Uploaded by Soheil Gholami

دستور زبان فارسی-1400.11.03

advertisement
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫عزیزانِ من‬
‫قبل از پرداختن به مبحث نقش بیان چند نکته بسیار نیاز است تا بدانیم چه مسیری را طی میکنیم که عبارتند از‪:‬‬
‫‪ .1‬در بررسی نقشها‪« ،‬دام تستی» در توضیحاتِ تستها مفصّل بیان خواهد شد به بیان دیگر قواعد گفته شده در «درسنامه» زمانی کامل‬
‫است که توضیحات تستیِ همان مبحث را در پاسخنامه بخوانید‪.‬‬
‫‪ .2‬تقسیمبندی نقشها به سه گروه «الف ـ ب ـ ج» علّت علمی ندارد ولی در هنگام بررسی تستها سعی کنیم با گروه «الف» ردّ گزینه کنیم‬
‫بعد به گروه «ب» بپردازیم و چنانچه نیاز بود به نقشهای گروه «ج» بپردازیم‪.‬‬
‫‪ .3‬زمانی همۀ نکات و دام تستی کامل میشود که تمام مباحث را بررسی کرده باشیم بهعنوان مثال مباحث «نقشها ـ چندجزئی ـ شیوه بالغی‬
‫ـ نقش تبعی و انواع حذف» ارتباط تنگاتنگی با هم دارند‪.‬‬
‫مبحث نقشها (تقسیم بندی نقشها به گروه «الف»‪« ،‬ب»‪« ،‬ج»)‬
‫الف‬
‫ج‬
‫ب‬
‫‪ )1‬صفت (وصفی)‬
‫‪ )5‬قید‬
‫‪ )7‬نهاد‬
‫‪ )2‬مضافالیه (اضافی)‬
‫‪ )6‬بدل‬
‫‪ )8‬مسند‬
‫‪ )3‬متمّم‬
‫‪ )9‬مفعول‬
‫‪ )4‬معطوف‬
‫‪ )11‬منادا‬
‫بررسی نقشهای گروه الف‪:‬‬
‫‪ )1‬صفت (وصفی)‬
‫‪ )2‬مضافالیه (اضافی)‬
‫هر کلمهای که قبلش کسره باشد یا صفت است یا مضافالیه‪ ،‬کسره را در ذهن خود حذف میکنیم و بین دو کلمه «چگونه است» قرار‬
‫میدهیم اگر معنا بدهد نقش کلمۀ دوم «صفت» است در غیر اینصورت نقش کلمه دوم «مضافالیه» میباشد‪.‬‬
‫برای مقایسه‪:‬‬
‫الف) آتشِ سوزان (آتش چگونه است = سوزان است ← معنا میدهد)‬
‫صفت‬
‫ب) آتشِ عشق (آتش چگونه است = عشق است ← معنا نمیدهد)‬
‫مضافالیه‬
‫چند یادآوری (در تشخیص صفت از مضافالیه)‬
‫‪ .1‬میتوان به آخر ترکیب از فعل «است» یا «هستند» استفاده کرد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬سرزمینِ پهناور (سرزمین پهناور است) ← معنا میدهد‬
‫صفت‬
‫سرزمینِ بزرگان (سرزمین بزرگان است) ← معنا نمیدهد‬
‫مضافالیه‬
‫میتوان به کلمات دوم نشان «تر» یا «ترین» اضافه نمود‪ .‬مثال‪ :‬اندیشۀ واال (واالتر ـ برتر)‬
‫صفت‬
‫‪ .2‬اگر کلمۀ درم مصدر زبان عربی یا جمع باشد کلمۀ دوم مضافالیه میباشد‪.‬‬
‫عاملِ اعتقادِ ادیان (هر دو کلمه مضافالیه میباشد‪).‬‬
‫مصدر عربی جمع‬
‫(‪)1‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ .3‬کسره کلماتِ‪ :‬برایِ ـ بدونِ ـ همه یِ ـ مثلِ ـ مانندِ ـ و کلماتِ از این دسته که مفصّل بیان میشود تأثیری در نقش صفت و مضافالیه ندارد‬
‫(در مبحث ترکیب وصفی و اضافی) بیان خواهد شد‪.‬‬
‫‪« .4‬تله تستی» حرف «را» فک اضافه که سبب فاصله بین مضاف و مضافالیه میشود‪( .‬در بررسی انواع «را» بیان خواهد شد‪).‬‬
‫مثال‪ :‬مرزبان را مشتری جز گوش نیست (مشتری زبان جز گوش نیست)‬
‫مضافالیه‬
‫‪ .5‬ضمایر متصل میتواند نقش مضافالیه بپذیرد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد (سخنِ من)‬
‫مضافالیه‬
‫‪ .6‬در شناخت صفت از مضافالیه میتوان به کلمه اول «ی» اضافه نمود اگر معنا بدهد نقش کلمه دوم صفت است به عنوان مثال‪:‬‬
‫انسان واالمقام = انسانی واالمقام‬
‫صفت‬
‫‪ .3‬نقش متمّم‬
‫هر کلمهای که بعد از حروف اضافه بیاید نقش آن متمّم است‪.‬‬
‫حروف اضافه عبارتند‪ :‬از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ برای ـ مثلِ ـ مانند ـ به کردار ـ چون (چو) ـ همچون (همچو) ـ سان (بهسانِ بَرْسانِ) ـ بهرِ ‪...‬‬
‫مثال‪ :‬برای دوستم کتابی از فروشگاه خریدم‬
‫متمم‬
‫متمم‬
‫یادآوری‪:‬‬
‫‪ .1‬حرف چون (چو) اگر معنای مانند بدهد حرف اضافه است‪.‬‬
‫برای مقایسه‪:‬‬
‫چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان ‪ /‬چو علی که میتواند که به سر بَرَد وفا را‬
‫مانند متمم‬
‫وقتی‬
‫‪ .2‬حروف اضافه میتواند به شکل مخفف ذکر شود‪ .‬مثال‪ :‬از (ز) ـ چون (چو)‬
‫‪ .3‬کلمۀ «بهر» هم میتواند حرف اضافه باشد و هم میتواند اسم باشد در نثر قدیم گاهی اوقات به جای کلمۀ «بهره» از «بهر» استفاده میشود‬
‫که در چنین صورتی حرف اضافه نیست بلکه اسم است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬غم آمد جهان را از این کار بهر ‪( /‬بهره جهان از این کار غم شد)‬
‫امّا اگر به معنای «برایِ» باشد حرف اضافه است‪ .‬مثال‪ :‬از بهر غرامت جامهات بیرون کنم‬
‫حرف «بی» میتواند حرف اضافه باشد و آن زمانی که معنای «بدون» باشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬بی همگان بهسر شود ‪ /‬بی تو بهسر نمیشود‪.‬‬
‫حرف متمم‬
‫حرف متمم‬
‫(‪)2‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ .4‬کلمات «نزد ـ نزدیک» اگر معنای دیدگاه‪ ،‬عقیده باشد حرف اضافه است‪ .‬مثال‪ :‬نزد من اعتباری ندارد ← به عقیده من‬
‫‪ .5‬همچنین حرف «اِلّا» و «مگر» معنای «جز» بدهد حرف اضافه است‪ .‬مثال‪ :‬تمام جلسات اِلّا جلسه آخر را حضور داشتم‪.‬‬
‫‪ .6‬کلمه «که» اگر به معنای «از» باشد حرف اضافه است‪ .‬مثال‪ :‬عمل به که سخن (عمل بهتر از سخن) حرف اضافه است‪.‬‬
‫از متمم‬
‫(«درد دل» ← تذکر است حرف اضافه (بهغیر از «چون») در آزمون کنکور محور سؤال طراح نمیتواند باشد ولی از بابت تذکّر حتماً مروری‬
‫میکنیم»)‬
‫‪ .7‬حرف «تا» اگر معنای مسافت را بدهد حرف اضافه است‪ .‬مثال‪ :‬از خانه تا مدرسه با هم بودیم‪.‬‬
‫متمم‬
‫«یادآوریهای مهم»‬
‫‪« .1‬تله تستی»‪ :‬حرف «را» گاهی اوقات معنای حروف اضافه (از ـ به ـ برای‪ )... ،‬میدهد در چنین صورتی کلمۀ قبل از حرف «را» متمم میباشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬حکیمی را پرسیدند (از حکیمی پرسیدند) ‪ /‬دوستم را گفتم درس بخوان (به دوستم)‬
‫متمم‬
‫متمم‬
‫‪ .2‬همچنین گاهی اوقات حرف اضافه حذف میشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند (به من آب حیات دادند)‬
‫متمم‬
‫(این موضوع در مبحث نقش ضمیر بررسی شده است)‬
‫ی سبکی بوده است) که برای تأکید ذکر میشد‪.‬‬
‫همچنین در شعر و نثر قدیم گاهی اوقات دو حرف اضافه برای یک کلمه ذکر میشد (ویژگ ِ‬
‫مثال‪ :‬به شهر اندرون هرکه برنا بُدند ← (در شهر)‬
‫متمم‬
‫یادآوری (انواع متمم)‬
‫بررسی انواع متمم از کتاب نظام جدید حذف شده است ولی چون در مباحث نقشها و چندجزئی تأثیرگذار است بیان خواهد شد (رجوع به‬
‫مبحث چندجزئی)‬
‫و امّا یادآوری آخر‪ :‬گاهی اوقات حرف اضافه با کلمه بعد از خود بهصورت مرکب ذکر میشود‪ .‬مثل‪ :‬بهعنوانِ ـ درباره ـ درخصوص ـ از لحاظ ـ ‪...‬‬
‫‪ .4‬نقش معطوف‬
‫کلمهای که بعد از حرف «واو» عطف میآید به آن معطوف گویند‪.‬‬
‫مثال‪:‬‬
‫‪ )1‬کتاب و دفتر خریدم‬
‫عطف معطوف‬
‫(‪)3‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ )2‬فرزانگان و دیوانگان از کلمات مورد استفاده شعر فردوسی میباشد‪.‬‬
‫معطوف‬
‫یادآوری ‪ :1‬انواع واو وجود دارد که عبارتند از‪ )1 :‬واو عطف ‪ )2‬واو ربط ‪ )3‬واو قسم ‪ )4‬واوی که جزو وند میباشد ‪ )5‬واو معیّت (همراهی)‬
‫(رجوع به انواع واو)‬
‫واو عطف بین کلمات نقشپذیر ذکر میشود (به عبارت دیگر قبل یا بعد آن فعل نیست)‪ .‬امّا واو ربط دو جمله را به هم مرتبط میکند‪.‬‬
‫مثال‪ :‬حسین بیقرار و ناراحت است‪.‬‬
‫یادآوری ‪ :2‬گاهی جمله جابهجا میشود باید اول جمله را مرتب کنیم بعد به نوع «واو» بپردازیم‪.‬‬
‫مثال‪ :‬دیدم دیروز دوستم را و با او حرف زدم = دیروز دوستم را دیدم و با او حرف زدم)‬
‫ربط‬
‫یادآوری ‪ :3‬واو میانوند ربطی به واو عطف ندارد‪ .‬مثل‪ :‬گفتوگو ـ رازونیاز‬
‫مثال‪ :‬چو خواهی که پیدا کنی گفتوگوی ← واو میانوند‬
‫یادآوری ‪ :4‬ویرگول و حرف «یا» اگر بتواند به جای حرف واو استفاده شود جزو حروف عطف میباشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬کتاب یا دفتر ‪ /‬کتاب‪ ،‬دفتر و قلم خریدم (کتاب و دفتر)‬
‫معطوف معطوف‬
‫عطف معطوف‬
‫بررسی انواع «واو» (رجوع به مبحث حروف)‬
‫یادآوری‪« :‬تله تستیِ» نقش معطوف در مبحث نقش تبعی بیان خواهد شد‪.‬‬
‫‪ .5‬نقشهای گروه «ب»‬
‫‪ )5‬بدل و ‪ )6‬نقش‬
‫دو نقشی هستند که اگر از ارکان جمله حذف شوند تأثیری در روند جمله ندارند‪.‬‬
‫‪ )5‬بدل‪ :‬بیان شد که حذف بدل تأثیری در روند جمله ندارد منتهی بدل در مورد کلمۀ قبل خود توضیح میدهد بهعنوان مثال‪:‬‬
‫‪ .1‬دوستم حسین آمد (دوستم آمد)‬
‫بدل‬
‫امام اول ما علی (ع) پرچمدار میباشند‪( .‬امام اول ما پرچمدار والیت میباشند)‬
‫بدل‬
‫یادآوری‪ :‬بدل میتواند عبارت باشد (غالباً در چنین حالتی قبل و بعد آن عالمت «‪ »،‬میآید‪).‬‬
‫مثال‪ :‬حافظ‪ ،‬شاعر بزرگ قرن هشتم‪ ،‬از نوابغ روزگار است‪( .‬حافظ از نوابغ روزگار است)‬
‫بدل‬
‫‪ .2‬نقش بدل میتواند به شکل ضمیر باشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬تو خود میدانی (تو میدانی) ‪ /‬ما همه میدانیم (ما میدانیم)‬
‫بدل‬
‫بدل‬
‫‪ .3‬بدل در شعر و نثر قدیم به شکل «کاو ـ کو» دیده شده است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬هر کسی کو دور ماند از اصل خویش (هر کسی که او)‬
‫بدل‬
‫(‪)4‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ . 4‬در عباراتی مثل‪ :‬عشق یعنی صمیمیت ـ دوستی یعنی ایثار ـ ربطی به بدل ندارد در اصل بوده‪ :‬عشق صمیمیت است ـ یعنی کلمه بعد از‬
‫«یعنی» نمیتواند بدل باشد‪.‬‬
‫‪ .5‬هر کلمهای که کلمههای قبل خود را توضیح میدهد دلیل بر نقش «بدل» نیست باید حذف آن تأثیری در روند جمله نداشته باشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬سعدی شاعر بزرگ قرن هفتم میباشد (اگر «شاعر بزرگ قرن هفتم» حذف شود جمله بیمعنا میشود)‬
‫‪ .6‬نقش قید‬
‫در تعریف قید بیان شد که حذف قید تأثیری در روند جمله ندارد کلمه یا ترکیباتی که معنای زمان ـ مکان ـ حالت یا چگونگی ـ شک و یقین‪،‬‬
‫تأیید‪ ،‬نفی و ‪ ...‬را میدهد‪.‬‬
‫برای مقایسه‪ :‬الف) من خندان آمدم (خندان حالت را میرساند و میتواند از جمله حذف شود)‬
‫من آمدم (چگونه آمدی = خندان)‬
‫ب) من خندان بودم (من بودم = جمله بیمعنی میشود)‬
‫خندان نمیتواند قید باشد (نقش مسند دارد)‬
‫برای مقایسه الف) من شب را با دوستم سپری کردم‬
‫ب) من شب به خانۀ دوستم رفتم‬
‫قید‬
‫کلمۀ «شب» معنای زمان میدهد امّا فقط در جمله دوم قید است حذف آن از جمله اول‪ ،‬ارکان جمله را به هم میریزد)‬
‫یادآوری‪ :‬قید میتواند یک عبارت باشد‪ .‬مثال‪:‬‬
‫او سوار بر اسب‪ ،‬پیشاپیش سپاه دشمن حرکت میکرد‪.‬‬
‫قید‬
‫قید‬
‫نقشهای گروه «ج»‬
‫‪ .7‬نهاد‬
‫مهمترین رکن جمله است که یا انجام دهنده کاری است یا حالتی به آن نسبت داده میشود‪ .‬مثال‪:‬‬
‫نهاد ← من‬
‫ــ من به هر جمعیتی ناالن شدم‬
‫نهاد ← او‬
‫ــ او در خانه با نهایت آرامش مُرد‬
‫یادآوری‪:‬‬
‫‪ .1‬ضمایر منفصل (من ـ تو ـ او ـ ما ـ شما ـ ایشان) میتواند نهاد جمله باشد‪.‬‬
‫ما رفتیم‬
‫من رفتم‬
‫شما رفتید‬
‫تو رفتی‬
‫آنها رفتند‬
‫او رفت‬
‫‪ .2‬اگر ضمایر منفصل نباشد میتواند محذوف باشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬جفت بدحاالن و خوشحاالن شدم = نهاد ← من (محذوف)‬
‫‪ .3‬در صیغه سوم (مفرد یا جمع) اگر ضمیر منفصل وجود نداشت میتواند به شکل اسم ظاهر شود‪.‬‬
‫(‪)5‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫مثال‪ :‬هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش ‪ /‬باز جوید روزگار وصل خویش‬
‫چه کسی دور ماند ← هر کسی ← نهاد ‪ /‬باز جوید ← چه کسی باز جوید ← نهاد او (محذوف)‬
‫‪ .4‬نهاد در صیغه سوم شخص مفرد و جمع در جواب چه کسی یا چه چیزی میآید‪.‬‬
‫مثال‪ :‬درنیابد حال پخته هیچ خام ← چه کسی درنیابد هیچ خام ← نهاد‬
‫‪ .5‬نهاد در فعل امر مفرد (ضمیر منفصل «تو») میباشد اگر ضمیر منفصل «تو» وجود نداشت ضمیر محذوف (تو) میباشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬روزها گر رفت گو رو باک نیست ‪ /‬تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست‬
‫نهاد فعلهای «گو» و «رو» ضمیر محذوف (تو) میباشد‪.‬‬
‫نهاد فعل «بمان» ← ضمیر «تو» میباشد‪.‬‬
‫‪ .6‬آیا میتواند جملهای نهاد نداشته باشد؟ بله‬
‫کلمات «باید» و «میتوان» اگر با فعل سوم شخص ذکر شود نهاد محذوف است‪.‬‬
‫مثال‪:‬‬
‫میتوان حرف او را باور داشت = نهاد وجود ندارد‬
‫‪ .7‬ضمایر پرسشی ـ اشاره ـ مشترک هم میتوانند نهاد باشند‪.‬‬
‫مثال‪ :‬همچونی زهری و تریاقی که دید؟‬
‫که ← نهاد (که = چه کسی)‬
‫‪ .8‬نهاد میتواند یک عبارت باشد (از تشکیل چند کلمه باشد)‬
‫مثال‪ :‬بر آسمان پریدن کار دشواری است (چه چیز کار دشواری است = در آسمان پریدن)‬
‫نهاد‬
‫‪ .7‬نقش مسند‬
‫اسم‪ ،‬صفت و یا حالتی میباشد که به نهاد ـ مفعول و گاهی اوقات به متمّم نسبت داده میشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬هوا سرد بود ← صفت «دانا» به نهاد «هوا» نسبت داده شده است‪.‬‬
‫ــ همه او را شجاع نامیدند ← صفت «شجاع» به مفعول «او» نسبت داده شده است‪.‬‬
‫ــ در میان جمع به او دکتر میگویند ← اسم «دکتر» به متمم «او» نسبت داده شده است‪.‬‬
‫یادآوری‪:‬‬
‫‪ .1‬در پیدا کردن مسند اول باید به فعل جمله مراجعه کنیم باید فعلهای جمله اسنادی باشد مثل‪ :‬است ـ بود ـ باشد ـ شد ـ گشت و ‪...‬‬
‫یا فعلهای‪ :‬دانستن ـ خواندن ـ نامیدن ـ گردانیدن ‪( ...‬رجوع به مبحث چندجزئی)‬
‫(تمام نکات جملۀ اسمیه یا فعلهای اسنادی با تذکرات خاصّ آن مفصالً در مبحث چندجزئی بیان خواهد شد)‬
‫‪ .2‬اگر جملۀ اسنادی وجود داشت به دنبال مسند میگردیم در پیدا کردن مسند تعاریف زیادی وجود دارد بهعنوان مثال کلمات «چه» ـ «که»‬
‫ـ «چگونه» به فعل اسنادی نسبت دهیم و مسند آشکار میشود بهعنوان مثال‪:‬‬
‫(‪)6‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫هوای کشور در مقایسه با روزهای قبل خیلی سرد است = هوا چگونه است؟ سرد است‪.‬‬
‫مسند‬
‫‪ .3‬امّا روش فوق‪ ،‬الگوی مطمئنی نیست بلکه در بررسی مسند‪ ،‬نقشهای گروه «الف» و «ب» را در ذهن جدا میکنیم بعد به مسند فکر میکنیم‪.‬‬
‫مثال‪ :‬آسمانِ پرستاره و درخشان بسیار زیبا و دلچسب است‪.‬‬
‫در این جمله اگر بخواهیم الگوی فوق حرکت کنیم کلمات «پرستاره ـ درخشان ـ زیبا ـ دلچسب» همگی میتوانند «مسند» باشند‪.‬‬
‫آسمان پرستاره است ـ آسمان درخشان است ـ آسمان زیبا است‪.‬‬
‫حال اول نقشهای گروه «الف» را جدا میکنیم‪:‬‬
‫پرستاره و درخشان و دلچسب = را از جمله حذف میکنیم (زیرا قبل این کلمات «کسره» و «واو» وجود دارد (یعنی نقشهای گروه الف)‬
‫صفت صفت معطوف‬
‫جمله باقیمانده‪ :‬آسمان بسیار زیبا است ← آسمان چگونه است؟ زیبا (مسند)‬
‫مسند‬
‫‪ .4‬متمم به جای مسند‪ :‬اگر کلمهای برای جایگزین کردن مسند وجود نداشت از حرف اضافه ‪ +‬متمم به عنوان مسند استفاده میشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬من در خانۀ دوستِ عزیز خود بودم = (جمله باقیمانده) = من‬
‫نهاد حرف متمم مضافالیه صفت مضافالیه‬
‫اضافه‬
‫حال مجبور میشویم از حرف اضافۀ «در» ‪ +‬متمم «خانه» بهعنوان مسند استفاده کنیم‪ .‬من در خانه بودم‬
‫نهاد مسند فعل‬
‫یادآوری‪:‬‬
‫‪ . 1‬در پیدا کردن مفعول اول به فعل جمله توجّه شود فعل جمله باید متعدّی باشد‪ .‬اگر بر روی فعل از عبارت «چه کسی را» یا «چه چیزی را»‬
‫استفاده کنیم معنا بدهد‪ .‬در غیر اینصورت مفعول نمیپذیرد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬کز نیستان تا مرا ببریدهاند ‪ /‬از نفیرم مرد و زن نالیدهاند‬
‫ــ مرا ← مفعول (چه کسی را ببریدهاند = مرا)‬
‫ــ مصرع دوم فعل «نالیدهاند» مفعول نمیپذیرد (چه چیزی را یا چه کسی را نالیدهاند = معنا نمیدهد)‬
‫ــ کزین پس به کنجی نشینم چو مور ‪ /‬که روزی نخورند پیالن به زور‬
‫ــ روزی ← مفعول (چه چیزی را نخورند ← روزی را ← مفعول)‬
‫مصرع اول فعل «نشینم» متعدی نیست (چه کسی را یا چه چیزی را نشینم ← معنا نمیدهد)‬
‫‪ .2‬در بعضی از فعلها مفعول بهصورت عبارت یا جمله و حتی جمالت میآید (فعلهای مثل‪ :‬گفت ـ شنید ـ پرسید ‪)...‬‬
‫مثال‪ :‬که گفتت برو دست رستم ببند ← مفعول (چه چیزی را به تو گفت؟ برو دست رستم ببند)‬
‫و از من پرسید از حوادث اخیر خبری داری‬
‫از حوادث اخیر خبری داری ← مفعول (چه چیز را پرسید؟ از حوادث اخیر خبری داری ← مفعول)‬
‫یادآوری‪ :‬خبری ← مفعول (یعنی جملۀ دوم که مفعول است دارای ارکان نهاد ـ مفعول میباشد ـ خبری را داری)‬
‫بشنو از نی چون شکایت میکند ‪ /‬از جداییها حکایت میکند‬
‫از نی چون حکایت میکند ‪ ← ...‬مفعول (چه چیز را بشنو ← از نی ‪)...‬‬
‫‪ .3‬حرف «را» همیشه نشان مفعول نیست (میتواند فک اضافه یا اضافه باشد‪ .‬رجوع به حروف) برای مقایسه‪:‬‬
‫(‪)7‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫■ معلمی را شنیدم ← از معلمی ← متمم‬
‫■ جهانآفرین را به دل دشمن است ← به دل دشمنِ جهانآفرین است ← مضافالیه‬
‫■ زاغ چو دید آن ره و رفتار را ← چه چیز را دید ← آن ره و رفتار را ← مفعول‬
‫‪ .4‬مفعول میتواند به شکل ضمیر متصل ذکر شود‪ .‬مثال‪:‬‬
‫دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند ← مرا نجات دادند ← مفعول‬
‫«دردِ دل»‬
‫داوطلب عزیز در پیدا کردن نقش مفعول‪ ،‬اول نقشهای گروه «الف» و «ب» را بررسی کنید بعد به نقش مفعول فکر کنید‪.‬‬
‫مثال‪ :‬دوست دوران سربازیم حمید را دیدم ← در این مثال «حمید» بدل است و نباید با مفعول اشتباه شود و کلمه «دوست» دوران سربازی‬
