند وابستۀ پیشین و پسین ،بهترتیب وجود دارد؟ «دلم میخواست این نغمۀ آسمانی را همه بشنوند همان کلمات شورانگیز که از داناترین استاد جهان شنیدم کاش میشد یک لحظه همه را آگاه کنم» )2چهار ـ سه )1سه ،پنج )3چهار ـ چهار )4پنج ،چهار وابستۀ پیشین این نغمه /همان کلمات /داناترین استاد /یک لحظه = چهار وابستۀ پیشین یادآوری :همه بشنوند ـ همه را ← ضمیر مبهم است زیرا بعد از آن اسمی ذکر نشده است. وابستۀ پسین دلم (دلِ من) /نغمۀِ آسمانی /کلماتِ شورانگیز /استادِ جهان = چهار وابستۀ پسین یادآوری :کلمۀ «استاد» شاخص نیست بعد از آن اسم انسان ذکر نشده است. مبحث وابستۀ وابسته گروه اسمی از هسته تشکیل شده است .حال هسته میتواند وابسته یا وابستههایی داشته باشد ،اگر وابستهها در صورت نیاز وابستهای داشته باشند به آن وابستۀ وابسته میگویند. یادآوری :هسته جزو اصلی یک گروه اسمی است امّا وابسته یا وابستهها بهعنوان جزو فرعی یا اختیاری میباشند. وابستههای وابسته عبارتند از: .1مُمیّز: اسمی است که واحد شمارش ،تعداد ـ وزن ...را بیان میکند. مثال :پنج جلد کتاب (پنج :صفت پیشین /جلد :ممیز /کتاب :هنر) ممیّزها عبارتند از: کتاب ← جلد هواپیما ← فروند انسان ← نفر ماشین ← دستگاه گوسفند ـ غاز ← رأس فرش و قالی ← تخته پارچه ← متر ـ طاقه ـ توپ کت و شلوار ← دست ()77 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی یادآوری :ممیّز را به گونهای دیگر هم میتوان تقسیمبندی نمود: «تن ـ کیلو ـ من ـ گرم ← »...برای وزن «تا» ← برای اشیاء «دست» ← برای تعدادی از پوشاک و اشیاء از لباس ـ میز ـ ظرف «کیلومتر ـ متر ـ میلیمتر» ← برای طول یادآوری :کلمات نامبرده زمانی ممیّز میباشد که با اسم خاص خود ذکر شوند و بین ممیّز و اسم بعد از خود فاصله نباشد. برای مقایسه: الف) دو جلد کتاب خریدم. ب) یک جلد از کتاب را بیاور. ج) جلدِ کتاب ریاضی پاره شد. د) دو جلد را فراهم کردم. در بین جملههای فوق فقط «الف» ممیز میباشد گزینۀ «ب» بین «جلد» و «کتاب» فاصله وجود دارد .در گزینۀ «ج)« ،جلد» کسره پذیرفته است و در گزینۀ «د» جلد بدون کلمۀ «کتاب» ذکر شده است. یادآوری :بعضی از ممیّزها علمی نیست بلکه نگاه شاعر یا نویسنده است. مثال :یک کربال شکوه ممیّز یادآوری :در بین وابستههای پیشین «ممیّز» تنها وابستۀ وابسته میباشد. .2مضافالیه: بدین ترتیب که بعد از مضافالیه ،مضافالیه دیگری ذکر میشود که وابسته به مضافالیه اول میباشد (دو مضافالیه پشت سر هم ذکر میشود که مضافالیه دوم تابع مضافالیه اول میباشد) مثال :کتابِ تاریخِ اسالم ← در این مثال «اسالم» مضافالیه کلمۀ «تاریخ» است و تاریخ مضافالیه کلمۀ «کتاب» است. ترمز ماشینِ بنز ← «بنز» مضافالیه «ماشین» ،ماشین مضافالیه «ترمز» یادآوری :گاهی مضافالیه پشت سر هم میآید ولی «وابستۀ وابسته» محسوب نمیشود زیرا هر دو مضافالیه جداگانه به «مضاف» برمیگردد. مثال :کتابِ ریاضیِ معلم ← (کتاب ریاضی /کتابِ معلم» نمودار پیکانی: الف) الستیک ماشین بنز = وابستۀ وابسته ب) کتابِ ریاضیِ معلم ← مثال دوم وابستۀ وابسته نمیباشد و هر کدام از مضافالیه جداگانه به مضاف وصل میشود. مضافالیه جداگانه به مضاف وصل میشود. یادآوری :مضافالیه ،مضافالیه میتواند به شکل ضمیر متصل باشد. مثال :کتاب دوستم ← کتابِ دوستِ من .3صفتِ صفت: «دو صفت» پشت سر هم ذکر میشود که «صفت» دوم صفت اول را توصیف میکند. ()78 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی مثال :لباسِ سبزِ یشمی (لباس سبز ـ سبز یشمی) صفت صفت پیراهنِ آبیِ آسمانی (پیراهن آبی /آبیِ آسمانی) صفت صفت تذکّر :گاهی اوقات بعد از موصوف ،دو صفت میآید ولی چون هر کدام از صفات جداگانه به «هسته» وصل میشود «وابستۀ وابسته» حساب نمیشود. مثال :دانشآموزِ باهوشِ فداکار (دانشآموز باهوش ـ دانشآموز فداکار) صفت صفت .4صفتِ مضافالیه :به دو شکل ظاهر میشود: الف) اسم +صفت پیشین +اسم ← کتابِ این مرد ب) اسم +اسم +صفت (نقش صفت) ← ماشینِ دوستِ بامعرفت یادآوری :در حالت «الف» همیشه «وابستۀ وابسته» میباشد و حالت «ب» بستگی دارد که «صفت» به مضافالیه برمیگردد یا به «هسته». مثال :تصویر دیدنی حسین (تصویر دیدنی /تصویر حسین) صفت مضافالیه یادآوری :اگر بگویم! زمینِ این کشاورز زحمتکش ← در این مثال دو بار «صفتِ مضافالیه» وجود دارد یعنی بدین شکل: زمین این کشاورز /زمین کشاورز زحمتکش .5قیدِ صفت: که بعد از هستۀ اول «قید» میآید و بعد صفت (قیدی که صفت بعد از خود را از لحاظ اندازه و درجه بیان میکند. مثال :کتابِ بسیار ارزشمند (بسیار :قید /ارزشمند :صفت) در چنین حالتی قید معموالً تنوین یا ساکن دارد و یا مقدار را میرساند. مثال :کتاب کامالً ادبی :قیدِ صفت ()79 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی سؤاالت وابستۀ پیشین ـ وابستۀ پسین ـ وابسته وابسته -1در متن زیر بهترتیب چند « وابستۀ پیشین» و «چند وابستۀ پسین» وجود دارد؟ «مجموعۀ اشعار شفیعی کدکنی چندین دفتر شعر را در بر میگیرد که در دو مجلّد با عنوان «آینهای برای صداها» و «هزارۀ دوم آهوی کوهی» انتشار یافته است. )1سه ـ هفت )2دو ـ نه )3سه ـ هشت )4دو ـ هشت -2در عبارت زیر بهترتیب چند «صفت پیشین» و چند «صفت پسین» وجود دارد؟ (کنکور) «وه که چه پاییز دلنوازی است ،این برگ خشک که بر زمین سرد و بیروحش میبینی نوای کدام نی روحبخش را مینوازد؟ مثل این است که پاییز همه نوا و نغمهاش را در جان زمین جاری میکند» )1پنج ـ شش )2پنج ـ پنج )3شش ـ هفت )4چهار ـ پنج -3در متن زیر چند «وابستۀ پسین» وجود دارد؟ «و حتّی درختش ،غارش ،کوهش ،هر صخرۀ سنگش و سنگریزهاش آیات وحی را بر لب دارد به زبان گویای خدا میشود و عطر الهام را در فضای اسرارآمیز آن استشمام کرده است». )1دوازده )2سیزده )3پانزده )4چهارده -4در عبارت زیر چند وابستۀ پیشین و پسین بهترتیب وجود دارد؟ (کنکور) «دلم می خواست این نغمۀ آسمانی را همه بشنوند همان کلمات شورانگیز که از داناترین استاد جهان شنیدم کاش میشد یک لحظه همه را آشنا سازم» )1سه ـ پنج )2چهار ـ سه )3چهار ـ چهار )4پنج ـ چهار -5در همۀ گزینهها «وابستۀ پیشین و پسین» وجود دارد بهجز: )1از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم خودکام تنگدستان کی زان دهن برآید )2جهان چو خُلد برین شد به دور سوسن و گل وای چه سود که در وی نه ممکن است خلود )3دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود )4هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دهای شب و ورد سحری بود -6در متن زیر چند «ترکیب وصفی» و چند «وابستۀ پیشین» بهترتیب ،بهکار رفته است؟ (کنکور) «این معلّم شریف باسواد ،سفارش کرده بود که اگر سر قبر ویکتور هوگو رفتم ،از جانب او فاتحهای برای این نویسندۀ بزرگ بخوانم ،این نامه مرا به فکر انداخت ،متوجّه شدم که قدرت قلم این نویسنده تا چه حد بوده است» )1شش ـ پنج )2هفت ـ چهار )3هفت ـ پنج ()81 )4هشت ـ پنج دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی -7تعداد «وابستۀ پسین» در کدام گزینه از بقیه بیشتر است؟ )1پشمینهپوش تندخو از عشق نشنیدست بو از مستیش رمزی بگو تا ترک هوشیاری کند )2با چشم پر نیرنگ او حافظ مکن آهنگ او کان طرّۀ شبرنگ او بسیار طراری کند )3کلید گنج سعادت قبول اهل دلست مباد آنکه درین نکته شک و ریب کند )4بعد از این روی من و آینۀ وصف جمال که در آنجا خبر از جلوۀ ذاتم دادند -8تعداد «وابستۀ پسین» در کدام گزینه بیشتر از بقیّه است؟ )1جانا جمال روح بسی خوب و بافرّست لیکن جمال و حُسن تو خود چیز دگرست )2هزار جان مقدس فدای روی تو باد که در جهان چو تو خوبی کسی ندید و نزاد )3لذت نامههای تو ذوق پیامهای تو می نرود سوی لبم سخت شده است در برم )4طواف حاجیان دارم بگرد یار میگردم نه اخالق سگان دارم نه بر مردار میگردم -9در همۀ گزینهها «وابستۀ پیشین و پسین» وجود دارد بهجز: )1ز زهد خشک ملولم کجاست بادۀ ناب که بوی باده مدامم دماغ تر دارد )2ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد )3سیم و زر و دل و جانم فدای آن یاری که حقّ صحبت مهر و وفا دارد )4نغز گفت آن بت ترسابچۀ بادهپرست شادی روی کسی خور که صفایی دارد -11تعداد «وابستۀ پسین» در کدام گزینه از بقیّه بیشتر است؟ )1به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز به یار یک جهت حقّگزار ما نرسد )2ظلّ ممدود خم زلف توام بر سر باد کاندرین سایه قرار دل شیدا باشد )3چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری سرگرانی رعنا باشد )4نازپرورد تنعّم نبرد راه به دوست عاشقی بالکش باشد صفت شیوۀ نرگس رندان -11تعداد «وابستۀ پسین» در کدام گزینه از بقیّه بیشتر است؟ )1حافظ ابنای زمان را غم مسکینان نیست زین میان گر بتوان به که کناری گیرند )2دلق و سجّادۀ حافظ ببرد بادهفروش گر شرابش ز کف ساقی مهوش باشد )3کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند )4ما را که درد عشق و بالی خمار کشت یا وصل دوست یا می صافی دوا کند -12در متن زیر بهترتیب چند «وابستۀ پیشین» و «چند وابستۀ پسین» وجود دارد؟ «در آن روز هیچ فردی حاضر نبود از امتیاز شخصی خود صرفنظر کند .چند گروه و دسته هم که معلوم نبود از کدام طرز تفکر پیروی میکنند و از نقاط مختلف مملکت سر به طغیان برداشته بودند». )1پنج ـ پنج )2پنج ـ شش )3چهار ـ پنج ()81 )4چهار ـ شش ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -13در متن زیر چند «وابستۀ پسین» وجود دارد؟ «خاطرهنویسی عامترین نوع نوشتن است .برای نوشتن هر خاطره هیچ محدودیتی وجود ندارد .خاطرهنویسی سبب میشود که از دورۀ زندگی آثاری جاندار بر جای بماند .خاطرۀ تلخ و شیرین زندگی با نوشتن ثبت و ماندگار میشوند» )1هشت )3شش )2هفت )4پنج -14در متن زیر چند «وابستۀ پسین» وجود دارد؟ «به کمک بازنویسی میتوانیم متن ادبی گذشته را به زبان معیار امروز درآوریم و از این راه ،مفهوم دقیق آن را به نسل امروز منتقل سازیم». )1هفت )3نه )2هشت )4ده -15در همۀ گزینهها «وابستۀ وابسته مضافالیه مضافالیه» وجود دارد بهجز: )1بود آیا که در میکدهها بگشایند گره از کار فرو بستۀ ما بگشایند )2کمال حُسن تو را من به راستی گفتم که حدّ خوبی گل را هزاردستان گفت )3دفتر دانش ما جمله بشویید به می که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود )4یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود -16در کدام گزینهها «وابستۀ مضافالیه مضافالیه» وجود دارد؟ )1قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود ورنه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود )2از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح بوی زلف تو همان مونس جانست که بود )3می شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی بر سرم سایۀ آن سرو سهی باال بود )4چیست این سقف بلند سادۀ بسیارنقش زین معمّا هیچ دانا در جهان آگاه نیست -17وابستۀ وابسته در کدام مصرع «مضافالیه مضافالیه» نیست؟ )1باید که نشان در میخانه بپرسی )2اسرار دل سوخته پیدا نتوان کرد )3پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد )4بی می ،طلب آب رخ از ما نتوان کرد -18وابستههای وابسته در کدام گزینه «تماماً» صفت است؟ (کنکور) (کنکور) )1زلف مشکین دوست ،پرواز دو کبوتر )2قصّۀ شیرین زندگی ـ رخسار آتشین گل )3اوج آسمان آبی ،دیدن آخرین مهتاب )4فریاد عاشقان سوختهدل ـ برگهای زرد پاییز -19وابستۀ وابسته در کدام گروه اسمی تماماً «صفت مضافالیه» است؟ )1آثار گرانبهای آن مرد ،علمای روحانی مشهد ،خانوادۀ بزرگ وی )2تألیف آن کتب ،رشتۀ ادبیات فارسی ،مجموعه مقاالت فرهنگی )3استاد کرسی حافظ ،نخستین دانشپژوه ادبی ،چهار زمینۀ تألیف )4پایاننامۀ دورۀ دکتری ،مجموعه دروس حوزوی ،درس مهم قرآن ()82 (کنکور) ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -21در کدام عبارت «وابستۀ وابسته» صفت مضافالیه است؟ (کنکور) )1دستور زبان دورۀ دبیرستان بر مبنای نظریۀ ساختگرایی نوشته میشود. )2آموزش همزمان سه زبان فارسی ،عربی ،انگلیسی ،طرح همۀ مسایل را آسان میسازد. )3دستگاههایی مثل ماشین تحریر و رایانه ،فاصلۀ میان واژهای را بهطور دقیق مراعات میکنند. )4انجام تمرین به یادگیری اساسی درس کمک میکند ،شایسته است به تمرین زیاد دروس توجّه شود. -21در کدام گزینهها ،همۀ گروه واژهها ،دارای «وابستۀ وابسته» هستند؟ (کنکور) )1ظرافت طبع سخنور ،ماجرای کامالً اتفاقی )2دو فرسخ راه نپیموده ،غنچههای بیخار باغچه )3گوشههای لب پیرمرد ،رفیق جهاندیدۀ من )4معتبرترین فروشگاه زنجیرهای ،نوجوان نسبتاً کوتاهقد -22اگر بخواهیم نمودار «وابستۀ وابسته» را در مصراعهای زیر ترسیم کنیم ،کدام مورد متفاوت است؟ )1باز آ و حلقه بر در رندان شوق زن )2شرط است احتمال جفاهای دشمنان )3معجزات پنج پیغمبر به اویش در پدید )4نرگس مست وی آزار دلم میطلبد (کنکور) -23از میان وابستههای وابسته ،در متن زیر چند «مضافالیه مضافالیه» وجود دارد؟ «تأثیر ادبیات عرب در ادب فارسی و نفوذ فرهنگ یونان در روم و یا تأثیر ادبیات هندی در ایران ،حاصل روابط فرهنگی و یا نتیجۀ تسلّط نظامی است .بهعبارت دیگر ادبیات ملل مختلف جهان در هم اثر میکند و نوعی دادوستد ادبی بهوجود میآید و این دادوستدها یکی از عوامل شکفتگی ادبیات جهان است». )1چهار )3شش )2پنج )4هفت -24در میان گروههای اسمی «دو سیر زعفران ،لباس خواهر بزرگتر ،بهترین دانشآموز کالس ،نخستین روز مدرسه، یک فروند هواپیمای جنگی ،لباس نسبتاً نفیس ،برجستهترین شرکتکنندههای المپیاد ادبی ،کتاب جغرافیای منطقه، آن داور بینالمللی ،چندمین روز پیاپی ،زنگ در ساختمان ،رنگ قرمز تند» چند گروه «وابستۀ وابسته» دارد؟ )1شش )3هشت )2هفت )4نه -25در عبارت زیر چند «وابستۀ وابسته» بهکار رفته است؟ «عطار نیشابوری ،یکی از برجستهترین شاعران زبان فارسی است که به درجۀ واالیی از کمال معرفت دست یافت ،و آنچه را سنایی در آغاز کار از سرمایههای عرفانی به عرصۀ شاعر فارسی وارد کرد .با هنرمندی به کمال نسبی نزدیک ساخت». )1یک )2دو )3سه ()83 )4چهار ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -26در همۀ ابیات« ،مضافالیهِ مضافالیه» وجود دارد بهجز: (کنکور) )1خواهی که سرافراز شوی همچو زلف یار در پای یار سرکش خورشید چهره افت )2هرکس که دید قامت آن سرو سیمتن ای بس که خاک پای صنوبر به دیده رُفت )3شد مدتی که دیدۀ اخترشمار من یک شب ز عشق نرگس پرخواب او نخفت منصورم که سر عشق تو را در میان میدان گفت )4 مرید جذبۀ بیاختیار -27در همۀ گروههای اسمی بهجز گروه « ............وابستۀ وابسته» بهکار رفته است. )1فزونی نیروی رستم )2ساختن آیندهای بهتر )3بهترین فصل زندگی )4صحبت خیلی عامیانه -28تعداد «وابستههای وابسته» در متن زیر ،چند مورد است؟ «در قصاید بهار ،آهنگ کالم قدما طنینانداز است ،شیرینی بیان فرّخی و شادابی اندیشۀ بخردانۀ رودکی را در اشعار او بهخوبی میتوان دید ،در توصیف خمریّات او روح کالم منوچهری موج میزند .اگر بخواهیم تنها دو مروارید گران بها از دریای معانی شعر بهار صید کنیم .آن دو ،چیزی جز آزادی و وطن نخواهد بود ،احاطۀ او بر فرهنگ ایران باستان ،عشق وی را به ایران کهن بیشتر کرده است». )1هفت )2هشت )3نه )4ده -29در میان گروههای اسمی « جامۀ تقریباً پاکیزه ،کلید در گنجینه ،بهترین دانشجوی دانشکده ،حوض حیاط وسیع تر ،این پنج پرستار بیمارستان ،مقاله این استاد ،رنگ سبز چمنی ،دشوارترین آزمون رشتۀ تجربی ،سه قبضه سالح» چند وابستۀ وابسته از نوع «صفت مضافالیه» وجود دارد؟ )1یک )2دو )3سه )4چهار -31تعداد گروههای همۀ گزینهها بهاستثنای ............با هم یکسان است. )1قاصد روزان ابری ،داروگ ،کی میرسد باران؟ )2در درون کومۀ تاریک من که ذرهای با آن نشاطی نیست. )3باغ بیبرگی که میگوید زیبا نیست. )4جاودان ،بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن -31چند گروه اسمی دارای «وابستۀ وابسته» است؟ « درختان انبوه باغ ـ ستارگان درخشان روشن آسمان ـ نویسندگان آن داستان ـ شاعران هر جامعه ـ دانشآموزان نه چندان باهوش ـ اتومبیل سفید یخچالی ـ ده دست لباس ـ آفرینش خداوند بزرگ ـ بازیکنان باهوش تیم ـ شکوفههای سفید زیبای درخت ـ بررسی معضالت جامعه ـ برداشت بعضی صاحبنظران» )1هفت )2هشت )3نه ()84 )4ده ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -32در متن زیر چند «صفت مضافالیه» بهکار رفته است؟ «این روایتها از زبان انسانهایی ناشناس نقل شده است .شاید بتوان گفت گونههای شعر عامیانه بازتاب ذهن جمعی افراد یک جامعه است که برای ارایۀ دستور شیوۀ زندگی و شناساندن ارزشهای اجتماعی به اعضای جامعۀ بشری پدید میآیند». )1شش )2هفت )3پنج )4چهار -33در کدام گزینه ،همۀ گروههای اسمی دارای «وابستۀ وابسته» است؟ )1سؤاالت آزمون آزمایشی ،هوای بسیار لطیف ،پیراهن سبز روشن )2تجدید خاطرۀ خوب ،هر جشن بزرگ ملّی ،روز شادمانی زمین )3فارغالتحصیل دانشکدۀ ادبیات ،کانون فرهنگی آموزشی ،دو سانتیمتر کاغذ )4یک قرارداد مصنوعی اجتماعی ،سرگرم کارهای مصنوعی ،تاریخ ملّت کهن ما -34در کدام گزینه «وابستۀ وابسته» وجود ندارد؟ )1برای کسانی که در کنار گواراترین چشمهها چادر میافراشتند ،آبانبار قدیمی تهران مصیبت بود. )2بزرگترین شهرهای پیروزمندان دنیا را زیر سلطه و نفوذ خود میآورد ،زیارتگاه میلیاردها نفوس در طول قرون میشود. ) 3برف کوه هنوز آب نشده است .به آب چشمه دست نمیتوان برد ماست را با چاقو میبریم .پشم گوسفندان را گل و گیان رنگین کرده است. )4صبحها شعلۀ زرین آفتاب ابتدا به قلّه این کوه میافتد و هنگام غروب ،نور خورشید دیرتر از همه آنجا را ترک میگوید. -35نمودار پیکانی کدام «گروه اسمی» درست ترسیم نشده است؟ )1یک دست لباس دوخته )2کتاب اسرارالتوحید محمدبن منور )3هوای فوقالعاده گرم )4رنگ سفید شیری -36در کدام گزینه «وابستۀ وابسته» تماماً «صفت مضافالیه» است؟ )1مقاومت شجاعانۀ ملّت ،چشمان رهبر بزرگ )3این نگاه تأثّرآمیز ،سایۀ دالویز چادر )2شیهۀ چند اسب ،سقف آسمان نیلگون )4ملّت بزرگ ایران ،تنهاییِ این کوه -37در کدام گزینه «وابستۀ وابسته» وجود ندارد؟ )1طنز و لطیفههای انتقادی گسترش یافت و راه برای نویسندگان بزرگ و روزنامهها و داستانها گشوده شد. )2بررسی شعر انقالب در طی دو دهۀ گذشته آیینهای است که در آن میتوان رویکرد شاعران این دوره را به خوبی مطالعه کرد. )3نهضت ترجمه و نشر آثار اروپایی را از عمده عواملی میتوان دانست که در تحول ادبی جامعۀ ایران مؤثر بودهاند. )4شعر انقالب اسالمی ،چه در سالهای آغازین انقالب و چه پس از آن ،سیر رو به رشدی را طی کرده است. ()85 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی -38نمودار کدام گروه واژه ،غلط است؟ )1امتحانات بسیار فشردۀ رشتۀ زبان )2بهترین معمار خوشذوق عمارت عالیقاپو )3سه طاقه پارچۀ ابریشم بافت ایران )4دوستان نسبتاً مجرب گروه آموزشی -39نوع «وابستۀ وابسته» در همۀ ابیات یکسان است بهجز: (کنکور) )1دیوانۀ قلمروی صحرای وحشتیم ما را سواد شهر بود آیۀ عذاب )2ای برق اگر به گوشۀ آن بام بگذری آنجا که باد زهره ندارد خبر بری )3چون قضا سلسله زلف تو عالمگیر است گرد نی نیست که در حلقۀ زنّار تو نیست )4ناز است سد راه وگرنه در اشتیاق فرقی میانۀ دلِ ما و دلِ تو نیست -41تعداد «وابستههای وابسته» در کدام بیت بیشتر است؟ (کنکور) )1آنکه ناوک بر دلِ من زیر چشمی میزند قوتِ جان حافظش در خندۀ زیر لب است )2شهسوار من که مه آیینهدار روی اوست تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است )3خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست گشاد کار من اندر کرشمه حال تو بست )4شرح شکن زلف خم اندر خم جانان کوته نتوان کرد که این قصّه دراز است -41نمودار کدام گروه اسمی «غلط» است؟ (کنکور) )1سپهر این ره عالیصفت )2بلندترین کوه روی کره خاکی )3مشتاق دیدار سیمرغ کوه قاف )4این دریای بیپایان خونخوار -42در کدام ابیات« ،صفت مضافالیه» وجود دارد؟ (کنکور) الف) غنیمت دان در این عالم وصال سبزخطّان را که باغ خلد این ریحان جانپرور نمیدارد ب) مگر دیده است چشم خویش نگاه آن سمنبر را؟ زمین خانه بر دوشان عمارت برنمیدارد ج) نپیچد سر ز زخم گاز شمع ما سیهروزان گل این باغ شبنم از لطافت برنمیدارد د) دل خود را به صد امید کردم چاک از این غافل که بار شانه آن زلف معنبر برنمیدارد ه) عرق رخسار آن خورشید طلعت برنمیدارد که چشم از پشت یا نرگس ز خجلت برنمیدارد )1الف ،ب ،ه )2الف ،ج ،د )3ب ،ج ،د ()86 )4ب ،ج ،ه ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -43در کدام گزینه ،دو نوع «وابستۀ وابسته» دیده میشود؟ (کنکور) الف) به چشم اشکبار من چه خواهد کرد حیرانم که آتش را به چشم آن روی تابان آب گرداند ب) مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر که صافِ این سر خم جمله در دلآمیز است ج) خندۀ جام می و زلف گرهگیر نگار ای بسا تو به که چون توبۀ حافظ بشکست د) خط به گرد لب جانبخش تو میدانی چیست؟ ظلماتی که از آن چشمۀ حیوان سر زد )1الف ،ب )2الف ،د )3ب ،ج )4ب ،د -44در کدام بیت «صفت مضافالیه» یافت نمیشود؟ (کنکور) )1مرا به دست تو خوشتر هالک جان گرامی هزار باره ،که رفتن به دیگری به حمایت )2مشکن دلم که حقّه را ز نهان توست ترسم که راز در کف نامحرم اوفتد )3با هرکه مشورت کنم از جور آن صنم گوید ببایدت دل از این کار برگرفت )4عاشق صادق دیدار من آنگه باشی که به دنیا و به عُقبی نبود پرواست -45در کدام بیت «مضافالیهِ مضافالیه» و «صفتِ مضافالیه» هر دو ،وجود دارد؟ )1زنگیان دشمن آیینۀ بیزنگارند طمع روی دل از تیره ددان نیست مرا )2گرچه چون سرو تماشاگه اهل نظرم از جهان جز گره دل ثمری نیست مرا )3عرق غیرت پیشانی خورشیدم من نفس صبح قیامت نکند سرد مرا )4قسمت یوسف بیجرم نشد از اخوان گوشمالی که در این دور هنر داد مرا ()87 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی تستهای صفات پیشین (صفات بیانی) -1همۀ گزینهها با توجه به توضیح مقابل آن صحیح است بهجز: وی بنــواز ضربتــی چنـــد (حذف صفت مبهم) )1ای مشت زمیــن بـر آسمــان شــو بـــر )2چه غم دیوار امت که دارد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان (صفت پرسشی) )3بگفت او آن شــد زو مکـن یــاد بگفت این ،کــی کنــد بیچــاره فرهاد (صفت اشاره) )4از دوردست میرسد آیا کدام پیک؟ ای مسلم شرف به کجا میکنی نگاه (صفت پرسشی) -2صفتهای بهکار رفته در عبارت «آسمان کویر ،این نخلستان خاموش که هرگاه مشت خونین و بیتاب قلبم را در زیر بارانهای غیبی سکوتش میگیرم» بهترتیب عبارتند از: )1صفت اشاره ـ صفت ساده ـ صفت مبهم ـ صفت نسبی ـ صفت ساده ـ صفت نسبی )2صفت اشاره ـ صفت ساده ـ صفت پرسشی ـ صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت فاعلی )3صفت مبهم ـ صفت فاعلی ـ صفت مبهم ـ صفت نسبی ـ صفت فاعلی ـ صفت نسبی )4صفت اشاره ـ صفت ساده ـ صفت مبهم ـ صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت نسبی -3کدام گزینه با توجه به توضیح مقابل آن صحیح است؟ )1بــدان گاه سوگنــد پرمــایــه شـــاه چنیـــن بود آییـــن و ایـــن بــود راه (صفت اشاره) )2دال تا کی در این زندان فریب این و آن بینی یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی (ضمیر اشاره) )3ز هــر ســو زبــانه همــی برکشیــد کسی خـــود و اسپ سیـــاوش ندیــد (صفت مبهم) )4چنیــن است سوگنــد چـرخ بلنـــد که بـــر بیگناهــان نیــایــد گزنــد (صفت اشاره) -4صفتهای بهکار رفته در عبارت «چه اندوه جانکاه و مصیبت سختی بود که اکنون این مرد میبایست همۀ اشیای عزیز را ترک کند و خاک وطن را وداع ابدی گوید» بهترتیب عبارتند از: )1تعجبی ،مفعولی ،نسبی ،اشاره ،فاعلی ،ساده )2پرسشی ،مفعولی ،ساده ،مبهم ،ترتیبی ،نسبی )3تعجبی ،فاعلی ،اشاره ،مبهم ،ساده ،نسبی )4پرسشی ،فاعلی ،ساده ،مبهم ،اشاره ،ساده -5با توجه به دو بیت « به پاس هر وجب خاکی از این ملک /چه بسیار است آن سرها که رفته» ـ «ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک /خدا داند چه افسرها که رفته» کدام صفتها را مییابید؟ )1اشاره ـ تعجبی ـ مبهم )2اشاره ـ عالی ـ ساده )3مبهم ـ پرسشی ـ عالی )4شمارشی ـ مبهم ـ تعجبی -6در کدام گزینه با افزودن پسوند «ا» به بن مضارع آنها «صفت» ساخته میشود؟ )1رفتن ـ بردن ـ دیدن )2شنیدن ـ بریدن ـ رسیدن )3خفتن ـ مردن ـ ترسیدن )4گفتن ـ پوییدن ـ دانستن ()88 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -7در کدام گزینه با افزودن پسوند «ا» به بن مضارع آنها «صفت» ساخته میشود؟ )1شنیدن ـ دیدن ـ جُستن )2کوشیدن ـ دانستن ـ خواستن )3بریدن ـ نشستن ـ آمدن )4رسیدن ـ خوابیدن ـ آسودن -8در متن زیر بهترتیب چه صفاتی وجود دارد؟ ّ ظاهرپرست دنیای زرین ،حوادث ناگوار شما خواندنی است». «کاوۀ دادخواه فریاد تظلم برآورد که ای ِ )1صفت فاعلی ـ صفت فاعلی ـ صفت نسبی ـ صفت ساده ـ صفت لیاقت )2صفت فاعلی ـ صفت بیانی ـ صفت نسبی ـ صفت ساده ـ صفت مفعولی )3صفت ساده ـ صفت فاعلی ـ صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت لیاقت )4صفت فاعلی ـ صفت فاعلی ـ صفت مفعولی ـ صفت ساده ـ صفت لیاقت -9در بیت «باالبلند عشوهگر نقش باز من /کوتاه کرد قصه زهد دراز من» بهترتیب چه نوع صفاتی وجود دارد؟ )1صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت مفعولی ـ صفت فاعلی ـ صفت ساده )2صفت ساده ـ صفت فاعلی ـ صفت فاعلی ـ صفت ساده ـ صفت ساده )3صفت فاعلی ـ صفت فاعلی ـ صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت فاعلی )4صفت فاعلی ـ صفت فاعلی ـ صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت ساده -11در بیت «هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است /دردا که این معمّا شرح و بیان ندارد» صفات پیشین و صفات بیانی بهترتیب کدام است؟ )1صفت مبهم ـ صفت اشاره ـ صفت شمارشی ـ صفت نسبی ـ صفت اشاره )2صفت مبهم ـ صفت اشاره ـ صفت شمارشی ـ صفت ساده ـ صفت اشاره )3صفت شمارشی ـ صفت اشاره ـ صفت شمارشی ـ صفت ساده ـ صفت اشاره )4صفت مبهم ـ صفت اشاره ـ صفت شمارشی ـ صفت نسبی ـ صفت مهم ()89 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی مبحث فعل بررسی بن فعل: الف) ماضی :گفتن (گفت) /دیدن (دید) /شنیدن (شنید) ب) مضارع :گفتن (گو) /دیدن (بین) /شنیدن (شنو) یادآوری :فعل در زبان فارسی شش صیغه صرف میشود که شناسهها عبارتند از: مَ (ام) /ی (ای) /د (اید) /یم (ایم) /ید (اید) /ند (اند) فعل سوم شخص مفرد در بعضی از فعلها شناسه ندارد. مثال:دید ـ هست ـ رفت ـ زد )1ماضی )2مضارع بررسی زمان افعال )3آینده (مستقبل) )4امر و نهی .1فعل ماضی :فعلی که در زمان گذشته انجام میشود و انواعی دارد که عبارتند از: الف) ماضی مطلق (ساده) :بن ماضی +شناسه = رفتم ـ رفتی ـ رفت ـ رفتم ـ رفتید ـ رفتند یادآوری :گاهی قبل یا بعد فعل ماضی پیشوند یا پسوند اضافه میشود. مثال :بگفت = برای تأکید (همانا گفت /گفتیا ـ گفت (الف سؤال و جواب که در مناظره مورد استفاده واقع میشود. مثال :گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید گاهی در زبان روزمره فعل در ظاهر ماضی میباشد ولی معنای آینده (مستقبل) میدهد. مثال :دوستم زنگ خانه را زد و من گفتم آمدم (یعنی خواهم آمد) ب) ماضی استمراری :می +ماضی ساده میرفتم ـ میرفتی ـ میرفت ـ میرفتیم ـ میرفتید ـ میرفتند یادآوری :در نثر قدیم پیشوند «همی» به اول فعل اضافه میشد و گاهی هم پیشوند «می یا همی» به آخر فعل اضافه میشد. مثال :همچو نی من گفتنیها گفتمی :میگفتم همی رفت پیش اندرون سردگُرد همچنین گاهی موارد حرف «ی» در آخر فعل نشان شناسه نبود بلکه معنای پیشوند «می» میدهد و فعل سوم شخص مفرد میباشد. مثال :و بعد (او) الف زدی که او را من فروگرفتم و خردمندان دانستندی که نه چنان است و سری جنبانیندی. او الف زدی :الف میزد /خردمندان دانستندی ـ جنبانیندی :میدانستند ـ میجنبانیدند ج) ماضی نقلی :بن ماضی +ه +شناسههای (ام ـ ای ـ است ـ ایم ـ اید ـ اند) (البته «است» شناسه نمیباشد بلکه فعل کمکی است) مثال :گفتهام ـ گفتهاید گفتهای ـ گفتهاید گفته است ـ گفتهاند یادآوری :فعل «است» در زمان قدیم صرف میشد و بهجای شناسههای «ام ـ ای» میگفتند ـ گفتهاستم ـ گفتهاستی مثال :خود آب شنیدستی که آتشی کُندش بریان (شنیدهای) ()91 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی د) ماضی بعید( :بن ماضی +ه +بود) گفته بودم ـ گفته بودیم گفته بود ـ گفته بودند گفته بودی ـ گفته بودید ه) ماضی التزامی( :بن ماضی +ه +باش) گفته باشی ـ گفته باشید گفته باشم ـ گفته باشیم گفته باشد ـ گفته باشند ی) ماضی مستمر :ماضی از مصدر داشتن +ماضی استمراری داشتم میگفتم ـ داشتیم میگفتیم داشت میگفت ـ داشتند میگفتند داشتی میگفتی ـ داشتید میگفتید یادآوری :میتواند ین فعل کمکی «داشت» با فعل اصلی فاصله باشد. مثال :داشت به همراه دوستانش کتاب میخواند = ماضی مستمر الف) مضارع اخباری فعل مضارع و انواع آن ب) مضارع التزامی ج) مضارع مستمر الف) مضارع اخباری :می +بن مضارع +شناسه میروی ـ میروید میروم ـ میرویم میرود ـ میروند یادآوری :ماضی استمراری (سوم شخص مفرد) و مضارع اخباری (دوم شخص جمع) در بعضی از فعلها یکسان هستند. برای مقایسه: میترسیم میترسید میترسم میترسیدم ماضی استمراری :میترسی ماضی استمراری :میترسیدی میترسید میترسیدید ← سوم شخص مفرد و تنها راه شناسایی آن جمالت قبل و بعد آن میباشد وگرنه در ظاهر یکسان هستند. در نثر و نظم قدیم گاهی بهجای «می» از «همی» استفاده میشد و گاهی در آخر فعل از پیشوند «می» یا «همی» استفاده میشد. مثال :همی جنگ و مردی فروشد همی ← میفروشد ب) مضارع التزامی :بـ +بن مضارع +شناسه بروی ـ بروید بروم ـ برویم برود ـ بروند یادآوری :در نظم و نثر قدیم گاهی بر روی فعل مضارع پیشوند «ب» استفاده نشده است که میتواند اخباری یا التزامی باشد. مثال :سینه خواهم شرحهشرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق میخواهم = اخباری اگر پای در دامن آری چو کوه شرط سرت ز آسمان بگذرد در شکوه بیاوری = التزامی اگر جمله با شک و تردید (اگر ـ گر) یا به حالت آرزو (کاش )...ذکر شود آن فعل مضارع التزامی است اما اگر جمله خبری باشد (یعنی شک و آرزو ...نباشد) آن فعل ،مضارع اخباری است. یادآوری :در شعر و نثر قدیم گاهی اوقات بر روی فعل مضارع حرف «بـ» ذکر میشود اما مضارع اخباری است. مثال :بسوزند چوب درختان بیبر ← چوب درختان بیبر را می سوزانند یادآوری :فعل «است» (هست و نیست) نیز زیرگروه مضارع اخباری است. همچنین «شناسههای «م ـ ی ـ یم ـ ید ـ ند» اگر به اسمی بچسبد مضارع اخباری میباشد. ()91 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی مثال :ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی دستور زبان فارسی نروم جز به همان ره که توام راهنمایی راهنما هستی پاک هستی خدا هستی هرسه «مضارع اخباری» میباشند. ج) مضارع مستمر :فعل کمکیدار +شناسه +مضارع اخباری دارم میروم ـ داریم میرویم داری میروی ـ دارید میروید دارد میرود ـ دارند میروند یادآوری :میتواند بین فعل کمکی «دار» با «مضارع اخباری» فاصله ایجاد شود. مثال :دارم درسهایم را طبق برنامه میخوانم = دارم میخوانم (خاطرمان باشد در کلّ یک جمله میباشد) .3فعل مستقبل (آینده) :فعل کمکی خواه +شناسه +سوم شخص مفرد ماضی مثال :از مصدر «رفتن» خواهم رفت ـ خواهیم رفت خواهی رفت ـ خواهید رفت خواهد رفت ـ خواهند رفت یادآوری :در فعل «ماضی مستمر» (داشتم میرفتم) و «مضارع مستمر» (دارم میروم) ـ شناسه هم به فعل کمکی و هم فعل اصلی اضافه میشود اما در فعل مستقبل فقط فعل کمکی (خواهم) شناسه میپذیرد ← خواهیم دید /خواهی دید حواسمان به افعالی مثل :میخواهم بروم ـ میخواهی بروی ...باشد این افعال ربطی به مستقبل ندارد .میخواهم بروم مضارع اخباری مضارع التزامی .4فعل امر و نهی امر مفرد :بـ +بن مضارع :رفت ← برو فعل امر امر جمع :بـ +بن مضارع +شناسۀ «دید» ← رفتن ← بروند یادآوری :فعل امر (جمع) با مضارع التزامی (دوم شخص مفرد) در ظاهر یکسان است و تنها راه شناسایی آن جمله است. برای مقایسه: الف) اگر درس بخوانید موفق میشوید مضارع التزامی ب) درس بخوانید تا موفق شوید امر جمع در مثال اول جمله با شک (اگر) شروع شده است پس مضارع التزامی است. نهی مفرد ← ن +بن مضارع ← نرو فعل نهی نهی جمع ← ن +بن مضارع +شناسه «دید» ← نروید یادآوری :فعل امر و نهی فقط دو صیغه مفرد و جمع دارد. در شعر و نثر قدیم گاهی در آغاز فعل امر ،پیشوند «ی» ذکر میشد که به آن امر مستمر میگویند. مثال :حیات از عشق میشناس و ممات بیعشق مییاب بشناس بیاب ()92 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی افعال معلوم و مجهول روش مجهول ساختن .1نهاد جملۀ معلوم را حذف میکنیم. مثال :حسین غذا را خورد = غذا را خورد .2مفعول را جایگزین نهاد میکنیم. .3فعل جمله را به شکل صفت مفعولی «بن ماضی +ه» درآورده و اگر فعل جمله «ماضی» بود فعل کمکی «شد» و اگر مضارع بود «فعل کمکی» شود در آخر فعل اصلی اضافه میکنیم. مثال :حسین غذا را خورد = غذا خورده شد نهاد مفعول فعل ماضی حسین غذا را میخورد = غذا خورده میشود نهاد مفعول فعل مضارع یادآوری :در نثر و نظم قدیم بهجای فعل کمکی «شد» از فعل «آمد» یا «گردد» و بهجای فعل کمکی «میشود» از «آید» یا «گردد» استفاده میشود. مثال :خوشتر آن باشد که سرّ دلبران گفته آید در حدیث دیگران گفته شود تو بازآی که پیغامیست سوی بونصر در بابی ،تا داده آید داده شود به مستحقّان و درویشان دهند شکرِ این را و نبشته آمد نبشته شد فعلی که مجهول میشود باید متعدّی باشد نه الزم ـ (فعل الزم مفعول نمیپذیرد) مثال :نشست ـ آمد ـ رفت ـ مرد ← این افعال مجهول نمیشوند. افعال کمکی :فعلهایی که در ساخت فعلهای دیگر مورد استفاده واقع میشوند. افعال زیر کمکی هستند با قید شرط: .1داشت :زمانی که فعل ،ماضی مستمر باشد .مثال :داشت میگفت .2دار :زمانی که فعل ،مضارع مستمر باشد .مثال :دارد میگوید .3خواه :زمانی که فعل ،مستقبل (آینده) باشد .مثال :خواهد گفت .4بود :زمانی که فعل ،ماضی بعید باشد .مثال :گفته بود .5باشد :زمانی که فعل ،ماضی التزامی باشد .مثال :گفته باشد .6است :زمانی که فعل ،ماضی نقلی باشد .مثال :گفته است .7شد (شود) :زمانی که فعل ،مجهول باشد .مثال :گفته شد یادآوری :فعل «آمد» یا «آید» اگر فعل مجهول باشد افعال کمکی محسوب میشوند. مثال :گفته آید ـ گفته آمد افعال چندمعنا شد (اسنادی) ← زمین گشت روشنتر از آسمان .1گشت چرخیدن ـ گردش کردن ← زمین به دور خورشید میگردد (میچرخد) ()93 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی گرداند (اسنادی) ← او مرا خوشحال کرد .2کرد انجام داد ← او کتابها را با هم مقایسه کرد نگاه کرد ← او مرا از باالی ساختمان دید .3دیدن پنداشتن (اسنادی) ← او را مردی شایسته دید پیدا کرد ← من پولم را در اتاق یافتم .4یافت پنداشت ← او را فردی شایستۀ تحسین یافتم .5ساخت )1ساختوساز کردن ← او خانهای زیبا ساخت )2آهنگ کرد (قصد کرد) ← از آن پس بسازید سهراب را )3سازش کردن و مدارا کردن ← چه با دشمن چه دوست ساختم )4گرداندن ← مطالب و حرفهای مرا در روزنامه آشکار ساخت )5آماده شدن ← جنگ آتشی ساخت عبور کردن ← او از خیابان گذشت بخشیدن ← با همه اشتباهات او را گذشتم .6گذشت .7ماند مُردن ← و سلطان محمود گذشت صرفنظر کردن ← بلبل از گل بگذرد چون در چمن بیند مرا باقی ماندن ← این سخن از من ماند شبیهبودن ← مرا در دل درخت مهربانی به چه ماند به سرو بوستانی رها کردن ← یار مرا بماند و رفت شمارش کردن ← او همه پولها را شمرد .8شمرد بهحساب آرودن (اسنادی) ← آثار او را مفاخر ملی شمردند کردن ← او چراغ علم را روشن گردانید .9گردانید چرخاند ← او مرا مدام در بازار گردانید ()94 دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا فهمیدن ـ درک کردن ← من همه حرفهای او را دانستم .11دانست پنداشتن ← من او را قهرمان میدانستم گرفتن ← او همه کتابها را گرفت مواخذه کردن ← به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم .11گرفت (گیر) اثر کردن ← سخن من در او گرفت روشن کردن ← آتشی شمع درنگرفت شدن ← چنانکه ذکر رفت .12رفت رفتن ← او به خانه رفت آمدن ← او از مدرسه آمد .13آمد شد ← گفته آید در حدیث دیگران خواندن (کتاب) ← تمام متن کتاب را خواند صدا کردن ← او را در خیابان با صدای بلند خواندم .14خواندن دعوت کردن ← او را به مهمانی خواند نامیدن (اسنادی) ← از آن پس که خواند مرا شهریار کالمی بیان کردن ← او حرفها را در خلوت به من گفت .15گفتن نامیدن (اسنادی) ← نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت وجود داشتن ـ قرار داشتن ← نان در سفره است .16است است (اسنادی) ← هوا سرد است رفت ← چو پیش پدر شد سیاووش پاک .17شد شد (اسنادی) ← سراسر همه دشت بریان شدند یادآوری :فعل بخشید با بخشود اشتباه نشود «بخشود» به معنای عفو کردن است. مثال :همی داد مژده یکی را دگر که بخشود بر بیگنه دادگر ()95 دستور زبان فارسی دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی سوختن ← تمام غذا در قابلمه سوخت .18سوخت سوزاندن ← خرمن مرا بسوخت (مفعول) تاختن ← او با اسب تاخت (مفعول ندارد) .19تاخت تازاندن ← سیاوش سیه را به تندی بتاخت (مفعول دارد) یادآوری :یعنی فعلهای «سوخت» و «تاخت» زمانی الزم و زمانی متعدّی استفاده میشود یعنی اگر در جمله «مفعول» وجود داشته باشد «سوزاندن» و «تازاندن» معنا میشود. ()96 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی مبحث فعل -1زمان فعلها در عبارت زیر بهترتیب کدام است؟ )1مضارع اخباری ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری )2مضارع مستمر ـ مضارع اخباری ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی )3مضارع مستمر ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری )4مضارع اخباری ـ مضارع اخباری ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی -2در کدام گزینه بهترتیب مضارع التزامی و مضارع اخباری وجود دارد؟ )1تا چون کرمش کمال گیرد اندرز تو را به فال گیرد )2هم نامۀ خسروان بخوانی هم بدانی )3این گفتم و قصّه گشت کوتاه اقبال تو باد و دولت شاه )4پیغمبر کاو نداشت سایه آزاد نبود از این طالیه گفتۀ بخردان -3در کدام گزینه فعل بهکار برده شده ،سوم شخص مفرد ماضی استمراری آن با دوم شخص مفرد مضارع اخباری آن یکسان است؟ )1 )2 )3 )4 کان کنــدن من مبیــن که مدام زخمی چو چراغ میخورم چُست از آن مرد دانا دهان دوخته است بینـــد هنـــر و هنـــر ندانــــد جـــان کنــدن خصم بیــن ز دردم وز خنده چو شمع میشوم سست که بیند که شمع از زبان سوخته است بد میکنــد این قــدر ندانـــد -4در عبارت زیر «زمان افعال» بهترتیب کدام است؟ «تا این عارضه افتاده بود ،بونصر نامههای رسیده را ،به خطّ خویش نکت بیرون میآورد و از بسیاری نُکت، چیزی که در او کراهتی نبود میفرستاد فرود سرای» )1ماضی التزامی ـ ماضی استمراری ـ ماضی ساده ـ ماضی استمراری )2ماضی بعید ـ ماضی استمراری ـ ماضی بعید ـ ماضی استمراری )3ماضی بعید ـ مضارع اخباری ـ ماضی ساده ـ ماضی استمراری )4ماضی بعید ـ ماضی استمراری ـ ماضی ساده ـ ماضی استمراری -5زمان افعال در عبارات زیر بهترتیب در کدام گزینه ذکر شده است؟ «شاعران برای اینکه این ناهماهنگی را به همواری ،تبدیل کنند و از ناهمواریهای ایجاد شده در سخن برهند از قابلیتهایی بهره میبرند که به آن «اختیارات شاعر» میگویند. )1مضارع التزامی ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری ـ مضارع اخباری )2مضارع اخباری ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری ـ ماضی استمراری )3مضارع التزامی ـ مضارع اخباری ـ ماضی استمراری ـ مضارع اخباری )4مضارع اخباری ـ مضارع التزامی ـ ماضی استمراری ـ مضارع اخباری ()97 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -6در عبارت زیر زمان افعال و صیغه فعل بهترتیب در کدام گزینه بهدرستی ذکر شده است؟ «تا پادشاهی ّ جبار بر کسی خشم گرفتی و آن چاکر را لت زدی و این مرد از گوشهای برون جستی و الف زدی که »... )1ماضی استمراری ـ دوم شخص مفرد )2مضارع اخباری ـ دوم شخص مفرد )3ماضی استمراری ـ سوم شخص مفرد )4مضارع اخباری ـ سوم شخص مفرد -7در بیت «بسوزند چوب درختان بیبر /سزا خود همین است مرد بیبری را» زمان افعال بهترتیب کدام است؟ )1مضارع التزامی ـ مضارع اخباری )2مضارع اخباری ـ مضارع اخباری )3مضارع اخباری ـ مضارع التزامی )4مضارع التزامی ـ مضارع التزامی -8در کدام گزینه «فعل مجهول» وجود ندارد؟ )1خوشتر آن باشد که سرّ دلبران /گفته آید در حدیث دیگران )2این است سخن که گفته آمد /گر نیست درست بر مخوانید )3آنگاه آگاه شدند که غرقه خواست شد )4به مستحقّان و درویشان دهند شکر این را ،و نبشته آمد و به توقیع موکّد گشت -9در همۀ گزینهها فعل امر مستمر وجود دارد بهجز: )1در دلشـــدگـــی قـــــرار مــــیدار صبـــری بــه ستــم بــه کــار مــیدار )2می باش چـو خــار نیــزه بــر دوش تــا خـــرمن گل کشـــی در آغــــوش )3تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان می ده چو گرمی از تو میبینم چه باک از خصم دم سردم؟ )4به درد عشق بساز و خموش کن حافظ رمــوز عشـق مکن فاش پیــش اهل عقول -11در همۀ گزینهها ،زمان فعل آن صحیح است بهجز: )1من هیچ مستحق نشناسم در بُست /که زر به ایشان توان داد (مضارع اخباری) )2واجب کردی که در مدت عمر پیروی او کردمی (ماضی ساده) )3خود آب شنیدستی که آتش کندش بریان (ماضی نقلی) )4و کفایت است و به هیچ زیادت حاجتمند نیستم (مضارع اخباری) -11همۀ گزینهها ماضی استمراری میباشد بهجز: )1همی جنگ و مردی فروشد همی )3و سری جنبانیدی که وی گزافگوی است )2ز همچونی من گفتنیها گفتمی )4اگر این کودک بدان نان خشک قناعت کردی -12در همۀ گزینهها «فعل کمکی» وجود دارد بهجز: )1خدای را عزّوجلّ بر سالمت امیر ،و نامه نبشته آمد نزدیک آغاجی بُردم. )2و مرا گفت بستان؛ در هر کیسه ،هزار مثقال زَرپاره است. )3تا نزدیک نماز پیشین ،از این مُهمّات فارغ شده بود. )4و در این دو سه روز بار داده آید که علّت و تب تمامی زایل شد. ()98 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -13در همۀ گزینهها بهجز « ............فعل کمکی» وجود دارد. )1داشتم میگفتم آن شب سورت سرمای دی بیداد میکرد. )2بعد از فراغ یاران از مسیر صعب و سخت دلشکسته آمد. )3و من نبودهام و بر من پوشیده است که آن غزوها بر طریق سنّت مصطفی هست یا نه )4از این ممکنات به سوی ناممکنات خواهد شد. -14زمان فعل ماضی همۀ گزینهها یکسان است بهجز: )1صــافــی تــن او چــو درد گشــته در زیــر دو سنگ خــرد گشـــته )2گفتمش کاخر دل گم گشتهام را بازده گفت باری این بضاعت در جهان نایاب نیست )3از چشـــم رسیــدگی که هســتم شد چــون تو رسیـــدهای ز دستـــم )4گیتــیــش ســــالم نـــام کـــرده و اقبــــال بر او ســــالم کــــرده -15زمان افعال در عبارات زیر بهترتیب عبارتند از: «برای کسانی که چادر میافراشتند آبانبار مصیبت بود برای کسانی که به آتش سرخ بَن و بلوط خو گرفته بودند زغال منقل و نفت بخاری آفت بود». )1ماضی استمراری ـ ماضی ساده ـ ماضی بعید ـ ماضی ساده )2مضارع اخباری ـ ماضی ساده ـ ماضی بعید ـ ماضی بعید )3مضارع استمراری ـ ماضی بعید ـ ماضی بعید ـ ماضی ساده )4ماضی اخباری ـ ماضی بعید ـ ماضی بعید ـ ماضی ساده -16زمان افعال در عبارات زیر بهترتیب کدام است؟ « گوهری بود در خزانۀ غیب که آن را از نظر خازنان پنهان داشته بود فرمود که آن را هیچ خزانه الیق نیست» )1ماضی بعید ـ ماضی بعید ـ ماضی ساده ـ مضارع اخباری )2ماضی ساده ـ ماضی بعید ـ ماضی ساده ـ مضارع التزامی )3ماضی ساده ـ ماضی بعید ـ ماضی ساده ـ مضارع اخباری )4ماضی بعید ـ ماضی بعید ـ ماضی ساده ـ مضارع التزامی -17زمان افعال در عبارت زیر بهترتیب کدام است؟ «یک به یک بر آدم میگذشتند و میگفتند آیا این چه نقش عجیبی است که مینگارند؟» )1ماضی استمراری ـ ماضی استمراری ـ مضارع اخباری ـ مضارع اخباری )2مضارع اخباری ـ ماضی استمراری ـ مضارع اخباری ـ ماضی استمراری )3ماضی استمراری ـ مضارع اخباری ـ مضارع اخباری ـ مضارع اخباری )4ماضی استمراری ـ ماضی استمراری ـ مضارع اخباری ـ مضارع استمراری ()99 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی -18در عبارت زیر زمان افعال بهترتیب کدام است؟ «اینجا عشق معکوس گردد؛ اگر معشوق خواهد که از او بگریزد او به هزار دست در دامنش آویزد» )1مضارع اخباری ـ مستقبل ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری )2مضارع التزامی ـ مضارع التزامی ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری )3مضارع اخباری ـ مضارع مستقبل ـ مضارع التزامی ـ مضارع التزامی )4مضارع اخباری ـ مضارع التزامی ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری -19زمان افعال همۀ ابیات بهجز ............یکسان است. )1ز خورشید پنهان شود موش کور که جهل است با آهنین پنجه زور )2وگر با همه خلق نرمی کند تو بیچارهای با تو گرمی کند )3پی چون خودی خودستان روند به کوی خطرناک مستان روند )4پریشان شود گل به باد سحر نه هیزم که نشکافدش جز تبر -21زمان افعال همۀ ابیات بهجز ............