‫«مفعول» است‪.‬‬
‫‪ .01‬نقش منادا‬
‫کلمهای که در جمله مورد خطاب واقع میشود (یک گروه اسمی است) و بعد از نشانههای ندا‪ :‬ای‪ ،‬یا‪ ،‬الف ندا ذکر میشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم ← آفتاب‬
‫منادا‬
‫سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز ـ سعدی‬
‫منادا‬
‫یادآوری‪:‬‬
‫‪ .1‬حروف ندا دیگری هم وجود دارند که عبارتند از‪ :‬ایا ـ های ـ آهای ‪...‬‬
‫مثال‪ :‬های خیرهسر شدی ← ای فالنی خیرهسر شدی‬
‫‪ .2‬گاهی اوقات حرف ندا حذف میشود در چنین حالتی اگر در آغاز حمله باشد مکثی ایجاد میشود و اگر در وسط جمله باشد قبل و بعد آن‬
‫مکث وجود دارد‪.‬‬
‫مثال‪:‬‬
‫ــ سعدی به روزگان مهری نشسته بر دل ← ای سعدی ← منادا‬
‫ــ گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد؟ ای سعدی روی سرخ تو را که زرد کرد؟‬
‫در مثال فوق قبل و بعد کلمۀ «سعدی» مکث وجود دارد‪.‬‬
‫‪ .3‬گاهی اوقات منادا حذف میشود که در چنین حالتی بعد از حذف ندا «ای» مکثی وجود دارد که میتوان به جای مکث از کلمۀ «کسی که»‬
‫(برای انسان) یا «چیزی که» (غیر انسان) استفاده کرد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم ← ای کسی که از خیال و قیاس و گمان و وهم برتر هستی‬
‫ای خرّم از فروغ رخت اللهزار عمر ← ای کسی که از فروغ رخت اللهزار عمر خرم است‬
‫‪ .4‬حواسمان باشد صوت (شبهجمله) با منادا اشتباه نشود (رجوع به مبحث جمله)‬
‫مثل‪ :‬ای دریغا ـ دریغا ـ دردا ـ (یعنی درد میکشم ـ ‪)...‬‬
‫(‪)8‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ .5‬حرف «الف» در نثر قدیم همیشه داللت بر منادا نیست بلکه نشان تعجّب و شگفتی است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬بزرگا که شما دو تنید ← شما دو تن چقدر بزرگید (منادا وجود ندارد)‬
‫بررسی نقش ضمایر متصل «م ـ ت ـ ش ـ مان ـ تان ـ شان)‬
‫ضمایر سه نقش میپذیرند‪ )1 :‬مضافالیه ‪ )2‬متمم ‪ )3‬مفعول‬
‫اول به سراغ نقش مضافالیه میرویم ضمیر متصل را تبدیل به ضمیر منفصل میکنیم (م‪ :‬من ‪ /‬ت‪ :‬تو ‪ /‬ش‪ :‬او ‪ /‬مان‪ :‬ما ‪ /‬تان‪ :‬شما‬
‫شان‪ :‬ایشان) و قبل ضمایر کسره میگذاریم و جمله را کامل میخوانیم اگر اجزای جمله به هم نریزد نقش آن مضافالیه میباشد‪ .‬مثال‪ :‬تا‬
‫رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم (رفتنِ او را ببینم و گفتنِ او را بشنوم)‬
‫یادآوری‪ :‬بعد از ضمیر «او» حرف «را» میباشد و ربطی به نقش مفعول ندارد (در اصل بوده‪ :‬رفتن را ببینم = رفتنِ او)‬
‫اگر نقش «مضافالیه» نبود به سراغ نقش «متمم» میرویم ضمایر متصل را تبدیل به ضمیر منفصل میکنیم و قبل ضمایر حروف اضافه مثل‪:‬‬
‫برای ـ از ـ به ‪ ...‬قرار میدهیم اگر اجزای جمله به هم نریزد «متمم» میباشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند ←‬
‫آب حیات را به من دادند ← (البته اول به سراغ مضافالیه میرویم‪:‬و اندر آن ظلمت شب آب حیاتِ من دادند ← معنا نمیدهد پس به سراغ‬
‫متمم میرویم)‬
‫اگر مضافالیه و متمم نبود حتماً مفعول خواهد بود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند‬
‫م‪ :‬مفعول (مرا از غصّه نجاتم دادند)‬
‫یادآوری‪ :‬حواسمان باشد اول با مضافالیه بررسی میکنیم بعد متمم و بعد مفعول‬
‫‪ .1‬دوش وقت سحر از غصّه نجاتِ من دادند ← مضافالیه نیست‬
‫‪ .2‬دوش وقتِ سحر از غصّه به من نجات دادند ← متمم نیست‬
‫زیرنویس‬
‫‪ )1‬مفعول ـ منادا ـ نهاد ـ مسند ‪ )2 /‬قید ـ مسند (دربند) ـ نهاد ـ مسند ـ صفت ‪ )3 /‬قید ـ قید ـ نهاد ـ قید ‪ )4 /‬صفت ـ نهاد ـ مسند (عقل‬
‫چیره شود) ـ صفت ‪ )5 /‬منادا ـ قید ـ مضافالیه ـ قید ‪ )6 /‬قید ـ مفعول ـ نهاد ـ مفعول ـ صفت ـ مضافالیه ‪ )7 /‬مفعول ـ مفعول ـ مضافالیه‬
‫(سقف فلک) ـ مفعول ـ صفت ‪ )8 /‬قید ـ صفت ـ قید ـ قید ـ متمم (مانند تو) ‪ )9 /‬نهاد ـ نهاد ـ مفعول ـ صفت (سختِ سخت) ‪ )11 /‬نهاد ـ‬
‫متمم ـ (ز عالیمشربی ← مسند) ـ صفت ـ متمم (اندر بند مال = مسند) ‪ )11 /‬نهاد ـ صفت ـ متمم (مانند شکنج) ـ مضافالیه ـ مسند (تو بر‬
‫تو است) ‪ )12 /‬منادا ـ مفعول ـ مفعول ـ مضافالیه ـ متمم (بدونِ وضو)‬
‫(‪)9‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫تستهای مبحث نقش ضمایر‬
‫‪ -1‬نقش دستوری واژههای مشخّص شده به ترتیب در کدام گزینه آمده است؟‬
‫«اگرچه مست و خرابم تو نیز لطفی کن‬
‫نظر برین دل سرگشته خراب انداز»‬
‫‪ )1‬مسند ـ مفعول ـ متمم ـ صفت‬
‫‪ )2‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ مسند‬
‫‪ )3‬مسند ـ مفعول ـ مفعول ـ صفت‬
‫‪ )4‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ صفت‬
‫‪ -2‬نقش کلمات مشخص شده به ترتیب در کدام گزینه ذکر شده است؟‬
‫«پنهان ز حاسدان بخودم خوان که منعمان‬
‫خیر نهان برای رضای خدا کنند»‬
‫‪ )1‬قید ـ مضافالیه ـ نهاد ـ مسند‬
‫‪ )2‬مفعول ـ مضافالیه ـ نهاد ـ مفعول‬
‫‪ )3‬قید ـ مفعول ـ نهاد ـ مفعول‬
‫‪ )4‬قید ـ مفعول ـ نهاد ـ مسند‬
‫‪ -3‬نقش دستوری واژههای مشخص شده به ترتیب در کدام گزینه تماماً صحیح است؟‬
‫«چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل‬
‫عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد»‬
‫‪ )1‬متمم ـ مضافالیه ـ قید ـ متمم‬
‫‪ )2‬نهاد ـ مضافالیه ـ قید ـ متمم‬
‫‪ )3‬متمم ـ نهاد ـ مفعول ـ متمم‬
‫‪ )4‬نهاد ـ مضافالیه ـ مفعول ـ قید‬
‫‪ -4‬نقش کلمات مشخص شده در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬صحیح است‪.‬‬
‫‪ )1‬درین باغ از خدا خواهد دگر پیرانهسر حافظ‬
‫نشنید بر لب جویی و سروی در کنار آرد (نهاد ـ مفعول)‬
‫‪ )2‬به ناامیــدی ازین در مرو بــزن فالی‬
‫بود که قرعه دولت به نام ما افتد (متمم ـ مضافالیه)‬
‫‪ )3‬آنکه رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد‬
‫صبر و آرام تواند به من مسکین داد (مفعول ـ مفعول)‬
‫‪ )4‬از راه نظـر مـرغ دلـم گشـت هواگیـر‬
‫ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد (مفعول ـ مسند)‬
‫‪ -5‬نقش کلمات مشخص شده به ترتیب کدام است؟‬
‫«بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم»‬
‫‪ )1‬مفعول ـ مفعول ـ مفعول ـ صفت‬
‫‪ )2‬مفعول ـ مفعول ـ مضافالیه ـ صفت‬
‫‪ )3‬نهاد ـ مفعول ـ مضافالیه ـ قید‬
‫‪ )4‬نهاد ـ مفعول ـ مفعول ـ صفت‬
‫‪ -6‬در کدام گزینه نقش مسند وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم‬
‫‪ )2‬همه توحید تو گویم که به توحید سزایی‬
‫‪ )3‬همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی‬
‫‪ )4‬لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید‬
‫(‪)11‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -7‬نقش ضمیر «م» در همه گزینهها بهجز ‪ ............‬یکسان است‪.‬‬
‫‪ )1‬دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند‬
‫واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند‬
‫‪ )2‬چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی‬
‫آن شب قدر که این تازه براتم دادند‬
‫‪ )3‬این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد‬
‫اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند‬
‫‪ )4‬همّت حافظ و انفاس سحرخیزان بود‬
‫که ز بنــد غــم ایّام نجاتــم دادنــد‬
‫‪ -8‬در همه گزینهها بهجز ‪ ............‬تقدّم مضافالیه بر مضاف وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬صدف را که بینی ز دردانه پُر‬
‫نه آن قدر دارد که یکدانه دُر‬
‫‪ )2‬مرا رقتّـی در دل آمــد بــر این‬
‫که پاک است و خرّم بهشتِ برین‬
‫‪ )3‬تو را تا دهن باشد از حرص باز‬
‫نیاید به گوش دل از غیب راز‬
‫‪ )4‬ندیمان خود را بیفزای قدر‬
‫که هرگز نیاید ز پرورده غدر‬
‫‪ -9‬در همه گزینهها بهجز ‪ ............‬نقش مسند وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬گرچه میگفت که زارت بکشم میدیدم‬
‫که نهانش نظری با من دلسوخته بود‬
‫‪ )2‬عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت‬
‫فتنهانگیز جهان غمزه جادوی تو بود‬
‫‪ )3‬کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگیندل‬
‫در پیش مشعلی از چهره برافروخته بود‬
‫‪ )4‬زمیــن گشــت روشنتـــر از آسمـــان‬
‫جهانــی خروشــان و آتــش دمــان‬
‫‪ -11‬در کدام گزینه گروه مفعولی وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬قضا را خداوندِ آن پهندشت‬
‫در آن حال منکر بر او برگذشت‬
‫‪ )2‬بدی را بدی سهل باشد جزا‬
‫اگر مردی اَحَسِنْ اِلی مَنْ اَسا‬
‫‪ )3‬ثنا ماند از آن نامور در کتاب‬
‫تو را هم ثنا ماند و هم ثواب‬
‫‪ )4‬یکی طفل دندان برآورده بود‬
‫پدر سر به فکرت فرو برده بود‬
‫‪ -11‬نقش قافیه در همه گزینهها بهجز ‪ ............‬یکسان است‪.‬‬
‫‪ )1‬در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ‬
‫سرود زهره به رقص آورد مسیحا را‬
‫‪ )2‬چو با حبیب نشینی و باده پیمایی‬
‫به یــاد دار محبّــان بادپیمــا را‬
‫‪ )3‬جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب‬
‫که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را‬
‫‪ )4‬به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر‬
‫به بند و دام نگیرند مرغ دانا را‬
‫(‪)11‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -12‬نقش واژه مشخص شده در کدام بیت متفاوت است؟‬
‫‪ )1‬چشم از پی آن باید تا چیز عجب بیند‬
‫جان از پی آن باید تا عیش و طرب بیند‬
‫‪ )2‬پیراهنی که آید ازو بوی یوسفم‬
‫ترسم برادران غیورش قبا کنند‬
‫‪ )3‬گلبانان را جمله گـــردن میزنــم‬
‫قصـد شــاخ تــازه و تـــر میکنــم‬
‫‪ )4‬ز خاک من اگــر گنــدم برآیــــد‬
‫از آن گــر نان پــزی مستی فزایـــد‬
‫‪ -13‬نقش موصوفها در بیت زیر به ترتیب کدام میباشد؟‬
‫«به هر سو بلبل عاشق در افغان‬
‫‪ )1‬متمم ـ مفعول‬
‫تنعم از میان باد صبا کرد»‬
‫‪ )3‬متمم ـ نهاد‬
‫‪ )2‬قید ـ نهاد‬
‫‪ )4‬مفعول ـ نهاد‬
‫‪ -14‬نقش مضافها در بیت زیر به ترتیب کدام میباشد؟‬
‫گره بند قبای غنچه واکرد»‬
‫«نقاب گل کشید و زلف سنبل‬
‫‪ )1‬مفعول ـ معطوف ـ مفعول‬
‫‪ )2‬مفعول ـ مفعول ـ مفعول‬
‫‪ )3‬نهاد ـ معطوف ـ مسند‬
‫‪ )4‬نهاد ـ مفعول ـ مفعول‬
‫‪ -15‬نقش واژه مشخص شده در بیت زیر با همهی گزینهها بهجز ‪ ............‬یکسان است‪.‬‬
‫«دانهدانه گهر اشک ببارید چنانک‬
‫گره رشتهی تسبیح ز سر بگشاید»‬
‫‪ )1‬سعدی همه روزه عشق میباز‬
‫تا در دو جهان شوی به یک رنگ‬
‫‪ )2‬کسانی که فعلت پسندیدهاند‬
‫هنوز از تو نقش برون دیدهاند‬
‫‪ )3‬اگر کوتهی پای چوبین مبند‬
‫که در چشم طفالن نمایی بلند‬
‫‪ )4‬همه شب در این غصّه تا بامداد‬
‫سقط گفت و نفرین و دشنام داد‬
‫‪ -16‬تعداد مسند در کدام گزینه از ابیات زیر یکسان است بهجز‪:‬‬
‫الف) گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند‬
‫دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب‬
‫ب) گرچه جام ما نشد پر می به دوران شما‬
‫دل خرابی میکند دلدار آگاه کنید‬
‫ج) ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی‬
‫نروم جز به همان ره که توام راهنمایی‬
‫د) هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق‬
‫ثبت است بر جریده عالم دوام ما‬
‫ه) جلوهگاه رخ او دیده من تنها نیست‬
‫ماه و خورشید همین آینه میگردانند‬
‫ی) اینچه استغناست یارب وین چه قادر حکمتست‬
‫کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست‬
‫‪ )1‬ب ـ ج‬
‫‪ )2‬الف ـ د‬
‫‪ )3‬ج ـ ه‬
‫(‪)12‬‬
‫‪ )4‬ه ـ ی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -17‬نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫«چو مهمان خراباتی ّ‬
‫که دردسر کشی جانا گرت مستی خمار آورد»‬
‫بعزت باش با رندان‬
‫‪ )1‬مسند ـ مضافالیه ـ متمم ـ نهاد‬
‫‪ )2‬متمم ـ مضافالیه ـ مفعول ـ نهاد‬
‫‪ )3‬متمم ـ مضافالیه ـ متمم ـ مفعول‬
‫‪ )4‬مسند ـ مضافالیه ـ متمم ـ مفعول‬
‫‪ -18‬در بیت «شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان ‪ /‬که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان» نقش کلمات مشخّص‬
‫شده بهترتیب کدام است؟‬
‫‪ )1‬نهاد ـ صفت ـ مفعول ـ مضافالیه‬
‫‪ )2‬نهاد ـ بدل ـ مفعول ـ مضافالیه‬
‫‪ )3‬نهاد ـ بدل ـ مسند ـ مضافالیه‬
‫‪ )4‬مفعول ـ بدل ـ مسند ـ مفعول‬
‫‪ -19‬نقش قافیه در همهی ابیات بهجز ‪ ............‬صحیح است‪.‬‬
‫‪ )1‬ندانـــی که شوریدهحاالن مســت‬
‫چــرا برفشاننـــد در رقــص دست (مفعول)‬
‫‪ )2‬به چــرخ انــدر آینـــد دوالبوار‬
‫چـو دوالب بـر خــود بگرینـد زار (قید)‬
‫‪ )3‬چو بیشک نبشتهست بر سر هالک‬
‫به دستِ دالرام خوشتـــر هالک (مسند)‬
‫‪ )4‬ز خاک آفریــدت خداونــد پـاک‬
‫پس ای بنده افتادگی کن چو خاک (متمم)‬
‫‪ -21‬در همهی گزینههای زیر بهجز ‪ ............‬نقش مفعولی یافت میشود‪.‬‬
‫‪ )1‬تواضـــع ســر رفعـت افــرازدت‬
‫تکبّر به خــاک انــدر انــدازت‬
‫‪ )2‬بلندیــت بایــد تواضــع گزیــن‬
‫که آن بام را نیست سُلّم نردبان جز این‬
‫‪ )3‬گرستن گرفت از سر صدق و سوز‬
‫که ای یــار جـانپـــرور دلفـــروز‬
‫‪ )4‬نه گـر چون تویی بر تو کبر آورد‬
‫بزرگش نبینــی به چشــم خــرد؟‬
‫‪ -21‬در همهی گزینهها نقش مفعولی‪ ،‬متممی ـ اضافی وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬نَفَس مینیارَم زد از شُکرِ دوست‬
‫که شُکری ندانم که درخوردِ اوست‬
‫‪ )2‬ز ره بازپس مانــدهای میگریست‬
‫که مسکینتر از من در این دشت کیست؟‬
‫‪ )3‬غریبــی که رنـــج آردش دهــــر‬
‫بدار و دهنــد آبش از شهــر خویــش‬
‫‪ )4‬جوانـی ســر از رای مادر بتــافت‬
‫دل دردمنـــدش به آذر بتـــافــت‬
‫‪ -22‬در جمالت زیر چند متمم وجود دارد؟‬
‫«به تندی ّ‬
‫محبت و عشق به جان رسید و حتی با وجود همه تحمل مشکالت عشق‪ ،‬معشوقه او را از پا درآورد و در‬
‫نهایت جهان فانی را با قلبی اندوهناک وداع کرد‪».‬‬
‫‪ )1‬چهار‬
‫‪ )2‬دو‬
‫‪ )3‬پنج‬
‫(‪)13‬‬
‫‪ )4‬سه‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -23‬نقش کلمهی «نیمهشب» در بیت زیر‪ ،‬در همهی گزینهها وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫«گفت میباید تو را تا خانهی قاضی برم ‪ /‬گفت رو صبح آی قاضی نیمشب بیدار نیست»‬
‫‪ )1‬دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم‬
‫نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم‬
‫‪ )2‬دوشم نویــد داد عنایــت که حافظا‬
‫بازآ که من به عفو گناهی ضمان شدم‬
‫‪ )3‬دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند‬
‫واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند‬
‫‪ )4‬معاشران گره از زلف یار باز کنید‬
‫شبی خوشست بدین قصهاش دراز کنید‬
‫‪ -24‬نقشهای «بدلی ـ مسندی ـ منادایی ـ قیدی» بهترتیب در کدام ابیات دیده میشود؟‬
‫الف) در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن‬
‫من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود‬
‫ب) گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد؟‬
‫اکسیر عشق بر مسم اوفتاد و زر شدم‬
‫ج) چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل‬
‫عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد‬
‫د) تنور الله چنان برفروخت باد بهار‬
‫که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد‬
‫‪ )1‬الف ـ د ـ ج ـ ب‬
‫‪ )2‬الف ـ د ـ ب ـ ج‬
‫‪ )3‬ج ـ ب ـ الف ـ د‬
‫‪ )4‬ج ـ د ـ ب ـ الف‬
‫‪ -25‬در کدام گزینهها نقشهای «منادا ـ بدل ـ مسند» وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬ز مهربانی جانان طمع صبر حافظ‬
‫که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند‬
‫‪ )2‬حافظ چو ترک غمزه ترکان نمیکنی‬
‫دانی کجاست جای تو خوارزم یا خجند‬
‫‪ )3‬حافظا گر نروی از در او هم روزی‬
‫گذری بر سرت از گوشه کناری بکند‬
‫‪ )4‬میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست‬
‫تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز‬
‫‪ -26‬در بیت‪« :‬عجب میداشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه ‪ /‬ولی منعش نمیکردم که صوفیوار میآورد» کدام گزینه‬
‫صحیح است؟‬
‫‪ )1‬دو قید ـ دو مفعول‬
‫‪ )2‬نقش ضمیر‪ :‬مفعول ‪ /‬ـ یک مسند‬
‫‪ )3‬سه نهاد ـ یک معطوف‬
‫‪ )4‬یک متمم ـ دو بار حذف مفعول‬
‫‪ -27‬در بیت «گَرَم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم ‪ /‬ز جام و وصل می نوشم ز باغ عیش گل چینم»‬
‫‪ )1‬متمم ـ معطوف ـ مضافالیه ـ مضافالیه‬
‫‪ )2‬مضافالیه ـ معطوف ـ مضافالیه ـ مفعول‬
‫‪ )3‬مضافالیه ـ معطوف ـ مضافالیه ـ مضافالیه‬
‫‪ )4‬متمم ـ معطوف ـ مضافالیه ـ مفعول‬
‫‪ -28‬نقش کلمات در بیت زیر بهترتیب کدام درست است؟‬
‫«دلم رمیده شد و غافلم من درویش‬
‫که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش»‬
‫‪ )1‬مسند ـ مسند ـ متمم ـ صفت‬
‫‪ )2‬مسند ـ نهاد ـ متمم ـ صفت‬
‫‪ )3‬مسند ـ مسند ـ نهاد ـ صفت‬
‫‪ )4‬قید ـ مسند ـ متمم ـ صفت‬
‫(‪)14‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -29‬در همهی گزینهها در دو مصرع مفعول وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬توان گفت او را سحــاب کــرم‬
‫که دستش چو باران فشاندی درم‬
‫‪ )2‬شنیدم که جشنی ملوکانه ساخت‬