یکسان است. )1شکر لب جوانی نِی آموختی که دلها در آتش چو نی سوختی )2پدر بارها بانگ بَر وی زدی به تندی و آتش در آن نی زدی )3شبی بر ادای پسر گوش کرد سماعش پریشان و مدهوش کرد )4میکشت ز درد خویشتن را میجست دوای جان و تن را -21در همۀ ابیات در دو مصرع «فعل کمکی» وجود دارد بهجز: )1نه مستظهر است آن به اعمال خویش نه این را در توبه بستهست پیش )2یکی زندگانی تلف کرده بود به جهل و ضاللت سرآورده بود )3کان آینه در جهان که دیدهست کاول رسیدهست )4هر خط که بر این ورق کشیدهست شک نیست در آنکه آفریدهست نه به صیقلی -22زمان فعل در ابیات زیر یکسان است بهجز: )1 )2 )3 )4 چو خواهی که پیدا کنی گفتوگوی یکی دشت با دیدگان پر ز خون ورنـــــه ســزاوار خـداونــدیاش مگــر کآتــش تیــز پیــدا کنــد بباید زدن سنگ را بر سبوی (مضارع التزامی) که تا او کی آید ز آتش برون (مضارع اخباری) کس نتواند که به جای آورد (مضارع اخباری) گنه کرده را زود رسوا کند (مضارع اخباری) -23افعال بیت «بتا جور دشمن بدردّش پوست /رفیقی که بر خود بیازرد دوست» بهترتیب عبارتند از: )1امر ـ مضارع التزامی ـ مضارع التزامی )2امر ـ ماضی ساده ـ مضارع التزامی )3مضارع التزامی ـ مضارع التزامی )4ماضی التزامی ـ مضارع التزامی ()111 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی -24در کدام گزینه فعل مجهول وجود دارد؟ )1از این خاکدان بندهای پاک شد /که در پای کمتر کسی خاک شد )2زنی گفت بازیکنان شوی را /عسل تلخ باشد ترشروی را )3نامۀ او در جمع با صدای بلند خوانده گشت )4بعد از اعالم نتایج آزمون او دلشکسته شد -25کاربرد کدامیک از زمانهای فعل در عبارت زیر دیده نمیشود؟ «یک نظر به مساجد کهن نشان میدهد که این بناها به پیشگاه خداوند اهدا شدهاند و باید جلوهگاه هنر اسالمی تلّقی شوند در عهد پیامبر (ص) مسجد جایی بود که مسلمین آنجا جمع میشدند». )1ماضی بعید )2ماضی نقلی )3مضارع اخباری )4مضارع التزامی -26در عبارات زیر ،زمان افعال بهترتیب کدام است؟ «دلّاک جوان ایل ،پیام فرستاده بود که باید بینیازم کنی ،بیچاره خبر نداشت که بانک ،فقط هزینه هفتهای از ماهم را میداد». )1ماضی ساده ـ مضارع مستمر ـ ماضی مستمر ـ ماضی استمراری )2ماضی بعید ـ مضارع التزامی ـ ماضی مستمر ـ مضارع اخباری )3ماضی نقلی ـ مضارع اخباری ـ ماضی ساده ـ ماضی استمراری )4ماضی بعید ـ مضارع التزامی ـ ماضی ساده ـ ماضی استمراری -27در عبارات زیر ،زمان افعال بهترتیب کدام است؟ «مالمتم میکردند که با این تصدیق گرانقدر ،چرا در ایل ماندهای و عمر را به بطالت میگذرانی؟ باید عزیزان و کسانت را ترک گویی» )1ماضی مستمر ـ ماضی ساده ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی )2ماضی مستمر ـ ماضی نقلی ـ مضارع مستمر ـ مضارع التزامی )3ماضی استمراری ـ ماضی نقلی ـ مضارع اخباری ـ ماضی التزامی )4ماضی استمراری ـ ماضی نقلی ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی -28کاربرد معنایی فعل «ماندن» در کدام بیت ،متفاوت است؟ وز می جهان پر است میگسار هم )1ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند ما را چو دود بر سر آتش نشاند و رفت )2دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت نماند کسی از نژاد مهان )3بر آن بودش اندیشه کاندر جهان که دهرت نماند پس از وی بسی )4مکن شادمانی به مرگ کسی (کنکور) (کنکور) -29با توجه به متن زیر ،کدام گزینه غلط است؟ « شهری که داشت خود را برای استقبال از بهار آماده میکرد ،اینک بستر فوران خشم و آز دشمن شده بود .با این همه ،پیشگامی حاکم شهر جوادخان ،شوری در جانها مینهاد» )1در متن دو نقش تبعی ،یافت میشود. )2جملۀ اول ،یک جملۀ گذرا به مفعول و مسند است. )3در متن یک فعل مجهول و دو فعل معلوم ،یافت میشود. )4زمان افعال بهترتیب «ماضی مستمر ،ماضی بعید و ماضی استمراری است. ()111 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی بررسی جمله (ساده مرکب /نهاد ـ گزاره /شمارش جمله) جمله :کلماتی که در کنار هم قرار میگیرد تا پیامی را به شنونده یا خواننده انتقال دهد. روش شمارش جمله .1هر فعل یک جمله است. .2هر ندا و منادایی یک جمله حساب میشود. مثال :ملکا ذکر تو گویم منادا فعل .3شناسههای (م ـ ی ـ یم ـ ید ـ ند) اگر به اسمی بچسبند و معنای «هستم ـ هستی )...بدهد یک جمله است. مثال :که تو پاکی و خدایی پاک هستی خدا هستی .4در مبحث حذف به قرینۀ لفظی و معنوی اگر فعل حذف شود آن هم جمله محسوب میشود. مثال :سر پادشاهان گردن فراز به درگاه او بر زمین نیاز (است) .5شبهجمله (صوت) کلماتی که در ظاهر یک کلمه هستند ولی در باطن یک جمله محسوب می شوند .مانند :هان ـ هین ـ هیهات ـ زینهار ـ دریغا ـ دردا ـ واحسرتا ـ زه (آفرین) ـ افسوس مثال :ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی منادا فعل پاک هستی خدا هستی قضا گفت گیر و قدر گفت ده فعل فعل نروم جز به همان ره که توام راهنمایی = 6جمله فعل فعل فعل راهنما هستی فلک گفت احسنت مه گفت زه = 8جمله فعل صوت فعل صوت انواع جمله (ساده ـ مرکب) جمله ساده :آن است که یک جمله (یک فعل) دارد و نیاز به جملۀ دیگر ندارد. مثال :هوای امروز نسبت به دیروز گرمتر است. جمله مرکب (غیرساده): آن است که جمله نیازمند به دو فعل (یا چند فعل) دارد که بدون هم معنا نمیدهند. مثال :اگر درسها را طبق برنامه بخوانی موفق میشوی چو خواهی که گویی نفس بر نفس نخواهی شنیدن مگر گفت کس یادآوری :حروف ربط به دو دسته تقسیم میشود .1 :وابستهساز .2 /همپایهساز .1حروف ربط وابستهساز عبارتند از :که ـ تا ـ اگر ـ چون (چو) ـ هرچند ـ همین که ـ زیرا که ـ گرچه ـ وقتی که ... اگر حروف ربط وابستهساز دیده شود به آن جملۀ مرکب (غیرساده) میگویند. مثال :اگر پای در دامن آری چو کوه سرت ز آسمان بگذرد در شکوه (بیاوری) ()112 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی یادآوری :حرف چون (چو) اگر معنای مانند بدهد جزو حروف «وابستهساز) نمیباشد. مثال :چون شبنم اوفتاده بُدم پیش آفتاب مانند جملههای مرکب (غیرساده) از دو قسمت ساخته شدهاند :الف) هسته (پایه) /ب) وابسته (پیرو) جمالتی که در آن حروف «وابستهساز» وجود دارد وابسته (پیرو) میباشد و طرف دیگر هسته (پایه) میباشند. مثال: اگر امروز باران بیاید مزرعۀ ما آبیاری میشود هسته (پایه) وابسته (پیرو) یادآوری :اگر جملۀ مرکب از چند جمله (یا فعل) ساخته شده باشد یک جمله ،هسته (پایه) و جمالت دیگر وابسته (پیرو) میباشد. مثال :وقتی سؤاالت تست را بررسی کردم و جواب سؤاالت آن را چندین بار مرور کردم به اشتباه خودم پی بردم وابسته ()2 وابسته ()1 هسته (پایه) معموالً اول جملۀ «وابسته» (پیرو) میآید و بعد جملۀ «هسته» (پایه) ذکر میشود امّا در ابیات و نثرهای قدیم گاهی موارد بالعکس میشود. مثال :بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم اگر مجموع نشستم و اگر خرسند شدم از وفای تو یک روز و یک زمان بیزارم جمله وابست ه جمله هسته (پایه) جمله وابسته یادآوری :بعضی از جمالت مرکب هستند امّا در ظاهر حروف «وابستهساز» وجود ندارد بلکه این حروف حذف شده است. مثال :درس بخوانی قبول میشوی (اگر درس بخوانی قبول میشوی) وابسته (پیرو) هسته (پایه) حرف «که» اگر به معنای چه کسی باشد اسم حساب میشود و «وابستهساز» نیست. مثال :همچونی زهری و تریاقی که دید؟ ← چه کسی دید .2حروف همپایهساز عارتند از: ؟؟ ـ ولی ـ لیکن ـ امّا ـ پس ـ یا مثال :دوستم امروز به مدرسه آمد جمله ساده (مستقل) امّا کتابها را با خود نیاورد جمله ساده (مستقل) در این مثال دو جملۀ «ساد» (مستقل) داریم و کلمۀ «امّا» دو جملۀ ساده (مستقل) را به هم متصل کرده است. بررسی جمله از دید نهاد و گزاره: هر جملهای از دو قسمت نهاد و گزاره ساخته شده است نهاد را از جمله جدا میکنیم بقیه جمله نامش «گزاره» است. مثال :موالنا تمام مباحث عرفانی را با هیجان برای مریدانش بیان میکرد. گزاره نهاد یادآوری :میتواند نهاد محذوف باشد و کلّ جمله گزاره باشد. مثال :همۀ عمر را در راه تدریس سپری کردم ← نهاد محذوف گزاره اگر نهاد دارای وابستۀ پیشین و پسین باشد بهعنوان گروه نهادی محسوب میشود. مثال: دکتر یوسفیِ ادیب و محقق بزرگ چند جلد کتاب نفیس در زمینه تصحیح گلستان و بوستان سعدی از خود به یادگار گذاشت نهاد گزاره در مثال فوق :دکتر یوسفی ادیب و محقق بزرگ = گروه نهادی (دکتر = شاخص /ادیب و محقق و بزرگ :صفت) ()113 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی بررسی جمله (وابسته و غیروابسته ،ساده و مرکب ،شمارش جمله) -1تعداد جمالت ابیات زیر همگی صحیح است بهجز: )1ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی نروم جز به همان ره که توام رهنمایی (شش جمله) )2روزها گر رفت گو رو باک نیست تو بمان ای آنکه جز تو پاک نیست (هفت جمله) )3قضا گفت گیر و قدر گفت ده فلک گفت احسنت و مه گفت زه (شش جمله) )4تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی تو نمایندۀ فضلی تو سزاوار ثنایی (شش جمله) -2در همۀ گزینهها جملۀ غیر ساده «مرکب» دیده میشود بهجز: )1شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان )2بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم )3اگــر پای در دامن آری چـو کــوه سرت ز آسمــان بگــذرد در شکــوه )4چو خواهی که پیدا کنی گفتوگوی ببــایــد زدن سنــگ را بــر ســری -3در چندتا از ابیات زیر جملۀ غیرساده دیده میشود؟ «از سر من گر قدم بازگرفتی چه شد لطف تو صد در گشاد یک در اگر بست بست کام دل خویش یافت هرکه به در تو مرد درد دل خویش جست هرکه ز درد تو جست خادم نقّاش فکر ،نقش رخت سالها خواست که بر اوج جان ،بندد و صورت نیست از پی محنت شود مست محبّت ،مدام هرکه شراب «بلی» خورد ز جام الست» )1یک بیت )2دو بیت )3سه بیت )4هر چهار بیت -4در همۀ گزینهها جمله غیرساده یافت میشود بهجز: )1بیــامــوز پـــرورده را دستـــــرنج وگر دست داری چو قارون به گنج )2به پایان رسد کیسۀ سیم و زر نگـــردد تهــی کیســۀ پیشـــهور )3هر آن کس که فرزند را غم نخورد دگر کس غمش خورد و بدنام کرد )4چو آواز مطرب برآمد ز کوی به گردون شد از عاشقان های و هوی -5در همۀ گزینهها جمله غیرساده یافت میشود بهجز: )1چو خود را به هر مجلسی شمع کرد تو دیگر چو پروانه گِردش مگرد )2که گر عقل و طبعش نباشد بسی بمیری و از تو نماند کسی )3به خردی درش زجر و تعلیم کن به نیک و بدش وعده و بیم کن )4چو بر پیشهای باشدش دسترس کجا دستِ حاجت بَرَد پیش کس ()114 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی -6در همۀ گزینهها جمله غیرساده (مرکب) وجود دارد بهجز: )1اگر دی نپیچیدمی گردنش )2زبان آمد از بهر شکر و سپاس )3از آن تخمِ خرما خورد گوسفند )4اگر در جهان از جهان رستهای است نپیچیدی امروز روی از منش به غیبت نگرداندش حقشناس که قفل است بر تنگ خرما و بند دَر از خلق بر خویشتن بستهای است -7در همۀ گزینهها اول جمله پیرو (وابسته) وجود دارد بعد جمله پایه (هسته) بهغیر از: دامن درآویزدت بدگمان )1اگر بر پری چون مَلَک ز آسمان به )2چو بد ناپسند آیدت خود مکن پس آنگه به همسایه گو بد مکن )3اگر تشنه مانی ز سختی مجوش که سقّای ابر آبت آرد به دوش )4بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان مجموع اگر نشستم خرسند اگر شدم -8در همۀ گزینهها از جمله پیرو (وابسته) و پایه (هسته) تشکیل شده است بهجز: )1برهنهتنی یک دِرَم وام کرد تن خویش را کسوتی خام کرد )2جهاندیدهای گفتش ای هوشیار اگر مردی این یک سخن گوش دار )3وگر خواهی امشب همینجا بباش که فردا شود سرّ این بر تو فاش )4چو بینی زَبَردست را زورست نه مردی بود پنجۀ خود شکست -9کدام گزینه دو بار از جمله پیرو (وابسته) و دو بار از جمله پایه (هسته) تشکیل شده است؟ )1 )2 )3 )4 اگر بندهای دست حاجت برآر گرت وحشت آمد از تاریک جای گرم بر سر افتد ز تو سایهای چرا باید از ضعف حالم گریست؟ وگر شرمسار ،آب حسرت ببار به هُش باش و با روشنایی درآی سپهرم بُوَد کهترین پایهای اگر من ضعیفم پناهم قوی است -11در منظومه زیر نهاد و گزاره بهترتیب کدام است؟ «داستان از میوههای سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید» )1داستان از میوههای سر به گردون سای (نهاد) /اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید (گزاره) )2نهاد (ضمیر محذوف «واو») گزاره :داستان از میوههای سر به گردون سای )3نهاد :داستان /گزاره :از میوههای سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید )4نهاد :خفته /گزاره :داستان از میوههای سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید -11در همۀ گزینهها «گزاره» بر «نهاد» مقدم شده است بهجز: )1جاودان بر اسب یالافشان زردش میچمد در آن پادشاه فصلها پاییز )2آن شب سورت سرمای دی بیدادها می کرد /و چه سرمایی چه سرمایی )3آسمانش را تنگ گرفته در آغوش /ابر با آن پوستین سرد نمناکش )4به تو و همۀ مخلوقات جهان مینگرد ماهِ درخشانِ پر از شعاع محبّت ()115 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -12در منظومۀ «قاصدروزان ابری داروگ کی می رسد باران /خشک آمد کشتگاه من در جوار کشت همسایه» نهاد و گزارههای آن عبارتند از: )1نهاد :قاصد روزان ابری داروگ کشتگاه من /نهاد و گزارههای آن عبارتند از :گزاره :کی میرسد باران /خشک آمد کشتگاه من در جوار کشت همسایه )2نهاد :قاصد روزان ابری :کشتگاه من /گزاره :کی میرسد باران /خشک آمد در جوار کشت همسایه )3نهاد :باران ـ کشتگاه من /گزاره :قاصد روزان ابری داروگ کی میرسد /خشک آمد در جوار کشت همسایه )4نهاد :باران ـ کشتگاه /گزاره :قاصد روزان ابری داروگ کی میرسد /خشک آمد در جوار کشت همسایه -13تعداد جمالت بیت زیر کدام است؟ و نهاد و گزارۀ جملۀ دوم کدام است؟ «باز مستان دل از آن گیسوی مشکین حافظ /زان که دیوانه همان به که بود اندر بند» )1چهار جمله /نهاد :دیوانه /گزاره :که اندر بند بود )2سه جمله /نهاد :دیوانه /گزاره :که اندر بند بود )3چهار جمله /نهاد :همان /گزاره :که اندر بند بود )4سه جمله /نهاد :دیوانه /گزاره :زان که دیوانه همان به که بود اندر بند -14تعداد جمالت کدام گزینه از بقیه بیشتر است؟ )1دوش لعلش عشوهای میداد حافظ را ولی من نه آنم کز وی این افسانهها باور کنم )2تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار در نگرفت ز بدعهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیم )3عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه پای آزادی چه بندی گر بجایی رفت رفت )4بنده پیر خراباتم که لطفش دایمست ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست -15در همۀ گزینهها جمله غیرساده (مرکب) وجود دارد بهجز: )1مردم دیدۀ ما جز به رخت ناظر نیست دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست )2عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست )3تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست )4عاشق چه کند گر نکشد بار مالمت با هیچ دالور سیر تیر قضا نیست -16در همۀ گزینهها اول ،جمله پایه (هسته) و بعد جمله پیرو (وابسته) ذکر شده است بهغیر از: )1اشکم احرام طواف حرمت میبندد گرچه از خون دل ریش دمی طاهر نیست )2عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد هرکه را در طلبت همت او قاصر نیست )3گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت )4ار روانبخشی عیسی نزنم دم هرگز زان که در روحفزایی چو لبت ماهر نیست ()116 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی -17در بیت زیر جمالت پایه و پیرو بهترتیب کدام است؟ و نهاد و گزارۀ هر گزینه کدام است؟ «هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد /خداش در همه حال از بال نگه دارد» )1مصرع اول پیرو ـ مص رع دوم پایه /نهاد :هر آنکه ـ خدا /گزاره :جانب اهل خدا نگه دارد /او را در همه حال از بال نگه دارد ) 2مصرع اول پایه ـ مصرع دوم پیرو /نهاد :هر آنکه ـ خدا /گزاره :جانب اهل خدا نگه دارد /او را در همه حال از بال نگه دارد )3مصرع اول پیرو ـ مصرع دوم پایه /نهاد :هر آنکه ـ او /گزاره :جانب اهل خدا نگه دارد /او را در همه حال از بال نگه دارد ) 4مصرع اول پایه ـ مصرع دوم پیرو /نهاد :هر آنکه ـ او /گزاره :جانب اهل خدا نگه دارد /او را در همه حال از بال نگه دارد -18در همۀ گزینهها جملۀ وابسته وجود دارد بهجز: )1دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد )2گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ به شاهراه حقیقت گذر توانی کرد )3دال ز نور هدایت گر آگهی یابی چو شمع خندهزنان ترک سر توانی کرد )4هرکس که بدید چشم او گفت گیرد کو محتسبی که مست -19در همۀ گزینهها بهجز ............جملۀ وابسته وجود دارد. )1ساقی ار باده ازین دست به جام اندازد عارفان را همه در شرب مدام اندازد )2حافظ سر ز کله گوشه خورشید برآر بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد )3باده با محتسب شهر ننوشی زنهار بخورد بادهات و سنگ به جام اندازد )4بر آستانۀ تسلیم سر بنه حافظ که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد -21در متن «دکتر عبدالحسین زرین کوب ادیب و محقق برجستۀ معاصر ایران چند جلد کتاب نقد ادبی از خود به یادگار گذاشت» نهاد و گزارۀ آن کدام است؟ )1نهاد :دکتر عبدالحسین زرینکوب ادیب و محقق /گزاره :برجستۀ معاصر ایران چند جلد کتاب نقد ادبی از خود به یادگار گذاشت )2نهاد :دکتر عبدالحسین زرینکوب /گزاره :ادیب و محقق برجستۀ معاصر ایران چند جلد کتاب نقد ادبی از خود به یادگار گذاشت )3نهاد :دکتر عبدالحسین زرینکوب ادیب و محقق برجستۀ معاصر ایران /گزاره :چند جلد کتاب نقد ادبی از خود به یادگار گذاشت )4نهاد :دکتر عبدالحسین زرینکوب ادیب و محقق برجستۀ معاصر ایران /گزاره :از خود به یادگار گذاشت -21در همۀ گزینهها جملۀ وابسته وجود دارد بهجز: )1دریاست مجلس او دریاب وقت و دریاب هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد )2گر میفروش حاجت رندان روا کند ایزد گنه ببخشد و دفع بال کند )3چو خواهی که گویی نفس بر نفس نخواهی کس )4هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد گلرخانش ()117 شنیدن دیده مگر گفت نرگسدان کنند ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی مبحث انواع «ان» « /ک» « /را» « /چون» « /واو» انواع «ان» .1زمان :که به آخر زمان میچسبند. مثال :شامگاهان (زمان شام) /پاییزان (زمان پاییز) /بهاران (زمان بهار) /بامدادان (زمان بامداد) .2مکان :گیالن (مکان مردم گیل) /دیلمان (مکان مردم دیلم) /سپاهان (مکان جمع شدن سپاه) .3حالت :که قبل از «ان» بن مضارع یا «صفت» میچسبد. خندان (بن مضارع +ان) /ناالن (بن مضارع نالیدن +ان) /شادان (صفت +ان) /ترسان (بن مضارع +ان) .4شباهت :جانان (مانند جان) /ماهان (مانند ماه) /کوهان (مانند کوه) .5نسبت :کاویان (منسوب به کاوه) /بابکان (منسوب به بابک) .6جمع :معلمان (جمع معلّم) /مربیان ـ بزرگان یادآوری :گاهی اوقات اسم «وندی ـ مرکب» وجود دارد که از «اسم +بن مضارع +ان» ساخته شده است که به آن «ان» مصدری میگویند و ربطی به موارد ذکر شده ندارد. مثال :حنابندان ـ آشتیکنان ـ عقدکنان (عقد +کن +ان) اسم بن مضارع +وند همچنین برای اینکه افعال الزم را تبدیل به متعدی کنند در آن فعل «ان» اضافه میشود که هیچ ارتباط با مباحث فوق ندارد. برس ← برسان /بنشین ← بنشان الزم متعدی انواع «ک» .1تصغیر (نشان کوچک بودن) :دِرمک (درم کوچک) /پسرک (پسر کوچک) /دخترک (دختر کوچک) .2تحقیر (به قصد توهین) ← مردک ـ زنک (به شکل مردیکه استفاده میشود). .3تحبیب (به قصد دلسوزی و محبّت) ← طفلک ـ حیوانکی (حیونکی) .4شباهت (به قصد تشابه) ← عروسک (مانند عروس) ـ پستانک یادآوری :نشان «ک» در آخر صفت به قصد اسمسازی استفاده میشود. زرد (صفت) +ک :زردک یادآوری :حرف «ک» در مبحث فرایند واجی بهعنوان میانجی استفاده میشود تا کلمه قابل خواندن باشد. پلکان ← (پله +ان) /نیاکان (نیا +ان) انواع «را» « .1رای فک» اضافه که بین مضاف و مضافالیه فاصله ایجاد میکند و سبب تقدّم مضافالیه بر مضاف میشود و کلمۀ قبل از حرف «را» مضافالیه میشود و به آن، ترکیب اضافی گویند. ()118 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی مثال :مر زبان را مشتری جز گوش نیست = مشتری زبان جز گوش نیست مضافالیه فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم = سقف فلک را بشکافیم مضافالیه جهانآفرین را به دل دشمن است ← به دل دشمن جهانآفرین است مضافالیه « .2رای» اضافه اگر حرف «را» فک اضافه نبود به «را»ی اضافه فکر میکنیم که معنای حروف اضافه مثل« :به ـ برای ـ از» میدهد. مثال :حکیمی را پرسیدند علّت امراض چیست؟ ← از حکیمی پرسیدند متمم او را کتاب دادند ← به او کتاب دادند متمم یادآوری :گاهی «را»ی اضافه معنای مخصوص میدهد و آن ،زمانی است که به معنای اضافه «برای» باشد. منّت خدای را ← منّت مخصوص خداست (برای خداست) « .3را»ی مفعولی (نشانه) اگر حرف «را» فک اضافه و اضافه نبود به آن «را» مفعولی میگویند که بعد از مفعول یا گروه مفعولی ذکر میشود. مثال :حمید را دیدم ← مفعول کتاب دوستِ عزیزم را آوردم ← کتابِ دوستِ عزیزِ من را آوردم گروه مفعولی را :مفعول مفعول مضافالیه صفت مضافالیه گروه مفعولی یادآوری :دامنۀ حرف «را» وسیع است در دستور تاریخی حرف «را» زاید ـ و ...وجود دارد که نیازی نیست بررسی شود. انواع چون (چو): .1معنای «مانند» میدهد که حرف اضافه میدهد (و کلمه بعد از متمم میباشد) مثال :چون شبنم اوفتاده بُدم پیش آفتاب مانند متمم .2کلمۀ «چون» اگر معنای «وقتی یا چگونه» بدهد نقش قید میپذیرد. برای مقایسه: چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان /چو علی که میتواند که بهسر بَرَد وفا را مانند=متمم وقتی = قید انواع اگر = مخفف آن :گر ـ ار .1به معنای شرط استفاده میشود. مثال :بگفت ار من کنم در وی نگاهی اگر ()119 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی .2گاهی اوقات حرف «گر» معنای «یا» میدهد (در نظم و نثر قدیم) مثال :چه باید جنگ زابلستان /و گر جنگ ایران و کابلستان یا یادآوری :غالباً زمانی که در معنای مقایسه ذکر میشود معنای حرف «یا» میدهد. حرف «گر» اگر معنای حرف «یا» بدهد جزو حروف ربط (همپایهساز) میباشد و ربطی به شرط ندارد. انواع «واو» (رجوع به معطوف) .1واو عطف ← کتاب و دفتر خریدم معطوف واو عطف .2واو ربط :دو جمله را به هم متصل میکند ← حسین آمد و با حسین حرف زد جمله اول ربط جمله دوم یادآوری :اگر جمله یا بیتی نامرتب بود اوّل جمله را مرتب کنیم بعد در مورد نوع آن قضاوت کنیم. مثال: تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی :تو از نابودی بودم کردی و با مهر پروردی واو عطف یادآوری :حرف «واو» اگر بین یک کلمه بیاید به آن «وند» میگویند و ربطی به «واو عطف» و «ربط» ندارد و در اصطالح واژه به آن کلمه، «وندی مرکب» میگویند. مثل :گفتوگو /رازورمز واو میانوند زیرنویس: در نثر و نظم قدیم حرف «واو» انواعِ دیگری هم دارد. .1واو مبانیت (استبعاد) ← مثل: کافر و ایمان ← ایمان از کافر بعید است مسلمان و دروغ ← دروغ از مسلمان بعید است. .2واو معیّت (همراهی) :که معنای حرف «با» میدهد. مثال :من و طالع نگونسارم ← طالع نگونسار با من است همراه یادآوری :واو «معیّت» و «مبانیت» (در سؤال کنکور جایی ندارد برای آشنایی بیشتر توضیح دادم) .3واو ← قسم :حرف «واو» معنای قسم میدهد که زیرگروه حرف اضافه میباشد و اگر فعل «سوگند خوردن» بعد از آن حذف شود حذف به «قرینۀ معنوی» خواهد بود. مثال :واللّه که دروغ نمیگویم ← به خدا قسم میخورم انواع حرف «ی» .1یای نکره ← یایی که معنای «یک» یا «یکی» میدهد. مردی آمد ← یک مردی آمد. یادآوری :شناخت یای نکره در بررسی ترکیب وصفی و اضافی الزم است. ()111 ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی مثال :کتابی جالب خریدم ← یک کتابِ جالب صفت ترکیب وصفی .2یای شناسه فعل :که به فعل دوم شخص مفرد میچسبد .مثال:دیدی ـ رفتی یادآوری :یای استمرار (رجوع به مبحث قبل). مثال :اگر آن کودک به آن نان تهی قناعت کردی ← میکرد یادآوری :یای بدل از کسره هم وجود دارد که بین کلمات «مضاف و مضافالیه» و همچنین «موصوف و صفت» میآید. مثال :آشنای ما /خانهی ما حروف اضافه (نثر قدیم): .1حرف «مر» برای تأکید میباشد که غالباً قبل از مفعول یا متمم ذکر میشود. مثال :من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی درّ لفظ دری را مر مرا افسانه میپنداشتید .2یای نسبت :که نسبت را میرساند .مثال :حسینی ـ فارسی .3یای لیاقت :به آخر مصدر اضافه میشود .مثال :دیدنی ـ شنیدنی .4یای فاعلی :که معنای «صفت فاعلی» میدهد .مثال :مرد جنگی آمد ← مرد جنگجو .5یای مفعولی :معنای «صفت مفعولی» میدهد .مثال :و در وی شکاری بسیار و اختالف صیادان آنجا متواتر حیوانات شکار شونده .6حرف «ی» اگر معنای فعل «هستم ـ هستی »...بدهد به آن یای اسنادی میگویند. مثال :ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی پاک هستی خدا هستی یادآوری« :یای» اسنادی در بررسی نوع واژه؛ جدا از کلمه قبل خود بررسی میشود .در مثال فوق پاکی (پاک هستی) ← کلمۀ «پاک» واژه ساده است. انواع حرف «که» .1که ربط :که هم پایهساز میباشد و دو جمله را به هم متصل میکند. مثال :حسین آمد که امتحان بدهد ربط .2که اضافه :که حرف «که» معنای حرف «از» میدهد. حسین به که حمید ← حسین بهتر از حمید است. ()111 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی انواع حرف «تا» « .1تا»ی ربط :که هم پایهساز میباشد و دو جمله را به هم متصل میکند. مثال:خانهاش را فروخت تا خانهای بزرگتر بخرد. « .2تا»ی اضافه :اگر مسافت را برساند معنای حرف اضافه میباشد. مبحث تحوّل واژهها .1واژگانی که به خاط مباحث سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ...حذف شدهاند و کاربرد ندارند. مثال :آزفنداک (رنگینکمان) /برگستوان (نوعی جامۀ جنگی) /سوفار (دهانۀ تیر) /گبر (پوشش جنگی) /فتراک (ترکبند) خفتان (لباس جنگ) /ملطفّه (نامۀ محبتآمیز) /خیلتاش (لشکریانی که همه از یک خیل باشند) /سقط (دشنام گفتن) /ققیز (پیمانه) .2کلماتی که دچار تحول معنایی شدهاند یعنی معنای قبل را از دست داده و معنی جدیدی گرفتهاند .مثال: واژه معنای جدید معنای قدیم شوخ چرک ـ گستاخ شخصی که شوخ و طنزپرداز است دستور وزیر ـ اجازه فرمان کثیف ستبر ـ ضدلطیف چرک سوگند از ترکیبات گوگرد قسم دبیر نویسنده معلّم کافی باکفایت بس بار اجازه وسیله و بار تماشا گردش کردن دیدن حجاب مانع پوشش بدن انسان تنبیه آگاه کردن مجازات کردن و کتک زدن جمعیّت آرامش و فراغ دل انبوهی از مردم حضرت درگاه پادشاه عنوانی برای احترام قبل از اسامی بزرگان دولت بخت و اقبال حکومت رعنا کمعقل ـ احمق زیبا عالمت درفش ـ عَلَم نشان مرتفع گرانبها بلند گرانی مشقّت ـ آزار باال بودن قیمت زحمت ازدحام و شلوغی رنج و عذاب مهمات کارهای مهم تجهیزات جنگی هجا هجو و بدگویی واحد زبانی در دستور زبان فرمان یافت مردن دستور برای انجام کاری بدرقه نگهبان ـ راهنمای قافله مشایعت ارتفاع برداشت محصول ـ حاصل و درآمد بلندی آهنگ قصد حمله صدا ـ موسیقی ()112 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی .3کلماتی که هم معنای قدیم خود را حفظ کردهاند و هم معنای جدیدی پذیرفتهاند. واژه معنای جدید معنای قدیم سپر وسیلۀ دفاعی سپر ماشین و وسایل نقلیه یخچال مکان سرد و یخزده وسیلهای رکاب رکاب اسب رکاب وسایل نقعلیّه پایگاه مقام و مرتبه مقرّ نظامی سوزن وسیلهی دوختن آمپول پروانه نام حشرهای اجازه شمع وسیلهای برای روشنایی شمع ماشین زین زین اسب زین دوچرخع .4کلماتی که معنای آن تغییری نکرده است و با همان حالت قدیم در کالم جدید استفاده میشود. مثال :دست ـ خنده ـ گریه ـ زشت ـ زیبا مبحث روابط واژهها )1رابطۀ معنایی )2کلمات همخانواده )3کلمات مُمال روابط واژهها )4کلمات همآوا .1رابطۀ معنایی :به چهار قسمت تقسیم میشود. الف) ترادف :کلماتی که هممعنا و مترادف هستند .مثل :تهیدستی و فقر /رجال و مردان /خوشبختی و سعادت /متمدّن و ثروتمند غم و ناراحتی /زمام و عنان /اختر و ستاره /ستیره و جدال ب) تضاد :کلماتی که با هم متضاد می باشند .مثل :شب و روز /آغاز و پایان /اقبال و ادبار /روشن و تاریک /هستی و نیستی ج) تناسب :کلماتی که با هم تناسب یا مراعات نظیر داشته باشند .مثل :دست و پا /تخته و میخ /سرخ و زرد /قاشق و چنگال د) تضمّن :یکی از دو کلمه زیرگروه دیگری باشد .مثل :آبی و رنگ /صفحه و کتاب /میوه و درخت /پاییز و فصل /والدین و پدر .2کلمات همخانواده کلماتی که دارای ریشۀ مشترکی باشد و میتواند فارسی باشد .مثل :رنج و مرنج و میتواند عربی باشد. مثال: اشتیاق ـ مشتاق :شوق محتاج ـ احتیاج :حیج ظالم ـ مظلوم :ظلم ناصر ـ منصور :نصر حامد ـ حمید :حمد مدرسه ـ مدّرس :درس تقدیم ـ قدمت :قدم ادامه ـ دوام :دوَم محضر ـ حاضر :حضر کتاب ـ مکتب :کتب .3کلمات مُمال :بعضی کلمات مصوت بلند «ا» تبدیل به مصوت بلند «ی» میشود. ()113 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی مثال: خزانه ← خزینه مزاح ← مزیح هالم ← هلیم اسالمی ← اسلیمی جهاز ← جهیز رکاب ← رکیب حجاب ← حجیب کتاب ← کتب ولکن ← ولیکن سالح ← سلیح .4کلمات همآوا :کلماتی که تلفظ آنها یکسان است امّا معنایشان متفاوت است. مثال: )1صواب (درست و صحیح) /ثواب (پاداش) )2حیات (زندگی) /حیاط (محوطه) )3سَبا (نام سرزمینی /صَبا (بادی که از شمال شرق میوزد )4منصوب (گماشته شده) /منسوب (نسبت داده شده) )5قدر (ارزش) /غدر (مکر و خیانت) )6سمین (فربه و چاق) /ثمین (گرانبها) )7گور (گورخر) /گور (قبر) )8قربت (نزدیکی) /غربت (دوری) )9نواحی (جمع ناحیه) /نواهی (نهی شدهها) )11غزا (جنگ) /قضا (تقدیر الهی) )11خان (سرور ـ رئیس) /خوان (سفره) )12خُرد (کوچک) /خورد (خوراک) اسم اتباعی مرکب :ترکیبهایی هستند که بر اثر تکرار قسمتی از پایه ساخته میشوند در این ترکیبها ،بخش تکراری معنی ندارد. مثال :قرار و مدار ـ های و هوی /پرت و پال /کتاب و متاب ()114 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی مبحث انواع حروف -1نوع «ان» در کلمات زیر بهترتیب کدام است؟ «سحرگاهان ـ پاییزان ـ جانان ـ خواهان ـ سپاهان ـ دیلمان» )1زمان ـ زمان ـ نسبت ـ حالت ـ مکان ـ مکان )2جمع ـ زمان ـ نسبت ـ حالت ـ مکان ـ مکان )3زمان ـ زمان ـ جمع ـ حالت ـ مکان ـ جمع )4زمان ـ زمان ـ نسبت ـ جمع ـ مکان ـ مکان -2نوع «ان» در همۀ گزینهها یکسان است بهجز: )1ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایۀ عنایت )2ز انقالب زمانه عجب مدار که چرخ ازین فسانه هزاران هزار دارد یاد )3هرکو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران شبانه چغانه )4 سحرگاهان که مخمور گرفتم باده با چنگ و -3نوع پسوند «ان» در همۀ گزینهها یکسان است بهجز: )1جانان ـ بابکان )2شامگاهان ـ سحرگاهان )3پاییزان ـ بهاران )4بامدادان ـ شبان -4در کدام گزینه نوع «ان» نسبت میباشد؟ )1گیالن ـ سپاهان )2کاویان ـ جانان )3خواهان ـ خندان )4سحرگاهان ـ بهاران -5در چند واژۀ زیر پسوند «ان» نشان جمع است؟ (کنکور) « پاییزان ـ بخردان ـ سوارکاران ـ خواهان ـ گیالن ـ شامگاهان ـ کوهان ـ خندان ـ قدمزنان ـ ایرانیان ـ مربیّان ـ روان» 3 )1 4 )2 5 )3 6 )4 -6کدام واژه از نظر نوع پسوند با واژۀ «سپاهان» ،یکسان است؟ )1کوهان )2پاییزان )3گیالن (کنکور) )4نمایان -7در کدام گزینه پسوند «ان» نشان جمع است؟ )1سواران )2سپاهان )3بامدادان )4پاییزان -8کدام پسوند در ساختمان کلمات به مفهوم «صفت فاعلی» و «زمان» و «مکان» بهکار رفته است؟ )1ان )2دان )3ستان )4ار -9حذف «مر» در بیت زیر نشانه چیست؟ «من آنم که در پای خوکان نریزم /مر این قیمتی دُرّ لفظ دری را» )1نشان تأکید که قبل از مفعول یا متمم ذکر میشود. )2نشان حرف اضافه که کلمۀ بعد از آن متمم است. )3نشان تأکید که قبل از نهاد ذکر میشود. )4نشان حرف اضافه که قبل از مضافالیه ذکر میشود. ()115 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی -11حرف «گر» در کدام گزینهها یکسان است؟ الف) تو شاهی و گر اژدهاپیکری بباید ب) بگفتا گر به سر یابیش خشنود بگفت از گردن این وام افکنم زود ج) بگفتا گر نیابی سوی او راه بگفت از دور شاید دید در ماه د) بگفتا گر کند چشم تو را ریش بگفت این چشم دیگر دارمش پیش ه) چه باید مرا جنگ زابلستان کابلستان )1الف ـ ه )2ب ـ ه وگر بدین جنگ داستان ایران و )3الف ـ ج داوری )4د ـ ه -11در همۀ گزینهها دو حرف اضافه برای یک کلمه وجود دارد بهجز: فریدون )1ز باال چو پی بر زمین برنهاد بیامد )2کمان به زه را به بازو فکند به بند کمر بر بزد تیر چند )3به جمشید بر تیرهگون گشت روز همیکاست گیتیفروز )4به کوی اندرون هرکه برنا بُدند چو پیران که در جنگ دانا بُدند زو بهکردار فرّ باد -12حرف «را» در همۀ گزینهها یکسان است بهجز: )1جوان را سر از کبر و پندار مست چو پیران به کُنج عبادت نشست )2پدر را جفا کرد و تندی نمود که آخر تو را نیز دندان نبود؟ )3کرا تیغ قهر اجل در قفاست برهنهست اگر جوشنش چندالست )4مرا حاجیی شانۀ عاج داد که رحمت بر اخالق حُجّاج باد -13حرف «را» در کدام گزینهها متفاوت است؟ )1مرا امر معروف دامن گرفت فضول آتشی گشت و در من گرفت )2جهاندیدهای پیر و دیرینهزاد جوان را یکی پند پیرانه داد )3خروشی برآمد ز دشت و شهر غم آمد جهان را از آن کار بهر )4طمع را نهچندان دهان است باز که بازش نشیند به یک لقمه آز -14نوع حرف «را» در کدام گزینهها متفاوت است؟ )1مرا رقّتی در دل آمد بر این که پاک است و خرم بهشت برین )2کسی را که پیری درآرد ز پای چو دستش نگیری نخیزد ز جای )3دل را به دو نیم کرد چو نار تا دل به دو نیم خواندش یار )4میکشت ز درد خویشتن را میجست دوای جان و تن را ()116 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی -15حرف «را» در همۀ گزینهها متفاوت است بهجز: )1روزی که مرا ز من ستانی ضایع مکن از من آنچه دانی )2و آنگه مرا به من دهی باز یک سایه ز لطف بر من انداز )3کسان را درم داد و تشریف و اسب طبیعی است اخالق نیکو نه کسب )4بسپار مرا به عهدش امروز کاو نوقلم است و من نوآموز -16حرف «را» در کدام گزینهها متفاوت است؟ )1بفرمود پس کاوه را پادشاه که باشد بر آن محضر اندر گواه )2خرد را گر نبخشد روشنایی بماند تا ابد در تیرهرایی )3همی داد مژده یکی را دگر که بخشود بر بیگنه دادگر )4همی برخروشید و فریاد خواند جهان را سراسر سوی داد خواند -17پسوند «ان» در کدام گزینه شباهت میباشد؟ )1ماهان ـ کوهان )2کاویان ـ عقدکنان )4خواهان ـ پاییزان )3گیالن ـ سپاهان -18پسوند «ک» در کدام گزینه نادرست است؟ )1عروسک :شباهت )2مردک :تحقیر )4طفلک :تحبیب )3درمک :شباهت -19همۀ گزینهها اسم مُمال دارد بهجز: )1سلیح )2مزیح )4سلیم )3حلیم -21همۀ گزینهها اسم اتباعی مرکب است بهجز: )1قرار و مدار )2چرت و پرت )4کتاب و متاب )3رمز و راز -21کدام گزینه اسم ممال میباشد؟ )1اسلیمی )2زمین )4کمین )3شفیع -22در همۀ ابیات بهاستثنای بیت گزینۀ ............واژه ای وجود دارد که در گذر زمان هم معنای قدیم را حفظ کرده و هم معنای جدید گرفته است. )1آب شد برف قلّه توچال یخ فراوان نماند در یخچال )2گر زین همّتش بکشد نفسی برخیز آسمانش زین باشد )3پی مسپر جرعۀ میخوارگان دستخوش ستارگان )4پای ملک استوار اکنون کشت که رکاب تو استوار گرفت ()117 بازی دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی -23در کدام بیت واژه ای وجود دارد که با از دست دادن معنای پیشین و پذیرفتن معنای جدید به دوران بعد منتقل شده است؟ )1چـــو سوفـــارش آمد به پهنــای گوش ز شاخ گوزنـــان برآمـــد خـــروش )2سپـــر بــر ســـر آورد شیــــرالــه علـــم کـــرد شمشیـــر آن اژدها )3به گیسوی تو خوردم دوش سوگند که من از پـــای تو ســر بـــر نگیـــرم )4خندۀ تلخ من از گریه غمانگیزتر است کارم از گریه گذشته است بدان میخندم -24در کدام عبارت «واژهای وجود دارد که با از دست دادن معنای پیشین و پذیرفتن معنای جدید به این دور منتقل شده است؟ (کنکور) )1در دل سنگ کثیف ،جواهر معادن و فلزات بیافریند. )2قبل در زیر برگستوان مانند حصار پوالدین پوییدن گرفت. )3اگر خواهی که جان از تو دریغ ندارند ،تو نان از ایشان دریغ مدار )4بهرام تیری به میان دو چشمش اندر زد چنانکه تا سوفاری در سر فیل شد. -25در کدام گزینه دو کلمه وجود دارد که معنای قدیم خود را از دست داده و معنای جدید پذیرفته است؟ )1این دبیر کافی به نشاط قلم درنهاد )2و این رعنا خود را در آیینۀ مُدوّر آراست. )3و این گرز کثیف را از خزانه بیاوردند. )4تا به گرمابه رویم و شوخ از خود پاک کنیم. -26در کدام گزینه واژهای وجود دارد که از فهرست واژگان حذف شده است؟ )1چو سوفارش آمد به پهنای گوش ز شاخ گوزنان برآمد خروش )2چو ضحّاک شد بر جهان شهریار بر او سالیان انجمن شد هزار )3هنر خوار شد جادویی ارجمند نهان گزند )4ز بیم سپهبد همه راستان بر آن کار گشتند همداستان راستی، آشکارا -27در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که معنای قدیم خود را از دست داده و معنای جدید پذیرفته است؟ )1 )2 )3 )4 سیاوش بیامد به پیش پدر چنین است سوگند چرخ بلند یکی تازیای برنشسته سیاه به نیروی یزدان نیکی دهش یکی خود زرین نهاده به سر که بر بیگناهی نیاید گزند همی خاک نعلش برآمد به ماه کزین کوه آتش نیابم تپش -28در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که هم معنای قدیم و هم معنای جدید آن مورد استفاده واقع میشود؟ )1 )2 )3 )4 بفرمود زین بر اسب سیاه بر آن گرزۀ گاوسر دست برد اگر کوه آتش بود بسپرم همان به کزین زشت کردار ،دل نهادند و بردند نزدیک شاه بزد بر سرش ترگ بشکست خرد ازین تنگ خوار است اگر بگذرم بشویم کنم چارۀ دل گسل ()118 دکتر حسینی یکتا دستور زبان فارسی ادبیات فارسی -29در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که به دالیل سیاسی و فرهنگی از فهرست واژگان حذف شدهاند بهجز: )1دستار برآورد و رو سوی قبله کرد و خواست آنچه خواست. )2در جنگ رستم و اسفندیار زره و برگستوان چاکچاک شد. )3فتراک کلمهای است که به عنوان ترکبند اسب مورد استفاده واقع میشد. )4سوداگران در بازار میگردیدند و فریاد واسفاء میزدند. -31در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که معنای قدیم خود را از دست دادهاند و معنای جدید یافتهاند؟ از پای بیسر تنش )1غضنفر بزد تیغ بر گردنش درآورد )2به سوی هژبر ژیان کرد رو به پیشش برآمد شه جنگجو )3همچونی زهریّ و تریاقی که دید؟ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟ )4برِ مصطفی بهرِ رخصت دوید ازو خواست دستوری اما ندید -31در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که هم معنای قدیم خود حفظ کرده و هم معنی جدید پذیرفته است؟ )1مریدان بشوریدند و گفتند ای شیخ این سرای باز کنیم )2زیبارویان و خوبان را در آن قلعه محصور کردند )3پای در رکاب نهاد و چو برق از آن تنگنا جست )4امیر از آن جهان آمد جامه بگردانید تر و تباه شده بود -32در کدام گزینه «تضمّن» وجود دارد؟ )1در درون کومۀ تاریک من که ذرّهای با آن نشاطی نیست )2جاودان یال افشان زردش میچمد در آن پادشاه فصلها پاییز )3قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شدن از این خاک غریب )4همگنان خاموش ،گرد بر گردش به کردار صدف بر گرد مروارید -33در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که عالوه بر ترادف ،همخانواده هم میباشد؟ )1کبوتری بود که او را مطوّقه گفتندی و در طاعت و مطاوعت او روزگار گذاشتندی )2داد معشوقه با عاشق پیغام /که کند مادر تو با من جنگ )3و چون ایشان حقوق مرا به طاعت و مناصحت بگزاردند و به معونت و مظاهرت ایشان از دست صیاد بجستم )4گفتم بینمش مگرم در اشتیاق /ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم -34رابطه معنایی در همه گزینهها ترادف است بهجز: )1تفریح و تفرّج )2طوع و رغبت )3اقامت و سکونت )4ازلی و ابدی -35رابطه معنایی میان واژههای «ادبار» و «اقبال» بین واژههای کدام گزینه برقرار است؟ )1منکر ،زشت )2مولع ،آزمندی )3مستغنی ،محتاج )4معمول ،مرسوم -36رابطه معنایی بیان شده در کدام گزینه صحیح نیست؟ )1قطره ،چکیده :ترادف )2یل ،دالور :تناسب )3بیعت ،میثاق :ترادف ()119 )4ظلمت ،فروغ :تضاد دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی دستور زبان فارسی -37همۀ واژههای گزینه ............دوبهدو به لحاظ رابطه معنایی در یک حوزه قرار میگیرند. (کنکور) )1اعمی و بصیر ـ هبوط و صعود ـ سفر و حضر ـ قانع و طامع )2عزل و نصب ـ جزر و مد ـ هزاهز و غریو ـ مضرات و منافع )3ایجاز و اطناب ـ مدح و ذم ـ سالست و روانی ـ ینبوع و چشمه )4بدو و ختم ـ افراط و تفریط ـ انقباض و انبساط ـ ابطال و الغا -38در کدام عبارت واژهای یافت می شود که با از دست دادن معنای پیشین و پذیرفتن معنای جدید به دوران بعد منتقل شده است؟ (کنکور) )1مردی به طلب درزی آمد و خبر مرگ درزی نداشت. )2پس چون یک چند برآمد ملک روم خراج بازگرفت. )3صحرا را دریایی دریافت در جوش و هوایی از بانگ اسبان با برگستوان. )4گروهی را گفت به دکان و بازار باشید و کار کنید و دبیران را گفت به دیوان نشینند. -39در کدام گروه واژه ،رابطۀ معنایی واژهها ،با سایر گروهها ،متفاوت است؟ (کنکور) )1آسمان و ماه ـ دریا و ماهی ـ شعر و قصیده )2تفوق و برتری ـ عُقده و گره ـ صواب و صالح )3حیوان و چنگال ـ آشپزخانه و چاقو ـ رمضان و تشنگی )4خانواده و همسر ـ مدرسه و تختهسیاه ـ پادگان و سرباز -41کدام بیت فاقد واژۀ «همآوا» است؟ (کنکور) )1دید طین آدم و دینش ندید این جهان دید آن جهان بینش ندید )2هر دلی که او به عشق مایل نیست حجرۀ دیو خوان که آن دل نیست )3در جهان یک دم نبودم شادمان زان زمان که اندوه جانانم گرفت )4از دست بشد چون دل در طرّه او ز چنگ غرقه زند از حیرت در هرچه بیاید دست -41در همۀ ابیات واژهای یافت میشود که «همآوا» دارد بهجز: )1چون برترین مقام ملک دون قدر ماست )2باغ فردوس میارای که ما رندان را )3ای صوفی سرگردان در بند نکونامی )4در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن چندین به دست دیو زبونی چرا کنک سر آن نیست که در دامن حور آویزیم تا درد نیاشامی زین درد نیارامی کس عیار زر خالص نشناسد چو محک -42در همۀ ابیات واژهای یافت میشود که «همآوا» دارد ،بهجز: )1کدامین طالع این امداد کرده است )2اگر درهم شوی بس ناصواب است )3تفرّج را سوی سرو و سمن شد )4اسیـــر محنــت ایّام بــودن (کنکور) که شاه از مستمندان یاد کرده است نه جرم تشنه و نه جرم آب است گلستــانی به تــاراج چمــن شــد به کام دشمنــان ناکــام بــودن ()121 (کنکور) دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی پاسخنامه (نقشها) 0 0 مست و خراب هستم /نظر را انداز /بر این دل /دلِ سرگشته مسند مفعول متمم (دل چگونه است؟) سرگشته است = صفت 3 2مرا به خود خوان ← چگونه ← پنهان (قید) /مرا به خود خوان ← مفعول /منعمان خیر را انجام میدهند نهاد مفعول 3 3چون صبا = وقتی صبا←نهاد/گفتۀ حافظ← مضافالیه عنبرافشان آمد ← چگونه آمد ← قید 3 4رخسار تو را ← به رخسار تو ← متمم (را :حرف اضافه) گزینۀ ( :)1که میخواهد ← حافظ (نهاد) /سروری را در کنار آرد ← مفعول گزینۀ ( :)2ازین در ← متمم /قرعۀ دولت ← مضافالیه گزینۀ ( :)4مرغِ دل ← مضافالیه /هواگیر گشت (شد) ← مسند 2 5گل را برافشانیم و می را ← مفعول سقفِ فلک ← مضافالیه (را فکّ اضافه) /طرحی نو ← صفت 2 6سزا هستی /فقط در گزینۀ ( )2فعل «اسنادی» وجود دارد. مسند 4 7مرا نجات دادند ← مفعول /ضمیر «م» در گزینههای دیگر متمم است. گزینۀ ( :)1به من آب حیات دادند گزینۀ ( :)2به من دادند گزینۀ ( :)3کز آن شاخ نبات به من دادند 0 8صدف را در دانه پُر بینی ← نقش «صدف» مفعول است و حرف «را» نشان مفعول است گزینههای ( 3 ،2و ،)4را «فک اضافه» وجود دارد. گزینۀ ( :)2در دل من وقتی آمد /گزینۀ ( :)3دهن تو از حرص باز است /قدر قدیمان خود را بیفزای = مضافالیه 3 9برافروخته بود ← ماضی بعید = جمله اسنادی نیست گزینههای ( 2و :)3فعل «بود» اسنادی است پس مسند وجود دارد گزینۀ ( :)4زمین از آسمان روشنتر گشت (شد) ← اسمیه (اسنادی) 4 01سر را به فکرت فرو برده بود ← چه چیز را فرو برد سر را = مفعول گزینههای ( 1و :)3فعل برگذشت و ماند «الزم» است و مفعول نمیپذیرد (تو را ثنا ماند = برای تو ثنا ماند) گزینۀ ( :)2باشد ← فعل اسنادی است پس مفعول نمیپذیرد. 0 00چه کسی را به رقص آرد ← مسیحا را ← مفعول در گزینههای ( 3 ،2و )4به ترتیب نقش کلمات «صفت» است. پاسخنامۀ دستور زبان فارسی محبّانِ بادپیما /رویِ زیبا /مرغِ دانا 3 02گردنِ گلبانان ← را جمله میزنم مضافالیه (را فک اضافه) گزینّ ( :)1عیش را بیند ← مفعول گزینۀ ( :)2بوی یوسف به من آید ← متمم گزینۀ ( :)4مستی را افزاید ← مفعول 3 03موصوفها بهترتیب عبارتند از :هر سو (به هر سو = متمم) بلبلِ عاشق (بلبل تنعم کرد = نهاد) موصوف صفت 0 04 نقابِ گل را کشید (مفعول) /و زلفِ سنبل (معطوف) مضاف مضافالیه مضاف مضافالیه گره بند قبای غنچه مرا وا کرد ← مفعول (گره را وا کرد) مضاف 3 05نقش «دانهدانه» ← قید /گره را بگشاید ← مفعول پس به دنبال این دو نقش در ابیات زیر میگردیم گزینۀ ( :)1همه روزه ← قید /عشق را بباز ← مفعول گزینۀ ( :)2فعلت را پسندیدهاند ← مفعول /هنوز ← قید گزینۀ ( :)3پای چوبین را مبند ← مفعول /قید وجود ندارد گزینۀ ( :)4همه شب ← قید /سقط را گفت ← مفعول 2 06الف) در مقام حیرت هستند ـ دور نبود ← دو جملۀ اسنادی د) دلش زنده شد ـ دوام ثبت است ← دو جمله اسنادی (دو مسند) ب) می پر نشد ـ آگاه کنید ← دو جملۀ اسنادی /یادآوری :دل خرابی میکند ← نهاد ـ مفعول ـ فعل (مسند) وجود ندارد. ج) پاک هستی ـ خدا هستی ـ راهنما هستی ← جملۀ اسنادی (سه مسند) ه) تنها نیست = اسنادی /میگردانند = اسنادی نیست (یک مسند) مسند ی) استغنا است ـ حکمت است ـ (دو جملۀ اسنادی = دو مسند) ← زخم نهان وجود دارد / .