‫چو چنگ اندر آن بزم خلقی نواخت‬
‫‪ )3‬چو شیر خدا راند بر خصم‪ ،‬تیغ‬
‫به سرکوفت شیطان دو دست دریغ‬
‫‪ )4‬فرو کوفت پیری پسر را به چوب‬
‫بگفت ای پدر بیگناهم مکوب‬
‫‪ -31‬در بیت «دلق حافظ به چه ارزد به میش رنگین کن ‪ /‬وانگهش مست و خراب از سر بازار بیار» نقش کلمات‬
‫بهترتیب کدام است؟‬
‫‪ )1‬مفعول ـ مفعول ـ مفعول ـ قید‬
‫‪ )2‬مضافالیه ـ مسند ـ مفعول ـ مفعول‬
‫‪ )3‬مفعول ـ مسند ـ مفعول ـ قید‬
‫‪ )4‬مضافالیه ـ مسند ـ متمم ـ قید‬
‫‪ -31‬در بیت‪« :‬قمر را روشنایی نامه داده ‪ /‬عطارد را دوات و خامه داده» نقش کلمات بهترتیب کدام است؟‬
‫‪ )1‬مفعول ـ مسند ـ متمم ـ مفعول‬
‫‪ )2‬متمم ـ مفعول ـ متمم ـ مفعول‬
‫‪ )3‬متمم ـ مفعول ـ مفعول ـ مسند‬
‫‪ )4‬مفعول ـ مفعول ـ متمم ـ مفعول‬
‫‪ -32‬تعداد نقش مسند در همهی گزینهها بهجز ‪ ............‬یکسان است‪.‬‬
‫‪ )1‬کاله سعادت یکی بر سرش‬
‫گلیم شقاوت یکی در برش‬
‫‪ )2‬از آن خاندان خیر بیگانه دان‬
‫که باشند بدگوی این خاندان‬
‫‪ )3‬دگر مرکب عقل را پویه نیست‬
‫عنانش گیرد تحیّر که بیست‬
‫‪ )4‬محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت‬
‫که سنگ ترازوی بارش کم است‬
‫‪ -33‬در کدام گزینه متمم به جای مسند ذکر شده است؟‬
‫‪ )1‬من در خانهی دوست بسیار و عزیز خودم بودم‪.‬‬
‫‪ )2‬حرفهای او در مقایسه با حرفهای مادرم جالب و بدون نقص نبود‪.‬‬
‫‪ )3‬من به هر جمعیتی ناالن شدم ‪ /‬جفت بدحاالن و خوشحاالن شدم‬
‫‪ )4‬تن ز جان و جان ز تن مستور نیست ‪ /‬لیک کس را دیدِ جان دستور نیست‬
‫‪ -34‬نقش ضمایر در همهی گزینهها بهجز ‪ ............‬یکسان است‪.‬‬
‫‪ )1‬دارم امید عاطفتی از جناب دوست‬
‫کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست‬
‫‪ )2‬گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا‬
‫خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست‬
‫‪ )3‬عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است‬
‫خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد‬
‫‪ )4‬چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد‬
‫چو هست حافظ مسکین غالم و چاکر دوست‬
‫(‪)15‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ -35‬نقش ضمایر در کدام گزینهها بهترتیب مفعول و مضافالیه میباشد؟‬
‫‪ )1‬مکن از خواب بیدارم خدا را‬
‫که دارم خلوتی خوش با خیالش‬
‫‪ )2‬ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال‬
‫مرغ زیرک چون به دام افتد تحمّل بایدش‬
‫‪ )3‬فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش‬
‫گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش‬
‫‪ )4‬صحبت عافیتت گرچه خوش افتاد ای دل‬
‫فرومگذارش‬
‫جانب‬
‫عشق‬
‫عزیزست‬
‫‪ -36‬نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر در کدام گزینه بهترتیب صحیح است؟‬
‫«سگی پای صحرانشینی گزید‬
‫به خشمی که زهر ش ز دندان چکید»‬
‫‪ )1‬مفعول ـ نهاد ـ مضافالیه (برای دندان) ـ متمم‬
‫‪ )2‬مفعول ـ نهاد ـ مضافالیه (برای زهر) ـ متمم‬
‫‪ )3‬نهاد ـ مفعول ـ مضافالیه (برای دندان) ـ متمم‬
‫‪ )4‬نهاد ـ متمم ـ مضافالیه (برای دندان) ـ مفعول‬
‫‪ -37‬نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر در کدام گزینه بهترتیب صحیح است؟‬
‫«سخنهای منکر به معروف گفت‬
‫که یک دم چرا غافل از وی بخفت»‬
‫‪ )1‬مفعول ـ مضافالیه ـ قید ـ قید‬
‫‪ )2‬نهاد ـ صفت ـ قید ـ مسند‬
‫‪ )3‬مفعول ـ صفت ـ قید ـ مسند‬
‫‪ )4‬مفعول ـ صفت ـ قید ـ قید‬
‫‪ -38‬نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫«حبابوار براندازم از نشاط کاله‬
‫اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد»‬
‫‪ )1‬قید ـ نهاد ـ مضافالیه ـ مفعول‬
‫‪ )2‬قید ـ مفعول ـ مضافالیه ـ نهاد‬
‫‪ )3‬مفعول ـ مفعول ـ مضافالیه ـ نهاد‬
‫‪ )4‬مفعول ـ نهاد ـ متمم ـ نهاد‬
‫‪ -39‬در همهی ابیات بهجز ‪ ............‬منادا وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین‬
‫به علی شناختم من به خدا قسم خدا را‬
‫‪ )2‬حضوری گر همیخواهی ازو غایب مشو حافظ‬
‫متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها‬
‫‪ )3‬کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد‬
‫حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست‬
‫‪ )4‬سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل‬
‫بیرون نمیتوان کرد اِلّا به روزگاران‬
‫‪ -41‬در همهی گزینهها بهجز ‪ ............‬منادا وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬دل میرود ز دستم صاحبدالن خدا را‬
‫دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا‬
‫‪ )2‬حافظ نگشتــی شیــدای گیتــی‬
‫گـــر میشنیـــدی پنــد ادیبــان‬
‫‪ )3‬سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز‬
‫زنده آن است که نام به نکویی ببرند‬
‫‪ )4‬بیدل این کمهمتان بر عزّ و جاه‬
‫فخرها دارند و عاری بیش نیست‬
‫(‪)16‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -41‬در کدام گزینه مضافالیه بر مضاف مقدم شده است؟‬
‫‪ )1‬تو را کس نگوید نکو میکنی‬
‫که جان در سر کار او میکنی‬
‫‪ )2‬مرا چند گویی که در خوردِ خویش‬
‫حریفی بهدست آر همه درد خویش‬
‫‪ )3‬تو را آتش عشق اگر پر بسوخت‬
‫مرا بین که از پای تا سر بسوخت‬
‫‪ )4‬پدر را جفا کرد و تندی نمود‬
‫که آخر تو را نیز دندان نبود؟‬
‫‪ -42‬نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫«بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال‬
‫چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد»‬
‫‪ )1‬مفعول ـ منادا ـ نهاد ـ مفعول ـ متمم‬
‫‪ )2‬نهاد ـ منادا ـ مفعول ـ نهاد ـ متمم‬
‫‪ )3‬مفعول ـ منادا ـ نهاد ـ قید ـ متمم‬
‫‪ )4‬نهاد ـ مفعول ـ نهاد ـ مفعول ـ نهاد‬
‫‪ -43‬نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫«در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانهسر حافظ‬
‫‪ )1‬متمم ـ قید ـ منادا ـ نهاد‬
‫‪ )3‬متمم ـ قید ـ نهاد ـ مفعول‬
‫نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد»‬
‫‪ )2‬نهاد ـ قید ـ نهاد ـ مفعول‬
‫‪ )4‬مفعول ـ قید ـ منادا ـ مفعول‬
‫‪ -44‬نقش کلمهی «حافظ» در همهی گزینهها یکسان است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬غبار راه گذارت کجاست تا حافظ‬
‫به یادگار نسیم صبا نگه دارد‬
‫‪ )2‬خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند‬
‫وز زبان تو تمنای دعایی دارد‬
‫‪ )3‬حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار‬
‫خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد‬
‫‪ )4‬حافظ اگر سجده تو کرد مکن عیب‬
‫کافر عشق ای صنم گناه ندارد‬
‫‪ -45‬در همۀ گزینهها «جای مضافالیه و مضاف جابهجا شده است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬مرا بار لطفش دوتا کرد پشت‬
‫به شمشیرِ احسان و فضلم بکشت‬
‫‪ )2‬عدو را به الطاف گردن ببند‬
‫که نتوان بریدن به تیغ این کمند‬
‫‪ )3‬حسد مرد را بر سر کینه داشت‬
‫یکی را به خون خوردنش برگماشت‬
‫‪ )4‬یکی را پسر گم شد از راحله‬
‫شبــانگــه بگــردیــد در قافلــه‬
‫‪ -46‬نقش اصلی یا تبعی واژههای مشخص شده‪ ،‬در متن زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫«مرد کتچرمی قلچماقی که ریخت شوفرها را داشت جواب داد‪ :‬چهطور صاحب نداره؟ مگر بیصاحب هم میشه؟‬
‫پوستش خودش‪ ،‬دستکم پانزده تومن میارزه»‬
‫‪ )2‬مضافالیه‪ ،‬مفعول‪ ،‬مفعول‪ ،‬نهاد‪ ،‬قید‬
‫‪ )1‬مضافالیه‪ ،‬مفعول‪ ،‬مفعول‪ ،‬بدل‪ ،‬ضمیر‬
‫‪ )3‬وصفی‪ ،‬نهاد‪ ،‬مسند‪ ،‬نهاد‪ ،‬ضمیر‬
‫‪ )4‬وصفی‪ ،‬مفعول‪ ،‬مفعول‪ ،‬بدل‪ ،‬قید‬
‫(‪)17‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -47‬نقش کلمات مشخص شده بهترتیب در همهی ابیات‪ ،‬بهجز بیت ‪ ............‬کامالً درست است‪.‬‬
‫‪ )1‬نیک‪ ،‬بیش از بد‪ ،‬حجاب راه بینایان شود‬
‫زحمت گل بیشتر از خار باشد دیده را (بدل ـ مسند)‬
‫‪ )2‬طالبـــــان و ســالکـــان در راه تــو‬
‫جمله همچــون چاکــرنــد و شـــاه تــو (نهاد ـ بدل)‬
‫‪ )3‬تو کز خلوت نداری بهره خرج انجمنها شو‬
‫که باشد در صدف چون گوهر سیراب عیش ما (مفعول ـ متمم)‬
‫‪ )4‬گردش پرگار ما را حلقه مویی بس است‬
‫مرکز سرگشتگیها خال دلجویی بس است (نهاد ـ مضافالیه)‬
‫‪ -48‬نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫گشتم حقیر راه او تا ساق شیطان بشکنم»‬
‫‪ )2‬مسند ـ نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ متمم‬
‫«گشتم مقیم بزم او چون لطف دیدم عزم او‬
‫‪ )1‬نهاد ـ متمم ـ مسند ـ مضافالیه ـ متمم‬
‫‪ )4‬مسند ـ مسند ـ مفعول ـ مضافالیه ـ مفعول‬
‫‪ )3‬نهاد ـ مسند ـ مسند ـ مضافالیه ـ مفعول‬
‫‪ -49‬نقشهای اصلی و تبعی واژههای مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫«چرا غم دگران میکند پریشانم‬
‫اگر نه رشتهی جانها به یکدگر بسته است؟‬
‫‪ )1‬مفعول ـ قید ـ مفعول ـ نهاد‬
‫‪ )2‬نهاد ـ مسند ـ مفعول ـ نهاد‬
‫‪ )3‬مضافالیه ـ مسند ـ نهاد ـ مفعول‬
‫‪ )4‬نهاد ـ قید ـ مفعول ـ مفعول‬
‫‪ -51‬نقش دستوری «موصوف»ها در بیت زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫«دو چشم تو کز خواب صبح برخیزند‬
‫‪ )1‬نهاد ـ مسند ـ متمم‬
‫هزار فتنه به هر گوشهای برانگیزند»‬
‫‪ )2‬مسند ـ مفعول ـ نهاد‬
‫‪ )3‬نهاد ـ مفعول ـ متمم‬
‫‪ )4‬مفعول ـ مسند ـ نهاد‬
‫‪ -51‬نقش دستوری موصوفها در مصراع دوم زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫«متاب از روزن ای ماه دلافروزم‪ ،‬چه اصراری ‪ /‬که شمع کشتهام بینی و زندان غمافزا را»‬
‫‪ )1‬مسند ـ مفعول‬
‫‪ )2‬مفعول ـ مسند‬
‫‪ )3‬مضافالیه ـ مفعول‬
‫‪ )4‬مسند ـ مضافالیه‬
‫‪ -52‬نقش واژههای مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫«راز همه کرد افشا‪ ،‬ننموده رخ زیبا ‪ /‬هم پردهدرش بنگر هم پردهنشین بین»‬
‫‪ )1‬قید ـ نهاد ـ مضافالیه ـ مسند‬
‫‪ )2‬بدل ـ مفعول ـ مضافالیه ـ مسند‬
‫‪ )3‬مضافالیه ـ مسند ـ مفعول ـ مسند‬
‫‪ )4‬مضافالیه ـ مفعول ـ مفعول ـ نهاد‬
‫‪ -53‬تعداد مسند در کدام ابیات یکسان است؟‬
‫الف) در عالم زیبایی تو خاوجۀ معروفی‬
‫در گوشه تنهایی من بندۀ گمنامم‬
‫ب) ساقی از این مقام شد صبح نشاط‪ ،‬شام شد‬
‫خواب خوشم حرام شد بادۀ خوشگوار هم‬
‫ج) در سرم هست که خاک کف پای تو شوم‬
‫من بر اینم مگرم بخت موافق شود‬
‫د) با وجود تو نمانده است امیدی ما را‬
‫که رخ خوب تو دیباچۀ هر امید است‬
‫‪ )1‬الف ـ د‬
‫‪ )2‬الف ـ ج‬
‫‪ )3‬ب ـ ج‬
‫(‪)18‬‬
‫‪ )4‬ب ـ د‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -54‬با توجه به بیت «دلدار که گفتا به توام دل نگران است ‪ /‬گو میرسم اینک به سالمت نگران باش» کدام مورد کامالً‬
‫درست است؟‬
‫‪ )1‬بیت فاقد مفعول است‪.‬‬
‫‪ )2‬در بیت چهار نهاد وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )3‬دو جملۀ اسنادی در بیت وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )4‬دو واژۀ مرکب در بیت وجود دارد‪.‬‬
‫‪ -55‬نقش واژههای مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫«در هوای گل روی تو بود خواجو را ‪ /‬همنفس بلبل شبخیز خوشالحان همه شب»‬
‫‪ )1‬مضافالیه ـ مفعول ـ مسند ـ نهاد‬
‫‪ )2‬مضافالیه ـ مضافالیه ـ مسند ـ نهاد‬
‫‪ )3‬مضافالیه ـ مفعول ـ نهاد ـ مسند‬
‫‪ )4‬متمم ـ مضافالیه ـ نهاد ـ مسند‬
‫‪ -56‬اگر نقش واژههای قافیه‪« :‬متممی‪ ،‬مفعولی‪ ،‬مسندی و اضافی» باشد‪ ،‬بهترتیب در کدام گزینه درست است؟‬
‫الف) در لباس دشمنی کردند با ما دوستی‬
‫شور چشمانی که داغ ما نمکدان ساختند‬
‫ب) گریه زندانی افالک از هم نگسلد‬
‫وای بر شمعی که بهر شبستان ساختند‬
‫ج) غافلند از دستگاه مور قانع زیر خاک‬
‫تنگچشمانی که با ملک سلیمان ساختند‬
‫د) وه چه صیادی که از سهم تو شیران جهان‬
‫هم ز پهلوی تر از خود نیستان ساختند‬
‫‪ )1‬ب ـ د ـ الف ـ ج‬
‫‪ )2‬د ـ ج ـ الف ـ ب‬
‫‪ )3‬ب ـ الف ـ ج ـ د‬
‫‪ )4‬الف ـ د ـ ب ـ ج‬
‫‪ -57‬نقش واژههای مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫«سخنچین کند تازه جنگ قدیم‬
‫به خشم آورد نیکمرد سلیم»‬
‫‪ )1‬نهاد ـ مسند ـ متمم ـ مفعول‬
‫‪ )2‬مسند ـ قید ـ مفعول ـ نهاد‬
‫‪ )3‬مسند ـ قید ـ نهاد ـ مفعول‬
‫‪ )4‬نهاد ـ مسند ـ مفعول ـ مفعول‬
‫(‪)19‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫نقشهای تبعی‬
‫قبل از پرداختن به نقش تبعی‪ ،‬نکتهای را یادآور میشوم که چرا نقش تبعی را از مبحث نقشها جدا کردیم؟!!‬
‫جدا کردن تستهای نقش تبعی تأکید بیشتر بر روی تستهای تبعی میباشد تا ریز نکات و دامِ تستی آن را بهتر بشناسید‪).‬‬
‫‪ .1‬معطوف‬
‫نقشهای تبعی عبارتند از‪:‬‬
‫‪ .2‬بدل‬
‫‪ .3‬تکرار‬
‫‪ .0‬معطوف‬
‫در مبحث نقشها به آن پرداختیم امّا مروری میکنیم بر روی نکات تستی آن‪.‬‬
‫یادآوری‪ :‬حواسمان به واو عطف و فرق آن با «واو ربط» و «واو وندی» باشد‪.‬‬
‫ــ من و حسین درس خواندیم‬
‫معطوف‬
‫ــ در چاه بودیم و تاریکی (در چاه و تاریکی بودیم)‬
‫معطوف‬
‫من با او گفتوگو کردم ← واو وندی است (یعنی کلمه گفتوگو یک کلمه است و ربطی به نقش معطوف ندارد)‬
‫ــ بودم بیقرار و نگران آمدم ← بیقرار بودم و نگران آمدم (واو ربط)‬
‫‪ .2‬بدل (رجوع به مبحث نقش)‬
‫ــ ضمایر مشترک (خود‪ ،‬خویش‪ ،‬خویشتن) میتواند بدل باشد‪.‬‬
‫ــ من خودم بارها به او گفتم‬
‫بدل‬
‫یادآوری‪ :‬کلمۀ «خود» اگر در آغاز جمله (مخصوصاً قبل از نهاد) بیاید قید تأکید میباشد‪.‬‬
‫ــ خود پشیمانی نروید از عدم ← قید‬
‫ــ جامی‪ ،‬بزرگترین شاعر قرن نهم‪ ،‬از آثار نظامی تقلید کرده است‪.‬‬
‫بدل‬
‫‪ .3‬تکرار‬
‫یک واژه در یک جمله دو بار تکرار شود ← به کلمهی تکراری دوم‪ ،‬نقش تکرار میگویند (البته با نقش یکسان)‬
‫ــ حسین حسین بیا ← (ای حسین ای حسین بیا) ← نقش هر دو یکسان است‪.‬‬
‫تکرار‬
‫یادآوری‪ .1 :‬دو کلمۀ تکراری میتواند با فاصله ذکر شود به شرط آنکه جمله را مرتب کنیم در کنار هم ذکر شود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬الف زنم الف ← (الف الف زنم)‬
‫تکرار‬
‫‪ .2‬دو کلمهای تکراری باید نقش و معنایشان یکی باشد‪.‬‬
‫ــ بهرامِ گور‪ ،‬گور میگرفت ← (به دو دلیل تکرار نیست ‪« )1‬گور» اول قبلش کسره وجود دارد امّا «گور» دوم مفعول میباشد ‪)2‬‬
‫معنای اولی نام یا لقب بهرام گور است امّا دومی گورخر میباشد)‬
‫‪ .3‬نقش تکرار با آرایه تکرار اشتباه نشود در آرایه «تکرار» همین که دو کلمه عین هم باشد کفایت میکند امّا نقش «تکرار» ضوابط و‬
‫نکات خاص خود را دارد‪.‬‬
‫(‪)21‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫تستهای مبحث «نقش تبعی»‬
‫‪ -1‬در کدام عبارت «نقش تبعی» وجود ندارد؟‬
‫‪ )1‬کسی کاو را تو لیلی کردهای نام‬
‫نه آن لیلی است کز من برده آرام‬
‫‪ )2‬شرست جمله دنیا‪ ،‬خیرست دین همه‬
‫این شرّ بازداشتت از خیر خیره خیر‬
‫‪ )3‬مرا خود ز سر نیست چندان خبر‬
‫که‬
‫تبر‬
‫‪ )4‬هرچند بردی آبم روی از درت نتابم‬
‫جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت‬
‫تاج‬
‫بر‬
‫است‬
‫یا‬
‫تارکم‬
‫‪ -2‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ .........‬نقش تبعی وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست‬
‫کالهداری و آییـــن ســـروری دانـــــد‬
‫‪ )2‬حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو‬
‫کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است‬
‫‪ )3‬چه مستیست ندانم که رو به ما آورد‬
‫که بود ساقی و این باده از کجا آورد‬
‫‪ )4‬تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرینکار‬
‫که در برابر چشمی و غایب از نظری‬
‫‪ -3‬در همۀ گزینهها واو عطف و ربط وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬بداندیش را جاه و فرصت مده‬
‫عدو در چَه و دیو در شیشه بِه‬
‫‪ )2‬بد و نیک را بذل کن سیم و زر‬
‫که این کسب خیرست و آن دفع شرّ‬
‫‪ )3‬صد تیغ جفا بر سر و تن دید یکی چوب‬
‫تا شد تهی از خویش و نیاش نام نهادند‬
‫‪ )4‬وین نغمه محبت بعد از من و تو ماند‬
‫تا در زمانه باقی است آواز باد و باران‬
‫‪ -4‬در کدام گزینه نقش تبعی وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬بدی را بدی سهل باشد جزا‬
‫اگر مَردی اَحسن اِلی مَنْ اَسا‬
‫‪ )2‬وزین افتان و خیزان جوان‬
‫همی رفت بیچاره هر سو دوان‬
‫‪ )3‬خویش را دیدند سیمرغ تمام‬
‫بود خود سیمرغ‪ ،‬سی مرغ تمام‬
‫‪ )4‬در عشق کسی قدم نهد کش جان نیست‬
‫با جان بودن به عشق در سامان نیست‬
‫‪ -5‬در همۀ گزینهها نقش تبعی وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی‬
‫نروم جز به همان ره که توام راهنمایی‬
‫‪ )2‬گفت خود دادی به ما دل حافظا‬
‫ما‬
‫نگماشتیم‬
‫‪ )3‬شعر من بر علم من برهان بس است‬
‫جان فزای و پاک چون آب زالل‬
‫‪ )4‬گر به پند اندر رغبت کنی ای خواجه‬
‫پندنــامهســت تـــرا دفتــر و اشعــارش‬
‫(‪)21‬‬
‫محصل‬
‫بر‬
‫کسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ -6‬در کدام گزینه دو نقش تبعی وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬از آن پاکتر نیست کس در جهان‬
‫‪ )2‬از حجّت بشنو سخن به حجّت‬
‫‪ )3‬ترسیدم و پشت بر وطن کردم‬
‫‪ )4‬طالبان و سالکان در راه تو‬
‫که هست او سوی مُتّهم مُتّهم‬
‫بر حُجّت حُجّت به دل بیارام‬
‫گفتم من و طالع نگونسارم‬
‫جمله همچو چاکرند و شاه تو‬
‫‪ -7‬در همهی گزینهها واو ربط و عطف هر دو موجود است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند‬
‫دیوار زندگی را زین گونه یادگاران‬
‫‪ )2‬غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران‬
‫صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو‬
‫‪ )3‬یکی ز ما و هزار از شما اگرچه شما‬
‫چو مار و مورچه بسیار و ما نه بسیاریم‬
‫‪ )4‬کار و کردار تو ای گنبد زنگاری‬
‫نه همی بینم جز مکر و ستمکاری‬
‫‪ -8‬در کدام گزینه دو نقش تبعی وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬چونــــی و چگونــــهای چه ســــازی‬
‫من با تــو‪ ،‬تــو با که عشـــق بــازی‬
‫‪ )2‬میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست‬
‫تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیزد‬
‫‪ )3‬جامهای کاو نشود غرقه به خون بهر وطن‬
‫بدر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است‬
‫‪ )4‬ز دستِ شاهــد نازکعـــذار عیســـیدم‬
‫شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود‬
‫‪ -9‬در کدام گزینه نقش معطوف وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬سپیـــد و سیــه پـــاره بـــر دوختــــه‬
‫بضاعـــــت نهـــــاده زر انــدوختـــــه‬
‫‪ )2‬من این حکایت پُر رمز و راز را دیشب‬
‫از‬
‫شنیدستم‬
‫‪ )3‬گفت از بهر غرامت جامهات بیرون کنم‬
‫گفت پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست‬
‫‪ )4‬تو را که گفتست و گوی بر درمی‬
‫چگونه از تو توقع کند کسی کرمی؟‬
‫آن‬
‫دهان‬
‫پریچهرهای‬
‫‪ -11‬در همۀ گزینهها نقش تبعی یافت میشود بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرینکار‬
‫که در برابر چشمی و غایب از نظر‬
‫‪ )2‬در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن‬
‫من خود به چشم خویشتن‪ ،‬دیدم که جانم میرود‬
‫‪ )3‬کمال است در نفس انسان سخن‬
‫تو‬
‫مکن‬
‫‪ )4‬من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم‬
‫تو به یک جرعۀ دیگر ببری از دستم‬
‫خود‬
‫را‬
‫به‬
‫گفتار‬
‫ناقص‬
‫‪ -11‬در عبارات زیر چند نقش تبعی (معطوف) وجود دارد؟‬
‫«عرفا در فراز و نشیب زندگی راز و رمزهای زیادی در گفتوگوهای پنهانی خود با خدا بیان میکنند‪ ،‬کاش درون و‬
‫برون را درک کنند تا بتوانند به کنه هستی معشوق ازلی پی ببرند‪».‬‬
‫‪ )1‬سه‬
‫‪ )2‬یک‬
‫‪ )3‬چهار‬
‫(‪)22‬‬
‫‪ )4‬دو‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -12‬در عبارات زیر چند نقش تبعی (معطوف) وجود دارد؟‬
‫«در اداره با همقطارها قرار و مدار گذاشته بودیم که پرس وجو کنیم ببینیم چه کسی درد فهم دارد و چه کسی درد‬
‫ّ‬
‫کلی تحقیق و ّ‬
‫تفحص به این نتیجه رسیدیم که درد فهم و درد یادگیری دو مقوله جدانشدنی است‬
‫یادگیری‪ .‬بعد از‬
‫پس به این نتیجه رسیدیم که آزاداندیشی و ژرفاندیشی را فراموش نکنیم‪».‬‬
‫‪ )1‬سه‬
‫‪ )2‬یک‬
‫‪ )3‬چهار‬
‫‪ )4‬دو‬
‫‪ -13‬در کدام عبارت «نقش تبعی» وجود ندارد؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬نثر داستانی اکنون مهمترین نوع ادبی اروپا و مهمترین نوع ادبی جهان امروز است و خود اقسامی دارد‪.‬‬
‫‪ )2‬در نگاه نخست‪ ،‬طنز برای شوخی و خنده است‪ .‬ولی بعد روشن میشود که طنزنویس از نارسایی و نارواییهای جامعه رنج میبرد‪.‬‬
‫‪ )3‬شعر انسانی به مسایل وطن پرستی‪ ،‬بشردوستی‪ ،‬مخالف با استعمار و تسلط بیگانگان‪ ،‬محبت به فرزندان و خانواده و‬
‫آزادیخواهی میپردازد‪.‬‬
‫‪ )4‬نکتۀ مهمی که لزوم اخالق جدید را مطرح میسازد‪ ،‬این است که اخالق از بنیادهای اجتماعی است و دارای تمام خصوصیات این بنیادهاست‪.‬‬
‫‪ -14‬در کدام عبارت «نقش تبعی» وجود ندارد؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬هرگز خداوند‪ ،‬جهان و طبیعت را با پاییز و زمستان یا تابستان آغاز نکرده است‪.‬‬
‫‪ )2‬سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است نوروز یک جشن ملّی است که هرساله بهپا میشود‪.‬‬
‫‪ )3‬نوروز‪ ،‬داستان زیبایی است که در آن‪ ،‬طبیعت‪ ،‬احساس و جامعه هرسه دستاندرکارند‪.‬‬
‫‪ ) 4‬نوروز‪ ،‬روز نخستین آفرینش‪ ،‬که اهورامزدا دست به خلقت جهان زد و شش روز در این کار بود‪.‬‬
‫‪ -15‬در کدام بیت «نقش تبعی» یافت نمیشود؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرینکار؟‬
‫که توسنی چو فلک رام تازیانه توست‬
‫‪ )2‬امروز چنان بزی که فردا چو روی‬
‫خندان تو برون روی و گریان همه کس‬
‫‪ )3‬مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست‬
‫یا شب و روز بهجز فکر توام کاری هست‬
‫‪ )4‬به می سجّاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید‬
‫که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها‬
‫‪« -16‬نقش تبعی» در کدام گزینه با سایر گزینهها تفاوت دارد؟‬
‫‪ )1‬امیر از آن جهان آمده‪ ،‬به خیمه فرود آمد و جامه بگردانید و ترو تباه شده بود و برنشست‪.‬‬
‫‪ )2‬گفت‪ :‬بونصر را بگوی که امروز دُرستم و در این دو سه روز‪ ،‬بار داده آید که علّت و تب تمامی زایل شد‪.‬‬
‫‪ ) 3‬این مرد بزرگ و دبیر کافی‪ ،‬به نشاط‪ ،‬قلم درنهاد تا نزدیک نماز پیشین از این مهمات فارغ شده بود‪.‬‬
‫‪ ) 4‬امیر را یافتم آنجا بر زبر تخت نشسته مخنقه در گردن‪ ،‬عقدی همه کافور و بوالعالی طبیب آنجا نشسته بود‪.‬‬
‫(‪)23‬‬
‫(کنکور)‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ -17‬در کدام عبارت «نقش تبعی» وجود ندارد؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬دل اگــر بــار کشـــد بـــار نگــاری بـــاری‬
‫سر اگر کشته شود بر سر کاری باری‬
‫‪ )2‬جمال عارض خورشید و حُسن قامت سرو‬
‫تو را رسد که چو دعوی کنی بیان داری‬
‫‪ )3‬بدین روش که تو طاووس میکنی رفتار‬
‫نه برج من که همه عالم آشیان داری‬
‫‪ )4‬بدین صفت که تویی دل چه جای خدمت توست‬
‫که با چنین صنمی دست در میان داری‬
‫‪ -18‬کدام بیت فاقد «نقش تبعی» است؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬الف زنم الف که تو راست کنی الف مرا‬
‫ناز کنم ناز که من در نظرت معتبرم‬
‫‪ )2‬شاباش زهی نوری بر کوری هر کوری‬
‫کو روی نپوشاند زان پس که بر آرد سر‬
‫‪ )3‬آسمان خود کنون ز من خیره است‬
‫که‬
‫نمیخسبد‬
‫‪ )4‬بر زمین و چرخ روید مر تو را یاران صاف‬
‫لیک عهدی کردهای با باز پیشین یاد دار‬
‫چرا‬
‫این‬
‫زبون‬
‫‪ -19‬در کدام گزینه «نقش تبعی» یافت میشود؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬حال چوگان‪ ،‬چون نمیدانی که چیست‬
‫ای نصیحتگو به ترک گوی گوی‬
‫‪ )2‬تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال‬
‫خطا نگر که دل امید در وفای تو بست‬
‫‪ )3‬حریف عهد مودت شکست و من نشکستم‬
‫خلیل بیخ ارادت برید و من نبریدم‬
‫‪ )4‬با پریرویان‪ ،‬به خلوت روی در روی آوری‬
‫خویش را دیوانه سازی و پریخوانی کنی‬
‫‪ -21‬در کدام سروده دو نقش «تبعی» موجود است؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬عاشقـــم‪ ،‬عاشـــق ستـــارۀ صبـــح‬
‫عـــاشـــــق ابـرهـــای ســــرگــــردان‬
‫‪ )2‬آتــش زنـــم بــــه خرمـــن امیـــدت‬
‫بــــا شعلههــــای حســـرت و ناکامـــی‬
‫‪ )3‬ای مرغ دل که خسته و بیتابی‬
‫دمســـاز بــــاش بـــا غــــم او دمســاز‬
‫‪ )4‬اکنون منم که در دل این خلوت و سکوت‬
‫ای شهر پرخروش‪ ،‬تو را یاد میکنم‬
‫‪ -21‬با توجه به بیت زیر‪ ،‬کدام موارد کامالً درست است؟‬
‫« گیرند مردم دوستان‪ ،‬نامهربان و مهربان ‪ /‬هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس»‬
‫(کنکور)‬
‫الف) در بیت دو واو عطف وجود دارد‪.‬‬
‫ب) یک مسند در بیت وجود دارد‪.‬‬
‫ج) در بیت یک نقش تبعی یافت میشود‪.‬‬
‫د) در بیت یک صفت مبهم به چشم میخورد‪.‬‬
‫‪ )1‬الف ـ ب‬
‫‪ )2‬الف ـ ج‬
‫‪ )3‬ب ـ د‬
‫(‪)24‬‬
‫‪ )4‬ج ـ د‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫مبحث چندجزئی‬
‫مبحث چندجزئی در اصل ادامۀ نقشها یا بررسی جمالت میباشد (یعنی باید یا در مبحث نقشها بررسی میشد یا در مبحث انواع جمله) و باز‬
‫جداگانه از مبحث نقشها به آن پرداخته میشود تا تمرین و تکرار‪ ،‬تسلط شما «دانشآموزان عزیز» را بر روی این مبحث بیشتر کند‪.‬‬
‫ــ در مبحث چندجزئی طبق چهار الگوی زیر عمل میکنیم‪.‬‬
‫‪ .1‬اسمیّه‬
‫‪ .2‬افعال تمییزپذیر (که به اسمیه و افعال تمییزپذیر «اسنادی» میگویند‬
‫چندجزیی‬
‫‪ .3‬افعال الزم‬
‫‪ .4‬افعال متعدّی‬
‫‪ .1‬اسمیّه‪ :‬اگر جمله با یکی از فعلهای «است (هست) ‪ /‬بود ‪ /‬باشد (بُوَد) ‪ /‬شد (شود) ‪ /‬گشت (گردد)» به اتمام برسد به آن جملۀ اسمیّه‬
‫(اسنادی) میگویند بهعنوان مثال‪:‬‬
‫ــ من به هر جمعیتی ناالن شدم‬
‫ــ زمین گشت روشنتر از آسمان‬
‫ــ مگر از آتش دوزخ بُودَش روی رهایی‬
‫یادآوری‪:‬‬
‫‪ .1‬فعل «است» اگر به معنای وجود داشتن قرار داشتن باشد اسمیه یا (اسنادی) نیست برای مقایسه‪:‬‬
‫الف) نان در سفره است (وجود دارد) اسمیه (اسنادی) نیست‪.‬‬
‫ب) او خوشحال است ← اسمیه‬
‫‪ .2‬فعل «شد‪ ،‬شود» اگر به معنای رفت یا رود باشد اسمیّه (اسنادی) نیست‪.‬‬
‫الف) چو پیش پدر شد سیاوش پاک (رفت) ← اسمیّه (اسنادی) نیست‪.‬‬
‫رفت‬
‫ب) سراسر همه دشت بریان شدند ← اسمیّه‬
‫‪ .3‬گشت (گردد) چندین معنا دارد‪ )1 :‬گردش کردن ‪ )2‬چرخیدن ‪ )3‬تغییر کردن ‪ )4‬شد یا شود‬
‫و زمانی اسمیّه (اسنادی) است که معنای «شد یا شود» باشد برای مقایسه‪:‬‬
‫الف) زمین گشت روشنتر از آسمان (زمین از آسمان روشنتر شد) ← اسمیّه (اسنادی)‬
‫ب) زمین به دور خورشید میگردد (میچرخد) ← اسمیّه نیست‪.‬‬
‫ج) او در بازار با دوستان خود میگشت ← گردش میکرد) ← اسمیّه (اسنادی) نیست‪.‬‬
‫‪ .4‬شناسههای «م ـ ی ـ یم ـ ید ـ ند» اگر به معنای فعل هستم ـ هستی ‪ ...‬باشد اسمیّه (اسنادی) است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی (پاک هستی ـ خدا هستی) ← او جملۀ اسمیّه (اسنادی)‬
‫‪ .5‬اگر قبل از فعلهای «است ـ بود ـ باشد» بن ماضی ‪ +‬ه (صفت فاعل یا مفعول) باشد در اسمیّه بودن آن مشکوک میشویم‪ .‬با مثال درک‬
‫کنیم‪.‬‬
‫(‪)25‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫اسمیّه (اسنادی)‬
‫اسمیّه نیست‬
‫شده است‬
‫گفته است‬
‫گشته بود‬
‫دیده بود‬
‫گردیده باشد‬
‫خورده باشد‬
‫یعنی فعلهای «است ـ بود ـ باشد» و همچنین «ه» را از ذهن خود حذف میکنیم آنچه که باقی میماند تکلیف «اسنادی» از غیر «اسنادی»‬
‫مشخّص میشود‪.‬‬
‫برای مقایسه‪ :‬الف) مشکالت شما‪ ،‬مشکالت اساسی قلمداد شده است ← اسمیّه (اسنادی)‬
‫ب) او به دوستان خود افکار و اندیشههای خاصی بخشیده است ← اسمیّه (اسنادی) نیست‬
‫‪ .6‬فعل «بهشمار رفت» یا «به شمار میرود» (بهشمار آید ـ بهشمار میآید) جمله اسمیّه (اسنادی) حساب میشود‪ .‬زیرا معنای «حساب شد» یا‬
‫«حساب میشود» میباشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬اهداف او در جامعه جزو الگوهای اساسی بهشمار میرود ← حساب میشود (اسنادی)‬
‫یادآوری مهم‪ :‬اگر جملۀ اسمیّه (اسنادی) باشد به آن سهجزئی گذرا به مسند می گویند‪ )1 .‬نهاد ‪ )2‬مسند ‪ )3‬فعل‬
‫یعنی جملۀ ما اسمیّه (اسنادی) سه رکن اساسی دارد و بقیۀ نقشها در جمله تأثیری در روند جمله ندارد‪.‬‬
‫‪ .2‬افعال تمییزپذیر (اسنادی)‬
‫افعال تمییزپذیر ادامۀ جملۀ اسنادی است با این تفاوت که فعلهای «است‪ ،‬بود» فقط مسندپذیر هستند امّا افعال تمییزپذیر هم «مفعول» و‬
‫هم «مسند» میپذیرند‪.‬‬
‫اهمّ این افعال عبارتند از‪:‬‬
‫خواندن ـ نامیدن ـ دانستن ـ گردانیدن ـ ساختن ـ پنداشتن ـ نمودن ـ انگاشتن ـ شمردن ـ بهشمار آوردن (بهحساب آوردن ـ بهبار آوردن)‬
‫ــ به این افعال چهارجزئی گذرا به «مفعول و مسند» میگویند‪ )1 ((:‬نهاد ‪ )2‬مفعول ‪ )3‬مسند ‪ )4‬فعل)‬
‫مثال‪ :‬من از میان همه دوستانم او را مرد نامیدم‬
‫نهاد‬
‫مفعول مسند فعل‬
‫ــ در مثال باال با وجود «نهاد ـ مفعول ـ فعل» جمله کامل نیست (من او را نامیدم) بلکه نیاز به نقشی دارد تا جمله را از ابهام خارج کند که به‬
‫آن تمییز میگویند و به جای «تمییز» از اسمِ «مسند» استفاده میکنیم‪.‬‬
‫من او را مرد نامیدم‬
‫نهاد مفعول مسند فعل‬
‫یادآوری‪ .1 :‬فعلهای نامبرده تذکراتی دارد وگرنه این افعال همیشه نقش «مسند» نمیپذیرد‪.‬‬
‫الف) فعل نامیدن و زیر کوه آن‪ :‬صدا زدن ـ نام نهادن ـ صدا کردن ـ خواندن ـ گفتن‬
‫ب) گردانیدن و فعلهای هممعنی آن‪« :‬نمودن ـ کردن ـ ساختن»‬
‫ج) شمردن و فعلهای هممعنی آن‪« :‬بهشمار آوردن ـ بهحساب آوردن»‬
‫د) پنداشتن و فعلهای هممعنی آن‪« :‬دیدن ـ دانستن ـ یافتن»‬
‫‪ .2‬مثال برای فعل پنداشتن‪:‬‬
‫‪ )1‬من او را فردی عاقل دیدم (پنداشتم)‬
‫‪ )2‬من او را شایستۀ تحسین یافتم (پنداشتم)‬
‫‪ )3‬من او را مردمی دانستم (میپنداشتم)‬
‫اسنادی‬
‫(‪)26‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ .3‬مثال برای فعل گردانیدن‪:‬‬
‫‪ )1‬او با رفتار خاص دوستش را آگاه کرد (گردانید)‬
‫اسنادی‬
‫‪ ) 2‬او تمام مشکالت را برای ما آشکار ساخت (گردانید)‬
‫‪ )3‬او با چراغ نفتی اتاق را روشن نمود (گردانید)‬
‫‪ .4‬نتیجه کالم‪ :‬اگر تمام افعال تمییزپذیر (مسند و مفعول) به معنای واقعی خود استفاده شوند‪ ،‬تمییزپذیر نیستند‪ .‬برای مقایسه‪:‬‬
‫الف) من او را در خیابان دیدم ‪ /‬من او را فردی عاقل دیدم‬
‫تمییزپذیر‬
‫تمییزپذیر نیست‬
‫زیرا فعل دوم «دیدم» به معنای «پنداشتن» میباشد امّا فعل اول به معنای خود «دیدن» میباشد‪.‬‬
‫ب) من کتابم را در کتابخانۀ پدرم یافتم ‪ /‬من او را فردی شایستۀ تحسین یافتم‬
‫جملۀ اول «یافتم» تمییزپذیر نیست زیرا معنای پنداشتن نمیدهد ‪ /‬در جملۀ دوم تمییزپذیر است زیرا معنای «پنداشتن» میدهد‪.‬‬
‫‪ .5‬بعضی از فعلها معنای مختلف می دهد مثل فعل (ساختن ـ خواندن) منتهی زمانی تمییزپذیر گذرا به (مفعول و مسند) میباشد که در زیر‬
‫گروه فعلهای نامبرده باشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬الف) من خانهای در شمال ساختم (ساختوساز کردن) ‪ /‬ب) من در مسایل مختلف با دشمنان ساختم (سازش کردن)‬
‫ج) من او را مردی قهرمان و شجاع ساختم (گردانیدن) ‪ /‬و فقط «ج» تمییزپذیر گذرا به (مفعول و مسند) است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬الف) من درسهایم را عالی خواندم (خواندن کتاب) ‪ /‬ب) من او را به مهمانی خواندم (دعوت کردن)‬
‫ج) من او را در میان جمع خواندم (صدا کردن) ‪ /‬د) من او را دلیر و پهلوان خواندم (نامیدن)‬
‫فقط «د» تمییزپذیر (مفعول و مسند) میباشد‪.‬‬
‫نتیجه کالم‪ :‬گذرا به مفعول و مسند (‪ .1‬نهاد ـ ‪ .2‬مفعول ـ ‪ .3‬مسند ـ ‪ .4‬فعل) میباشد‪.‬‬
‫دام تستی‪ :‬اگر فعل «گفت» (گوید) زیرگروه فعل «نامیدن» باشد (یعنی تمییزپذیر یا گذرا به مفعول و مسند باشد) میتواند به جای اینکه‬
‫چهارجزئی گذرا به «مفعول و مسند» (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)باشد چهارجزئی گذرا به متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل) باشد‬
‫و آن زمانی است که «مفعول» در جمله نباشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬مردم به او در میان جمع دکتر میگفتند (مردم به او دکتر میگفتند)‬
‫نهاد متمم‬
‫مسند‬
‫فعل‬
‫در این مثال چون «مفعول» وجود دارد از «متمم» استفاده شده است‪.‬‬
‫فعل کرد (کند) = اگر معنای «گردانیدن» بدهد تمییزپذیر (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) میباشد‪ .‬برای مقایسه‪:‬‬
‫الف) او ذهن همه ما را روشن کرد (گردانید) ← تمییزپذیر (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫ب) او درسها را با دقت مطالعه کرد ← تمییزپذیر (اسنادی) نیست‪.‬‬
‫‪ .3‬افعال الزم‬
‫(عزیزان من! بررسی افعال الزم و متعدی و همچنین متمم فعل از مباحث نظام قدیم میباشد ولی برای شناخت نقشهای «مفعول» و انواع‬
‫متمم به بررسی جمالت نیاز داریم که این مبحث را نیز بررسی میکنیم)‬
‫ــ اگر جملۀ اسنادی (اسمیّه و تمییزپذیر) نباشد یا افعال الزم است یا افعال متعدی‪.‬‬
‫بر روی فعل از عبارت «چه کسی را» یا «چه چیزی را» استفاده میکنیم اگر معنا ندهد آن فعل الزم است و دوجزئی است (نهاد ـ فعل) مثل‪:‬‬
‫نشست ـ خوابید ـ مرد ‪...‬‬
‫مثال‪ :‬او با نهایت آرامش در ویالی شخصی خوابید (چه کسی را خوابید = معنا نمیدهد)‬
‫الزم‬
‫فعل «خوابید» الزم است و دوجزئی است (نهاد ـ فعل) ـ او خوابید‬
‫نهاد فعل‬
‫(‪)27‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ .4‬افعال متعدی‬
‫اگر بر روی فعل از عبارت «چه کسی را» یا «چه چیزی را» استفاده کنیم و معنا بدهد آن فعل متعدّی است و سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ‬
‫مفعول ـ فعل) میباشد‪ .‬مثل‪ :‬خورد ـ دارد ـ میستاید ‪...‬‬
‫مثال‪ :‬او خداوند را در هنگام عبادت با جان و دل میستاید (چه کسی را میستاید)‬
‫متعدّی‬
‫ــ فعل متعدّی سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) میباشد‪.‬‬
‫ــ او خداوند را میستاید‪.‬‬
‫نهاد مفعول‬
‫فعل‬
‫یادآوری‪:‬‬
‫‪ . 1‬افعال تمییزپذیر (اسنادی) نیز متعدّی است با این تفاوت که افعال تمییزپذیر (اسنادی) مفعول و مسند میپذیرد امّا افعال غیر تمییزپذیر که‬
‫«متعدّی» هستند به «مسند» نیاز ندارد ← برای مقایسه‪:‬‬