مجال آه نیست (مجال آهی وجود ندارد) 0 07مهمان هستی (مسند) /دردِ سر = مضافالیه ت) برای تو ← متمم /مستی خمار را آورد ← نهاد 2 08شاه شکند ← نهاد /خسرو ← (همان شاه است) ← بدل میشکند قلب همه را ← مفعول قلبِ صفشکنان ← مضافالیه 3 09هالک خوشتر است نهاد مسند (قافیه) گزینۀ ( :)1دست را برفشانند ← مفعول گزینۀ ( :)2زار بگریند ← چگونه = زار ← قید گزینۀ ( :)4چو خاک (مانند خاک) ← متمم 3 21فعل الزم مفعول نمیپذیرد (گریستن گرفت = شروع به گریستن کرد) ()121 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی گزینۀ ( :)1تو را به خاک اندازد (مفعول) (تواضع سر را میافرازد) گزینۀ ( :)2تواضع را گزین (مفعول) گزینۀ ( :)4او را به چشم خرد بزرگ نبینی ← مفعول 2 20در گزینۀ ( )2فعل «میگریست» الزم است مفعول نمیپذیرد و فعل «کیست» (که است) اسنادی است. گزینۀ ( :)1نفسی را مینیارم زد /شکری را ندانم ← دو مفعول از شکر :متمم /شکرِ دوست :مضافالیه گزینۀ ( :)3رنج را برای او آورد (فعل متعدی) ← نقش رنج (مفعول) /از شهر :متمم /شهرِ خویش :مضافالیه گزینۀ ( :)4دل دردمند را بتافت (متعدی ـ دل ← مفعول) /از رای :متمم /رایِ مادر :مضافالیه 0 22چهار متمم بهترتیب :به تندی /با وجود /در نهایت /با قلبی ← متمم یادآوری :به جان رسید ـ از پا درآورد ← گروه فعلی است (یعنی حرف قبل از فعل پیشوندی است و جزوی از فعل حساب میشود. یادآوری :به تندی :در نهایت متمم قیدی است (مبحث انواع متمم) 4 23نقش «نیمه شب» قید است و در گزینۀ ( )4قید وجود ندارد. گزینۀ ( :)1دیشب ← قید گزینۀ ( :)2دوش ← قید گزینۀ ( :)3دوش ← قید یادآوری :کلمۀ «شب» زمان را میرساند امّا قید نیست چون حذف کلمۀ «شب» جمله را بیمعنا میکند (شب خوش است = نهاد) 2 24الف) من خود (بدل) /د) غنچه غرق عرق گشت (مسند ← اسنادی) ب) ای سعدی (منادا) /ج) عنبر افشان آمد (قید = چگونه آمد) 4 25تو خود حجاب خودی حافظ (ای حافظ تو خود حجاب منادا خود هستی) بدل مسند گزینۀ ( :)1حافظ ← منادا ـ (بدل و مسند وجود ندارد) گزینۀ ( :)2حافظ ← منادا ـ کجا است ← مسند /بدل وجود ندارد گزینۀ ( :)3حافظا (ای حافظ) ← منادا /بدل و مسند وجود ندارد 0 26دیشب و صوفیوار ← دو قید /جام را عجب میداشتم /او را منع نمیکردم ← دو مفعول سه بار فعل متعدی است ولی در فعل آخر (میآورد) مفعول ذکر نشده است یعنی یک بار مفعول حذف شده است /و پیمانه ← معطوف /نهاد سه بار حذف شده است. 2 27از دستِ من ← مضافالیه /وصل ← معطوف /باغِ پاسخنامۀ دستور زبان فارسی عیش ← مضافالیه /گل را چینم ← مفعول 0 28دل رمیده شد ← مسند /غافل هستم ← مسند برای آن شکاری هستم ← متمم /شکاریِ سرگشته ← صفت یادآوری :حرف «را» در مصرع دوم معنای «برای» میدهد. 0 29گزینۀ ( :)1به او میتوان سحاب کرم گفت (حرف «را» اضافه است) /درم فشاندی ← مفعول گزینۀ ( :)2جشنی را ساخت (مهیا کرد) ← مفعول /خلقی را نواخت ← مفعول گزینۀ ( :)3تیغ را راند :مفعول /دو دست را به سر کوفت :مفعول گزینۀ ( :)4پسر را فرو کوفت ← مفعول /بگفت :چه چیز را ← ای پدر بیگناهم مرا مکوب :کل جمله مفعول مرا مکوب ← مفعول 3 31او را رنگین کن (او ← مفعول /رنگین کن ← مسند) ـ و آنگاه او را ← مفعول /مست بیاور (چگونه بیاور = مست) ← قید یادآوری :فعل «کن» یعنی گردان ← اسنادی است. 2 30به قمر ← متمم /روشنایی را نامه داده ← مفعول عطارد ← متمم /دوات را داده ← مفعول یادآوری :حرف «را» معنای حرف «به» میدهد( .حرف اضافه) 3 32پویه نیست (مسند ـ اسنادی) و جملۀ اسنادی دیگری وجود ندارد / .بیست :بایست (ایستادن) گزینۀ ( :)1یکی بر سرش (است) /گلیم در برش است ← دو اسنادی (که فعل «است» حذف به قرینۀ معنوی) گزینۀ ( :)2بیگانه دان ← مسند /بدگو باشند ← مسند گزینۀ ( :)4این پیراهن است /افسار نیست = دو جمله اسنادی 0 33من در خانۀ دوستِ صمیمیِ عزیز خودم بود نهاد متمم مضافالیه صف صفت مضافالیه در جملۀ فوق چون «مسند» وجود ندارد از حرف اضافه +متمم (در خانه) بهعنوان مسند استفاده میشود (من در خانه بودم) نهاد مسند فعل گزینۀ ( :)2حرفها جالب بود ← مسند گزینۀ ( :)3ناالن شدم /جفت شدم ← مسند گزینۀ ( :)4مستور نیست /دستور نیست ← مسند 2 34اگر به من دست دهد ← متمم گزینۀ ( :)1امیدِ من ← مضافالیه گزینۀ ( :)3در دلِ او انداز ← مضافالیه گزینۀ ( :)4بند غم دلِ او ← مضافالیه 0 35مرا از خواب بیدار مکن /با خیالِ او ← مضافالیه گزینۀ ( :)2بندِ زلفِ او ← مضافالیه /تحمل برای او باید ← متمم ()122 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی گزینۀ ( :)3یار او ← مضافالیه /در کار او ← مضافالیه گزینۀ ( :)4عافیتِ تو ← مضافالیه /او را فرو مگذار ← مفعول 0 36پای را گزید ← مفعول /زهر چکید ← نهاد دندانِ او ← مضافالیه /دندان ← متمم 4 37سخنها را گفت ← مفعول /سخنهای منکر (زشت) ← صفت /یک دم ← قید /غافل ← قید 2 38حبابوار براندازم (چگونه براندازم؟) ← قید /کاله را براندازم ← مفعول /رویِ تو ← مضافالیه /عکسی افتاد ← نهاد 3 39حافظ چون نالیست؟ چه کسی مثل نالی است ← حافظ (نهاد) گزینۀ ( :)1ای دل اگر خدا شناسی گزینۀ ( :)2ای حافظ ازو غایب مشو گزینۀ ( :)4ای سعدی به روزگاران مهری بر دل نشسته 0 41دردا ← صوت (یا شبهجمله است) حسرت میخورم گزینۀ ( :)2ای حافظ شیدای گیتی نگشتی گزینۀ ( :)3سعدیا (ای سعدی) گزینۀ ( :)4ای بیدل این کمهمتان بر عزّ و جاه 3 40اگر آتش عشق پرِ تو را بسوخت (را فکّ اضافه = تقدم مضافالیه بر مضاف) گزینۀ ( :)1کسی به تو ← متمم (را اضافه) گزینۀ ( :)2چند به من میگویی ← متمم (را اضافه) گزینۀ ( :)4به پدر جفا کرد ← متمم 3 42بهار را بخواه ← مفعول /ای دل ← منادا /این چمن بار آرد ← نهاد /صد گل بار را آرد ← قید (مقدار) /چون بلبل ← متمم (چون = مانند) 3 43در این باغ ← متمم /در این باغ پیرانهسر خواهد ← چه زمان ← قید /حافظ از خدا خواهد ← نهاد سروی را در کنار آرد ← مفعول 3 44ای حافظ اگر غمزه مستانه یار جان طلبد ← منادا گزینۀ ( :)1حافظ نگه دارد ← نهاد گزینۀ ( :)2حافظ در گاه نشین فاتحه خواند ← نهاد گزینۀ ( :)4اگر حافظ سجده تو را کرد ← نهاد 3 45حسد مرد را ← نشان مفعولی گزینۀ ( :)1بار لطفش پشتِ مرا دوتا کرد ← را فکّ اضافه گزینۀ ( :)2گردنِ عدو را به الطاف ببند ← را فکّ اضافه گزینۀ ( :)4پسر یکی از راحله گم شد (را فکّ اضافه) 4 46یک مرد قلچماقِ ← وصفی (صفت) ریخت را دارد ← مفعول پاسخنامۀ دستور زبان فارسی صاحب نداره (چه چیز را ندارد) ← صاحب را ← مفعول پوشش ،خودش ← بدل دست کم پانزده تومن میارزه ← دست کم (مقدار) ← قید یادآوری :نقشی بهعنوان ضمیر وجود ندارد. 0 47بیش از بد ← قید (مقدار) زحمت بیشتر باشد ← مسند گزینۀ ( :)2طالبان جمله چاکر هستند ← نهاد (طالبان) ـ جمله (بدل) گزینۀ ( :)3از خلوت بهرهای را نداری ← مفعول چون گوهر ← متمم (چون = مانند) گزینۀ ( :)4حلقه مویی بس است ← نهاد/خالِ دلجویی ← مضافالیه 4 48من مقیم گشتم ← مسند /عزم او را لطف دیدم (پنداشتم) ← مسند /راهِ او ← مضافالیه ساق را بشکنم ← مفعول 2 49غم مرا پریشان میکند (میگرداند) نهاد مفعول مسند رشتۀ جانها بسته است؟ چه چیز بسته است؟ رشته جانها ← نهاد دو چشم از خواب برخیزند ← چه چیز از خواب 3 51 برخیزد ← چشم (نهاد) صفت موصوف هزار فتنه ← را برانگیزند (چه چیز را برانگیزند) ← فتنه ،مفعول صفت موصوف به هر گوشهای ← متمم صفت موصوف شمعِ کشته ← مرا شمع بینی (پنداشتن) 0 50 موصوف صفت مسند زندانِ غمافزا ← زندان را بینی ← مفعول موصوف صفت 3 52رازِ همه ← مضافالیه /افشا کرد (گردانید) ← مسند او را پردهدر بنگر ← مفعول او را پردهنشین بین (پنداشتن) ← مسند 3 53الف) دو جمله اسنادی: .1خواجهی معروف هستی .2 /بندهی گمنام هستم یادآوری :نمانده است :اسنادی نیست ب و ج) تعداد جمالت اسنادی آن برابر است. د) یک جملهی اسنادی وجود دارد (امید است) 3 54گزینۀ ( :)1گفتا ← چه چیز را :دل به تو نگران است = مفعول گزینۀ ( :)2دلدار گفت :نهاد /دل نگران است = نهاد فعلهای دیگر ،نهاد حذف شده است. گزینۀ ( :)3نگران است /نگران باش :دو جملهی اسنادی گزینۀ ( :)4واژهی مرکبی وجود ندارد. ()121 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی 2 55در هوایِ گل = مضافالیه /همنفس خواجو (رای فکّ اضافه بود /بلبل همنفس خواجو بود = چه کسی همنفس بود ← بلبل (نهاد) یادآوری :فعل «بود» مفعولپذیر نیست. 0 56الف) نمکدان ساختند (گرداندند) ← مسند ب) بهرِ (برای) نه شبستان ← متمم ج) ملکِ سلیمان ← مضافالیه د) نیستان را ساختند ← مفعول 4 57سخنچین جنگ قدیم را تازه کند (گرداند) نهاد مفعول مسند نیکمرد سلیم را به خشم آورد ← گروه مفعول پاسخنامه (نقش تبعی) 4 0گزینۀ ( :)1کسی که او ← بدل گزینۀ ( :)2من و تو ← معطوف گزینۀ ( :)3دنیا جمله شر است ← بدل /دین همه شر است ← بدل 3 2گزینۀ ( :)1کالهداری و آیین سروری ← معطوف گزینۀ ( :)2شهد و شکر ← معطوف گزینۀ ( :)4تو خود ← بدل یادآوری :گزینۀ ( )3ساقی که بود و این باده (واو ربط است) 4 3من و تو ـ باد و باران ـ هر دو واو عطف است. گزینۀ ( :)1جاه و فرصت ← واو عطف /عدو در چه (است) و دیو در شیشه بهتر است ← واو ربط گزینۀ ( :)2بد و نیک ـ سیم و زر ← واو عطف /خیراست و آن دفع شرّ است ← واو ربط گزینۀ ( :)3سر و تن ← واو عطف /تا از خویش تهی شد و نیاش نام نهادند ← واو ربط 3 4سیمرغ خود سی مرغ تمام باشد ← بدل (دو کلمه سیمرغ به دو معنا متفاوت است و تکرار نمیباشد) گزینۀ ( :)1بدی را بدی ← تکرار حساب نمیشود (جزایِ بدی بدی سهل باشد = دوشش متفاوت) گزینۀ ( :)2افتان و خیزان ← یک کلمه است و «واو» وندی است. 0 5پاک هستی و خدا هستی ← واو ربط میباشد. گزینۀ ( :)2حافظ خود ← بدل گزینۀ ( :)3جانفزا و پاک ← معطوف گزینۀ ( :)4دفتر و اشعار ← معطوف 4 6طالبان و سالکان /جمله = بدل (طالبان جمله) گزینۀ ( :)1کلمۀ «متهم» تکرار نیست (او سویِ متهم متهم است) مسند نقششان متفاوت است. پاسخنامۀ دستور زبان فارسی گزینۀ ( :)2کلمۀ «حجّت» تکرار نیست نقششان متفاوت است. (بر حجت ← متمم /حجّت را به دل سپارم ← مفعول گزینۀ ( :)3من و طالع ← معطوف نیست (من با طالع نگونسارم = واو معیّت) رجوع به انواع حروف 2 7غرق غبار و غربت هستیم (واو عطف) ـ من و تو ← عطف گزینۀ ( :)1من و تو ← عطف /بودند و نقش بستند ← ربط گزینۀ ( :)3یکی ز ما (باشد) و هزار از شما (باشد) ← ربط مار و مورچه :عطف گزینۀ ( :)4شراب نوش و رها کن ← ربط /عاد و ثمود عطف 2 8عاشق و معشوق :معطوف /تو خود ← بدل گزینۀ ( :)1چون هستی و چگونه هستی ← ربط /با تو (مستم) تو (نهاد) (تکرار محسوب نمیشود نقششان متفاوت است) گزینۀ ( :)3جامهای که او ← بدل /ننگ تن است و کم از کفن است ← واو ربط گزینۀ ( :)4عاد و ثمود :معطوف /شراب نوش و رها کن :واو ربط 0 9سپید و سیاه ← معطوف (واو عطف) گزینۀ ( :)2رمزوراز ← یک کلمه است و «واو» وندی میباشد. گزینۀ ( :)3پودوتار ← یک کلمه است و «واو» وندی میباشد. گزینۀ ( :)4گفتوگو ← یک کلمه است و «واو» وندی است. 3 01تو خود را ← کلمۀ «خود» نمیتواند بدل باشد. نهاد مفعول گزینۀ ( :)1تو خود ← بدل گزینۀ ( :)2من خود ← بدل گزینۀ ( :)4من خود ← بدل 2 0درون و برون ← معطوف «واو» در «فرازونشیب» ـ «رازورمز» ـ گفتوگو» ← وندی است و یک کلمه حساب میشود. کلمۀ «خود» مضافالیه میباشد (پنهانیِ خود) 0 02تحقیق و تفحص (معطوف) /درد فهم و درد یادگیری (معطوف) /آزاداندیشی و ژرفاندیشی (معطوف) یادآوری :قرارومدار (اسم اتباعی مرکب) /پرسوجو (واو وندی) 4 03اجتماعی است و دارای ← ربط گزینۀ ( :)1مهمترین نوع ادبی اروپا و مهمترین نوع ادبی جهان امروز ← معطوف گزینۀ ( :)2شوخی و خنده /نارسایی و ناروایی ← واو عطف گزینۀ ( :)3وطنپرستی و بشردوستی /استعمار و تسلّط بیگانگان فرزندان و خانواده و آزادیخواهی ← همگی واو عطف میباشند. 2 04گزینۀ ( :)1جهان و طبیعت پاییز و زمستان ← واو عطف ()121 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی گزینۀ ( :)3طبیعت و احساس و جامعه ← واو عطف ـ دو معطوف گزینۀ ( :)4نوروز ،روز نخستین آفرینش ← بدل 2 05برون روی (بروی) و گریان ← ربط گزینۀ ( :)1تو خود ← بدل گزینۀ ( :)3شب و روز ← معطوف گزینۀ ( :)4راه و رسم ← معطوف 4 06بوالعالی طبیب ← بدل گزینۀ ( :)1تر و تباه ← معطوف گزینۀ ( :)2علّت و تب ← معطوف گزینۀ ( :)3مرد بزرگ و دبیر کافی ← معطوف یادآوری :گزینۀ ( ← )4امیر را آنجا بر زبر تخت مخنقه در گردن، عقدی همه کافور نشسته یافتم و بوالعالی طبیب ← واو ربط است 4 07گزینۀ ( :)1دل اگر بار کشد بار (بار بار کشد) ← تکرار گزینۀ ( :)2عارض خورشید و حُسن قامت ← معطوف گزینۀ ( :)3تو طاووس ← بدل 2 08برکوری :متمم کوریِ هرکوری :مضافالیه (نمیتواند تکرار باشد) گزینۀ ( :)1الف زنم الف (الف الف زنم) ← تکرار گزینۀ ( :)2آسمان خود ← بدل گزینۀ ( :)4زمین و چرخ ← معطوف 2 09تو خود ← بدل گزینۀ ( :)1کلمۀ «گوی» در گزینۀ ( )1تکرار نیست (هم نقششان متفاوت است هم معنا) ترکِ گوی گوی ( /گوی = گوی و چوگان) ـ (گوی = بگوی) مضافالیه فعل گزینۀ ( :)3شکست و من /برید و من = واو ربط گزینۀ (:)4دیوانهسازی (میسازی) و پریخوانی کنی = واو ربط 3 21خسته و بیتاب ← معطوف دمساز ← تکرار (با غم او دمساز دمساز باش) گزینۀ ( :)1عاشق ← تکرار است (عاشق عاشقِ ستاره صبح هستم) گزینۀ ( :)2حسرت و ناکامی ← معطوف گزینۀ ( :)4خلوت و سکوت ← معطوف 3 20الف) یک واو عطف وجود دارد نامهربان و مهربان و بس (است) ← واو ربط ب) هر روز خاطر ما با یکی است /بس است ← دو مسند ج) نامهربان و مهربان ← معطوف ما خود ← بدل ← دو نقش تبعی د) هر روز ← یک صفت مبهم یادآوری :این سؤال کنکور ایراد دارد زیرا دو مسند وجود دارد. پاسخنامۀ دستور زبان فارسی پاسخنامه (چندجزئی) 3 0رنگ بگردید ← تغییر کرد (سنادی نیست) گزینۀ ( :)1زمین روشنتر گشت (شد) ← اسنادی گزینۀ ( :)2پراندیشه گشت (شد) ← اسنادی گزینۀ ( :)4دلم تازه گردد (شود) ← اسنادی 4 2فعل «شد» در مصرع دوم اسنادی است در گزینههای دیگر فعل «شد» معنای «رفت» میدهد. گزینۀ ( :)1چو پیش پدر شد (رفت) گزینۀ ( :)2چو کاوه برون رفت گزینۀ ( :)3بدان گه که پیش کاووس باز شد (رفت) 4 3خوانند ← احضار کردند. در گزینههای دیگر فعل «خواندن» معنای «نامیدن» میدهد و از چهار رکن )1 :نهاد )2مفعول )3مسند )4فعل میباشد. گزینۀ ( :)1مرا شهریار نمیخواند (نمینامد) گزینۀ ( :)2تحملکنان مرا مرد نخوانند (ننامند) گزینۀ ( :)3او را شکم بنده خوانند (نامند) 0 4شد ← اسنادی (ارکان آن .1 :نهاد .2مسند .3فعل) گزینۀ ( :)2جان بر جانانه شد (رفت) گزینۀ ( :)3به جهان دگر شدم (رفتم) گزینۀ ( :)4از آن خواهد شد (رفت) 3 5روان خواهد شد ← رفت (اسنادی نیست) گزینههای دیگر فعل «شد» اسنادی است (نهاد ـ مسند ـ فعل) 3 6فکر دور است (اسنادی) که فکر را خطا میبینم (میدانم) ← اسنادی در گزینههای دیگر فعل «دیدن» (میبینم) به معنای واقعی خود کلمه است و اسنادی نیست. او را بشر نمیتوانم گفت (نامیدن) ← اسنادی 0 7 مفعول مسند (ارکان آن :نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) ـ من در بقیه گزینهها فعل «گفتن» معنای خود کلمه است و اسنادی نیست. 4 8فعل یافتن به معنای خود کلمه است و اسنادی نیست. در دیگر گزینهها «یافتن» معنای «پنداشتن» میدهد و اسنادی است (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) گزینۀ ( :)1حرفها را بی محتوا یافتم (پنداشتم) مفعول مسند فعل گزینۀ ( :)2من او را فردی شایسته یافتم (پنداشتم) نهاد مفعول ()121 مسند فعل دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی گزینۀ ( :)3تمام داراییها را مشکوک یافتم (پنداشتم) مسند مفعول فعل 0 9فعل دیدن (بینی) در معنای خود «دیدن» میباشد و اسنادی نیست. گزینۀ ( :)2همه خلق را نیست پنداشتی مفعول مسند فعل گزینۀ ( :)3یکی او را بنده پنداشت پاسخنامۀ دستور زبان فارسی 0 07فعل «است» اسنادی (نهاد ـ مسند ـ فعل) دکتر مهدی محقق استاد بازنشسته دانشگاه تهران است گروه مسندی گروه نهادی 3 08گشاده باشم ← اسنادی نیست (فعل «باشم» کمکی است و فعل اصلی «گشاد» میباشد. گزینۀ ( :)1بوده است ← اسنادی (فرهنگ و تمدن استوار بوده است نهاد نهاد مفعول مسند فعل گزینۀ ( :)4تهی گرد (تهی شو) ← اسنادی (تهی شو) مسند فعل اسنادی 0 01پراندیشه شد ← اسنادی گزینۀ ( :)2سیامک کجا شد (رفت) ← اسنادی نیست گزینۀ ( :)3لشکر کجا شد (رفت) ← اسنادی نیست گزینۀ ( :)4بدان گه که پیش کاووس باز شد (رفت) ← اسنادی نیست 2 00که نام شد (آبرو رفت) ← اسنادی نیست گزینههای دیگر فعل «شد» اسنادی است. 0 02در ویرانه گردد (بچرخد) ← اسنادی نیست. گزینههای دیگر فعل «گردد» اسنادی است. 3 03سهراب را بسازید ← آهنگ سهراب کنید. گزینۀ ( :)1بساز ← بنواز گزینۀ ( :)2سازی ← بسازی یا بسوزی گزینۀ ( :)3چه سازیم ← چه کاری کنیم 0 04فعل ساختن به معنای خود کلمه است. در دیگر گزینهها «ساختند» به معنای «گردانیدن» را میدهد که «اسنادی است» و از چهار رکن «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است. عریان گردانیدند /زندان گردانیدند /پریشان گردانیدند 4 05نیکخواهان را بساز (مدارا کردن) در دیگر گزینهها فعل «ساختن» در معنای خود کلمه استفاده شده است. 3 06پریشان بود ← اسنادی (او پریشان بود) نهاد مسند فعل گزینۀ ( :)1فعل اسنادی ندارد. گزینۀ ( :)2افتاده بود ← ماضی بعید است ← اسنادی نیست (فعل «بود» کمکی است) گزینۀ (« :)4دوخته است ـ سوخته است» ماضی نقلی است ← اسنادی نیست (فعل «است» کمکی است و فعل اصلی «دوخت و سوخت» میباشد). فعل مسند فعل گزینۀ ( :)2بهشمار میرود (حساب میشود) ← اسنادی (فعل «رفتن» به معنای شدن) گزینۀ ( :)4شود ـ نباشد ← اسنادی (او با خود نباشد) نهاد مسند فعل دیوانه منم (من دیوانه هستم) 2 09 نهاد مسند فعل چرا زنجیر در گردن است ← اسنادی نهاد مسند فعل گزینۀ ( :)1او کسی را محرم نیافت (نپنداشت) ← اسنادی (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) گزینۀ ( :)4اوفتاده بودم ← اسنادی نیست بر شدم ← رفتم ← اسنادی نیست 0 21بهشمار میآورند ← از چهار رکن «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است. آنها تمام سخنان او را ارمغان کالم بزرگان بهشمار میآورند نهاد مسند مفعول فعل گزینۀ ( :)2بوده است ← اسنادی ـ از سه رکن «نهاد ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است. حساسیت جالب بوده است نهاد مسند فعل گزینۀ ( :)3بهشمار میرود (حساب میشود) ← اسمیه (اسنادی) «نهاد ـ مسند ـ فعل» گزینۀ ( :)4تو از آن منی (من هستی) ← اسمیه (اسنادی) «نهاد ـ مسند ـ فعل» 2 20قلمداد شده است ← اسمیه (اسنادی) ← «نهاد ـ مسند ـ فعل» 2 22خوانده است (فعل خواندن) ← به معنای نامیدن ← اسنادی گزینۀ ( :)1جزو افعال اسنادی نیست. گزینۀ ( :)3شده است ← اسنادی (اسمیه) ـ نهاد ـ مسند ـ فعل گزینۀ ( :)4بهشمار میرود (حساب میشود) ← اسنادی (اسمیه) ـ نهاد ـ مسند ـ فعل 2 23جامه را درمیآورم ← اسنادی نیست (فعل بیرون کنم) ()121 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی گزینۀ ( :)1جدا کن (گردان) ← اسنادی گزینۀ ( :)2خواندن (نامیدن) ← اسنادی گزینۀ ( :)4مرا شهریار خواند (نامَد) ← اسنادی (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) 2 24خواندن ← نامیدن (اسنادی) ـ نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل در گزینۀ ( )1خواندن ـ در گزینههای ( 3و )4فعل دانستن در معنای واقعی خود استفاده شده است و اسنادی نیست. 3 25فعل دیدم در سؤال (دانستن) میباشد و اسنادی است. فعل دیدم در گزینههای ( 2 ،1و )4به معنای «دانستن» میباشد پس اسنادی است امّا در گزینۀ ( )3فعل دیدن به معنی خود «دیدن» میباشد. 4 26خود را آراسته کن (گردان) ـ اسنادی مفعول مسند فعل گزینۀ ( :)1خواهم کرد معنای گردان نمیدهد پس اسنادی نیست. گزینههای ( 2و :)3خواندن معنای نامیدن نمیدهد ← اسنادی نیست. 2 27فعل گفت (گویند» اگر معنای «نامیدن» بدهد اسنادی است. (به او دکتر میگویند) منتها به جای «مفعول» متمم میپذیرد. متمم مسند فعل گزینههای ( 1و :)3فعل «گفتن» و «دیدن» به معنای خود کلمه است و اسنادی نیست. گزینۀ (« :)4دیدم» اسنادی ولی از ارکان «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است. 2 28تو جمله جان هستی به از ← بهتر است ← اسمیه (اسنادی) ب) پروانه در آتش شد (رفت) ج) کوه کمر را به خدمت بسته است ← اسنادی نیست د) چالش بگردید ← تغییر کرد ← اسنادی نیست. 3 29میخواندند به معنای نامیدن نمیباشد (اسنادی نیست) گزینۀ ( :)1آشکار مینمایند (میگردانند) گزینۀ ( :)2پهلوان و شجاع صدا زدند ← (نامیدن = اسنادی) گزینۀ ( :)4دیوانه انگاشتید) ← (پنداشتید = اسنادی) 2 31واضح میگرداند (اسنادی) /لطافت ،ناتوانی را آشکار میگرداند. نهاد مفعول مسند 0 30شمردن (اسنادی) ـ استاد کوهنوردی حمل وسایل مخصوص را الزم شمرد مفعول 3 32 مسند فعل لب را از ترشح پاک کن (گردان) ← اسنادی مفعول مسند فعل فعل پاسخنامۀ دستور زبان فارسی گزینۀ ( :)1خرقه نام را بکن (از فعل کَندن) ← اسنادی نیست گزینۀ ( :)2طریق رجا را بینی (به معنای دیدن) ← اسنادی نیست گزینۀ ( :)4عنان را بگردانید (تغییر دهید) ← اسنادی نیست 3 33جمله اول :آیات وحی را بر لب دارد ← مفعول (مسند ندارد ـ اسنادی نیست) جمله دوم :زبان گویای خدا میشود ← مسند (مفعول ندارد) جمله سوم :آمده است ← فعل آمد نه مفعول میپذیرد (متعدی نیست) نه مسند (اسنادی نیست) جمله چهارم :عطر الهام را استشمام کرده است ← مفعول (مسند ندارد ـ اسنادی نیست و مسند نمیپذیرد) 4 34حقگزار (چه چیز را گزارد) روانشناس (چه چیز را میشناسد) وطنخواه (چه چیز را میخواهد) هیجانانگیز (چه چیز را برمیانگیزم) گزینۀ ( :)1کتابخانه (بن فعل نیست) گزینۀ ( :)2شترمرغ (بن فعل نیست) گزینۀ ( :)3شبکاله (بن فعل نیست) 3 35شیرفروش (چه چیز را میفروشد) انسانشناس (چه کس را میشناسد) قیمتگذار (چه چیز را میگذارد) /سرباز (چه چیز را میبازد) گزینۀ ( :)1خونبها (بن فعل نیست) گزینۀ ( :)2سیاهسرفه (بن فعل نیست) گزینۀ ( :)4شاهنامه (بن فعل نیست) 4 36نزدیکبین (بن فعل) /پاسخگو (بن فعل) آینهگردان (بن فعل) /حصیرباف (بن فعل) گزینۀ ( :)1کوچکسال (بن فعل نیست) گزینۀ ( :)2بدزبان (بن فعل نیست) گزینۀ ( :)3خودرای (بن فعل نیست) 4 37میدانستند (میپنداشتند ← اسنادی) اهل کلیسا شعر را غذای شیطان میدانستند نهاد مفعول مسند فعل 3 38جمله پایه (هسته) جمله آخر میباشد (مراجع به مبحث جمالت) آن را خط پهلوی مینامند ← اسنادی (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) 3 39خداوند خود را دوستدار میداند (پنداشتن) جملۀ فعل مسند اسنادی است نهاد مفعول گزینۀ ( :)1فعل «وامیداشت» گزینۀ ( :)2داشته است ()121 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی گزینۀ ( :)3آثاری را ادبیات داستانی میگویند (مینامند) مفعول مسند فعل گزینۀ ( :)4یاری خواهد کرد ← جزو افعال اسنادی نمیباشند. 