‫الف) من هیچ کسی را از تأمّل و تفکّر بینیاز ندیدم ← نپنداشتم‬
‫تمییزپذیر‬
‫چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) من هیچ کس را بینیاز ندیدم‬
‫نهاد‬
‫مفعول‬
‫مسند‬
‫فعل‬
‫ب) من او را در خیابان به همراه دوستانش خندان دیدم‬
‫تمییزپذیر نیست‬
‫فعل «دیدم» به معنای واقعی خود کلمه است و معنای «پنداشتم» نمیدهد پس تمییزپذیر نیست و زیرگروه افعال «متعدّی» است و سهجزئی‬
‫گذرا به مفعول «نهاد ـ مفعول ـ فعل» میباشد‪.‬‬
‫ــ من او را دیدم‬
‫نهاد مفعول فعل‬
‫‪ . 2‬افعالی که زیرگروه اسنادی (اسمیّه و تمییزپذیر) نیستند یعنی الزم و متعدّی میباشند در بعضی مواقع نیاز به «متمم» دارند که به آن‬
‫«متمم فعل» میگویند‪ .‬برای مقایسه‪:‬‬
‫الف) پدربزرگم در سن هشتادوپنج سالگی با آرامش مُرد‬
‫الزم‬
‫پدربزرگم مرد ← کامل است و نیاز به متمم ندارد‬
‫نهاد‬
‫فعل‬
‫ب) امید به تحصیالت دانشگاهی خود مینازد‬
‫الزم (چه چیز را مینازد = معنا نمیدهد)‬
‫ــ امید مینازد ← کامل نیست (او مینازد ← به)‬
‫نهاد‬
‫فعل‬
‫ــ امید به تحصیالت دانشگاهی خود مینازد (نهاد ـ متمّم ـ فعل)‬
‫نهاد‬
‫متمّم‬
‫فعل‬
‫مثال فوق جمله بدون «متمم فعل» معنا نمیدهد پس اگر فعل «الزم» با متمم ذکر شود به آن سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫میگویند‪.‬‬
‫نتیجه‪ :‬اگر فعلهای الزم نیاز به «متمم فعل» داشته باشند از دوجزئی (نهاد ـ فعل) تبدیل به سهجزئی گذرا به متمّم (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫میشود از افعال الزم که نیاز به متمم دارند مهمترین آن عبارتند از‪:‬‬
‫(‪)28‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫ترسید ← از‬
‫ساختن (سازش کردن ـ مدارا کردن) ← با‬
‫جنگید ← با‬
‫نازید ← به‬
‫چسبید ← به‬
‫پرداخت ← به‬
‫گنجید ← در‬
‫اندیشید ← به‬
‫رهید ← از‬
‫رنجید ← از‬
‫شورید ← بر‬
‫(البته فعل «پرداخت یا پردازد» استثناء دارد که به آن خواهیم پرداخت‪).‬‬
‫‪ .3‬اما اگر فعل متعدی باشد و جمله با ارکان «نهاد ـ مفعول ـ فعل» کامل نشود نیاز به «متمم فعل» دارد که در چنین صورتی فعل «متعدی»‬
‫از سه جزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) تبدیل به چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) میشود‪ .‬برای‬
‫مقایسه‪:‬‬
‫الف) او غذایش را در مدرسه با نهایت اشتها خورد‬
‫متعدی‬
‫ــ او غذایش را خورد ← جمله کامل است و نیازی به متمم فعل ندارد‬
‫نهاد مفعول‬
‫فعل‬
‫ب) او کتابها را در کتابخانه با نهایت سلیقه گنجاند‬
‫متعدی‬
‫او کتابها را گنجاند ← کامل نیست نیاز به متمم فعل دارد‬
‫نهاد مفعول‬
‫فعل‬
‫او کتابها را در کتابخانه گنجاند = چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫متمم‬
‫نهاد مفعول‬
‫فعل‬
‫‪ .4‬از افعال متعدی که عالوه بر «مفعول» نیاز به «متمم» دارد عبارتند از‪:‬‬
‫یاد داد ← به‬
‫آموخت ← از‬
‫یاد گرفت ← ازبه‬
‫شنید ← از‬
‫بخشید (به معنای دادن) ← به‬
‫سنجید ← با‬
‫چشاند ← به‬
‫گنجاند ← در‬
‫افزود ← به‬
‫رهاند ← از‬
‫داد ← به‬
‫پرداخت ← به‬
‫ربود ← از‬
‫‪ . 5‬فعل پرداخت (پردازد) جزو افعال دووجهی است یعنی زمانی مفعول میپذیرد و با توجه به متممپذیر بودن آن تبدیل به چهارجزئی گذرا به‬
‫مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) میشود و زمانی مفعول نمیپذیرد (یعنی فعل الزم است) که با توجه به متممپذیر بودن آن‬
‫تبدیل به سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل) میشود‪ .‬برای مقایسه‪:‬‬
‫الف) دوستم حسین بدهیهای خود را تمام و کمال به بانک پرداخت‬
‫متعدی‪ :‬چه چیز را پرداخت‪ :‬بدهیها را‬
‫ــ دوستم بدهیها را به بانک پرداخت (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫نهاد‬
‫مفعول‬
‫فعل‬
‫متمم‬
‫ب) او به بیان احساسات شخصی خود پرداخت‬
‫الزم‪ :‬چه چیز را پرداخت‪ :‬مفعول وجود ندارد‬
‫ــ او به بیان احساسات پرداخت‪( .‬نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫نهاد‬
‫متمم‬
‫فعل‬
‫‪ .6‬در مبحث افعال تمییزپذیر (اسنادی) در مورد فعل «کرد (کند)» بیان شد که اگر معنای «گردانید» باشد چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند‬
‫(نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) میباشد‪.‬‬
‫(‪)29‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫مثال‪ :‬او مادر خود را با خریدن کادویی خوشحال کرد (گردانید)‬
‫مسند‬
‫نهاد مفعول‬
‫فعل‬
‫امّا اگر به معنای «گردانید» نباشد و اسم قبل از فعل «کرد» با نشانههای «ی ـ تر» نشانههای جمع قابل انعطاف باشد و عالوه بر مسند‪ ،‬متمم‬
‫فعل هم میتواند بپذیرد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬او به مادرش کمک کرد (کمکی کرد) = نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل‬
‫نهاد متمم‬
‫مسند فعل‬
‫‪ .7‬افعال «شکست ـ سوخت) زمانی الزم و زمانی متعدی است‪.‬‬
‫(اگر مفعول بپذیرد متعدی است و از تشکیل «نهاد ـ مفعول ـ فعل» میباشد و اگر مفعول نپذیرد الزم است و از «نهاد ـ فعل» میباشد برای مقایسه‪:‬‬
‫الف) شیشههای مدرسه شکست (نهاد ـ فعل)‬
‫ب) او شیشه را شکست (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫بررسی متن‬
‫ای یاران‪ ،‬من بیشتر از همۀ شما جهان را گشته ام و از طراف و اکناف گیتی آگاهم من او را میشناسم نامش سیمرغ است شما که خواستار‬
‫شهریاری هستید باید او را بجویید لیکن باید بدانید که رفتن بر کوه قاف کار آسانی نیست‪.‬‬
‫زیرنویس‬
‫‪ .1‬سه جمله بهترتیب‪ )1 :‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ )2‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ )3‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ .2‬چهار جمله‪ )1 :‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ )2‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ )3‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ )4‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫اگر بندهای هستی ‪ /‬دست حاجت بر آر ‪ /‬وگر شرمسار هستی ‪ /‬آب حسرت ببار‬
‫‪ .3‬سه جمله بهترتیب‪ )1 :‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ )2‬نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل ‪ )3‬نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫مستم (مست هستم) ‪ /‬مرا از این عاشقتر کن (گردان) ‪ /‬که هستم‬
‫‪ .4‬چهار جمله‪ )1 :‬نهاد ـ فعل ‪ )2‬نهاد ـ فعل ‪ )3‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ )4‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ .5‬دو جمله بهترتیب‪ )1 :‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ )2‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ .6‬دو جمله بهترتیب‪ )1 :‬نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل ‪ )2‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ .7‬چهار جمله‪( :‬اگر منادا را جمله ندانیم) ‪ )1‬نهاد ـ فعل ‪ )2‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ )3‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ )4‬نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫بررسی متن‪:‬‬
‫جمله اول‪ :‬جهان را گشتهام (جستوجو کردهام)‬
‫جمله دوم‪ :‬آگاه هستم‬
‫نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ‬
‫فعل‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫(‪)31‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫تستهای مبحث «چندجزئی»‬
‫‪ -1‬فعل گشت یا (گردد) در همۀ گزینهها یکسان هستند بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬زمین گشت روشنتر از آسمان‬
‫جهانی خروشان و آتش دمان‬
‫‪ )2‬وزیـــن دختــر شاه هامــاوران‬
‫پراندیشه گشتی به دیگر کران‬
‫‪ )3‬ز هولم در آن حال تاریک تنگ‬
‫بشورید حال و بگردید رنگ‬
‫‪ )4‬به سبزی کجا تازه گردد دلم‬
‫که سبزی بخواهد دمید از گِلم؟‬
‫‪ -2‬فعل شد‪ ،‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬یکسان است‪.‬‬
‫‪ )1‬چو پیش پدر شد سیاوش پاک‬
‫نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک‬
‫‪ )2‬چو کاوه برون شد ز درگاه شاه‬
‫بر او انجمن گشت بازارگاه‬
‫‪ )3‬بدانگه که شد پیش کاووس باز‬
‫فرود آمد از باره بردش نماز‬
‫‪ )4‬سراسر همه دشت بریان شدند‬
‫بر آن چهر خندانش گریان شدند‬
‫‪ -3‬فعل خواندن در همه گزینهها بهجز ‪ ............‬یکسان است‪.‬‬
‫‪ )1‬کزین دو یکی گر شود نابکار‬
‫از آن پس که خواند مرا شهریار؟‬
‫‪ )2‬تحمّلکنان را نخوانند مرد‬
‫که بیچاره از بیم سر بر نکرد‬
‫‪ )3‬وگر نغز و پاکیزه باشد خورش‬
‫شکم بنده خوانند و تن پرورش‬
‫‪ )4‬ستمدیده را پیش او خواندند‬
‫بــرِ نامــدارانــش بنشانـدنـــد‬
‫‪ -4‬ردیف در مصرع دوم همه گزینهها بهجز ‪ ............‬یکسان است‪.‬‬
‫‪ )1‬شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب‬
‫باز به پیرانهسر عاشق و دیوانه شد‬
‫‪ )2‬منزل حافظ کنون بارگاه پادشاست‬
‫دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد‬
‫‪ )3‬از در درآمدی و من از خود بدر شدم‬
‫گویی از این جهان به جهان دگر شدم‬
‫‪ )4‬گل عزیزست غنیمت شمریدش صحبت‬
‫که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد‬
‫‪ -5‬ردیف در مصرع دوم همۀ گزینهها یکسان است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد‬
‫عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد‬
‫‪ )2‬ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی‬
‫مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد‬
‫‪ )3‬حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود‬
‫قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد‬
‫‪ )4‬باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز‬
‫قصه غصه که دولت یار آخر شد‬
‫(‪)31‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -6‬در کدام گزینه «مسند» وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬به سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سرداری‬
‫به درمانم نمیکوشی نمیدانم مگر دردم‬
‫‪ )2‬شبی دل را به تاریکی ز زلفت بازمیجستم‬
‫رخت میدیدم و جامی هاللی باز میخوردم‬
‫‪ )3‬خواهم از زلف بتان نافهگشایی کردن‬
‫فکر دورست همانا که خطا میبینم‬
‫‪ )4‬کس ندیدست ز مشک ختن و نافهچین‬
‫آنچه من هر سحر از باد صبا میبینم‬
‫‪ -7‬فعل «گفتن» در همه گزینهها بهجز ‪ ............‬یکسان است‪.‬‬
‫‪ )1‬نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت‬
‫متحیرم چه نامم شه ملک الفتی را‬
‫‪ )2‬نخستین بــار گفتـــش کـــز کجایـــی‬
‫بگفــــت از دار ملــک آشنــایـــــی‬
‫‪ )3‬من از چشم تو ای ساقی خراب افتادهام لیکن‬
‫بالیی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم‬
‫‪ )4‬محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت‬
‫مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست‬
‫‪ -8‬فعل «یافتن» در همه گزینهها بهجز ‪ ............‬یکسان است‪.‬‬
‫‪ )1‬همه حرفهای اساسی او را بیمحتوا و بیاساس یافتم‪.‬‬
‫‪ )2‬من او را از میان جمع فردی شایسته تحسین یافتم‪.‬‬
‫‪ )3‬تمام داراییهای مادی و معنوی خود را مشکوک یافتم‪.‬‬
‫‪ )4‬کتابهای درسی خود را در یک انبار قدیمی یافتم‪.‬‬
‫‪ -9‬در همه گزینهها بهجز ‪ ............‬مسند وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬نبینی که در معرض تیغ و تیر‬
‫بپوشند خفتان صدتو حریر‬
‫‪ )2‬گر از هستیِ حق خبر داشتی‬
‫همه خلق را نیست پنداشتی‬
‫‪ )3‬یکی بنده خویش پنداشتش‬
‫زبون دید و در کار گِل داشتش‬
‫‪ )4‬ز هستی در آفاق سعدیصفت‬
‫تهی گرد و باز آی پُرمعرفت‬
‫‪ -11‬معنای «شد» در همۀ ابیات بهجز بیت ‪ ............‬یکسان است‪.‬‬
‫‪ )1‬پر اندیشه شد جانِ کاووس کی‬
‫ز فرزند و سودابۀ نیکپی‬
‫‪ )2‬کجا شد سیامک شد نازنین؟‬
‫کجا رفت هوشنگ با داد و دین؟‬
‫‪ )3‬بدو گفت بشتاب و برکش سپاه‬
‫نگه کن که لشکر کجا شد ز راه؟‬
‫‪ )4‬بدان گه که شد پیش کاووس باز‬
‫فرود آمد از باره‪ ،‬بردش نماز‬
‫(‪)32‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -11‬معنای ردیف در کدام بیت با سایر ابیات تفاوت دارد؟‬
‫‪ )1‬تنها نه من به دانۀ خالت مقیدم‬
‫این دانه هرکه دید گرفتار دام شد‬
‫‪ )2‬نامم به عاشقی شد و گویند توبه کن‬
‫توبه کنون چه فایده دارد که نام شد‬
‫‪ )3‬آن مدّعی که دست ندادی به بند کس‬
‫این بار در کمند تو افتاد و رام شد‬
‫‪ )4‬شرح غمت به وصف نخواهد شدن تمام‬
‫جهدم به آخر آمد و دفتر تمام شد‬
‫‪ -12‬ردیف کدام بیت تفاوت معنایی دارد؟‬
‫‪ )1‬کسی کو بر وجود خود بلرزد‬
‫همان بهتر که در ویرانه گردد‬
‫‪ )2‬دلی کز عشق او دیوانه گردد‬
‫وجودش با عدم همخانه گردد‬
‫‪ )3‬رخش شمع است عقل از عقل دارد‬
‫ز نور شمع او دیوانه گردد‬
‫‪ )4‬چو ماهی آشنا جوید در این بحر‬
‫به کلّ ماهیان بیگانه گردد‬
‫‪ -13‬در کدام بیت از مصدر «ساختن» در معنای «آهنگ کردن» استفاده شده است؟‬
‫‪ )1‬باز ای مطــرب خوشخــوان خوشگــــو‬
‫به شعـــــر فارســــی صــــوت عراقــــی‬
‫‪ )2‬جفا شد یار شیرینت‪ ،‬کنون تنها نشین ای شمع‬
‫که حکم آسمان است این‪ ،‬اگر سازی اگر سوزی‬
‫‪ )3‬از آن پـــــس بســـازیـــــد سهــــراب را‬
‫ببندیـــد یک شـــب بــــر او خـــــواب را‬
‫‪ )4‬چه سازیـــم و این را چه درمـــان کنیـــم؟‬
‫به دانـــش مگـــر چـــارۀ جـــان کنیـــم‬
‫‪ -14‬معنی واژۀ ردیف در کدام بیت با سایر ابیات تفاوت دارد؟‬
‫‪ )1‬از دل سنگین لیلی کعبۀ جان ساختند‬
‫از غبار خاطر مجنون بیابان ساختند‬
‫‪ )2‬خضر را زخم نمایان گشت عمر جاودان‬
‫تیغ سیراب تو را روزی که عریان ساختند‬
‫‪ )3‬از هوسناکان حذر کن کاین گروه بیادب‬
‫مصر را بر یوسف بیجرم زندان ساختند‬
‫‪ )4‬میتوان دامان بوی گل گرفت از دست باد‬
‫وای بر جمعی که وقت خود پریشان ساختند‬
‫‪ -15‬معنی «ساختن» در کدام بیت متفاوت است؟‬
‫‪ )1‬ببـاریـــــد دانـنـــده آهنـــگـــــــران‬
‫یکی گـــرز سازنـــد مـــــا را گـــــران‬
‫‪ )2‬دیدم که ملک فقر من از ملک جم به است‬
‫وام کردم از رخ و خاتم بساختم‬
‫‪ )3‬کیمیای عشق او از خون دلها ساختند‬
‫عاشقانش در طلب زین روی جانها باختند‬
‫‪ )4‬دوستان و دشمنان را آب و آتش فعل باش‬
‫بدسگاالن را بسوز و نیکخواهان را بساز‬
‫(‪)33‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -16‬کدام بیت از تشکیل «نهاد ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است؟‬
‫‪ )1‬بهشت آن ستانــــد که طاعـــــت بــــرد‬
‫کــــرا نقــــد بایــــد بضاعـــت بَــــرَد‬
‫‪ )2‬چنان دیـــو شهـــوت رضـــا داده بــــود‬
‫که چون گرگ در یوسف افتاده بود‬
‫‪ )3‬یکی را عسس (نگهبان) دست بربسته بود‬
‫همه شب پریشان و دلخسته بود‬
‫‪ )4‬از آن مـرد دانــا دهــــان دوختـــه است‬
‫که بیند که شمع از زبان سوخته است‬
‫‪ -17‬جملۀ « دکتر مهدی محقق استاد بازنشستۀ دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی و عضو پیوستۀ‬
‫فرهنگستان زبان و ادب فارسی است» از چند جزء ساخته شده است؟‬
‫‪ )1‬نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ )2‬نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ )3‬نهاد ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ )4‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ -18‬همۀ گزینهها از تشکیل «نهاد ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬فرهنگ و تمدن حتّی در دل دهات دورافتاده ایران مثل پاریز استوار و ماندگار بوده است‪.‬‬
‫‪ )2‬دکتر زرینکوب از لحاظ نویسندگی در رده بزرگان ایران و جهان بهشمار میرود‪.‬‬
‫‪ )3‬تیرانا همانند با درختان بارور بیآنکه زبان به کمتر داعیهای گشاده باشم‪.‬‬
‫‪ )4‬در عشق قدم نهادن کسی را مسلّم شود که با خود نباشد‪.‬‬
‫‪ -19‬کدام گزینه سهجزئی گذرا به مسند «نهاد ـ مسند ـ فعل» میباشد؟‬
‫‪ )1‬جز ناله کسی نداشت همدم‬
‫جز سایه کسی نیافت محرم‬
‫‪ )2‬دیوانه منم به رای و تدبیر‬
‫در گردن تو چراست زنجیر‬
‫‪ )3‬مرد گذرنده چون در او دید‬
‫شکلی و شمایلی نکو دید‬
‫‪ )4‬چون شبنم اوفتاده بُدم پیش آفتاب‬
‫مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم‬
‫‪ -21‬همۀ گزینهها از تشکیل «نهاد ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬تمام سخنان او را ارمغان کالم بزرگان بهشمار میآورند‪.‬‬
‫‪ )2‬حساسیّت دوستم نسبت به شخصیت ریاکارانهی او جالب بوده است‪.‬‬
‫‪ )3‬این کتاب از کتابهای ادبیات تعلیمی و غنایی بهشمار میرود‪.‬‬
‫‪ )4‬آخر کالم سفارش او به این جمله منعطف که تو از آن منی‪.‬‬
‫‪ -21‬جملۀ «کلمات و اصطالحات فارسی دری یا پهلوی نزدیکترین زبان معاصر قلمداد شده است» از چند جزء ساخته شده‬
‫است؟‬
‫‪ )1‬نهاد ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ )2‬نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ )3‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ )4‬نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل‬
‫(‪)34‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -22‬کدام گزینه با عبارت «و او را فردی منافق و ریاکار و دور از مقام انسانی دانست» تعداد جزء آن برابر است؟‬
‫‪ )1‬کلمات زیبای او در تفسیر مباحث فلسفی مرا به تسلیم وامیداشت‪.‬‬
‫‪ )2‬اهداف بزرگ را در کارهای مدیریتی‪ ،‬مهم و شایستۀ تمجید خوانده است‪.‬‬
‫‪ )3‬هرچند تقسیمبندی انواع مکتبهای ادبی در کتاب دکتر «سیروس شمیسا» بیان شده است‪.‬‬
‫‪ )4‬فردوسی شاعر بزرگ حماسهسرای ایران جزو بزرگترین شاعران جهان بهشمار میرود‪.‬‬
‫‪ -23‬همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬از تشکیل «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است‪.‬‬
‫‪ )1‬تو خود را ز بیگانه جدا کن‬
‫‪ )2‬گفت از بهر غرامت جامهات بیرون کنم‬
‫‪ )3‬عشق را معرفت خواندهام‬
‫‪ )4‬از آن پس که خواند مرا شهریار‬
‫‪ -24‬کدام گزینه از تشکیل «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است؟‬
‫‪ )1‬تمام مباحث تاریخ و ادبیات را با دقّت کامل خواندهام‪.‬‬
‫‪ )2‬او را در میان جمع با تمام وجود‪ ،‬انسان کامل عیار خواندهام‪.‬‬
‫‪ )3‬دوستم تمام کلمات عرفانی با معنای گسترده آن را کامل میداند‪.‬‬
‫‪ )4‬همۀ راز و رمزهای جهان را کسی به معنای واقعی نمیداند‪.‬‬
‫‪ -25‬کدام گزینه با جملۀ زیر برابر نیست؟‬
‫«با همۀ مشکالت پیش آمدهی اقتصادی خودم را از همه جز خدا بینیاز دیدم‪».‬‬
‫‪ )1‬کلمات و اصطالحات ادبیات غنایی را در مقایسه با ادبیات حماسی گستردهتر دیدم‪.‬‬
‫‪ )2‬حرفها و سخنان دوستانم را در میان جمع شایستۀ تقدیم دیدم‪.‬‬
‫‪ )3‬اخالقمداری او را در منش و رفتارهای روزمرهاش به وضوح دیدم‪.‬‬
‫‪ )4‬عشق و غزل را در اشعار موالنا‪ ،‬سعدی و حافظ سراسر اسرارآمیز دیدم‪.‬‬
‫‪ -26‬کدام گزینه از تشکیل «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است؟‬
‫‪ )1‬که اینرا به خودی خود میسازم بیواسطه که در او گنج معرفت تعبیه خواهم کرد‪.‬‬
‫‪ )2‬که آیا این چه سرّ است که خاک ذلیل را از حضرت و عزّت به چندین اعزاز میخوانند‪.‬‬
‫‪ ) 3‬و با این همه‪ ،‬حضرت غَنا دیگری را به جای او نخواند و این سرّ با دیگری در میان ننهاد‪.‬‬
‫‪ )4‬حضرت جلت خداوندی او را خلقت کرد و فرمود که خود را آراسته کن‪.‬‬
‫‪ -27‬کدام گزینه از تشکیل «نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است؟‬
‫‪ )1‬همۀ درد دلهایم را با حرارتی خاص برای دوستانم شفاف میگویم‪.‬‬
‫‪ )2‬به او در میان جمع با نهایت احترام دکتر میگویند‪.‬‬
‫‪ )3‬او را در هنگام درس خواندن خیلی با نشاط دیدم‪.‬‬
‫‪ )4‬کتاب دیوان شمس را از بین آثار برجستۀ ایرانی خاصتر دیدم‪.‬‬
‫(‪)35‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -28‬کدام گزینه از تشکیل «نهاد ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است؟‬
‫الف) تو جمله جانی و ما از تو نیم جان داریم‬
‫ب) پروانه شد در آتش گفتا که همچنین کن‬
‫ج) کوه بسته است کمر خدمت را‬
‫د) که حالش بگردید و رنگش بریخت‬
‫ه) به از پارسای عبادت نمای‬
‫‪ )1‬الف ـ ج‬
‫‪ )2‬الف ـ ه‬
‫‪ )3‬ج ـ د‬
‫‪ )4‬ب ـ ه‬
‫‪ -29‬همۀ گزینه از تشکیل «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬دشمنان کالم حق تو را وارونه آشکار مینمایند‪.‬‬
‫‪ )2‬او را در میان جمع پهلوان و شجاع صدا زدند‪.‬‬
‫‪ )3‬از میان شاگردان مدام او را با صدای بلند میخوانند‪.‬‬
‫‪ )4‬شاعر به مردم عام گفت که او را دیوانه انگاشتید‪.‬‬
‫‪ -31‬نوع جمله زیر از حیث اجزاء کدام است؟‬
‫«لطافت زیبای گل در زیر انگشتهای تشریح ناتوانی نویسنده را آشکار و واضح میگرداند‪».‬‬
‫‪ )1‬نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ )2‬نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ )3‬نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ )4‬نهاد ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ -31‬تعداد اجزای جمله زیر در کدام گزینه به درستی بیان شده است؟‬
‫« استاد کوهنوردی حمل وسایل مخصوص را در هنگام باال رفتن به سمت کوه بسیار الزم و واجب شمرد‪».‬‬
‫‪ )1‬نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ )2‬نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ )3‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ )4‬نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ -32‬کدام گزینه از تشکیل «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است؟‬
‫‪ )1‬بکن خرقه نام و ناموس و رزق‬
‫‪ )2‬رهی رو که بینی طریق رجا‬
‫‪ )3‬لب از ترشّح می پاک کن برای خدا‬
‫‪ )4‬ز راه میکده یاران عنان بگردانید‬
‫‪ -33‬در عبارات زیر چند مفعول و مسند وجود دارد؟‬
‫«هر صخرۀ سنگش و سنگریزهاش آیات وحی را بر لب دارد و زبان گویان خدا میشود به صحرای عربستان آمده‬
‫است و عطر الهام را در فضای اسرارآمیز آن استشمام کرده است‪».‬‬
‫‪ )2‬یک مفعول ـ یک مسند‬
‫‪ )1‬دو مفعول ـ دو مسند‬
‫‪ )3‬دو مفعول ـ یک مسند‬
‫‪ )4‬یک مفعول ـ سه مسند‬
‫‪ -34‬در کدام گزینه همۀ واژههای مرکب در حقیقت فشردۀ یک جملۀ سهجزئی با مفعولاند؟‬
‫‪ )1‬شببو ـ کمربند ـ کتابخانه ـ نامهرسان‬
‫‪ )2‬شاهکار ـ شترمرغ ـ صندوقخانه ـ بزرگسال‬
‫‪ )3‬شبکاله ـ روزمزد ـ کارخانه ـ خوشحال‬
‫‪ )4‬حقگزار ـ روانشناس ـ وطنخواه ـ هیجانانگیز‬
‫(‪)36‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -35‬در کدام گزینه همۀ واژههای مرکب در حقیقت فشردۀ یک جملۀ سهجزئی با مفعول است؟‬
‫‪ )1‬خدمتگزار ـ کتابدار ـ خونبها ـ ریاکار‬
‫‪ )2‬سیاهسرفه ـ خاکانداز ـ نامآوا ـ افتخارآفرین‬
‫‪ )3‬شیرفروش ـ انسانشناس ـ قیمتگذار ـ سرباز‬
‫‪ )4‬شاهنامه ـ سپاسگزار ـ دلسوز ـ زبانشناس‬
‫‪ -36‬در کدام گروه همۀ واژههای مرکب در حقیقت فشردۀ یک جملۀ سهجزئی با مفعول است؟‬
‫‪ )1‬کوچکسال ـ صبحدم ـ یکرنگ ـ دستاورد‬
‫‪ )2‬رهآورد ـ نوپرداز ـ پررو ـ بدزبان‬
‫‪ )3‬سحرخیز ـ خودرأی ـ خوشخرام ـ خوشرو‬
‫‪ )4‬نزدیک بین ـ پاسخگو ـ آینهگردان ـ حصیرباف‬
‫‪ -37‬جملۀ اصلی در عبارت « اهل کلیسا در قرون وسطی شعر را به واسطۀ آنکه در خدمت اخالق نبوده است غذای‬
‫شیطان میدانستند» چه نوع جملهای است؟‬
‫‪ )1‬سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )2‬چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )3‬سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫‪ )4‬چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ -38‬با توجه به عبارت «خطی را که ایرانیان در عصر اشکانی و ساسانی بهکار میبردند و تا چند قرن بعد از اسالم هم‬
‫در گوشه و کنار والیات شرقی ایران برای نگارش آثار فکری و فلسفی مربوط به آیینهای پیش از اسالم بهکار میرفته‬
‫است «خط پهلوی» مینامند‪ .‬اجزای تشکیلدهندۀ جملۀ پایه (اصلی) کدام است؟‬
‫‪ )1‬سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )2‬سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫‪ )3‬چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )4‬چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ -39‬عبارت زیر از جهت اجزای اصلی آن با کدام عبارت هماهنگ است؟‬
‫«خداوند با ذکر ّ‬
‫قصۀ پیامبران و حفظ نام نیکوکاران‪ ،‬خود را دوستدار محسنین و تحقیرکنندۀ منافقین میداند‪».‬‬
‫‪ )1‬این مای ه شفقت و مهربانی و خاکساری‪ ،‬دوستان و دشمنان او را در حقّ وی به اعجاب و تبهم وامیداشت‪.‬‬
‫‪ )2‬بنابر تحقیقات روشن‪ ،‬ترجمه در سنت فرهنگی گذشته و حال ما همیشه بهعنوان یک رکن اساسی نقش مهمی داشته است‪.‬‬
‫‪ )3‬آثاری با ماهیت داستانی و تخیلی چون قصّهها‪ ،‬داستانهای کوتاه‪ ،‬رمان و انواع وابسته به آن را ادبیات داستانی میگویند‪.‬‬
‫‪ )4‬ادبیات داستانی ما را در بازشناخت ادب و فرهنگ ایرانی و تأثیرپذیری آنرا از فرهنگ اروپایی در سدۀ اخیر یاری خواهد کرد‪.‬‬
‫‪ -41‬کدام جمله چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) است؟‬
‫‪ )1‬فاصلۀ اجزای کلمۀ مرکب و مشتق ـ مرکب به اندازۀ فاصلۀ حرفهای یک کلمه است‪.‬‬
‫‪ )2‬مغوالن با همۀ تباهکاریها و ویرانگرهای خود در قلمرو تاریخ خویش را از زبان فارسی بینیاز ندیدند‪.‬‬
‫‪ )3‬نویسنده عالوه بر رعایت نکات فنّی و به دور از تعصّب و غرضورزیها در پژوهشهای تاریخی‪ ،‬همواره به واقعیات تکیه دارد‪.‬‬
‫‪ )4‬در بعضی زندگینامه نویسنده براساس مستندات و واقعیّتهای موجود زندگی نیمی از بزرگان را در قالب ماجرا مینویسد‪.‬‬
‫(‪)37‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -41‬عبارت «به علّت تلفیقی بودن روش برنامه ریزی درسی‪ ،‬قواعد و شناخت زبان فارسی و کاربرد درست آن به‬
‫گونهای در هم تنیده‪ ،‬ارایه و ارزشیابی میشود» چندجزئی است؟‬
‫‪ )1‬چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )2‬سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )3‬چهارجزئی گذرا به متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )4‬چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ -42‬اجزای اصلی زیر‪ ،‬کدام است؟‬
‫«بیسوادی‪ ،‬عادت نداشتن به خواندن و سود بردن از افکار و اندیشههای اندیشمندان و متفکران‪ ،‬نداشتن نویسنده و‬
‫ناشر و بسیاری از ناآگاهیها‪ ،‬عوامل اصلی فقر و قحطی کتاب در بیشتر سرزمینهای جهان بهشمار میرود»‬
‫‪ )1‬سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )2‬سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )3‬چهارجزئی گذرا به متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )4‬چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ -43‬جملۀ «قدرتنمایی نادرشاه افشار برای دفع شورش افغانها و بیرون راندن عثمانیها از خاک ایران و تسخیر هند‬
‫به ضرب شمشیر هم سرانجام به استقرار امنیت و عدالت منجر نشد» از نظر اجزای اصلی با کدام جمله یکسان نیست؟‬
‫‪ )1‬پس از سقوط صفویان به دست محمود افغان‪ ،‬قلمرو متصرفان این سلسله تجزیه گردید‪.‬‬
‫‪ )2‬در نویسندگی فارسی به همّت و ذوق قائممقام فراهانی‪ ،‬زمینه بیش از پیش برای سادهنویسی فراهم شد‪.‬‬
‫‪ )3‬جامی متون ادب و دانش های شرعی و دینی را در زادگاه خویش‪ ،‬شهر تربت جام از استادانش فراگرفت‪.‬‬
‫‪ )4‬بدون شک نثر روان و داستانی کتاب حاجیبابا در توفیق و شهرت آن در میان خوانندگان فارسیزبان مؤثّر بوده است‪.‬‬
‫‪ -44‬دو شاعر پرآوازه‪ ،‬یعنی سعدی و حافظ‪ ،‬پیش از خواجو و پس از وی از جهت الهامگیری و الهامبخشی‪ ،‬برای این‬
‫شاعر عارف کرمانی درخور توجّه شایان هستند چندجزئی است؟‬
‫‪ )1‬سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )2‬سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )3‬چهارجزئی گذرا به متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )4‬چهارجزئی گذرا به متمم و مفعول (نهاد ـ متمم ـ مفعول ـ فعل)‬
‫‪ -45‬نوع جملۀ « سبک در واقع پیوند ذهن و زبان انسان در گفتار و نوشتار و سامان و حرکت تفکر آدمی دربارۀ جهان‬
‫و پدیدههای آن است» کدام است؟‬
‫‪ )1‬چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )2‬چهارجزئی گذرا به متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )3‬سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )4‬سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫(‪)38‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -46‬کدام عبارت «سهجزئی گذرا به مسند» (نهاد ـ مسند ـ فعل) است؟‬
‫‪ )1‬نویسندگان بزرگ ابوالفرج رونی‪ ،‬سید غزنوی‪ ،‬سعدی‪ ،‬مولوی و عدّهای دیگر را از نمایندگان سبک عراقی بهشمار میآورند‪.‬‬
‫‪ )2‬ازجمله نمایندگان سبک خراسانی‪ ،‬رودکی‪ ،‬شهید بلخی‪ ،‬دقیقی‪ ،‬فرخی سیستانی و عنصری‪ ،‬منوچهری دامغانی را میتوان نام برد‪.‬‬
‫‪ ) 3‬هدف فردوسی از تدوین شاهنامه‪ ،‬گذشته از احیای زبان فارسی‪ ،‬تقویت روحیۀ مبارزهجویی با بیگانگان و مقاومت در برابر‬
‫دشمنان بوده است‪.‬‬
‫‪ )4‬بعد از دهخدا برخی از شاعران معاصر او از قبیل ملک الشعرای بهار و ابوالقاسم الهوتی و دیگر شاعران متجدّد به ساختن‬
‫دوبیتیهای پیوسته پرداختند‪.‬‬
‫‪ -47‬اجزای تشکیلدهندۀ کدام عبارت‪ ،‬در مقابل آن‪ ،‬نادرست است؟‬
‫‪ )1‬او در عصر ما در کسوت یک مهاتما گاندی مسلمان‪ ،‬منادی یک حیات تازه برای تمام عالم میشد = سهجزئی گذرا به مسند‬
‫(نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )2‬این فقر اختیاری را بر مکنت و تجمّل رایج در دستگاه صدرالدین‪ ،‬شیخاالسالم ترجیح میداد = چهارجزئی گذرا به مفعول و‬
‫مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ ) 3‬درگیری دائم در تنازع برای بقا را‪ ،‬در سلوک راه کمال‪ ،‬انحراف از خط مسیر روحانی و امری خالفشان انسانی تلقی میکرد‬
‫= چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )4‬در دنیای ما‪ ،‬پرخوری و تجمّلگرای کمترینۀ مردم برای بیشترین آنها جز گرسنگی و بینوایی راه دیگر باقی نمیگذارد =‬
‫سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫‪ -48‬تعداد اجزای تمام جملهها‪ ،‬بهاستثنای جملۀ ‪ .........‬با یکدیگر یکسان است‪.‬‬
‫‪ )1‬ش یخ نشابور در میان همۀ عارفان سرشناس‪ ،‬تنها آن کودک نورسیده را دید‪.‬‬
‫‪ )2‬شیخ‪ ،‬کودک نورسیدۀ بهاءالدین را انسانی برتر از انسانهای عادی یافت‪.‬‬
‫‪ )3‬در دیدار میان آن دو‪ ،‬موالنا‪ ،‬عطار را با پدر خویش تقریباً همسان یافت‪.‬‬
‫‪ )4‬شیخ نیشابور‪ ،‬عمق فکر و قدرت بیان موالنا را شایستۀ تحسین دید‪.‬‬
‫‪ -49‬در عبارت «همانطور که تاریخ میگوید‪ :‬ایرانیان دورۀ ساسانی نیاکان خود را جهاندارانی میدیدند که بر تخت‬
‫قدرت و سروری جهان نشسته بودند و با تمام وجود به این نیاکان قدرتمند میبالیدند‪ ،‬کدام نوع جمله وجود ندارد؟‬
‫‪ )1‬دوجزئی (ناگذر) (نهاد ـ فعل)‬
‫‪ )2‬سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )3‬سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )4‬چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫(‪)39‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -51‬جملۀ دوم عبارت زیر «چندجزئی» است؟‬
‫«باید گفت جهانبینی موالنا‪ ،‬شعر او را از لحاظ گستردگی حوزۀ عاطفی و هیجانهای روحی ممتاز ساخته است و‬
‫در زبان شعر او منعکس شده و به آن ّ‬
‫تحرک و شوری بینظیر ارزانی داشته است‪».‬‬
‫‪ )1‬سهجزئی با مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )2‬سهجزئی با مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫‪ )3‬چهارجزئی با متمم و مفعول (نهاد ـ متمم ـ مفعول ـ فعل)‬
‫‪ )4‬چهارجزئی با مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ -51‬جملۀ مرکّب زیر در صورت تأویل یافتن به یک جملۀ ساده‪ ،‬چندجزئی میشود؟‬
‫ً‬
‫ّ‬
‫مقتضیات تمدن است که صاحبان چندین هنر‪ ،‬غالبا به یک هنر خاص خود که در آن مهارت دارند شهرت مییابند»‬
‫«یکی از‬
‫‪ )1‬سهجزئی با متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )2‬چهارجزئی دومفعولی (نهاد ـ مفعول ـ مفعول ـ فعل)‬
‫‪ )3‬چهارجزئی با متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )4‬سهجزئی اسنادی (گذرا به مسند) (نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ -52‬در کدام مصراعها‪ ،‬جملۀ «سهجزئی گذرا به مسند» (نهاد ـ مسند ـ فعل) یافت میشود؟‬
‫الف) زاهد خلوتنشین دوش به میخانه شد‬
‫ب) تو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر‬
‫ج) گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد‬
‫د) گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت‬
‫ه) دی شد و بهمن آمد‬
‫‪ )1‬الف ـ ب ـ د‬
‫‪ )2‬ب ـ ج ـ د‬
‫‪ )3‬ب ـ ج ـ ه‬
‫‪ )4‬ب ـ د ـ ه‬
‫‪ -53‬متن زیر‪ ،‬فاقد کدام نوع جمله است؟‬
‫«خیر که این خبر را شنید‪ ،‬شادمان شد و از سفر چشم پوشید‪ ،‬فردای آن روز چوپان دختر خود را به خیر داد‪ ،‬خیر‬
‫پس از رنج بسیار به خوشبختی و کامیابی رسید‪».‬‬
‫‪ )1‬چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )2‬سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )3‬چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )2‬سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ -54‬با فعلهای ساخته شده از کدام گروه مصدرها‪ ،‬حرف نشانۀ «را» همراه با حرف اضافۀ اختصاصی «به» میآید؟‬
‫‪ )1‬بخشیدن ـ پیوستن ـ ترسیدن ـ بالیدن‬
‫‪ )2‬آلودن ـ بخشیدن ـ چسباندن ـ افزودن‬
‫‪ )3‬اندیشیدن ـ آلودن ـ پرداختن ـ نازیدن‬
‫‪ )4‬افزودن ـ ساختن ـ درآمیختن ـ چسباندن‬
‫(‪)41‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -55‬در همۀ مصراعها «نهاد ‪ +‬مفعول ‪ +‬مسند ‪ +‬فعل» است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬درون فروماندگان شاد کن‬
‫‪ )2‬خداوند زر برکند چشم دیو‬
‫‪ )3‬کرم خواندهام سیرت سروران‬
‫‪ )4‬مژگان تو دل را هدف تیر ستم ساخت‬
‫‪ -56‬الگوی «نهاد ‪ +‬مفعول ‪ +‬مسند ‪ +‬فعل» در کدام بیت یافت میشود؟‬
‫‪ )1‬بدین دو دیدۀ حیران من هزار افسوس‬
‫که با دو آینه رویش عیان نمیبینم‬
‫‪ )2‬دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل‬
‫مرد یزدان شود فارغ گذر از اهرمنان‬
‫‪ )3‬دیدن روی تو را دیدۀ جان بین باید‬
‫وین کجا مرتبۀ چشم جهانبین من است‬
‫‪ )4‬راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک‬
‫بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود‬
‫‪ -57‬در کدام عبارت‪ ،‬جملهی دوجزئی وجود ندارد؟‬
‫‪ )1‬خورشگر مغز سر آنان را بیرون میآورد و به مارها میخوراند‪ ،‬تا درد ضحاک اندکی آرامش یابد‪.‬‬
‫‪ )2‬در اساطیر ایران مار مظهری است از اهریمن و در اینجا بر دوش ضحّاک میروید که تجسّمی است از خوهای اهریمنی‪.‬‬
‫‪ ) 3‬از پا درآوردن مردم و مغز سر آنان را خوراک ماران کردن که پادشاه ستمگر چند ساعتی بیارامد‪ ،‬نمودار و مظهر بدترین‬
‫صورت جورپیشگی است‪.‬‬
‫‪ )4‬ضحّاک خانهی آبتین را به آتش کشید‪ ،‬امّا پسر به خواست خداوند بزرگ بالید و نیرو گرفت و نام و نشان خود و پدر را از مادر پرسید‪.‬‬
‫‪ -58‬اجزای اصلی تشکیلدهندهی جملهی « ادب عارفانه گاه با قلمرو ذوق و روح و گاه با دنیای عقل و اندیشه‪ ،‬در‬
‫حوزهی ادب تعلیمی میگنجد‪ ».‬با کدام عبارت یکسان است؟‬
‫‪ )1‬در سرودن اشعار وصفی‪ ،‬محسوسات در تصویرنگاری شاعر و پیدایی صور خیال او نقش مهمّی دارند‪.‬‬
‫‪ )2‬در توصیفات واقعی‪ ،‬گوینده با بیان آنها به شرح جزئیّات وقایع یا مناظر و اشخاص میپردازد‪.‬‬
‫‪ )3‬سرایندگان توانا‪ ،‬به مدد نیروی ذوق و به کمک نیروی تخیّل‪ ،‬صحنههای زندگی و طبیعت را بازآفرینی مینمایند‪.‬‬
‫‪ )4‬سرایندهی شعر وصفی به یاری تخیّل سازنده و قوی خود به عناصر بیجان طبیعت‪ ،‬احساس و صفت بشری میبخشد‪.‬‬
‫‪ -59‬اجزای اصلی جملهی زیر کدام است؟‬
‫«در عصر هاتف برخی افراد مستعد در طبایع خود نوعی رمیدگی از شیوههای افراطی مضمونپردازی احساس میکردند‪».‬‬
‫‪ )1‬سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫‪ )2‬سهجزئی گذرا به متمّم (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )3‬سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )4‬چهارجزئی گذرا به مفعول و متمّم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫(‪)41‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -61‬عبارت زیر چندجزئی است؟‬
‫ّ‬
‫«از نویسندگان ایرانی‪ ،‬صادق هدایت گاهی تحت تأثیر مکتب توصیفگرایی اروپا به شرح رابطهی علت و معلولی و‬
‫تحلیل جسمی و وراثتی افراد میپردازد‪».‬‬
‫‪ )1‬دوجزئی ناگذر (نهاد ـ فعل)‬
‫‪ )2‬سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )3‬سهجزئی گذرا به متمّم (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )4‬چهارجزئی گذرا به مفعول و متمّم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ -61‬اجزای تشکیلدهندهی جملهی پایانی عبارات زیر کدام است؟‬
‫«شب‪ ،‬همه رنگها را یکسان کرده‪ ،‬به همه چیز صورت یکرنگ بخشیده‪ ،‬با سرانگشتان خود آرام مژگان مرا بر هم‬
‫نهاده و آخرین ّ‬
‫ذرهی امید مرا به آب خاموشی داده است‪».‬‬
‫‪ )1‬سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫‪ )2‬سهجزئی گذرا به متمّم (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )3‬چهارجزئی گذرا به متمّم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )4‬چهارجزئی گذرا به مفعول و متمّم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ -62‬متن «دمدمههای اردیبهشت‪ ،‬اصفهان چون شاهزادهی افسون شدهی افسانه است که طلسمش را شکستهاند و‬
‫آرامآرام از خواب بیدار میشود‪ .‬شکوفههای به و بادام رؤیای پرپر شدهی اویند و بید مجنون‪ ،‬معشوقهای است که‬
‫زلفهای خود را بر او افشانده است‪ ».‬چند جمله است؟ اجزای اصلی تشکیل دهندهی هر جمله بهترتیب کدام است؟‬
‫‪ )1‬پنج ـ نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ ) 2‬پنج ـ نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ )3‬شش ـ نهاد ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ )4‬شش ـ نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ -63‬با توجّه به متن «رودکی‪ ،‬در یکی از روستاهای سمرقند به نام رودک به دنیا آمده و همانجا نشو و نما یافته بود‪.‬‬
‫در کودکی حافظهای نیرومند داشت و چنانکه نوشتهاند‪ ،‬در هشتسالگی قرآن را حفظ کرد و به شاعری پرداخت‪».‬‬
‫اجزای تشکیلدهندهی جملهی پایانی کدام است؟‬
‫‪ )1‬سهجزئی گذرا به متمّم (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )2‬سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ )3‬چهارجزئی گذرا به مفعول و متمّم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ )4‬چهارجزئی گذرا به متمّم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل)‬
‫(‪)42‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -64‬با توجّه به متن «آن روز مدرسه دیر شده بود و من بیم آن داشتم که مورد عتاب معلّم واقع گردم؛ علیالخصوص‬
‫که معلّم گفته بود درس دستور زبان از ما خواهد پرسید و من حتّی یک کلمه از آن درس نیاموخته بودم‪ ،‬هوا گرم و‬
‫دلپذیر بود و مرغان در بیشه زمزمهای داشتند‪ ».‬اجزای تشکیلدهندهی جملهی «چهارم‪ ،‬پنجم و هشتم» کدام است؟‬
‫‪ )1‬دوجزئی ناگذر‪ ،‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ )2‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ )3‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ )4‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ -65‬عبارت «نقشها و رنگها‪ ،‬گویی بیننده را زیر بغل میزنند و با خود میبرند‪ ،‬سبک و آرام‪ ،‬احساسِ سرگیجهای‬
‫لطیف است‪ ،‬و به همراه شمسهها و دایرهها و مقرنسها گویی بر پلّههای ابر پا نهادهای‪ ».‬چند جمله است؟ اجزای اصلی‬
‫هر جمله بهترتیب کدام است؟‬
‫‪ )1‬چهار ـ نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ ،‬دوجزئی ناگذر‪ ،‬نهاد ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ )2‬چهار ـ نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ )3‬پنج ـ نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ ،‬دوجزئی ناگذر ‪ /‬دوجزئی ناگذر ‪ /‬نهاد ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ )4‬پنج ـ نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬دوجزئی ناگذر ‪ /‬دوجزئی ناگذر ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ -66‬اجزای جملهی زیر با کدام جمله مطابقت دارد؟‬
‫« عروض و اوزان شعری عربی با تأثیر در شعر فارسی‪ ،‬اوزان تازهای به وزنهای شعر ما افزوده است‪».‬‬
‫‪ )1‬قبل از عصر تیموری‪ ،‬ادبیّات و اشعار ترکی و فارسی وسعت چندانی نداشت‪.‬‬
‫‪ )2‬شگفتیهای سرزمین پر از رمز و راز هند در آثار ادبی ما منعکس گردیده است‪.‬‬
‫‪ )3‬ایران از قدیمترین زمانها به ادب همهی کشورهای مهمّ اروپایی الهام بخشیده است‪.‬‬
‫‪ )4‬افسانههای ایرانی و شرقی مانند سندبادنامه‪ ،‬شاهنامه و ‪ ...‬در ادب اروپا نفوذ کرده است‪.‬‬
‫‪ -67‬اجزای تشکیلدهندهی جملهی زیر با کدام جمله هماهنگ است؟‬
‫«در مباحث مختلف‪ ،‬به مناسبت‪ ،‬گاه به عبارات یا صفحاتی چند از صاحبنظران مردمشناسی برمیخوریم‪».‬‬
‫‪ )1‬ادب پایداری با دعوت به مبارزه‪ ،‬ترسیم چهرههای بیدادگر‪ ،‬ستایش آزادی و آزادگی و ‪ ...‬مرزهای قومی را میشکافد‪.‬‬
‫‪ )2‬اینگونه چشمانداز به ابعاد نگرش انسانی موجود در ادب مقاومت‪ ،‬حوزهی آن را از سایر آثار ادبی متمایز میکند‪.‬‬
‫‪ )3‬نویسنده در این بخش به موضوع فروخته شدن عمو تُم به آخرین ارباب او و رخدادهای پایانی زندگی او میپردازد‪.‬‬
‫‪ )4‬چنین آثاری را نمیتوان به صورت یک شعار مستقیم و قالب خاص ملّی در گسترهی ادبیّات پایداری گنجاند‪.‬‬
‫(‪)43‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -68‬با توجّه به متن «ادبیّات پایداری چهره ی انسانیِ عامّی دارد و به هنگام ترسیم اشکال مختلفِ تضادهای زندگی‬
‫انسان‪ ،‬در هیچ قالب ملّی یا چارچوب اجتماعی خاص نمیگنجد‪ .‬شعر و داستان مقاومت‪ ،‬مرزهای قومی را میشکافد و‬
‫مخاطب آن ژرفای وجدان عامّ بشری است‪ ».‬اجزای تشکیلدهندهی جمالت بهترتیب کدام است؟‬
‫‪ )1‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ )2‬نهاد ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ )3‬نهاد ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ )4‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ -69‬اجزای تشکیلدهندهی جملههای اوّل‪ ،‬سوم و چهارم‪ ،‬بهترتیب کدام است؟‬
‫ّ‬
‫«پدرم لیسانسم را به دیوار گچ فروریختهی اتاقمان آویخت‪ .‬مزایای قانونی تصدیق و نام و نشان مرا با خطی زیبا بر آن‬
‫ّ‬
‫نگاشته بودند‪ .‬آشنایی در کوچه و محله نماند که تصدیق مرا نبیند و آفرین نگوید‪».‬‬
‫‪ )1‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬دوجزئی (ناگذر) ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ )2‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ )3‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل ‪ /‬دوجزئی (ناگذر) ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ )4‬نهاد ـ مفعول ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ -71‬جایگاه نحوی واژهی «یعنی» در جملههای فارسی کدام است؟‬
‫‪ )1‬گروه فعلی (فعل مضارع عربی) در جملههای سهجزئی‬
‫‪ )2‬گروه اسمی (معادل فعل) در جملههای دوجزئی بیفعل‬
‫‪ )3‬گروه فعلی (فعل مضارع عربی) در جملههای دوجزئی بیفعل‬
‫‪ )4‬گروه اسمی (معادل فعل) در جملههای سهجزئی بیفعل‬
‫‪ -71‬در متن «ایل ما در سال دو مرتبه از نزدیکی شیراز میگذشت‪ .‬دستفروشان بساط شیرینی و حلوا در راه ایل‬
‫میگستردند‪ .‬پول نقد کم بود‪ .‬من از کسانم پشم و کشک میگرفتم‪ ».‬همهی انواع جملهها‪ ،‬بهجز جملهی ‪ ............‬وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ )2‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ )3‬نهاد ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ )4‬دوجزئی (ناگذر)‬
‫‪ -72‬در کدام مصراع «نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل» وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬به تازیانه گرفتم که بیدلی بزنی‬
‫‪ )2‬دیوانگان نترسند از صولت قیامت‬
‫‪ )3‬شب از فراق تو مینالم ای پری رخسار‬
‫‪ )4‬ز دستم برنمیآید که انصاف از تو بستانم‬
‫(‪)44‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -73‬عبارت زیر چند جمله است و جمالت سوم و پنجم آن بهترتیب چندجزئی است؟‬
‫«در بهشت به رویم باز شده بود از وجد در خود نمیگنجیدم‪ ،‬سرخوش به هر سو میرفتم و دلم میخواست این‬
‫نغمهی آسمانی را همه از بهشتیان بشنوند و به جان بسپارند‪».‬‬
‫‪ )1‬هفت ‪ /‬نهاد ـ متمم ـ فعل ‪ /‬دوجزئی (ناگذر)‬
‫‪ )2‬شش ‪ /‬نهاد ـ متمم ـ فعل ‪ /‬نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ )3‬هفت ‪ /‬دوجزئی (ناگذر) ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ )4‬شش ‪ /‬دوجزئی (ناگذر) ‪ /‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل‬
‫‪ -74‬در منظومهی زیر‪ ،‬کدام نوع جمله وجود ندارد؟‬
‫«مور‪ ،‬چه میداند که بر دیوارهی اهرام میگذرد ‪ /‬یا بر خشتی خام ‪ /‬تو‪ ،‬آن بلندترین هرمی‪ ،‬که فرعون ّ‬
‫تخیل‬
‫میتواند ساخت ‪ /‬چگونه این چنین که بلند بر َز َبر ماسوا ایستادهای ‪ /‬در کنار تنور پیرزنی جای میگیری ‪»...‬‬
‫‪ )1‬دوجزئی (نهاد ـ فعل)‬
‫‪ )2‬نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ )3‬نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫‪ )4‬نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل‬
‫(‪)45‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫مبحث شیوۀ بالغی‬
‫در مقابل شیوۀ بالغی‪ ،‬شیوه عادی وجود دارد‪ .‬اگر اجزای جمله (بهویژه فعل) جابهجا شود به آن شیوۀ بالغی میگویند و هدف از این شیوه آن‬
‫است که جمله با تأکید و در بعضی مواقع با زیبایی خاص بیان شود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬هر کسی کو دور ماند از اصل خویش ‪ /‬بازجوید روزگار وصل خویش‬
‫(هر کسی که او از اصل خویش دور ماند روزگار وصل خویش بازجوید)‬
‫که هم مصرع اول و هم مصرع دوم اجزای جمله به هم ریخته است‪.‬‬
‫یادآوری‪:‬‬
‫‪ .1‬در شیوه عادی همۀ اجزای جمله در جایگاه ویژه قرار میگیرد یعنی بهترتیب‪« :‬نهاد‪ ،‬مفعول و ‪ ...‬فعل» امّا در شیوه بالغی این اجزاء به هم‬
‫میریزد‪ .‬برای مقایسه‪:‬‬
‫الف) من به هر جمعیتی ناالن شدم ‪ /‬جفت بدحاالن و خوشحاالن شدم (شیوۀ عادی)‬
‫ب) درنیابد حال پخته هیچ خام ‪ /‬پس سخن کوتاه باید والسّالم (شیوۀ بالغی)‬
‫‪ .2‬اگر ضمایر متصل (م ـ ت ـ ش ـ مان ـ تان ـ شان) دچار جهش یا جابهجایی شود باز هم شیوۀ بالغی است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ‪ /‬ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم‬
‫(درد اشتیاقِ من)‬
‫‪ .3‬همچنین تقدم مضافالیه بر مضاف (رای فک اضافه) سبب شیوه بالغی میشود‪.‬‬
‫فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم ← سقفِ فلک را بشکافیم‬
‫‪ .4‬در بین نقشها‪ ،‬اگر نقش قید در آغاز جمله بیاید (حتی زودتر از نهاد)‪ ،‬سبب شیوۀ بالغی نمیشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد ‪ /‬به دست مرحمت یارم در امیدواران زد‬
‫قید‬
‫(‪)46‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫تستهای شیوه بالغی‬
‫‪ -1‬در کدام گزینه متمم فعل بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است؟‬
‫‪ )1‬به روی و ریا خرقه سهل است دوخت‬
‫گرش با خــدا در توانی فروخــت‬
‫‪ )2‬به دیـن ای فرومایــه‪ ،‬دنیــا مخــر‬
‫تــو خر را به انجیــل عیســی مخــر‬
‫‪ )3‬ز مــن پُــرس فــرســوده روزگــار‬
‫که بر سفـره حسرت خــورد روزهدار‬
‫‪ )4‬به بانگ دُهُل خواجه بیدار گشت‬
‫چه داند شب پاسبان چون گذشت؟‬
‫‪ -2‬در کدام گزینه مفعول بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است؟‬
‫‪ )1‬عسل خوش کند زندگان را مزاج‬
‫ولــی دردِ مــردن نــدارد عالج‬
‫‪ )2‬در معرفــت دیــدۀ آدمی است‬
‫که بگشوده بر آسمان و زمی است‬
‫‪ )3‬مرا لفظِ شیــرینِ خواننـده داد‬
‫تو را سمع درّاکِ داننده داد‬
‫‪ )4‬بهشت آن ستاند که طاعت برد‬
‫کـــرا نقــد بایــد بضــاعت بَرد‬
‫‪ -3‬در کدام گزینه مفعول بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است؟‬
‫‪ )1‬مرا رقتی در دل آمد بر این‬
‫که پاک است و خرّم بهشت برین‬
‫‪ )2‬چه عذر آرم از ننگ و تردامنی؟‬
‫مگر عجز پیش آورم کای غنی‬
‫‪ )3‬بتی چون برآرد مهمات کس‬
‫که نتواند از خود به راندن مگس؟‬
‫‪ )4‬که را قوّت وصف احسان اوست؟‬
‫که اوصاف مستغرق شأن اوست‬
‫‪ -4‬در کدام گزینه متمم فعل بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است؟‬
‫‪ )1‬ز قدر و مکانی که دستــور داشت‬
‫مکانش بیفـزود و قـدرش فراشـت‬
‫‪ )2‬ز نادانـی و تیرهرایــی که اوست‬
‫خالف افکنـد در میـان دو دوست‬
‫‪ )3‬تو را هرکه گوید فالن کس بدست‬
‫چنان داد که در پوستین خودست‬
‫‪ )4‬مــرا امــر معــروف دامـن گرفت‬
‫فضول آتشی گشت و در من گرفت‬
‫‪ -5‬در همۀ گزینهها مفعول بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬چو دشنام گویی دعا نشنـوی‬
‫بهجز کِشتهی خویشتن ندروی‬
‫‪ )2‬دل از بیمرادی به فکرت مسوز‬
‫شب آبستن است ای برادر به روز‬
‫‪ )3‬چو دولت نبخشد سپهــر بلند‬
‫نیایــد به مردانگــی در کمنــد‬
‫‪ )4‬مرا در سپاهــان یکی یـار بود‬
‫که جنگاور و شوخ و عیّار بود‬
‫(‪)47‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -6‬در همۀ گزینهها متمم فعل بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬به خُردی درم زور سرپنجه بود‬
‫دل زیردستان ز من رنجه بود‬
‫‪ )2‬به دوزخ بَرَد مرد را خوی زشت‬
‫که اخالق نیک آمده است از بهشت‬
‫‪ )3‬چه گویمت که ز سوز درون چه میبینم‬
‫ز اشک پرس حکایت که من نیم غمّاز‬
‫‪ )4‬به بـــازار گندمفروشــــان گـــرای‬
‫که این جوفروش است گندمنمای‬
‫‪ -7‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است‪.‬‬
‫‪ )1‬بفرمود و جستند و بستنــد سخت‬
‫به خواری فگندنــد در پـای تخــت‬
‫‪ )2‬شنیــدم که از نیکمــردی فقیــر‬
‫دلآزرده شــد پادشــاهــی کبیـــر‬
‫‪ )3‬تو هم پاسبانی به انصاف و داد‬
‫که حفظ خــدا پاسبـــان تـو بـاد‬
‫‪ )4‬زرافشان‪ ،‬چو دنیا بخواهی گذاشت‬
‫که سعدی دُر افشاند اگر زر نداشت‬
‫‪ -8‬در همۀ گزینهها اجزای جمله به شیوه بالغی بیان شده است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬کنون دستِ مردان جنگی ببوس‬
‫نه آنگه که دشمن فرو کوفت کوس‬
‫‪ )2‬که بندی چو دندان به خون در برد‬
‫ز حلقوم بیدادگر خون خورد‬
‫‪ )3‬سپاهی در آسودگی خوش بدار‬
‫که در حالت سختی آید بکار‬
‫‪ )4‬که حق مهربان است بر دادگر‬
‫ببخشای و بخشایش حق نگر‬
‫‪ -9‬در همۀ گزینهها اجزای جمله به شیوه بالغی بیان شده است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬گرم عیب گوید بداندیش من‬
‫بیا گو ببر نسخه از پیش من‬
‫‪ )2‬نداند که ما را سر جنگ نیست‬
‫وگرنه مجال سخن تنگ نیست‬
‫‪ )3‬از این بوالعجبتر حدیثی شنو‬
‫که بیبخت کوشش نیرزد دو جو‬
‫‪ )4‬من آنم که در شیوۀ طعن و ضرب‬
‫به رُستم درآموزم آداب حرب‬
‫‪ -11‬در همۀ گزینهها اجزای جمله به شیوه بالغی بیان شده است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬گرت صورت حال بد یا نکوست‬
‫نگارندۀ دستِ تقدیــر‪ ،‬اوســت‬