2 41بینیاز ندیدند (بینیاز نمیدانستند) اسنادی از چهار رکن «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است. گزینۀ ( :)1کلمه است ← اسمیّه (اسنادی) مفعول نمیپذیرد (نهاد ـ مسند ـ فعل) گزینۀ ( :)3تکیه دارد ← اسنادی نیست گزینۀ ( :)4ماجرا مینویسد ← اسنادی نیست 2 40ارزشیابی میشود ← اسمیّه (اسنادی) «نهاد ـ مسند ـ فعل» 2 42بهشمار میرود (حساب میشود) ← اسمیّه (اسنادی) ارکان« :نهاد ـ مسند ـ فعل» بیسوادی ...عوامل اصلی فقر ...بهشمار میرود. نهاد مسند فعل 3 43فعل سؤال جمله «منجر شد) ← اسمیّه (اسنادی) گزینۀ ( :)3فعل «فراگرفت» ← اسنادی نیست گزینۀ ( :)1تجزیه گردید گزینۀ ( :)2فراهم شد گزینۀ ( :)4بوده است ← اسمیّه (اسنادی) است و با سؤال جمله برابر است. 2 44درخور توجه شایان هستند ← اسمیّه (اسنادی) ـ نهاد ـ مسند ـ فعل ... 4 45پدیدههای آن است ← اسمیّه (اسنادی) ← نهاد ـ مسند ـ فعل 3 46بوده است ← اسمیّه (اسنادی) نهاد ـ مسند ـ فعل گزینۀ ( :)1بهشمار میآورند (اسنادی) نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل نویسندگان ابوالفرج رونی را ...بهشمار میآوردند مفعول گزینۀ ( :)2نام برد (اسنادی نیست) گزینۀ (:)4فعل «پرداختند» اسنادی نمیباشد 2 47ترجیح میداد ← اسنادی نیست که «مسند» بپذیرد گزینۀ ( :)1عالم میشد ← اسمیّه (اسنادی) نهاد ـ مسند ـ فعل گزینۀ ( :)3درگیری دائم را انحراف تلقی میکرد (میپنداشت) ← فعل مسند فعل اسنادی مفعول گزینۀ ( :)4باقی نمیگذارد ← چه چیز را باقی نمیگذارد ← متعدی (نهاد ـ مفعول ـ فعل) 0 48فعل «دید» :اسنادی نیست (به معنای کلمۀ «دیدن» است). گزینۀ ( :)2برتر یافت پاسخنامۀ دستور زبان فارسی گزینۀ ( :)3همسان یافت گزینۀ ( :)4شایستهی تحسین یافت ← فعل «یافت» و «دید» به معنای پنداشتن میباشد. 2 49جملۀ اسمیه (اسنادی) وجود ندارد فعل نشسته بودند ← اسمیه نیست گزینۀ ( :)1نشسته بودند ← الزم (آنها نشسته بودند) نهاد فعل گزینۀ ( :)3آنها به این نیاکان میبالیدند ← الزم ← نهاد ـ متمم ـ فعل نهاد فعل متمم گزینۀ ( :)4ایرانیان نیاکان را جهاندارانی میدیدند (میپنداشتند) ← اسنادی ـ نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل 4 51جمله دوم :شعر او را ممتاز ساخته است مفعول مسند فعل (گردانیده است) (جمله اول :باید گفت) 4 50سه جمله تبدیل به یک جمله اسمیّه (اسنادی) میشود. (نهاد ـ مسند ـ فعل) 2 52الف) دوش به میخانه شد (رفت) اسمیه (اسنادی) نیست ب) یک دانه کجایی (کجا هستی) ← اسمیه (اسنادی) ج) میر مجلس شد (اسنادی) د) گل عزیز است (اسمیه = اسنادی) ه) دی شد (دی رفت) ← اسنادی نیست 3 53اسنادی وجود ندارد /خیر شادمان شد ← اسمیه (اسنادی) ← (نهاد ـ مسند ـ فعل) نهاد مسند چوپان دختر خود را به خیر داد ← (چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم = نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) نهاد متمم فعل مفعول خیر به خوشبختی رسید (سهجزئی گذرا به متمم = نهاد ـ متمم ـ فعل) نهاد متمم فعل 2 54در چنین سؤالی «چه کسی را» یا «چه چیزی را» بر روی فعل قرار میدهیم. گزینۀ ( :)1بخشید (چه چیز را بخشید) ـ پیوست (چه چیز را پیوست) معنا نمیدهد گزینۀ ( :) 2آلود (چه چیز را آلود) ـ بخشید (چه چیز را بخشید) ـ چسباند (چه چیز را چسباند) ـ افزود (چه چیز را افزود) یادآوری :اگر «چه کسی را» یا «چه چیزی را» بر روی فعل معنا داد حرف «به» را قرار میدهیم. آلوده کرد ← به /بخشید ← به /چسباند ← به /افزود ← به گزینۀ ( :)3اندیشید (چه چیز را اندیشید) معنا نمیدهد. گزینۀ ( :)4افزود (چه چیز را افزود) /ساخت (چه چیز را ساخت) ()121 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی درآمیخت (چه چیز را درآمیخت) افزود ← به /ساخت ← به (فعل «ساخت» با حرف اضافه «به» نمیآید). 2 55برکَند ← اسنادی نیست گزینۀ ( :)1درون را شاد کن (گردان) مفعول مسند فعل گزینۀ ( :)3کرم را سیرت سروران خواندهام (نامیدم) ← اسنادی مفعول فعل مسند نهاد ـ مفعول ـ فعل (سهجزئی گذرا به مفعول = نهاد ـ متمم ـ فعل) برخی افراد مستعّد نوعی رمیدگی را احساس میکردند نهاد 3 61 0 56عیان نمیبینم (عیان نمیپندارم ـ نمیدانم) ← اسنادی او را عیان نمیبینم مفعول مسند فعل گزینۀ ( :)2مرد یزدان شو ← اسمیّه (اسنادی) مسند فعل گزینۀ ( :)3است ← اسمیّه (اسنادی) این کجا مرتبه چشم جهانبین است نهاد فعل مسند گزینۀ ( :)4بر زبان بود ـ در دل بود ← اسمیّه (اسنادی) (نهاد ـ مسند ـ فعل) 0 57 میخوراند ـ بیرون میآورد ـ یابد :همگی متعدی است که مفعول میپذیرد. در گزینههای دیگر بهترتیب :میروید ـ بیارامد ـ بالید، فعلهای دوجزئی میباشند. 2 58فعل «میگنجد» فعل الزم است که نیاز به متمم دارد فعل «میپردازد» زمانی الزم و زمانی متعدی است ،بستگی دارد که مفعول بپذیرد یا نپذیرد. در این گزینه فعل «میپردازد» الزم است که با حرف اضافه «به» ذکر شده است. گوینده به شرح جزئیات میپردازد نهاد متمم فعل گزینۀ ( :)1دارند (چه چیز را دارد = متعدی) گزینۀ ( :)3مینمایند (چه چیز را بازآفرینی مینمایند = اسنادی ← نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) گزینۀ ( :)4میبخشد (چه چیز را میبخشد = متعدی) 0 59احساس میکردند (چه چیز را احساس میکردند = متعدی) متمم 4 60 فعل صادق هدایت به شرح رابطه میپردازد (سهجزئی گذرا به متمم) نهاد متمم فعل آخرین ذرّه را به آب خاموش داده است = فعل متعدی مفعول گزینۀ ( :)4مژگان دل را هدف ساخت (گردانید) نهاد مفعول مسند فعل پاسخنامۀ دستور زبان فارسی متمم فعل با متمم (چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم = نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) اگر به شمارش جملهها توجّه کنیم شش جمله است 4 62 و اولین جمله افسون شدهی افسانه است ← اسمیّه (اسنادی) ـ نهاد ـ مسند ٫فعل (سهجزئی گذرا به مسند) (رجوع به شمارش جمالت) ـ تعداد جمالت عبارتند از: )1افسانه است )2 /شکستهاند )3 /بیدار میشود )4 /شدهی اویند (او هستند) )5 /معشوقه است )6 /بر او افشانده است جملۀ دوم :شکستهاند (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) جملۀ سوم :بیدار میشود (اسمیّه = اسنادی) ← سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مفعول ـ فعل) جملۀ چهارم :اویند (او هستند) (اسمیّه = اسنادی) ← سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مفعول ـ فعل) جملۀ پنجم :معشوقه است (اسمیّه = اسنادی) ← سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مفعول ـ فعل) جملۀ ششم :خود را افشانده است (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) 0 63به شاعری پرداخت = سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل) نهاد ـ متمم ـ فعل (رجوع به درسنامه) 3 64جملۀ چهارم :چه چیز را گفت (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) جملۀ پنجم :درس دستور زبان را از ما خواهد پرسید (متعدّی) ← چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) جملۀ هشتم :مرغان زمزمهای داشتند (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) 2 65چهار جمله )1 :زیر بغل میزنند )2 /با خود میبرند )3سرگیجهای لطیف است )4 /برپا نهادهای جملۀ اول :بیننده را زیر بغل میزنند (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) جملۀ دوم :او را میبرند (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به مفعول ()121 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی (نهاد ـ مفعول ـ فعل) جملۀ سوم :سرگیجهای لطیف است (اسمیّه = اسنادی) ← سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل) جملۀ چهارم :پا را نهادهای (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) 3 66افزوده است (متعدّی) ← چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) گزینۀ ( :)1ادبیات وسعت نداشت (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) گزینۀ ( :)2گردیده است (اسمیّه = اسنادی) ← (نهاد ـ مسند ـ فعل) گزینۀ ( :)3ایران به ادب ،الهام را بخشیده است نهاد متمم مفعول گزینۀ ( :)4افسانههای ایرانی در ادب نفوذ کرده است (الزم) ← سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل) 3 67برمیخوریم (الزم) (برمیخوریم ← به) ← سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل) ← به عبارات یا صفحاتی برمیخوریم متمم فعل الزم گزینۀ ( :)1میشکافد (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) ادب پایداری مرزهای قومی را میشکافد گزینۀ ( :)2اینگونه چشمانداز حوزهی آن را متمایز میکند (میگرداند) نهاد مسند فعل ← اسنادی (چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند = نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) گزینۀ ( :)3نویسنده به موضوع فروخته شدن میپردازد (الزم) ← سهجزئی گذرا به متمم = (نهاد ـ متمم ـ فعل) گزینۀ ( :)4چنین آثاری را در گستره ادبیات پایداری گنجاند ← متعدّی (چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم = نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) 4 68جملۀ اول :ادبیات پایداری چهره انسانی عامی دارد ← متعدّی (سهجزئی گذرا به مفعول = نهاد ـ مفعول ـ فعل) جملۀ دوم :ادبیات در هیچ قالبی نمیگنجد ← الزم (نهاد ـ متمم ـ فعل) نهاد متمم فعل جملۀ سوم :شعر مرزها را میشکافد ← متعدّی (نهاد ـ مفعول ـ فعل) نهاد مفعول فعل جملۀ چهارم :مخاطب آن ژرفای وجدان است ← اسمیّه (اسنادی) نهاد مسند فعل (سهجزئی گذرا به مسند= نهاد ـ مسند ـ فعل) 3 69جملۀ اول :پدرم لیسانسم را به دیوار آویخت نهاد مفعول آشنایی نماند /تصدیق را ببیند مفعول نهاد فعل 4 71یعنی :معادل فعل میباشد. جمله سهجزئی بیفعل (استثنایی) میباشد. جمله اسمیه (اسنادی) اگر فعل نداشته باشد یا دوجزیی استثنایی (بدون فعل) است یا سهجزیی استثنایی (بدون فعل) .اگر فعل وجود نداشته باشد و به جای آن کلمهی «یعنی» در آن باشد سهجزیی استثنایی (بدون فعل) میباشد و به کلمهی «یعنی» معادل فعل میگویند. 4 70ایل ما از نزدیکی شیراز میگذشت /دستفروشان بساط نهاد فعل متمم مفعول نهاد شیرینی را میگستردند /من از کسانم پشم و کشک میگرفتم فعل مفعول پاسخنامۀ دستور زبان فارسی متمم فعل فعل نهاد متمم مفعول فعل 0 72تنها در افعال شنید (چه چیز را شنید) و آموخت (چه چیز را آموخت) مفعول وجود دارد و هر دو هم گذرا به مفعول و متمم است. (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) 4 73شش جمله( :باز شده بود ـ میگنجیدم ـ میرفتم ـ میخواست ـ بشنوند ـ بسپارند) من میرفتم /این نغمه مرا از بهشتیان بشنوند نهاد فعل مفعول متمم فعل 4 74مورچه چه میداند ← نهاد ـ مفعول ـ فعل بلندترین هرم هستی ← نهاد ـ مسند ـ فعل تو ایستادهای ← نهاد ـ فعل پاسخنامه (شیوۀ بالغی) 3 0پرسید از ← از من بپرس (رجوع به مبحث چندجزیی و نقشها) گزینۀ ( :)1فعل «دوخت» متمم نمیپذیرد گزینۀ ( :)2فعل «خریدن» با حرف اضافه «به» نمیآید. 4 2آن کسی بهشت را ستاند ← (بهشت = مفعول مقدم بر فعل) یادآوری :در گزینۀ ( )3مرا داد (به من داد) متمم گزینۀ ( :)1عسل مزاج زندگان را خوش کند گزینۀ ( :)2فعل «است» مفعولپذیر است 2 3چه عذر را بیاورم گزینۀ ( :)1فعل آمد ← ناگذر (الزم) است و مفعول نمیپذیرد. گزینۀ ( :)3بتی مهمات را برآرد ()111 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی نهاد مفعول گزینۀ ( :)4که را اوست ← اسنادی است و مفعول نمیپذیرد. 3 4به تو گوید /فعلهای «داشت ـ است» متمم در گزینههای ( 1و :)2متمم فعل نمیپذیرد گزینۀ ( :)4امر معروف دامنِ مرا گرفت (فک اضافه) 4 5فعل «بود» اسنادی است و مفعول نمیپذیرد. (در سپاهان یکی یار من بود ← مضافالیه) گزینۀ ( :)1دشنام را گویی گزینۀ ( :)2دل را مسوز (نسوزان) گزینۀ ( :)3سپهر بلند دولت را نبخشد 0 6فعل «بود» متمم نمیپذیرد گزینۀ ( :)2بَرَد ← به دوزخ (مرد را خوی زشت به دوزخ میبرد) گزینۀ ( :)3ز اشک پرس (پرسیدن از) گزینۀ ( :)4گرای ← به 4 7گزینۀ ( :)1سخت را بستند (فعل بر قید مقدم شده است) گزینۀ ( :)2پادشاهی کبیر آزرده شد (تقدم فعل بر نهاد) گزینۀ ( :)3تو به انصاف و داد پاسبان هستی (تقدم فعل بر متمم) 2 8گزینۀ ( :)1دشمن کوس (طبل) را فرو کوفت (تقدم فعل بر مفعول) گزینۀ ( :)3در حالت سختی بهکار آید (تقدم فعل بر متمم) گزینۀ ( :)4که حق بر دادگر مهربان است (تقدم فعل بر متمم) 2 9گزینۀ ( :)1اگر بداندیش عیبم را گوید (تقدم فعل بر نهاد) گزینۀ ( :)3که بیبخت کوشش دو جو نیرزد (تقدم فعل) گزینۀ ( :)4آداب حرب را به رُستم درآموزم (تقدم فعل بر مفعول) 4 01گزینۀ ( :)1گرت ← اگر صورت حال تو (جابهجایی ضمیر) گزینۀ ( :)2اگر مهار بهدست من است (تقدم فعل بر نهاد) /ندید بیکسم ← ...تقدم فعل بر سایر اجزای جمله گزینۀ ( :)3بنده حوردیس چهقدر آورد (تقدم فعل بر نهاد) /که زیر قبا اندام پیس دارد ← تقدم فعل بر مفعول 3 00گزینۀ ( :)1کجا سیر وحشی در مَلَک رسد (تقدم فعل بر متمم) /از ثری بر فلک نشاید پرید ← تقدم فعل بر متمم گزینۀ ( :)2ای بیثبات سکوتی بهدست آور (تقدم فعل بر منادا) که بر سنگ گردان نبات نروید ← تقدم فعل بر نهاد گزینۀ ( :)4یکی را از صاحبدالن تب آمد (تقدم فعل بر متمم) کسی گفت از فالنی شکر خواه ← تقدم فعل بر متمم 0 02گزینۀ ( :)2حافظ که هوس جام جهانبین میکند (تقدم فعل) پاسخنامۀ دستور زبان فارسی گزینۀ ( :)3دلم از حسرت آن لعل روانبخش خون شد (تقدم فعل بر نهاد و متمم) گزینۀ ( :)4سحر ز هاتف غیب به گوش من مژده رسید (تقدم فعل بر متمم ـ جابهجایی ضمیر) 4 03گزینۀ ( :)1بیار آن گرد را (آن گرد را بیار) (تقدم فعل بر مفعول) گزینۀ ( :)2سرم به هر باده مست نمیگردد (تقدم فعل بر نهاد و مسند) گزینۀ ( :)3بیار آن معجز هر مرد و زن را (تقدم فعل بر مفعول) 0 04گزینۀ ( :)2اگر صورتی برای تو نهاد (جابهجایی ضمیر) بحر منزّهی آالیشی نیابد (تقدم فعل بر نهاد) گزینۀ ( :)3ای روح خرگهی تا تو چگونه باشی (تقدم فعل بر منادا) گزینۀ ( :)4منتهای خردهای منتهی آن است (تقدم فعل) 4 05گزینۀ ( :)1بگریز ز غم (تقدم فعل بر متمم) گزینۀ ( :)2شراب ،ما را یکرنگ کند (تقدم فعل بر نهاد) گزینۀ ( :)3به زه کن آن کمان را (آن کمان را به زه کن) ← (تقدم فعل بر مفعول) یادآوری :فعل در مصرع اول حذف شده است ،یک جام ز صد هزاران جان به (بهتر است) 2 06گزینۀ ( :)1دَرَد مست نادان گریبان مرد (تقدم فعل بر نهاد و مفعول) گزینۀ ( :)3در گریبان نادان مست دست زند (تقدم فعل بر متمم) گزینۀ ( :)4از سکون سر بر نکرد (تقدم فعل بر متمم) 2 07روز رویش نقاب شب زلف را برانداخت مفعول نهاد گزینۀ ( :)1اگر خون من را بریزی مفعول گزینۀ ( :)2سعدی جان را در قدم تو ریخت نهاد مفعول گزینۀ ( :)4درد دل را پسندی مفعول فعل 4 08ز من پرسی (پرسیدن از) در گزینههای دیگر بهترتیب افعال :چیست ـ خندد ← متممپذیر نیست گزینۀ ( :)1فعل «برآید» متمم آن «از آسمان» میباشد که مقدم شده است. 0 09عاشقان را مران گزینۀ ( :)2مرا دادی ← به من دادی («را» حرف اضافه است) متمم گزینۀ ( 3و :)4افعال «نیست ـ است» ← مفعول نمیپذیرد 2 21از کعبه پرسی ()111 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی گزینۀ (( :)1است) و گزینۀ (( :)4بود) ← متمم نمیپذیرد 0 20با من نسازد (مدارا کردن با) 0 22گزینۀ ( :)2چشم تو مرا بیند ← «تقدم فعل» گزینۀ ( :)3چون پدر به حال فرزند دید ← «تقدم فعل» گزینۀ ( :)4گریه نشان دردمندی است ← «تقدم فعل» 4 23صحرا را همه نیزه و خنجر دید ← «تقدم فعل» گرفت موج لشکر = «تقدم فعل» 3 24گزینۀ ( :)1بر موکب آن باغ دست را زد ← (تقدم فعل بر مفعول) گزینۀ ( :)3بار کشم ← (تقدم فعل بر مفعول) گزینۀ ( :)4نشید دردناکش را خواندند ← (تقدم فعل بر مفعول) 3 25گزینۀ ( :)1چون زید از آن ماه امید برد (تقدم فعل بر متمم) گزینۀ ( :)2مجنونصفت سرمست افتاده (تقدم فعل) گزینۀ ( :)4یارب مرا به آن چراغ برسان (تقدم فعل بر مفعول و متمم) 4 26گزینۀ ( :)1یکی از صاحبدالن را تب آمد ← (تقدم فعل بر متمم) گزینۀ ( :)2ای پسر زیر بار گنه مرو ← (تقدم فعل بر سایر اجزای جمله) گزینۀ ( :)3بتا (بگذار) جور دشمن پوست او را بدرد ← (تقدم فعل بر مفعول) 0 27یک روز بر بندهای دلِ من بسوخت (جابهجایی ضمیر) پاسخنامه (حذف به قرینه لفظی و معنوی) 3 0نشد ← کار دل تمام نشد (حذف نهاد و مسند) 3 2گزینۀ ( :)1به از ← بهتر است گزینۀ ( :)3بوی مشک بهتر از یک توده گل است گزینۀ ( :)4به درگاه او بر زمین نیاز است 4 3گزینۀ ( :)1مهیا کنِ روزی مار و مور است گزینۀ ( :)2پرستار امرش همه چیز و کس است گزینۀ ( :)3جهان بر الهیتش متفق هستند 4 4فعل «است» در گزینۀ چهار حذف به قرینۀ معنوی است (سپاسگذاری بس است) گزینۀ ( :)1به کمال نماید و فرزند به جمال (نماید = حذف به قرینۀ لفظی) گزینۀ ( :)2موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت (است = حذف به قرینۀ لفظی) گزینۀ ( :)3سخنان او در جمع تأیید (شد = حذف به قرینۀ لفظی) و 2 5بعد در جلسه تصویب شد اگر دشنام فرمایی و اگر نفرین (فرمایی = حذف به قرینۀ لفظی) گزینۀ ( :)1چه امن عیش (است ـ وجود دارد) پاسخنامۀ دستور زبان فارسی گزینۀ ( :)3ای «معشوقهای» که پستهی تو بر حدیث قند لبخند زده «است» گزینۀ ( :)4شکر (شکر میکنم = صوت یا شبهجمله) ـ شکر میکنم که آن محنت 0 6گزینۀ ( :)2ایا «کسی که» پرلعل (حذف منادا) گزینۀ ( :)3دلی که خرم است (حذف فعل) گزینۀ ( :)4به گردش چو پروانه جویان نور ← هستند (حذف فعل) 3 7همان به (همان بهتر است = حذف به قرینۀ معنوی) گزینۀ ( :)1فشاندند بادم و زر بر سرش فشاندند (حذف فعل) گزینۀ ( :)2کمان در زه آورد و زه را به گوش (آورد) گزینۀ ( :)4شمع در این گفتوگو بود و به دیدار او وقت اصحاب جمع بود 2 8که آن سرگردان است و این نیممست «است» 4 9گزینۀ ( :)1خموش (خاموش باش) =حذف فعل به قرینۀ معنوی= (صوت = شبهجمله) گزینۀ ( :)2زنهار ← پناه میبرم (حذف فعل به قرینۀ معنوی) گزینۀ ( :)3زهی جوفروشان گندمنمای ← آفرین باد (به حالت تمسخر) 0 01بهایم خموشند و بشر گویا (ند = هستند) (حذف به قرینۀ لفظی) زبان بسته بهتر (است) (حذف به قرینۀ معنوی) گزینۀ ( :)3با حق نکو بود و با خلق بد «بود» ← حذف به قرینۀ لفظی گزینۀ ( :)4گفت خامش «باش» ← حذف فعل به قرینۀ معنوی 2 00چو مرد این سخن گفت و صالح (سخن را) شنید (حذف مفعول به قرینۀ لفظی در جملۀ دوم) 3 02که دور از تو = از تو دور باد (حذف فعل در جمله به قرینۀ معنوی) ← جملهی دعاییّه 3 03دل فدای او شد و جان نیز هم «فدا»شد مسند مسند 2 04مرا یک درم بود و «مرا» برداشتند (حذف مفعول در جملۀ دوم) 4 05گزینۀ ( :)1ای کسی که همه هستی ز تو پیدا شده گزینۀ ( :)2ای کسی که دفتر حُسن تو فهرست خط و خالها است گزینۀ ( :)3ای کسی که شاهراه تو از بر سِدره (نام درختی در آسمان هفتم) 2 06گزینۀ ( :)1آب برداشتم و گرد تشنگان میگشت (میگشتم) گزینۀ ( :)3کبوتران دام برکندند و سر خویش گرفت (گرفتند) گزینۀ ( :)4چو پیش قراوالن آمدند و نعرهای بزدند یادآوری :فعل قبل و بعد حرف «واو» باید از جهت زمان و صیغه یکسان باشد. ()112 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی 2 07خدا ز روی تعظیم به روی همچو ماهت سوگند خورده است. گزینۀ ( :)1جبریل مقیم آستانت «است» (حذف به قرینۀ معنوی) گزینۀ ( :)3اگرچه چرخ رفیع «است» (حذف به قرینۀ معنوی) گزینۀ ( :)4عقل در رکابت دویده است (حذف به قرینۀ معنوی) 0 08گزینۀ ( :)2سر پادشاهان گردنفراز /به درگاه او بر زمین نیاز «است» (حذف به قرینۀ معنوی) گزینۀ ( :)3ذاتش از تهمت ضد و جنس بری «است» (حذف فعل) گزینۀ ( :)4ای «خدایی» که از خیال و قیاس و گمان و وهم برتر است 0 09گزینۀ ( :)2از طاعتش پشت کس مستغنی «نیست» (حذف فعل) /بر حرف او جای انگشت کس «نیست» گزینۀ ( :)3آسمان بلند پیش قدرت خجل «است» (حذف فعل) تو مخلوق «بودی» /و آدم هنوز آب و گل «بود» گزینۀ ( :)4فروماندگان را به رحمت قریب «است» (حذف فعل) تضرّعکنان را به دعوت مُجیب» است 4 21گزینۀ ( :)1فغان ← شبهجمله (صوت) = حذف فعل که ترکان خوان یغما را «بردند» ← حذف به قرینۀ لفظی گزینۀ ( :)2چه حاجت = چه حاجت «است» (حذف فعل) گزینۀ ( :)3خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا «رفت» (حذف فعل) 0 20که کس این معما را نگشود و این معما را نگشاید (مفعول در جملۀ اول حذف شده است) 2 22گزینۀ ( :)1از دیدهها پنهان «است» (حذف به قرینۀ لفظی) گزینۀ ( :)3که چشم بد از سوی گل به دور «باد» (حذف فعل به قرینۀ معنوی) گزینۀ ( :)4هزار شکر «میکنم» ← حذف فعل (صوت = شبهجمله) 0 23گزینۀ ( :)2باهلل ← به خدا قسم میخورم (به قسم) گزینۀ ( :)3گفت ای کسی که (منادا) چشم و چراغ همه شیرینسخنان «هستی» گزینۀ ( :)4همان به (همان بهتر است) 0 24روی رنگین را به هر کس مینماید وگر بگویم «روی رنگین را» را باز پوشان (حذف به قرینۀ لفظی) 4 25گزینۀ ( :)1صفنشینان نیکخواه «هستند» (حذف به قرینۀ معنوی) گزینۀ ( :)2نقلش از لعل نگار «است» و نقلش از یاقوت خام «است» پاسخنامۀ دستور زبان فارسی گزینۀ ( :)3ای «کسی که» رخت چو خلد و لعلت سلسبیل هست (حذف منادا) 0 26به جان خواجه و حق قدیم قسم میخورم (حرف به قسم ذکر شده و فعل قسم میخورم) ← (حذف به قرینۀ معنوی) 3 27جوی مشک بهتر از یک توده گل «است» ← (حذف به قرینۀ معنوی) گزینۀ ( :)1که به روی که عاشق شدم و از بوی که مست «شدم» گزینۀ ( :)2رقیب محرم «باشد» و حرمان نصیب من «باشد» گزینۀ ( :)4در اسب و میدان و چوگان و گوی «نیست» 0 28گزینۀ ( :)2فروغ رای تو مصباح راههای مخوف «است» عنان عزم تو مفتاح ملکهای حصین «است» گزینۀ ( :)3ابر رحمت بر تو «باد» /روح راحت بر روان والدین «باد» گزینۀ ( :)4بخت را با دوستانت اتفاق «است» /چرخ را با دشمنان حرب حنین «است» 0 29گزینۀ ( :)2بر این بنده بخشایشی «کن» گزینۀ ( :)3در سایهای «است» گزینۀ ( :)4عدو در چه «است» ـ دیو در شیشه بهتر «است» 3 31به چشمهای تو «قسم میخورم» ← به قسم 0 30نه از مدحش خبر باشد نه از ذمّ «خبر باشد» گزینۀ ( :)2مرگ بهتر «است» از بیماری ← (حذف فعل) گزینۀ ( :)3افسوس بر اینان «باد» ← صوت (شبهجمله) گزینۀ ( :)4به دوستی تو قسم میخورم ← به قسم 3 32گنجینه گوهر در پای فشاندند و زر بر سرش «افشاند» گزینۀ ( :)2حذف به قرینۀ معنوی ← سعی قدم پیشتر «است» به درگاه حقّ منزلت بیشتر «است» گزینۀ ( :)4حذف به قرینۀ معنوی← اسیران در چاه و بند محتاج «هستند» 4 33گزینۀ ( :)1آسمان در زیر پای همّت «است» گزینۀ ( :)2ای کسی که (حذف منادا) زینت محافل به دیدار تو «است» (حذف فعل) گزینۀ ( :)3ای کسی که (حذف منادا) کمال نیکمردی بر تو ختم «است» 2 34گزینۀ ( :)1گوشم به راه «است» گزینۀ ( :)3آن خوشتر ز حُسن «است» گزینۀ ( :)4ای «کسی که» آفتاب آینهدار جمال تو «است» /مشکل سیاه مجمرهگردان خال تو «است» 0 35گزینۀ ( :)2کار دل تمام شود و نشد (کار دل تمام نشد) گزینۀ ( :)3از دو دیده من «خون» رفت هرگز خون نرفت ()111 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی گزینۀ ( :)4آنکه بیجرم برنجید و به تیغم زد و رفت = آنکه به تیغم زد ـ آنکه رفت پاسخنامه گروه اسمی (شاخص هسته) 4 0گزینۀ ( :)1سرهنگ احمدی = شاخص گزینۀ ( :)2دکتر زرینکوب /گزینۀ ( :)3کدخدا احمد شاخص شاخص 3 2استادم حمیدی ← در اینجا بین لقب و حمیدی ،ضمیر فاصله انداخته است. استادم حمیدی ← بدل گزینۀ ( :)1دکتر خسرو فرشید دارد شاخص گزینۀ ( :)2سروان مقدّم /گزینۀ ( :)4امام رضا (ع) شاخص شاخص 4 3استادم دکتر کزازی ← دکتر :شاخص هست امّا کلمۀ استادم شاخص نیست. گزینۀ ( :)1دکتر ـ استاد ← دو شاخص میباشد. گزینۀ ( :)2آقا جالل /پهلوان سهراب گزینۀ ( :)3سیّد رضا ← استاد خلقی 3 4امیر محمد /در گزینههای دیگر کلمه «امیر» به تنها شاخص ذکر شده است و نمیتواند شاخص باشد. یادآوری :در گزینههای چهار بعد از کلمۀ «امیر» مکثی وجود دارد که «امیر» را از بونصر مشکان جدا میکند. 4 5کلمه استاد بدون اسم انسان ذکر شده است و نمیتواند شاخص باشد. گزینۀ ( :)1مهندس رفعتی /گزینۀ ( :)2آقای رئیسی شاخص شاخص گزینۀ ( :)3ستوان حسینی شاخص یادآوری :بیان کرده بودیم که نباید بین لقب (آقا) و اسم انسان «رئیسی» فاصله ایجاد شود امّا بعد از حذف الف و یای میانجی میآید و دلیل بر فاصله نیست. 6 2 سلطان محمود شاخص گزینۀ (« :)1حسنک» بدون لقب ذکر شده است. گزینۀ ( :)3امیر بزرگ احمدحسن بینشان فاصله است و شاخص نیست لقب 7 پاسخنامۀ دستور زبان فارسی 0 گزینۀ ( :)2امام علی (ع) /گزینۀ ( :)3دکتر اصغر دادبه شاخص شاخص گزینۀ ( :)4استاد مهدخت شاخص 2 8 عموی احمد (بین لقب و اسم انسان فاصله وجود دارد) گزینۀ ( :)1کدخدا احمد /گزینۀ ( :)3دکتر محمد شاخص شاخص گزینۀ ( :)4امام رضا (ع) شاخص 4 9نویسنده و استاد برجسته ...غالمحسین یوسفی بین لقب و اسم انسان فاصله ذکر شده است. گزینۀ ( :)1استاد بدیعالزمان /امام رضا (ع) /دکتر مُحمّد شاخص 0 01 شاخص شاخص گزینۀ ( :)2سلطان محمود شاخص گزینۀ ( :)3خواجه عمید /گزینۀ ( :)4سیّد اشرفالدین شاخص 4 00 شاخص ستوان محمدی شاخص گزینۀ ( :)1عمویِ احمد (بین لقب و اسم انسان فاصله ذکر شده است) گزینۀ ( :)2استاد ← لقب (امّا اسمی ذکر نشده است) گزینۀ ( :)3کدخدای ← لقب (امّا اسمی ذکر نشده است) 2 02امیرمسعود شاخص گزینۀ ( 1و 3و )4کلمه «امیر» ذکر شده است امّا اسمی ذکر نشده است. 2 03در قفایِ آزادی ← مضافالیه (وابستۀ پسین است) در گزینۀ ( )1کلمات «سر ـ دست» /در گزینۀ (« )3مخمل ـ دل» در گزینۀ (« )4ماهرانه ـ ناخدا» همگی هسته هستند (نه وابستۀ پیشین و نه وابستۀ پسین میباشند) 4 04کتابهای بهترین نویسنده: کلمۀ «نویسنده» مضافالیه میباشد. فرهنگسرایِ نیاوران ← مضافالیه میباشد گزینۀ ( :)1کلمات «سلمان ـ جان» /گزینۀ (« :)2دکتر ـ آموزش» گزینۀ (« :)3دانشآموزان ـ امتحان ـ همگی هسته میباشند. یادآوری :کلمۀ «همۀ» کسره برای خود کلمه است. اسم گزینۀ ( :)4آغا (آقا) لقب است ولی بعد از آن اسم انسان ذکر نشده محمد ـ شاخص نیست (بینشان فاصله هست) 3 05 است (خادم = صفت است) ()111 غیرِ مراد ← مضافالیه دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی یادآوری :کلمۀ «آن» ضمیر میباشد اگر صفت پیشین میبود هسته حساب نمیشد. 0 06کلمه بزرگترین جزو صفات پیشین (عالی) میباشد و نمیتواند هسته باشد. یادآوری :گزینۀ ( )3کلمه حرف «واو» که قبل از کلمۀ «حوادث» واقع شده است «واو» ربط است. 3 07شبِ هجران ← مضافالیه (جزو وابستۀ پسین میباشد) 2 08و گوسفندان (معطوف) جزو نقشهای تبعی است. تذکر :کلمه «استاد» شاخص نیست (اگر شاخص میبود نمیتوانست هسته باشد) 3 09باد خیرهسری ← مضافالیه 4 21شاعران ـ سهل و ممتنع هر دو هسته میباشد. اکرانِ بهترین فیلم ← کلمۀ فیلم «مضافالیه» میباشد. (کسره همۀ در گزینۀ ( )4برای خود کلمه میباشد) 3 20کارِ اسفندیار = هسته نیست مضافالیه 3 22کلماتِ «ایران» و «تاریخ» مضافالیه میباشند کلمۀ «همین» جزو صفات پیشین میباشد. 2 23گوسفند /گاو و گوسفند معطوف گزینۀ ( :)1امامزاده ← شاخص نیست (بعد از آن اسمی ذکر نشده است) 4 24گزینۀ (« :)1نخستین» جزو صفات پیشین میباشد. گزینۀ ( :)2کاربردِ صفت ← مضافالیه گزینۀ ( :)3زبانِ هر دو نوشته ← مضافالیه (اگر قبل کلمات صفات پیشین کسره باشد کلمه بعد از صفات پیشین هم مضافالیه میباشد). 0 25تعیینِ ارزش ← مضافالیه پاسخنامه (ترکیب وصفی ـ اضافی) 0 0جامعترین :صفت پیشین /فرهنگ :اسم پرارزش :صفت /تاریخ ـ ادبیات ـ ایران ـ جهان ← همگی اسم یادآوری :در چنین سؤالی میتوان از آخر جمله هم ردّ گزینه کرد. 3 2اگر از آخر کلمات بررسی کنیم :گزینۀ ( )4کلمات «ماشینی» = صفت و «تبریز» = اسم میباشد و میتوان با هم نکته به جواب رسید. اگر از اول بررسی کنیم :گزینۀ ( )2کلمۀ «کدام» صفت پیشین است در حالی که سؤال با «اسم» شروع شده است. 3 3اولین :صفت پیشین /افتتاح ـ اتوبان ـ گیالن :اسم پاسخنامۀ دستور زبان فارسی بزرگ و ارزشمند :صفت گزینۀ ( :)2همه = صفت پیشین /موارد :اسم /گفته شده :صفت گزینۀ ( :)3از آخر بررسی شود کلمۀ «دانشگاه» اسم است و سبب رد گزینه میشود. گزینۀ ( :)4کلمۀ «جاری» صفت است نه اسم. 0 4گزینۀ ( :)1آن :صفت اشاره /رزمنده :اسم وارسته :صفت ... موارد رد گزینه در گزینههای باقیمانده: گزینۀ ( :)2همان :صفت /چهار :صفت /گزینۀ ( :)3آن :صفت دو :صفت /گزینۀ ( :)4فردوسی :اسم 0 5هیکل :اسم /دراز :صفت /کبود :صفت (هیکلِ کبود) ورم کرده :صفت ( /هیکل ورم کرده) موارد رد گزینه: گزینۀ ( :)2این :صفت /گزینۀ ( :)3شکایت :اسم /گزینۀ ( :)4شاعر :اسم 3 6اولین ـ پرافتخار ـ مهتران ـ مختلف :صفت (بقیه اسم) موارد ردّ گزینه: گزینۀ ( :)1آن :صفت /دو :صفت گزینۀ ( :)2فیزیک :اسم /گزینۀ ( :)3پرورش یافته :صفت 3 7موارد رد گزینه: گزینۀ ( :)1پیشگاه :اسم /گزینۀ ( :)2فرش :اسم گزینۀ ( :)3درخت :اسم 4 8تازهتأسیسشده :یه کلمه است و صفت است موارد رد گزینه: گزینۀ ( :)1بیشتر :صفت /گزینۀ ( :)2تاریخی :صفت گزینۀ ( :)3گوناگون :صفت )1 3 9این لولیان )2لولیانِ شوخ )3لولیان شیرینکار )4لولیان شهرآشوب گزینۀ ( )1 :)1ما در سر سپید )2این پند )3فرزندِ سیاهبخت (صفتِ مقلوب) ← جای اسم و صفت جابهجا شده است. گزینۀ ( :)2این مه /گزینۀ ( )1 :)4آن حسن )2حُسنِ روزافزون 0 01گزینۀ ( )1 :)1این سقف )2سقفِ بلند )3سقفِ ساده )4سقفِ بسیارنقش )5این معما )6هیچ دانا گزینۀ ( :)2هرکس (این ـ آن = ضمیر هستند) /گزینۀ ( )1 :)3همه صفشکنان (بقیه ترکیبها اضافی هستند) گزینۀ ( )1 :)4شعر خونبار )2آن یار )3مژگان سیه 4 00گزینۀ ( :)1گلبنِ عیش (باد بهاری ـ ساقیِ گلعذار ـ باده خوشگوار = هر سه وصفی هستند) گزینۀ ( )1 :)2عیشِ من )2کارِ من (لعلِ دلخواه ـ وصفی است) ()111 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی گزینۀ ( )1 :)3صوتِ بلبل )2صوتِ قمری گزینۀ ( )1 :)4قامت ما )2تشریف تو )3باالی کس (قامتِ ناساز ـ قامت بیاندام وصفی میباشد) 0 02وصفی )1 :آن سیهچرده )2چشمِ میگون )3لب خندان )4دل خرّم /اضافی :شیرینیِ عالم 0 03وصفی )1 :اندیشههای آسمانی )2اندیشههای زمینی )3یک ذهن )4انسان زمینی )5آن زمان )6اندیشههای ملکوتی )7همه اندیشهها )8روح آزاد )9روحِ رها )11همه دردها )11همۀ آالم اضافی )1 :ذهنِ انسان )2خاطرِ من )1 4 04طبع من (را فک اضافه) )2سرِ مدحت )3مدحتِ پادشاهان گزینۀ ( :)1پرِ زاغ ـ پر من /تماشایِ باغ گزینۀ ( )1 :)2محرمِ هوش )2مشتری زبان (را فکّ اضافه) گزینۀ ( )1 :)3ماورای جالل او )2جالل او )3منتهای جمال )4جمالِ او 0 05ترکیب وصفی )1 :این روزنامه )2هر روز )3کودکان دوازده ساله )4همان چاپخانه )5چند دسته )6دستهی بزرگ ترکیب اضافی )1 :نام روزنامه )2سر زبانها )3مدیرِ آن )4نام نسیم )5نسیمِ شمال )6زمانِ انتشار )7انتشار آن 3 06صفت پیشین )1 :این بیان )2هر نوشتهای )3این گروه )4همان زبان صفت پسین )1 :اطالعات امروزی )2حالتِ شناخته شده )3بیانِ غیر متعارف )4بیانِ خندهدار )5نقدِ اجتماعی یادآوری :کلمۀ «آن» هر سه بار ضمیر است 2 07صفت پیشین )1 :همۀ بیرحمی )2هر روز )3هر شب صفت پسین )1 :درون آشفته )2خاطرِ ترسان )3خاطری آرام یادآوری :کلمات آن که ـ ضمیر است (که = حرف است) )1 4 08نیازهای مادی )2نیازهای جسمانی )3خواستههای گوناگون )4خواستههای دیگری )5تمدن بزرگ )6توجۀ شایان 2 09ترکیب وصفی )1 :دو اشکال )2اشکال اضافی )3همۀ نزدیکان ترکیب اضافی )1 :نظر رستم )2مرگِ او )3خودِ او )4نزدیکانِ او )5ویرانی کشور )6کشورِ او )7مرگِ او )8مساویِ میدان خالی کردن )9میدان خالی کردن کسانی )11تجسّم آرمان )11آرمانهای خود 3 21ترکیب وصفی )1 :این نخلستان )2نخلستان خاموش )3هرگاه )4مشت خونین )5بارانهای غیبی )6نگاههای اسیر )7این مزرع )8مزرع سبز )9آن دوست )11دوستِ شاعر پاسخنامۀ دستور زبان فارسی )11نالههای گریهآلود )12آن روح )13روح دردمند ترکیب اضافی )1 :آسمانِ کویر )2مشتِ قلب )3قلبِ من )4بارانهای سکوت )5سکوتِ او )6اسیرِ من )7پروانههای شوق )8مزرعۀ دوست )9دوست من )11نالههای روح 2 20ترکیب وصفی )1 :دورۀ اسالمی )2همان قرنها )3قرنهای نخستین )4قرنهای هجری )5ترجمۀ عربی )6آثار معتبر )7متونِ عربی )8این رسم )9قرنهای دیگر ترکیب اضافی )1 :ترجمۀ آثار )2آثار یونان )3مورد استفاده )4استفادۀ ایرانیان )5تفاسیر قرآن )6رسمِ ترجمه 0 22ترکیب وصفی )1 :کلماتِ آسمانی )2صدای گرم )3همه جا )4همه کس )5همه چیز )6این ندا ترکیب اضافی )1 :کلماتِ قرآن )2صدای خواننده )3گوشِ جانها )4گلهای شادی )5گلهای امید )6باغ خاطر )7خاطرِ کاروانیان 3 23ترکیب وصفی )1 :دورۀ اول )2شکل سنتی )3سبک رئالیستی )4هر نویسنده )5تشریح دقیق )6خصوصیات ظاهری ترکیب اضافی )1 :نقش گزارشگر )2تشریح خصوصیات )3خصوصیات اشخاص )4اشخاصِ رمان )5صفحات داستان 3 24ترکیب وصفی )1 :ادبیات تطبیقی )2شاخههای مهم )3علوم ادبی )4علوم معاصر )5ملّتهای مختلف )6هر ملّت )7اندیشههای ادبی )8دیگر ملّتها ترکیب اضافی )1 :شاخههای علوم )2تأثیرپذیری ادبیات )3ادبیات ملّتها )4ملّتهای جهان )5تکامل ادبیات )6شکوفایی ادبیات )7ادبیاتِ ملّت )8اندیشههای ملّتها 0 25گزینۀ ( )1 :)1چشم بد )2آن سلسله )3زلف دراز )4هر حلقه )5عالم دیگر گزینۀ ( )1 :)2آیینه روشن )2خط نارسته )3 /آن چهره )4چهره انور گزینۀ ( )1 :)3آه گرم )2دلِ پرخون )3الله احمر (سرخ) گزینۀ ( )1 :)4معنی روشن )2آن زلف )3زلف عنبر 4 26ترکیب وصفی )1 :یک چینه )2یک شعله )3یک خواب )4خواب لطیف ترکیب اضافی )1 :مردم شهر )2موسیقیِ احساس )3احساسِ تو )4صدای پر )5پرِ مرغان )6مرغان اساطیر 3 27ترکیب وصفی )1 :فصل خوش )2فصل معتدل )3سکوتِ سنگین )4سکوتِ زمستانی )5یک درخت ترکیب اضافی )1 :سکوت خود )2درختِ به )3باغچۀ ما )4چیدن شکوفه )5خوردن شکوفه )6شکوفۀ به )7سرگرمیهای من 2 28ترکیب وصفی )1 :گوشه روشن )2شیرینترین لبخند )3بشریّت رهگذار ()111 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی ترکیب اضافی )1 :گوشۀ وجدان )2وجدان تاریخ )3لبانِ اراده )4ارادۀ تو )5خون خویش )6گذرگه تاریخ )1 0 29شعر حافظ )2زمان آدم )3باغ خلد )4دفتر نسرین )5دفتر گل )6زینت اوراق )7اوراق دفتر یادآوری :در بیت «را فک اضافه» وجود دارد که بر تعداد ترکیب اضافی میافزاید. گزینۀ ( )1 :)2دم صبح )2صبح ازل )3آخر شام )4شام ابد گزینۀ ( )1 :)3رشته تسبیح )2دستِ من )3ساعت ساقی گزینۀ ( )1 :)4حسن رویان )2مهرویان مجلس )3بحثِ ما )4لطفِ طبع )5خوبی اخالق 4 31صفات پیشین )1 :یک قرن )2این کشور )3این فاصله یادآوری :صفات پیشین جزئی از ترکیبات وصفی (پیشین) هستند حال از شماره 4میشماریم )4 :اختالف داخلی )5جنگهای داخلی )6قدهای بزرگی )7کارگاههای متعدد )8کارگاههای صنعتی پاسخنامه (وابستۀ پیشین و پسین) 4 0وابستۀ پیشین )1 :چندین دفتر )2دو مجلد وابستۀ پسین :مجموعهِ ـ اشعارِ شفیعیِ ـ کدکنی عنوانِ هزارهِ دومِ ـ آهویِ کوهی 2 2وابستهی پیشین )1 :چه پاییز (تعجبی) )2این برگ (اشاره) )3کدام نی (پرسشی) )4همه نوا )5همه نغمه (مبهم) وابستهی پسین )1 :پاییز دلنواز )2برگ خشک )3زمین سرد )4زمین بیروح )5نی روحبخشی 0 3درختِ او ـ غارِ او ـ کوهِ او ـ صخرهِ سنگِ او ـ سنگریزهِ او ـ آیاتِ وحی ـ زبانِ گویای خدا ـ عطرِ الهام ـ فضایِ اسرارآمیزِ آن ← 12 وابستۀ پسین 3 4وابستههای پیشین )1 :این نغمه )2همان کلمات )3داناترین استاد )4یک لحظه وابستههای پسین )1 :دلم (دلِ من) )2نغمۀ آسمانی )3کلمات شورانگیز )4استاد جوان گزینۀ ( )1 :)4هر کدام )2یک طبق )3اینجا )4این طبقها )5این تپه 3 5گزینۀ ( :)1آن دهن = وابستۀ پیشین /حسرتِ دهانِ او ـ جانِ من ـ کامِ تنگدستان :وابستۀ پسین گزینۀ ( :)2چه سود = وابستۀ پیشین /خلدِ برین :وابستۀ پسین گزینۀ ( :)3آن به ← آن ضمیر است (آن) بهتر است ← وابستۀ پیشین وجود ندارد عزیزِ من = وابستۀ پسین پاسخنامۀ دستور زبان فارسی گزینۀ ( :) 4هر گنج = وابستۀ پیشین /گنجِ سعادت ـ یمنِ دعایِ شب ـ وردِ سحری :وابستۀ پسین 4 6وابستۀ پیشین )1 :این معلم )2این نویسنده )3این نامه )4این نویسنده )5چه حد ترکیبات وصفی )1 :این معلم )2معلّم شریف )3معلّم باسواد )4این نویسنده )5نویسندۀ بزرگ )6این نامه )7این نویسنده )8چه حد 2 7گزینۀ ( :)1پشمینهپوشِ تندخو ـ مستیِ او ـ ترکِ هوشیاری ← 3وابستۀ پسین گزینۀ ( :)2چشمِ پرنیرنگِ ـ چشم او ـ آهنگِ او ـ طرّهِ شبرنگِ او ـ طرّه او ← 5وابستۀ پسین گزینۀ ( :)3کلیدِ گنج سعادت ـ قبولِ اهلِ دل ← 4وابستۀ پسین گزینۀ ( :)4رویِ من ـ آینهِ وصفِ جمال ـ جلوهِ ذات ـ (به من ـ هستم) ← 4وابستۀ پسین 3 8گزینۀ ( :)1جمالِ روح ـ جمال و حسنِ تو ـ چیزِ دیگر ← 4وابستۀ پسین گزینۀ ( :)2جانِ مقدس ـ فدایِ رویِ تو ← 3وابستۀ پسین گزینۀ ( :)3لذّتِ نامههای تو ـ ذوقِ پیامهای تو ـ لبِ من ـ برِ من ← 6وابستۀ پسین گزینۀ ( :)4طوافِ حاجیان ـ گردِ یار ـ اخالقِ سگان ← 3وابستۀ پسین 0 9گزینۀ ( :)1وابستۀ پیشین ندارد( / .وابستۀ پسین :زهدِ خشک ـ بادهِ ناب ـ بویِ باده ـ دماغِ من (مدام دماغِ من را تر دارد) گزینۀ ( :)2وابستۀ پیشین :چه طرف /وابستۀ پسین :جیبِ خرقهِ حافظ گزینۀ ( :)3وابستۀ پیشین :آن یاری /وابستۀ پسین :سیمِ من ـ زرِ من ـ دلِ من ـ جانِ من ـ فدایِ یاری ـ حقِ صحبتِ مهر و وفا گزینۀ ( :)4وابستۀ پیشین :آن بت /وابستۀ پسین :بتِ ترسابچۀ بادهپرست /شادیِ رویِ کسی 2 01گزینۀ ( :)1حقِ صحبت دیرین ـ محرمِ راز ـ یارِ یکجهتِ حقگزارِ ما ← 6وابستۀ پسین گزینۀ ( :)2ظلِّ ممدودِ ـ خمِ زلفِ تو ـ سرِ من ـ قرارِ دلِ شیدا ← 7وابستۀ پسین گزینۀ ( :)3چشمِ تو ـ صفتِ نرگسِ رعنا ← 3وابستۀ پسین گزینۀ ( :)4نازپروردِ تنعم ـ شیوهِ رندانِ بالکش ← 3وابستۀ پسین 2 00گزینۀ ( :)1انبای زمان ـ غم مسکینان ← 2وابستۀ پسین گزینۀ ( :)2دلق و سجّادهِ حافظ ـ شرابِ او ـ کفِ ساقیِ مهوش ← 5وابستۀ پسین گزینۀ ( :)3رخِ اندیشه ـ سرِ زلفِ سخن ← 3وابستۀ پسین گزینۀ ( :)4دردِ عشق ـ بالیِ خمار ـ وصلِ دوست ـ میِ صافی ← 4وابستۀ پسین ()111 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی 0 02وابستۀ پیشین :آن روز ـ هیچ فردی ـ چند گروه ـ چند دسته ـ کدام طرز ← 5وابستۀ پیشین وابستۀ پسین :امتیازِ شخصیِ خود ـ طرزِ تفکر ـ نقاطِ مختلفِ مملکت ← 5وابستۀ پسین 2 03نوعِ نوشتن ـ نوشتنِ هر خاطره ـ دورۀ زندگی ـ آثارِ جاندار ـ خاطرهِ تلخ و شیرینِ زندگی ← 7وابستۀ پسین 2 04کمکِ بازنویسی ـ متنِ ادبیِ گذشته ـ زبانِ معیارِ امروز ـ مفهومِ دقیقِ آن ـ نسلِ دلسوز 0 05گزینۀ ( :)1کارِ فروبستۀ ما ← فروبسته :صفت /گزینۀ ( :)2کمالِ حُسنِ تو /گزینۀ ( :)3دفترِ دانشِ ما گزینۀ ( :)4خاکِ درِ تو 2 06بویِ زلفِ تو گزینۀ ( :)1دلِ بیرحمِ تو /گزینۀ ( :)3سایۀ آن سرو سهی باال صفت مضافالیه صفت مضافالیه صفت گزینۀ ( :)4سقفِ بلندِ سادهِ بسیارنقش صفت صفت صفت 2 07اسرارِ دلِ سوخته /گزینۀ ( :)1نشانِ درِ میخانه /گزینۀ ( :)3حدیثِ شبِ یلدا /گزینۀ ( :)4طلبِ آبِ رخ مضافالیه صفت 3 08 اوجِ آسمانِ آبی /دیدنِ آخرین مهتاب مضافالیه صفت صفت مضافالیه گزینۀ ( :)1زلف مشکین دوست وابستۀ وابسته ندارد صفت مضافالیه پرواز دو کبوتر = وابسته وابسته صفت مضافالیه گزینۀ ( :)2قصۀ شیرین زندگی /رخسار آتشین گل = وابسته وابسته نیست گزینۀ ( :)4فریاد عاشقانِ سوختهدل /برگهای زردِ پاییز = وابسته وابسته نیست وابسته وابسته :صفتِ مضافالیه 2 09تألیفِ آن کتب (وابستۀ وابسته) /رشتۀ ادبیات فارسی (وابستۀ وابسته) /مجموعه مقاالت فرهنگی (وابستۀ وابسته) گزینۀ ( :)1آثار گرانبهای آن مرد (وابستۀ وابسته) ـ دو مورد دیگر وابستۀ وابسته نیست. گزینۀ ( :)3استادِ کرسیِ حافظ :دومضافالیه مضافالیه /دو مورد دیگر وابستۀ وابسته نیست. گزینۀ ( :)4پایاننامه دورۀ دکتری :وابستۀ وابسته (صفت وابسته) / مجموعه دروس حوزوی :صفت مضافالیه /درس مهم قرآن :وابستۀ مضافالیه صفت وابسته نیست 2 21آموزش هم زبانِ سه زبان ← وابستۀ وابسته طرح همۀ مسائل 0 20 پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ظرافتِ طبع سخنور /ماجرای کامالً اتفاقی قید صفت مضافالیه مضافالیه بقیه گزینهها: گزینۀ ( :)2غنچههای بیخار باغچه = وابستۀ وابسته نیست صفت مضافالیه گزینۀ ( :)3رفیق جهاندیدۀ من = وابستۀ وابسته نیست گوشههای لب پیرمرد :مضافالیه مضافالیه گزینۀ ( :)4معتبرترین فروشگاه زنجیرهای = وابستۀ وابسته نیست صفت صفت 3 22معجزات پنج پیغمبر = صفتِ مضافالیه گزینۀ ( :)1در رندانِ شوق = مضافالیهِ مضافالیه گزینۀ ( :)2احتمال جفاهای دشمنان = مضافالیهِ مضافالیه گزینۀ ( :)4آزار دلِ من = مضافالیهِ مضافالیه )1 2 23تأثیر ادبیاتِ عرب )2نفوذِ فرهنگ یونان )3ادبیاتِ مللِ جهان )4عواملِ شکفتگی ادبیاتِ جهان (دو بار مضافالیه مضافالیه) یادآوری :تأثیر ادبیات هندی ـ حاصل روابط فرهنگی ـ نتیجۀ تسلط نظامی ـ ادبیات ملل مختلف :صفتِ مضافالیه )1 3 24دو سیر زعفران )2لباسِ خواهرِ بزرگتر (صفتِ مضافالیه) )3یک فروند هواپیمای جنگی )4لباس نسبتاً نفیس (قید صفت) )5برجستهترین شرکتکنندۀ المپیادِ ادبی (صفتِ مضافالیه) )6کتاب جغرافیای منطقه (مضافالیه مضافالیه) )7زنگِ درِ ساختمان (مضافالیه مضافالیه) )8رنگِ قرمزِ تند (صفتِ صفت) )1 2 25شاعرِ زبانِ فارسی (صفتِ مضافالیه) )2عرصۀ شعرِ فارسی (مضافالیهِ مضافالیه) 0 26گزینۀ ( :)2خاک پای صنوبر ـ قامت آن سرو سیمتن: صفتِ مضافالیه /گزینۀ ( :)3عشق نرگس او /گزینۀ ( :)4مرید جذبۀ منصور /سرّ عشق تو 3 27گزینۀ ( :)1فروتنی نیرویِ رستم (مضافالیهِ مضافالیه) گزینۀ ( :)2ساختن ایدهای بهتر (صفتِ مضافالیه) گزینۀ ( :)4صحبتِ خیلی عامیانه (قیدِ صفت) )1 3 28آهنگِ کالمِ قدما (مضافالیهِ مضافالیه) )2شیرینِ بیانِ فرخی (مضافالیهِ مضافالیه) )3شادابی اندیشۀ رودکی (مضافالیهِ مضافالیه) )4توصیف خمریاتِ او (مضافالیهِ مضافالیه) )5روح کالم منوچهری (مضافالیهِ مضافالیه) )6دریای معانی شعر (مضافالیهِ مضافالیه) )7معانی شعرِ بهار (مضافالیهِ مضافالیه) )8فرهنگِ ایرانِ باستان (مضافالیهِ مضافالیه) 3 29حوضِ حیاط وسیعتر /مقاله این استاد /دشوارترین آزمونِ رشتۀ تجربی ()111 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی )1 4 31جاودان )2بر اسبِ یالافشان زردش )3میچمد )4در آن گزینۀ ( :)1قاصد روزان ابری /داروگ /کی /میرسد /باران ← 5گروه گزینۀ ( :)2در درونِ کومه تاریک من /که ذرهای /با آن /نشاطی نیست ← 5گروه گزینۀ ( :)3باغ بیبرگی /که /میگوید /زیبا نیست ← 5گروه (که اگر معنای «کسی» بدهد یک گروه است) )1 2 30نویسندگانِ آن داستان (صفتِ مضافالیه) )2شاعران هر جامعه (صفتِ مضافالیه) )3دانشآموزان نهچندان باهوش (قیدِ صفت) )5اتومبیلِ سفیدِ یخچالی (صفت صفت) )5ده دست لباس (ممیز) )6آفرینشِ خداوندِ بزرگ (صفتِ مضافالیه) )7بررسیِ معضالتِ جامعه (مضافالیهِ مضافالیه) )8برداشت بعضی صاحبنظران (صفتِ مضافالیه) 0 32زبان انسانهایِ ناشناس )2گونههای شعر عامیانه )3بازتابِ ذهنِ جمعی )4افراد یک جامعه )5شناساندن ارزشهای اجتماعی )6اعضای جامعه بشری 0 33گزینۀ ( :)1سؤاالت آزمون آزمایشی (صفت مضافالیه) مضافالیه صفت هوای بسیار لطیف (قیدِ صفت) /پیراهنِ سبزِ روشن (صفتِ صفت) صفت صفت قید صفت یادآوری :گزینههای دیگر بهترتیب: گزینۀ ( :)2هر جشن بزرگ ملی /گزینۀ ( :)3کانون فرهنگی آموزش صفت مضافالیه صفت مضافالیه گزینۀ ( :)4یک قرارداد مصنوعی اجتماعی = هیچکدام وابستۀ وابسته نیست 3 34گزینۀ ( :)1آبانبار تهران (مضافالیه مضافالیه) آبانبار قدیمی :صفتِ مضافالیه گزینۀ ( :)2شهرهای پیروزمندان دنیا (مضافالیهِ مضافالیه) گزینۀ ( :)3قلّه این کوه (صفتِ مضافالیه) 0 35ممّیز واحد شمارش میباشد شکل نمودار آن :یکدست لباس دوخته 2 36شیهۀ چند اسب /سقفِ آسمانِ نیلگون صفت مضافالیه مضافالیه صفت 0 37گزینۀ ( :)2بررسی شعر انقالب (مضافالیه مضافالیه) ـ رویکرد شاعران این دوره (صفتِ مضافالیه) طی دو دهه گذشته = صفتِ مضافالیه گزینۀ ( :)3تحول جامعۀ ایران (مضافالیه مضافالیه) نشر آثار اروپایی = صفتِ مضافالیه گزینۀ ( :)4شعرِ انقالبِ اسالمی (صفت مضافالیه) پاسخنامۀ دستور زبان فارسی 4 38دوستان نسبتاً مجرب گروه آموزشی کلمۀ نسبتاً قید میباشد و قید برای کلمۀ مجرّب (صفت) میباشد و نمودار آن به شکل زیر است: دوستانِ نسبتاً مُجرب (قید صفت) هسته قید صفت 2 39گوشۀ آن بام = صفت مضافالیه بقیّۀ گزینهها مضافالیهِ مضافالیه میباشند. گزینۀ ( :)1دیوانۀ قلمرو صحرایِ وحشت /گزینۀ ( :)3سلسلۀ زلف تو گزینۀ ( :)4میانۀ دل ما /میانۀ دل تو 2 41آیینهدار روی او (مضافالیهِ مضافالیه) )4تاج خورشید بلند (صفتِ مضافالیه) 3 /و :4خاکِ نعلِ مرکبِ او (دو مضافالیهِ مضافالیه) گزینۀ ( :)1قوتِ جان حافظش = دو وابسته وابسته )3 /خندۀ زیر لب گزینۀ ( :)3صورت ابروی دلگشای تو (دو وابسته وابسته) )3/گشاد کار من گزینۀ ( :)4شرح شکن زلفِ خم اندر خم جانان = 3وابستۀ وابسته 3 40گزینۀ (« :)3قاف» مضافالیه «کوه» میباشد و شکل صحیح آن :مشتاق دیدار سیمرغ کوه قاف 4 42بیت «ب» :نگاه آن سمنبر (صفتِ مضافالیه) بیت «ج» :گل این باغ (صفتِ مضافالیه) /بیت «ه» :رخسار آن خورشیدطلعت (صفتِ مضافالیه) یادآوری :در گزینۀ «الف» ممکن است اشتباه خوانده شود «باغِ خلدِ این رخسار» ـ در حالی که بعد از «باغ خلد» مکث وجود دارد. 4 43گزینۀ ( :)1ندارد ـ مصرع دوم بدین شکل خوانده میشود «که آتش را به چشم آن روی تابان آب گرداند» «ب» :صافِ سر این خم (صافِ سرِ خم :مضافالیهِ مضافالیه ـ صافِ این خم :صفتِ مضافالیه) «ج» :خندۀِ جام می :مضافالیهِ مضافالیه «د» :گرد لب جانبخش = صفتِ مضافالیه گرد لبِ تو :مضافالیهِ مضافالیه 4 44عاشق دیدار من = مضافالیهِ مضافالیه گزینۀ ( :)1هالکِ جانِ گرامی (صفتِ مضافالیه) گزینۀ ( :)2حقّه راز نهان (صفتِ مضافالیه) گزینۀ ( :)3جور آن صنم (صفتِ مضافالیه) 0 45دشمنِ آیینۀ بیزنگار (صفتِ مضافالیه) طمعِ رویِ دل (مضافالیهِ مضافالیه) گزینۀ ( :)2تماشاگهِ اهلِ نظر (مضافالیهِ مضافالیه) گزینۀ ( :)3عرقِ غیرتِ پیشانیِ خورشید (مضافالیهِ مضافالیه) نفس صبح قیامت (مضافالیهِ مضافالیه) گزینۀ ( :)4قسمت یوسف بیجرم (صفتِ مضافالیه) ()111 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی 0 پاسخنامۀ تستهای صفات پیشین ـ صفات بیانی « 3 0آن» در مصرع اول ضمیر ملکی میباشد (آنِ من :مالِ من) و کلمۀ «این» در مصرع دوم ضمیر اشاره است. گزینۀ ( :)1ضربتی چند ← چند ضربه = صفت مبهم گزینۀ ( :)2چه غم = صفت پرسشی گزینۀ ( :)4کدام پیک = صفت پرسشی 0 2این نخلستان = اشاره /هرگاه = مبهم /خونین = صفت نسبی /بیتاب = صفت ساده /غیبی = صفت نسبی 3 3هر سو = صفت مبهم گزینۀ ( :)1آیین چنین بود و راه این بود = ضمیر اشاره گزینۀ ( :)2این زندان = صفت اشاره /این و آن :ضمیر مبهم یادآوری :کلمات «این و آن» اگر پشت سر هم ذکر شوند به آن ضمیر مبهم میگویند و اشاره حساب نمیشوند. گزینۀ ( :)4سوگند چرخ بلند چنین است = ضمیر اشاره 3 4چه اندوه = تعجبی /جانکاه (جان کاهنده) = صفت فاعلی (نشان «نده» از آخر حذف شده است این مرد = صفت اشاره /همۀ اشیا = صفت مبهم /عزیز = صفت ساده ابدی = نسبی (اسم +ی) 0 5هر وجب = صفت مبهم این ملک ـ آن سرها = صفت اشاره /چه افسرها = صفت تعجبی 4 6بن مضارع مصدر را جدا میکنیم و پسوند «الف» به آخر آن اضافه میکنیم گفتن :گوی +ا = گویا /پوییدن :پوی +ا = پویا /دانستن :دان +ا = دانا 0 7شنیدن :شنو +ا = شنوا /دیدن :بین +ا = بینا جُستن :جوی +ا = جویا 0 8دادخواه :دادخواهنده = صفت فاعل /ظاهرپرست :ظاهر پرستنده = صفت فاعلی زرّین (زر +ین) = صفت نسبی /ناگوار = صفت ساده /خواندنی (خواندن +ی) = صفت لیاقت 2 9باالبلند = صفت ساده /عشوهگر = صفت فاعلی نقشباز = صفت فاعلی /کوتاه = صفت ساده /دراز = صفت ساده 0 01هر شبنم = صفت مبهم /این ره = صفت اشاره صد بحر = صفت شمارشی /آتشین (آتش +ین) = صفت نسبی این معمّا = صفت اشاره پاسخنامه آزمون (تستهای ترکیبی) پاسخنامۀ دستور زبان فارسی 2 گزینۀ ( :)1آگاه نمیباشد /هرچه را بگویم مفعول گزینۀ ( :)3افعال «مفعول و مسند» وجود ندارد گزینۀ ( :)4هرچه ـ هیچ اکراه = دو بار وابستۀ پیشین 0 2گزینۀ ( :)1هیچ هنر برای او = متمم گزینۀ ( :)2ای حافظ = منادا /گزینۀ ( :)3گوی فصاحت ← ترکیب اضافی هیچ هنر = ترکیب وصفی گزینۀ ( :)4حافظ ببر تو گوی فصاحت = تقدم فعل بر نهاد مفعول = شیوۀ بالغی 0 3گزینۀ ( :)1یک مفعول دارد (قدم را دریغ مدار) گزینۀ ( :)2جنازهی حافظ = مضافالیه /غرق است = مسند گزینۀ ( :)3قدم دریغ مدار از جنازه حافظ ← تقدّم فعل بر متمم = شیوۀ بالغی گزینۀ ( :)4غرق گناه است = اسمیه (اسنادی = نهاد ـ مسند ـ فعل) 3 4شیوۀ بالغی وجود ندارد. گزینۀ ( :)1صبحدم (زمان) و بسی (مقدار) هر دو نقششان قید میباشد (حذفشان تأثیری در بیت ندارد) گزینۀ ( :)2مرغ چمن = ترکیب اضافی/گلِ نوخاسته ـ این باغ = ترکیب وصفی گزینۀ ( :)4کلمات «مرغ» و «باغ» هسته میباشند. 2 5گفت و شنفت یک کلمه است و نقش معطوف وجود ندارد. گزینۀ ( :)1این گفت و شنفت را کوتاه کن مفعول مسند فعل گزینۀ ( :)2دو بار اسنادی وجود دارد )1 :نه آن است )2کوتاه کن گزینۀ ( :)4این گفت و شنفت = ترکیب وصفی 4 6یک بار جملۀ اسنادی وجود دارد (واقف نیست) = یک مسند وجود دارد گزینۀ ( :)1جهانبین (جهان بیننده) = صفت فاعلی (جهان بیننده) گزینۀ ( :)2آن چشم = صفت پیشین /چشم جهانبین = صفت پسین گزینۀ ( :)3کلمات «چشم ـ واقف ـ دیده» هسته میباشند (نه وابستۀ پیشین و نه وابستۀ پسین میباشند. 2 7گزینۀ ( :)1رُم ،پایتخت ایتالیا = بدل میباشد گزینۀ ( :)2صفتِ صفت وجود ندارد گزینۀ ( :)3مفعول فعل «بازگو میکند» جملۀ بعد از آن است (چه چیزی را بازگو میکند؟ که روزگاری از فراز = ...مفعول) شهری است قدیمی (تقدم فعل بر مسند) گزینۀ ( :)4شیوه بالغی وجود دارد 0 8گزینۀ ( :)1فعل «است» از همۀ عبارات حذف شده است. گزینۀ ( :)2سه جمله وجود دارد که جمله اول اسنادی نیست (نهاده است) پس دو بار «مسند» وجود دارد. گزینۀ ( :)3عُصاره ،هسته میباشد امّا کلمۀ «تاک» مضافالیه میباشد. ()111 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی گزینۀ ( :)4بر سر اطفال = مضافالیه میباشد (را فک اضافه) کلمۀ کاله مفعول میباشد. 0 9گزینۀ ( :)1مرا مست کن (ارکان آن عبارتند از :نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) گزینۀ ( :)2مرا مست کن = مفعول گزینۀ ( :)3مست و کدام ،هسته میباشند (کلمۀ کدام هم ضمیر است) گزینۀ ( :)4که آمد ← نهاد /که (چه کسی) /کدام رفت = نهاد 2 01دریغا = صوت یا شبهجمله است و الف «دریغا» نشان ندا نیست گزینۀ ( :)1ناله و زاری = واو عطف /نرسیدیم و برفت = واو ربط گزینۀ ( :)3وداعش = وداعِ او = مضافالیه گزینۀ ( :)4کلمات «حافظ ـ شب ـ وداع» همگی هستند (وابستۀ پیشین و پسین نیستند) 0 00گزینۀ ( :)1لشکر غم ملک دل را خراب نکند نهاد مفعول مسند فعل گزینۀ ( :)2وابسته وابسته از نوع صفتِ مضافالیه وجود ندارد. گزینۀ ( :) 3لشکر غم /غم تو /ملکِ دل /جانِ خود = چهار بار ترکیب اضافی (جان عزیز :ترکیب وصفی) گزینۀ ( :)4لشکر غم ملک دلِ تو = مضافالیه /میفرستمت :برای تو میفرستم پاسخنامۀ دستور زبان فارسی و کسرۀ آن برای خود کلمه است) گزینۀ ( :)1به فریادِ تو = مضافالیه گزینۀ ( :)2به سانِ (به مانند) حافظ = متمم گزینۀ ( :)3قرآن ـ روایت = هسته میباشند (وابستۀ پیشینو پسین نیست) 0 06گزینۀ ( :)1جور از حبیب خوشتر است = حذف به قرینۀ معنوی گزینۀ ( :)2جور از حبیب خوشتر است = مسند گزینۀ ( :)3آبِ من (آبرویِ من) /درت (درِ تو) = دو ترکیب اضافی گزینۀ ( :)4جور از حبیب خوشتر «است» (فعل «است» حذف شده است) نهاد 0 07گزینۀ ( :)1هم حذف به قرینۀ لفظی و هم معنوی دارد من از افسون چشمت مست هستم = معنوی من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت مست است (کلمۀ «مست» حذف به قرینۀ لفظی است و فعل «است» حذف به قرینۀ معنوی) گزینۀ ( :)2فعلهای «مفعول و مسند» وجود ندارد. گزینۀ ( :)3من و باد صبا = واو عطف /من از افسون چشمت مست هستم و = واو ربط گزینۀ ( :)4سرگردانِ بیحاصل = صفت (وابستۀ پسین) = هسته نیست /کلمۀ «چشم» مضافالیه میباشد. 2 08قصه را کوته کنیم مفعول متمم 4 02گزینۀ ( :)1جمله چهارم «میشد» اسمیه (اسنادی) «نهاد ـ مسند ـ فعل» میباشد. گزینۀ ( :)2پسرعمو = مصطفی = هر دو هسته میباشند (وابستۀ پیشین و پسین نمیباشند) گزینۀ ( :)3سه بار جملۀ اسمیه اسنادی وجود دارد .پسرعموی تنی تو است /شده است /دختردایی خاله مادرم میشد = سه بار مسند 4 03به شکرِ این نعمت = کلمه نعمت مضافالیه میباشد و نمیتواند هسته باشد. گزینۀ ( :)1مرا ذلیل مگردان مفعول مسند فعل گزینۀ ( :)2تو را محترم داشت = مفعول گزینۀ ( :)3این نعمت = صفت پیشین (اشاره) 4 04چشم تو /خونِ ما (را فک اضافه) /حمایت خونریز (را فک اضافه) = سه ترکیب اضافی گزینۀ ( :)1خونِ ما ـ حمایت خونریز = دو ترکیب اضافی گزینۀ ( :)2جانا = ای جان (منادا) گزینۀ ( :)3روا نباشد خونریز را حمایت = تقدم فعل = شیوه بالغی 4 05فریاد تو = یک ترکیب اضافی (بهسانِ :حرف اضافه است مسند فعل مسند فعل گزینۀ ( :)1ماللت است /کوته کنیم دراز باد (باشد) = سه بار اسنادی گزینۀ ( :)3حافظ (ای حافظ) = منادا /عمرت (عمرِ تو) مضافالیه برای تو (گرت) = متمم گزینۀ ( :)4دو بار ترکیب اضافی = )1پندِ حکیمان )2عمرِ تو 3 09الف) فعلهای :بزاد ـ بشد ـ ننهاد = هرسه نهادشان، الله است که حذف شده است. ب) فعل دانست :در اینجا جزو فعلهای مسندپذیر نیست. ج) جمله سوم «بشد = برفت» = اسنادی نیست که «مسند» بپذیرد د) فعل بدانست (چه چیز را) ـ ننهادی (چه چیز را = جام را) = هر دو مفعول میپذیرند. 2 21الف) نوازش کن (نوازش کننده) ـ مردمدار (مردم دارنده) = هر دو صفت فاعلی مرکب مرخم میباشد( .یعنی پسوند «نده» از آخر آن حذف شده است) ب) کلمۀ «عاشق» در ترکیبِ «خونِ عاشق» = مضافالیه میباشد و هسته نیست / .ج) مردمدارِ او ـ نوشِ او = مضافالیه /د) نرگس مست /نرگس نوازش کن /نرگس مردمدار = سه بار ترکیب وصفی ()111 دکتر حسینی یکتا پاسخنامه (مبحث فعل) 3 0دارد برمیگردد :مضارع التزامی /میگوید :مضارع اخباری حل کنی (حل بکنی) = مضارع التزامی شوی (میشوی) :مضارع اخباری 0 2گزینۀ ( :)1گیرد = بگیرد (مضارع التزامی) گیرد = میگیرد (مضارع اخباری) گزینۀ ( :)2بخوانی ـ بدانی (مضارع التزامی) گزینۀ ( :)3گفتم ـ گفت (ماضی ساده) /باد = باشد (التزامی) گزینۀ ( :)4نداشت ـ نبود (ماضی ساده) 2 3میخوردم ـ میخوردی ـ میخورد (ماضی استمراری) میخورم ـ میخوری ـ میخورَد (مضارع اخباری) 4 4فعلها بهترتیب :افتاده بود :ماضی بعید بیرون میآورد :ماضی استمراری نبود :ماضی ساده /میفرستاد :ماضی استمراری 0 5تبدیل کنند (تبدیل بکنند) :مضارع التزامی برهند :مضارع التزامی میبرند ـ میگویند :هر دو مضارع اخباری 3 6پادشاهی جبّار بر کسی خشم گرفتی :میگرفت لت زدی :لَت (سیلی) میزد = خشم گرفتی = خشم میگرفت شناسه «ی» ـ معنای پیشوند «می» میدهد. 2 7چوب درختان بیبر را میسوزانند :مضارع اخباری است ـ میباشد :مضارع اخباری 3 8گزینۀ ( :)1گفته آید = گفته شود گزینۀ ( :)2گفته آمد = گفته شد /گزینۀ ( :)4نبشته آمد = نبشته شد 4 9می +فعل امر = امر مستمر گزینۀ ( :)1میدار = بدار /گزینۀ ( :)2میباش = بباش گزینۀ ( :)3میده = بده 2 01واجب کردی = واجب میکرد = یای استمراری(ماضی استمراری) گزینۀ ( :)1نشاسم = نمیشناسم (مضارع التزامی) گزینۀ ( :)3شنیدستی = شنیدهای (ماضی نقلی) گزینۀ ( :)4است = میباشد (مضارع اخباری) 0 00گزینۀ ( :)1فروشد همی = میفروشد (مضارع اخباری) گزینۀ ( :)2گفتمی = میگفتم (ماضی استمراری) گزینۀ ( :)3جنبانیدی = میجنبانیدند (ماضی استمراری) گزینۀ ( :)4قناعت کردی = قناعت میکرد (ماضی استمراری) 2 02گزینۀ ( :)1نبشته آمد = نبشته شد = مجهول (کمکی) گزینۀ ( :)3شده بود :ماضی بعید /بود = فعل کمکی گزینۀ ( :)4داده آید = داده شود = مجهول (کمکی) ادبیات فارسی پاسخنامۀ دستور زبان فارسی 2 03دل شکسته آمد = کمکی نیست گزینۀ ( :)1داشتم میگفتم = ماضی مستمر /گزینۀ ( :)3پوشیده است = ماضی نقلی /گزینۀ ( :)4خواهد شد = مستقبل 2 04گفتم = ماضی ساده /بازده = امر نیست = نمیباشد = مضارع اخباری گزینۀ ( :)1گشته (است) = ماضی نقلی /گزینۀ ( :)3رسیدهای = ماضی نقلی /گزینۀ ( :)4نام کرده (است) = ماضی نقلی 0 05میافراشتند = ماضی استمراری /بود = ماضی ساده گرفته بودند = ماضی بعید /بود = ماضی ساده 3 06بود = ماضی ساده /داشته بود = ماضی بعید فرمود = ماضی ساده /نیست = نمیباشد = مضارع اخباری 0 07میگذشتند = ماضی استمراری /میگفتند :ماضی استمراری است = میباشد = مضارع اخباری /مینگارند = مضارع اخباری 4 08گردد = میگردد = مضارع اخباری خواهد = بخواهد = مضارع التزامی بگریزد = مضارع التزامی /آویزد = میآویزد = مضارع اخباری 2 09کند = بکند = مضارع التزامی گزینۀ ( :)1شود ـ میشود /است ـ میباشد = مضارع اخباری گزینۀ ( :)3روند = میروند = مضارع اخباری گزینۀ ( :)4شود = میشود = مضارع اخباری 3 21گوش کرد = ماضی ساده گزینۀ ( :)1آموختی = میآموخت = ماضی استمراری (یای استمراری) گزینۀ ( :)2زدی = میزد = ماضی استمراری (یای استمراری) گزینۀ ( :)4میکشت = ماضی استمراری 0 20گزینۀ (« :)1است» در مصرع اول مضارع اخباری است و کمکی نیست بسته است = ماضی نقلی گزینۀ ( :)2کرده بود ـ سرآورده بود = ماضی استمراری گزینۀ ( :)3دیده است ـ رسیده است = ماضی نقلی گزینۀ ( :)4کشیده است ـ آفریده است = ماضی نقلی 4 22پیدا کند ـ رسوا کند = بکند = مضارع التزامی گزینۀ ( :)1پیدا کنی = پیدا بکنی = مضارع التزامی گزینۀ ( :)2آید = میآید = مضارع اخباری گزینۀ ( :)3نتواند = نمیتواند = مضارع اخباری /بهجای آورد = بهجا بیاورد = مضارع التزامی 0 23بتا = مخفف بگذار = امر /بدرّد = مضارع التزامی بیازرد = مضارع التزامی ()112 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی 3 24خوانده گشت = خوانده شد = فعل مجهول گزینۀ ( :)1فعل شد = فعل اسنادی گزینۀ ( :)2باشد = معنای میباشد = مضارع اخباری گزینۀ ( :)4دل شکسته شد = فعل اسنادی است = است و نهاد (او) و فعل مجهول نهاد ندارد. 0 25میدهد = مضارع اخباری /شدهاند = ماضی نقلی شوند = بشوند = مضارع التزامی /بود = ماضی ساده میشدند :ماضی استمراری 4 26فرستاده بود = ماضی بعید /بینیازم کنی = مرا بینیاز بکنی = مضارع التزامی نداشت = ماضی ساده /میداد = ماضی استمراری 4 27مالمتم میکردند = ماضی استمراری /ماندهای = ماضی نقلی /میگذرانی = مضارع اخباری ترک گویی :ترک بگویی = مضارع التزامی 0 28یادآوری :سازمان سنجش گزینۀ ( )1را انتخاب نموده است ولی گویا باید گزینۀ ( )2جواب باشد گزینۀ ( )2رها کردن است و بقیّه گزینه «باقی ماندن» میباشد. 3 29فعل مجهول وجود ندارد. گزینۀ ( :)1خشم و آز = معطوف گزینۀ ( :)2داشت خود را آماده میکرد (آماده میگردانید) = چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) گزینۀ ( :)4داشت آماده میکرد ← ماضی مستمر /شده بود ← ماضی بعید /مینهاد ← ماضی استمراری پاسخنامۀ (بررسی جمله وابسته و غیر وابسته ـ نهاد و گزاره ـ شمارش جمله) 3 0هشت جمله است. قضا گفت گیر و قدر گفت ده فلک گفت احسنت و مه گفت زه شش فعل وجود دارد و دو بار «صوت» وجود دارد ـ احسنت = آفرین باد /زه :آفرین باد 0 2در این بیت فقط یک جمله وجود دارد در حالی که جملۀ مرکب حداقل دو جمله است. از وفای تو گزینۀ ( :)2اگر مجموع نشستم و اگر خرسند شدم یک روز و یک زمان بیزارم گزینۀ ( :)3مصرع اول پیرو (وابسته) و مصرع دوم پایه (هسته) کلمۀ «اگر» جزو کلمات وابستهیاز هست. گزینۀ ( :) 4مصرع اول پیرو (وابسته) و مصرع دوم پایه (هسته) ـ کلمۀ «چو» جزو کلمات وابستهساز میباشد. پاسخنامۀ دستور زبان فارسی 4 3 بیت اول :اگر از سر من قدم بازگرفتی چه شد پایه (هسته) پیرو (وابسته) بیت دوم :هرکه به در تو مرد کام دل خویش یافت پیرو (وابسته) پایه (هسته) بیت سوم :خواست که بر او جان بندد پیرو (وابسته) بیت چهارم: هرکه شراب «بلی خورد ز جام «الست» از پی محنت مست محبت شود پیرو (وابسته) پایه (هسته) 2 4گزینۀ (:)1 اگر چو قارون به گنج دست داری پرورده را دسترنج بیاموز پیرو (وابسته) پایه (هسته) گزینۀ (:)3 هر آن کس که فرزند را غم نخورد که کس غمش خورد ... پیرو (وابسته) پایه (هسته) گزینۀ (:)4 چو آواز مطرب ز کوی برآمد از عاشقان های و هوی به گردون شد پیرو (وابسته) پایه (هسته) 3 5در گزینۀ ( )1کلمۀ چو /در گزینۀ ( )2کلمۀ اگر /در گزینۀ ( )4کلمۀ چو ،جزو حروف کلمات پیرو (وابسته) میباشد. 2 6در گزینۀ ( )1کلمۀ اگر /در گزینۀ ( )3کلمۀ که /در گزینۀ ( )4کلمۀ اگر ،جزو کلمات وابستهساز هستند. 4 7کلمۀ اگر در مصرع دوم ذکر شده است. گزینۀ ( )1کلمۀ اگر /در گزینۀ ( )2کلمۀ چو /در گزینۀ ( )3کلمۀ اگر ،در زودتر ذکر شده است بعد جمله پایه (هسته) 0 8در گزینههای دیگر بهترتیب کلمات «اگر ـ گر ـ چو» جزو کلمات وابستهساز هستند. 0 9در گزینۀ ( )1دو بار از کلمات وابستهساز (اگر ـ گر) استفاده شده است. 2 01نهاد فعل «میگوید» محذوف است و کلّ عبارت «گزاره» است. 2 00سورت سرمایِ دی = نهاد /بیدادها میکرد = گزاره در گزینههای دیگر نهاد در آخر ذکر شده است. 3 02چه میرسد = باران ← نهاد /چه چیزی خشک آمد ← کشتگاه من ضمیر «من» وابسته به نهاد «کشتگاه» میباشد. 0 03تعداد جمالت عبارتند از )1 :مستان (از فعل ستاندن) )2حافظ (ای حافظ) = منادا )3همان به (همان بهتر است) فعل حذف به قرینۀ معنوی )4اندر بند بود کلمۀ «همان» نهاد برای جمله سوم است (همان بهتر است) و «دیوانه» نهاد برای جملۀ آخر نهاد است ()111 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی (دیوانه اندر بند بود). گزاره نهاد )1 3 04گو (فعل) )2مکن (فعل) )3واعظ (ای واعظ = منادا) )4رفت (فعل) )5چه بندی (میبندی = فعل) )6رفت )7رفت گزینۀ ( :)1میداد /نه آنم (آن نیستم) /باور کنم = سه جمله گزینۀ ( :)2گشتی /ای حافظ (منادا) /در نگرفت /گفتیم = چهار جمله گزینۀ ( :)4خراباتم (خرابات هستم) دایم است /هست /نیست = چهار جمله 0 05در گزینههای دیگر بهترتیب :کلماتِ «اگر ـ تا ـ گر» جزو کلمات وابستهساز وجود دارد. 3 06گر دلی از غمزه دلدار باری برد پیرو (وابسته) در گزینههای دیگر جملۀ پیرو (وابسته) بعد از پایه (هسته) ذکر شده است. 0 07 هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد خداش در همه حال از بد نگه دارد پیرو (وابسته) پایه (هسته) چه کس نگه دارد؟ ← هر آنکه (نهاد) /چه کس از بال نگه دارد؟ ← خدا (نهاد) 0 08در گزینههای دیگر بهترتیب« :گر» ـ «که» جزو کلمات وابستهساز هستند. 3 09در گزینههای دیگر بهترتیب« :گر» ـ «که» جزو کلمات وابستهساز هستند. 3 21در گزینۀ (« :)3عبدالحسین زرینکوب» نهاد است کلمۀ «دکتر» وابستۀ پیشین (شاخص) و کلمات «ادیب و محقق برجستۀ معاصر ایران» صفات و مضافالیهِ «زرینکوب» میباشد و کلمات بعد از آن گزاره میباشد. 0 20در گزینههای دیگر بهترتیب« :گر» ـ «که» جزو کلمات وابستهساز هستند. یادآوری :کلمه «که» در مصرع اول حذف شده است هر کجا «که» آن شاخص نرگس بشکفد. پاسخنامه (مبحث انواع حروف) 0 0رجوع به درسنامه /سحرگاهان ـ پاییزان = زمان جانان :منسوب به جان /خواهان :حالت /سپاهان = دیلمان :مکان 4 2سحرگاهان :زمان خوبان = هزاران = امیدواران = نشان جمع 0 3جانان و بابکان = نسبت /بقیه گزینهها زمان میباشد. پاسخنامۀ دستور زبان فارسی 2 4کاویان :منسوب به کاوه /جانان :منصوب به جان گیالن ـ سپاهان = مکان /خاهان ـ خندان :حالت سحرگاهان ـ بهاران :زمان 2 5بخردان ـ سوارکاران ـ ایرانیان ـ مربیان خواهان ـ خندان ـ قدمزنان ـ روان (رو +ان) = حالت پاییزان ـ شامگاهان = زمان /کوهان = شباهت 3 6سپاهان = گیالن = جمع کوهان :شباهت /پاییزان :زمان /نمایان :حالت 0 7سواران = جمع سپاهان :مکان /بامدادان = پاییزان = زمان 8 0 زمان مکان ان فاعلی 0 9رجوع به درسنامه مر این قیمتی :نشان تأکید 4 01حرف «گر» در این دو گزینه معنای حرف «یا» میدهد تو شاهی وگر (یا) اژدهاپیکری /وگر (یا) جنگ ایران و کابلستان 0 00گزینۀ ( :)1دو حرف اضافه برای یک کلمه نشان تأکید میباشد که از ویژگیهای سبکی است. گزینۀ ( :)2به بند کمر بر = بر کمربند /گزینۀ ( :)3به جمشید بر = بر جمشید گزینۀ ( :)4به کوی اندرون (در) = در کوی 0 02را = فک اضافه ـ سر جوان از کبر و پندار مست گزینههای دیگر حرف «را» نشان حرف اضافه است. گزینۀ ( :)2پدر را جفا کرد ← به پدر جفا کرد گزینۀ ( :)3برای کسی تیغ قهر اجل در قفاست /گزینۀ ( :)4عاجیی به من شانۀ عاج داد 2 03جوان را = به جوان گزینۀ ( :)1امر معروف دامن من را گرفت = را فک اضافه گزینۀ ( :)3بهره جهان از آن کار ؟؟ آمد = رای فکّ اضافه گزینۀ ( :)4دهان طمع نهچندان باز است = رای فکّ اضافه 0 04رقّتی در دل من آمد = را فک اضافه گزینۀ ( 2و 3و :)4رای نشانه یا مفعولی است. گزینۀ ( :)2چه کسی را از پای درآرد ← کسی را گزینۀ ( :)3چه چیز را به دو نیم کرد ← دل را گزینۀ ( :)4چه کسی را میکشت؟ خویشتن را از درد میکشت 3 05کسان را درم داد ← به کسان درم داد = متمم گزینۀ ( :)1چه کسی را ستانی ← مرا = مفعول ← نشانه مفعولی ()111 دکتر حسینی یکتا ادبیات فارسی گزینۀ ( :)2چه کسی را به من بازدهی ← مرا = مفعولی گزینۀ ( :)4بسپار مرا ← چه کسی را بسیار = مرا = مفعولی 4 06جهان را سراسر = سراسرِ جهان = را فک اضافه گزینۀ ( :)1کاوه را = به کاوه ← رای اضافه گزینۀ ( :)2خرد را ← به خرد = رای اضافه گزینۀ ( :)3یکی را ← به یکی (متمم) = رای اضافه 0 07ماهان = منسوب به ماه /کوهان = منسوب به کوه 3 08درمک :تصغیر (درم کم) 4 09سالح = سلیح = مزیح /حالم = حلیم امّا کلمه «سلیم» ربطی به سالم ندارد. 3 21رمزوراز ربطی به اسم اتبّاعی مرکب ندارد .در اسم ابتاعی مرکب کلمۀ دوم معنا نمیدهد. 0 20اسالمی = اسلیمی 3 22پی سپر یک کلمه است و صفت فاعلی است و با کلمۀ «سپر» متفاوت است. در گزینههای دیگر بهترتیب :یخچال ـ زین ـ رکاب = هممعنای قدیم را حفظ کردهاند هم معنای جدید را 3 23سوگند در زمان قدیم نوعی «گوگرد» و امروز قسم گزینۀ ( :)1سوفار :کلمهای که از زبان امروزی حذف شده است. گزینۀ ( :) 2سپر :هم معنای قدیم (وسیلۀ دفاعی) و هم معنای جدید (سپر ماشین) مورد استفاده قرار میگیرد 0 24کلمه کثیف (کلفت و آمیخته شده ـ چرک) برگستوان و سوفار کلماتی هستند که امروز کاربرد ندارند. 3 25گزینۀ ( :)1کافی ـ کفایت ـ بس /دبیر :نویسنده ـ معلّم گزینۀ ( :)2رعنا :زن احمق ـ خوشقامت گزینۀ ( :)3کثیف /گزینۀ ( :)4شوخ :چرک ـ اهل شوخی و طنز 0 26سوفار :دهانۀ سر 2 27کلمۀ سوگند 0 28زین 4 29سوداگر کلمهای است که معنای پیشین خود را از دست داده و معنی جدید پذیرفته است. گزینۀ ( :)1دستار (عمّامه) /گزینۀ ( :)2برگستوان (نوعی جامه جنگی) گزینۀ ( :)3فتراک (تسمه بند) /گزینۀ ( :)4سوداگر (تاجر) 4 31کلمۀ «دستور» در زمان قدیم معنای «وزیر ـ راهنما ـ اجازه» میداد و امروز به معنای «فرمان» میباشد. 3 30رکاب اسب ـ رکاب ماشین 2 32پاییز زیرگروه «فصل» میباشد. پاسخنامۀ دستور زبان فارسی 0 33طاعت و مطاوعت :همخانواده از یک ریشه میباشد. طوع :طاعت ـ مطاوعت /و هممعنا میباشد. گزینۀ ( :)4اشتیاق و مشتاق همخانواده میباشد امّا هممعنی نمیباشد. 4 34ازلی و ابدی :معنا متفاوت است (ازل :زمان بیآغاز ابد :زمانی که پایان ندارد) 3 35مستغنی و محتاج (بینیاز ـ نیازمند) متضاد میباشد. ادبار :بدبختی /اقبال :خوشبختی /بقیه کلمات ترادف میباشد. 2 6یل و دالور هممعنی میباشد و ترادف است. 0 37کلمات گزینه متضاد میباشند امّا گزینههای دیگر بعضی از کلماتش ترادف دارد مترادف هستند. گزینۀ ( :)2هزاهز و غریو /گزینۀ ( :)3سداست و رواس /ابطال و الغا 4 38کلمۀ «دبیر» در قدیم به معنای «نویسنده» و امروز به معنای «معلّم» میباشد. 2 39گزینههای دیگر «تضمّن» میباشد. گزینۀ (« :)2ترادف» میباشد. 4 41گزینۀ ( :)1طین (گل و خاک) ـ تین (انجیر) گزینۀ ( :)2خان (بخوان) ـ خوان (سفره ـ مرحله گزینۀ ( :)3زمان (وقت) ـ ضمان (ضمانت) 3 40گزینۀ ( :)1قدر (ارزش) ـ عذر (مکر) /گزینۀ ( :)2حور (زیبارو) ـ هور (خورشید) /گزینۀ ( :)4عیار (وسیلۀ سنجش) ـ ایار (ماهی معادل خرداد) 0 42گزینۀ ( :)2صواب (درست) ـ ثواب (پاداش) گزینۀ ( :)3سمن ـ ثمن /گزینۀ ( :)4اسیر ـ اثیر (کرۀ آتش) ()111