‫‪ )2‬بگفت ار به دستِ منستی مهار‬
‫ندیــدی کســم بارکش در قطار‬
‫‪ )3‬چهقــدر آورَد بنــدۀ حوردیــس‬
‫که زیر قبا دارد انــدام پیــس؟‬
‫‪ )4‬پس این پیر از آن طفل نادانترست‬
‫که از بهرِ مردم به طاعت درست‬
‫(‪)48‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ -11‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است‪.‬‬
‫‪ )1‬کجــا سیــر وحشی رســد در مَلَک‬
‫نشایــد پریــد از ثــری بر فَلَک‬
‫‪ )2‬سکوتی بهدست آور ای بیثبات‬
‫که بر سنگ گردان نروید نبات‬
‫‪ )3‬که گـر پالهَنگ از کَفَت درگسیخت‬
‫تن خویشتن کُشت و خون تو ریخت‬
‫‪ )4‬یکــی را تب آمــد ز صاحبــدالن‬
‫کسی گفت شکر بخواه از فالن‬
‫‪ -12‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است‪.‬‬
‫‪ )1‬اگر رفیق شفیقی درستپیمان باش‬
‫حریف خانه و گرمابه و گلستان باش‬
‫‪ )2‬حافظ که هوس میکندش جام جهانبین‬
‫گو در نظر آصف جمشید مکان باش‬
‫‪ )3‬خون شد دلم از حسرت آن لعل روانبخش‬
‫ای درج محبت به همان مهر و نشان باش‬
‫‪ )4‬سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش‬
‫که دور شاه شجاعست می دلیر بنوش‬
‫‪ -13‬در همۀ ابیات بهجز ‪ ............‬اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است‪.‬‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬از آن گردی که از دریا برآری‬
‫بیار آن گرد را بر گرد من نِه‬
‫‪ )2‬به هر باده نمیگردد سرم مست‬
‫به پیشم بادهی خو کرد من نِه‬
‫‪ )3‬بیار آن معجز هر مرد و زن را‬
‫به پیش دشمن نامرد من نِه‬
‫‪ )4‬بیا دل بر دل پردرد من نِه‬
‫بیا رخ بر رخان زرد من نِه‬
‫‪ -14‬در همۀ ابیات بهجز ‪ ............‬اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است‪.‬‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬ای جان آشنا که در آن بحر میروی‬
‫وی آنک همچو تیر از این چرخ میجهی‬
‫‪ )2‬از شوق عاشقی اگرت صورتی نهد‬
‫آالیشی‬
‫منزهّی‬
‫‪ )3‬از خرگه تن تو جهانی منوّر است‬
‫تا تو چگونه باشی ای روح خرگهی‬
‫‪ )4‬دریای آگهی که خردها همه از اوست‬
‫آن است منتهای خردهای منتهی‬
‫نیابد‬
‫بحر‬
‫‪ -15‬در همۀ ابیات بهجز ‪ ............‬اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است‪.‬‬
‫‪ )1‬بگریز ز غم به سوی شه رو‬
‫وز خانۀ عاریت برون جه‬
‫‪ )2‬یکرنگ کند شراب ما را‬
‫تا هر دو یکی شود که و مه‬
‫‪ )3‬برخیز و به زه کن آن کمان را‬
‫ماییم کمان و باده چون زه‬
‫‪ )4‬یک جام ز صدهزار جان به‬
‫برخیز و قماش ما گرو نه‬
‫(‪)49‬‬
‫(کنکور)‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ -16‬در همۀ ابیات بهجز بیت ‪ ............‬اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است‪.‬‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬دَرَد مست نادان گریبان مرد‬
‫که با شیر جنگی سگالد نبرد؟‬
‫‪ )2‬هنرور چنین زندگانی کند‬
‫جفا بیند و مهربانی کند‬
‫‪ )3‬ز هشیار عاقل نزیید که دست‬
‫زند در گریبان نادان مست‬
‫‪ )4‬از آن تیرهدل مرد صافیدرون‬
‫قفا خورد و سر بر نکرد از سکون‬
‫‪ -17‬در همۀ ابیات بهاستثنای ‪ ............‬مفعول مقدم بر سایر ارکان جمله است‪.‬‬
‫‪ )1‬اگر خون من و جملۀ عالم تو بریزی‬
‫اقرار بیاریم که جرم از طرف ماست‬
‫‪ )2‬جان در قدم تو ریخت «سعدی»‬
‫وین‬
‫میخواست‬
‫‪ )3‬روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف‬
‫گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست‬
‫‪ )4‬درد دل دوستان گر تو پسندی رواست‬
‫هرچه مراد شماست غایت مقصود ماست‬
‫منزلت‬
‫از‬
‫خدای‬
‫‪ -18‬در کدام بیت «متمم فعل» بر سایر اجزای اصلی جمله مقدّم شده است؟‬
‫‪ )1‬از آرزوی رویـت‪ ،‬بر آستــان کویــت‬
‫هر دم هزار فریاد از آسمان برآید‬
‫‪ )2‬در میان دل و دین حاصل عشّاق تو چیست‬
‫که چو حکم تو درآمد ز میان آن نبرد‬
‫‪ )3‬با یـاد تـو زهــر بـر شکــر خنــدد‬
‫با روی تــو شــام بر سحــر خنــدد‬
‫‪ )4‬ز من پرسی که دل داری چه گویم؟‬
‫که بس مشکل فتادهست این سوالت‬
‫‪ -19‬در کدام بیت «مفعول» بر سایر اجزای اصلی جمله مقدّم شده است؟‬
‫‪ )1‬عاشقان را ز سر خویش مران تا بر تو‬
‫سر و زر هر دو فشانند و دعا نیز کنند‬
‫‪ )2‬مرا جامهی خاصّگی خویش دادی‬
‫چه باشد مرا پیش از این افتخاری‬
‫‪ )3‬عقل را با عشق زور پنجه نیست‬
‫احتمــال از ناتــوانــــی میکنــــد‬
‫‪ )4‬بندگان را نه گریز است ز حکمت نه گزیر‬
‫چه کند؟ ار بکشی ور بنوازی خادماند‬
‫‪ -21‬در کدام بیت «متمم فعل» بر سایر اجزای اصلی جمله مقدّم شده است؟‬
‫‪ )1‬با آتش عشق تو کجا جای قرار است؟‬
‫با این دل دیوانه که را برگ صبوری است؟‬
‫‪ )2‬از کعبه چه پرسی خبر اهل حقیقت‬
‫کاین طایفه در کوی خرابــات مغاننــد‬
‫‪ )3‬از حدیثم بوی جان امروز میآید که من‬
‫دوش بیتشویش دل در صحبت جان بودهام‬
‫‪ )4‬از جرعهی می بزمگه بادهگساران‬
‫چون چشم من از خون جگر اللهستان بود‬
‫(‪)51‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -21‬در کدام بیت «متمم فعل» مقدّم بر سایر اجزای اصلی جمله شده است؟‬
‫‪ )1‬با من دلشده گر یار نسازد چهکنم‬
‫دل غمگین مرا گر ننوازند چه کنم؟‬
‫‪ )2‬بر بساط دل سماط عیش گستردند لیک‬
‫در جهان صاحبدلی کو تا شود مهمان دل؟‬
‫‪ )3‬ز شوق در دل من آتشی چنان افروز‬
‫که هرچه غیر تو باشد بسوزد آن را پاک‬
‫‪ )4‬به دست غم گرفتارم بیا ای یار دستم گیر‬
‫به رنج دل سزاوارم مرا مگذار‪ ،‬دستم گیر‬
‫‪ -22‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬شیوۀ بالغی وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬از بادۀ بیخودی چنــان مسـت‬
‫که آگه نه که در جهان کسی هست‬
‫‪ )2‬چون خواهم چونکه در چنین سوز‬
‫چشم تو ببینـــدم بیــن روز‬
‫‪ )3‬چون دیــد پــدر به حال فرزنــد‬
‫آهی بــــزد و عمــامـــه بفکنـــد‬
‫‪ )4‬گوینـــد مــــرا چــــرا نخنـــدی‬
‫گریهســت نشـــان دردمنــــدی‬
‫‪ -23‬در کدام گزینه اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است؟‬
‫‪ )1‬سنبل ســر نافــه بـاز کــرده‬
‫گــل دســـت بــدو دراز کــرده‬
‫‪ )2‬گل دیده به ترس باز میکرد‬
‫چون مثل ندید ناز میکرد‬
‫‪ )3‬از آن مرد دانا دهان دوخته است‬
‫که بیند که شمع از زبان سوخته است‬
‫‪ )4‬صحرا همه نیزه دید و خنجر‬
‫آفــاق گرفــت مــــوج لشکــــر‬
‫‪ -24‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬شیوۀ بالغی وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬بر موکب آن سبــاع زد دســت‬
‫تا جمله شدنــد بر زمیــن پســت‬
‫‪ )2‬کای نجم یمانی این چه سیر است‬
‫من کی و تو کی بگو که خیر است‬
‫‪ )3‬من در ره بنــدگی کشــم بـار‬
‫تــو پایـــه خواجگــــی نگــه دار‬
‫‪ )4‬در هر طرفــی ز طبع پاکــش‬
‫خوانـدنـــد نشیـــد دردناکــــش‬
‫‪ -25‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬شیوۀ بالغی بیان شده است‪.‬‬
‫‪ )1‬چون زید برید امید از آن ماه‬
‫سوداش زیاده شد در آن ره‬
‫‪ )2‬مجنون صفت اوفتاد سرمست‬
‫در سلسله مانــده پای تا دست‬
‫‪ )3‬آزرم شکیب کرده برداشت‬
‫ز آن عشق نهفته پرده برداشت‬
‫‪ )4‬یا رب برسان بدان چراغم‬
‫کــز آتــش او رسیــد داغــم‬
‫(‪)51‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -26‬در همۀ گزینهها شیوۀ بالغی وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬یکی راتــب آمــد ز صاحبدالن‬
‫کسی گفــت شکّر بخــواه از فالن‬
‫‪ )2‬مــرو زیر بــار گنــه ای پســر‬
‫که حمّــال عــاجــز بُوَد در سفــر‬
‫‪ )3‬بِتا جور دشمن بدرّدش پوست‬
‫رفیقی که بر خود بیازرد دوست‬
‫‪ )4‬نپنداری این قول معروف نیست‬
‫چو راضی شدی سیم و سنگت یکی است‬
‫‪ -27‬در کدام گزینه اجزای اصلی به شیوۀ بالغی بیان شده است؟‬
‫‪ )1‬یکم روز بر بندهای دل بسوخت‬
‫که میگفت و فرماندهش میفروخت‬
‫‪ )2‬زن و مرد با هم چنان دوستند‬
‫که گویی دو مغز و یکی پوستند‬
‫‪ )3‬گر از دوست چشمت بر احسان اوست‬
‫تو در بند خویشی نه در بندِ دوست‬
‫‪ )4‬خدا را ندانست و طاعت نکرد‬
‫که بر بخت و روزی قناعت نکرد‬
‫(‪)52‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫انواع حذف (لفظی ـ معنوی)‬
‫شاعر یا ن ویسنده برای زیبایی کالم یا شعر خود و یا دالیلی مثل عدم تکرار یا خالصه کردن کالم‪ ،‬کلمه یا عبارتی را حذف میکند (حتی در‬
‫کالم روزمره) که نیاز به قرینه یعنی «عالمت یا نشانهای» دارد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬من آمادهام شما هم ← (یعنی شما هم آمادهای)‬
‫انواع حذف‪:‬‬
‫‪ .1‬قرینه لفظی‬
‫‪ .2‬قرینه معنوی‬
‫‪ .1‬حذف به قرینۀ لفظی‪ :‬اگر کلمه یا عبارتی در یکی از دو طرف جمله ذکر شود و در طرف دیگر حذف شود‪ .‬نتیجه کالم اینکه حذف به‬
‫قرینۀ لفظی نیاز به دو جمله دارد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬همه کس را عقل به کمال نماید و فرزند به جمال‬
‫فرزند به جمال «نماید» ← فعل (نماید) در جمله اول ذکر شده و در جمله دوم حذف شده است‪.‬‬
‫حرفهای او در جلسه تأیید و بعد تصویب شد‪.‬‬
‫حرفهای او در جلسه تأیید «شد» ← فعل «شد» در جمله دوم ذکر شده و در جمله اول حذف شده است‪.‬‬
‫‪ .2‬حذف به قرینۀ معنوی‪ :‬اگر کلمه یا عبارتی در جملهای حذف شود و در ظاهر نشانی بر حذف کلمه وجود نداشته باشد بلکه حذف کلمه یا‬
‫عبارت از طریق معنا و مفهوم باشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬سر پادشاهان گردنفراز ‪ /‬به درگاه او بر زمین نیاز‬
‫حذف فعل ← سر پادشاهان گردنفراز ‪ /‬به درگاه او بر زمین نیاز فرود آمده است (یا به عبارتی فعلِ «پایین است»)‬
‫یادآوری‪ .1 :‬حذف به قرینه لفظی میتواند شامل‪ :‬فعل ـ نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ متمم ‪ ...‬باشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬منت خدای را ـ عزّوجلّ ـ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت‬
‫مزید نعمت است (حذف فعل)‬
‫سخن پدر و مادر تأثیرگذار است امّا دوستانم نه‬
‫تأثیرگذار نیست ← حذف مسند و فعل‬
‫من غذایم را خوردم امّا برادرم نخورد‬
‫غذا را نخورد ← حذف مفعول‬
‫‪ .2‬در حذف به قرینۀ معنوی چند نکته میتواند در پیدایش آن به شما عزیزان کمک کند‪.‬‬
‫الف) اگر در پایان مصرع اول یا دوم فعلی نباشد و بتوانیم به جای آن فعلهای مثل‪ :‬بود ـ است ـ باشد ـ باد ‪ ...‬بگذاریم‪.‬‬
‫مثال‪ :‬عشق دریایی کرانه ناپدید ‪ /‬کی توان کردن شنا ای هوشمند‬
‫عشق دریایی کرانه ناپدید «است»‬
‫ب) گر در بیت صوت یا شبهجمله باشد (رجوع به مبحث جمله)‬
‫مثال‪ :‬راز نهان دار و خموش ور خموشی تلخ بُوَد = (خموش باش)‬
‫ج) جایی که حرف قسم «به ـ و» باشد و فعل قسم خوردن یا سوگند خوردن بعد از آن ذکر نشده باشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬یا رب به خدایی خدایت ‪ /‬وانگه به کمال پادشاهیت‬
‫به خدای خداییت «قسم میخورم» ‪ /‬به کمال پادشاهیت «قسم میخورم»‬
‫د) حرف «به» اگر معنای «بهتر» بدهد و بعد از آن فعل «است» بود ‪ ...‬ذکر نشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬بنده همان به که ز تقصیر خویش ‪ /‬عذر به درگاه خدای آورد (بنده همان بهتر است)‬
‫ه) نقش منادا میتواند حذف به قرینۀ معنوی باشد (که در این زمینه اختالفنظر وجود دارد‪).‬‬
‫(‪)53‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫تستهای حذف به قرینه لفظی و معنوی‬
‫‪ -1‬در کدام گزینه حذف به قرینۀ لفظی وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا‬
‫فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد‬
‫‪ )2‬سالها دفتر ما در گروه صهبا بود‬
‫رونق میکده از درس و دعای ما بود‬
‫‪ )3‬گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد‬
‫بسوختیم درین آرزوی خام و نشد‬
‫‪ )4‬تا به غایت ره میخانه نمیدانستم‬
‫ورنه مستوری ما تا به چه غایت باشد‬
‫‪ -2‬در همۀ گزینهها حذف فعل به قرینۀ معنویی وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬تأمّلکنـان در خطا و صــواب‬
‫به از ژاژخایــانِ حــاضرجـــواب‬
‫‪ )2‬ولیکن خداونــد باال و پســت‬
‫به عصیان در رزق بر کس نبست‬
‫‪ )3‬کم آواز هرگـز نبینــی خجــل‬
‫جوی مشک بهتر که یک توده گل‬
‫‪ )4‬سر باد پاشاهــانِ گردنفــراز‬
‫به درگاه او بــر زمیــن نیــاز‬
‫‪ -3‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬حذف به قرینۀ معنویی وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬مهیــاکــنِ روزی مـــار و مــــور‬
‫وگر چند بیدست و پایند و زور‬
‫‪ )2‬پرستار امرش همه چیز و کس‬
‫بنیآدم و مــرغ و مــور و مگــس‬
‫‪ )3‬جهــان متفـــق بـــر الهیّتــش‬
‫فرومــانـــده از کُنــهِ ماهیتــــش‬
‫‪ )4‬چو خواهی که گویی نفس بر نفس‬
‫نخواهی شنیدن مگر گفت کس‬
‫‪ -4‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬حذف به قرینۀ لفظی وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬همه کس را عقل به کمال نماید و فرزند به جمال‬
‫‪ )2‬منت خدای را عزّوجل ‪ /‬که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت‬
‫‪ )3‬سخنان او در جمع تأیید و بعد در جلسه تصویب شد‪.‬‬
‫‪ )4‬اگرم هیچ در سرنوشت از آزادگی بهرهای باشد همینم از آفریدگار‪ ،‬سپاسگزاری بس‬
‫‪ -5‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬حذف به قرینۀ معنویی است‪.‬‬
‫‪ )1‬مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم‬
‫جرس فریاد میدارد که بربندید محملها‬
‫‪ )2‬اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعاگویم‬
‫جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخارا‬
‫‪ )3‬ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند‬
‫مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند‬
‫‪ )4‬در شمار ارچه نیاورد کسی حافظ را‬
‫شکرکان محنت بیحد و شمار آخر شد‬
‫(‪)54‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -6‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬حذف به قرینۀ معنویی است‪.‬‬
‫‪ )1‬شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان‬
‫که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان‬
‫‪ )2‬ایا پر لعل کــرده جــام زریــن‬
‫ببخشــا بر کسی کش زر نباشــد‬
‫‪ )3‬خـــرم دل آنکه همچــو حافظ‬
‫جامــی ز مــی الســـت گیــــرد‬
‫‪ )4‬خردمند مردم ز نزدیک و دور‬
‫به گِردش چو پروانه جویانِ نور‬
‫‪ -7‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬حذف به قرینۀ لفظی است‪.‬‬
‫‪ )1‬پدر دیـده بوسیـــد و مــادر سرش‬
‫فشاندند بادام و زر بر سرش‬
‫‪ )2‬چـو دیــد اردبیلی نمــد پارهپــوش‬
‫کمان در زه آورد و زه را به گوش‬
‫‪ )3‬اجل ناگهــی در کمینــم کُشــد‬
‫همان به که آن نازنینم کشد‬
‫‪ )4‬همه شب در این گفتوگو بود شمع‬
‫به دیدار او وقت اصحاب‪ ،‬جمع‬
‫‪ -8‬در کدام گزینه حذف به قرینۀ لفظی وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬بد انــــدر حقّ مــردم نیک و بــد‬
‫مگوی ای جوانمردِ صاحبخرد‬
‫‪ )2‬اشارتکنان این و آن را به دست‬
‫که آن سرگران است و این نیم مست‬
‫‪ )3‬طلب کردم از پیش و پس چوب و سنگ‬
‫که ای ناخداترس بینام و ننگ‬
‫‪ )4‬ای دیـــو سپیـــد پـــای در بنـــد‬
‫ای گنبـــد گیتــی ای دمـاونـــد‬
‫‪ -9‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬حذف به قرینۀ معنوی است‪.‬‬
‫‪ )1‬زبان درکش ار عقل داری و هوش‬
‫چو سعدی سخن گوی ورنه خموش‬
‫‪ )2‬که زنهار ار این مکر و دستان و ریو‬
‫به جای سلیمان نشستن چو دیو‬
‫‪ )3‬زهـــی جوفروشــــان گنـدمنمــای‬
‫جهانگرد و شبکوک خرمن گدای‬
‫‪ )4‬کـــه گلگـــونۀ خمـــر یاقوتفـــام‬
‫به شستن نمیشد ز روی رُخام‬
‫‪ -11‬در کدام گزینه حذف به قرینۀ لفظی و معنوی با هم در یک بیت وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬بهایم خموشند و گویا بشر‬
‫زبان بسته بهتر که گویا به نشر‬
‫‪ )2‬نهادی پریشان و طبعی درشت‬
‫نمیمرد و خلقی به حجّت بکشت‬
‫‪ )3‬نخورد از عبادت بر آن بیخرد‬
‫که با حق نکو بود و با خلق بد‬
‫‪ )4‬از دگر خوبان تو افزون نیستی‬
‫گفت خامش چون تو مجنون نیستی‬
‫(‪)55‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -11‬در کدام گزینه مفعول حذف به قرینۀ لفظی شده است؟‬
‫‪ )1‬یکی را پســر گــم شــد از راحله‬
‫شبــــانگــه بگردیـــد در قافلـــه‬
‫‪ )2‬چو مرد این سخن گفت و صالح شنید‬
‫دگــر بودن آنجــا مصالح ندیــد‬
‫‪ )3‬شغال نگونبخت را شیر خورد‬
‫بماند آنچه روباه از آن سیر خورد‬
‫‪ )4‬مپنــدار اگـــر طاعتـــی کـــردهای‬
‫که نزلی بدین حضرت آوردهای‬
‫‪ -12‬در کدام گزینه حذف به قرینۀ معنوی وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬یکی پادشهزاده در گنجه بود‬
‫که دور از تو ناپاک و سرپنجه بود‬
‫‪ )2‬مسلم کسی را بوَد روزه داشت‬
‫که درماندهای را دهد نان چاشت‬
‫‪ )3‬چو گنجشک در باز دید از قفس‬
‫قرارش نماند اندر او یک نفس‬
‫‪ )4‬گرفتنـــد حالـــی جوانمـــرد را‬
‫که حاصل کن این سیم یا مرد را‬
‫‪ -13‬در کدام گزینه نقش مسند حذف به قرینۀ لفظی شده است؟‬
‫‪ )1‬دردم از یارست و درمان نیز هم‬
‫دل فدای او شد و جان نیز هم‬
‫‪ )2‬گرت عقل و رای است و تدبیر و هوش‬
‫به عزّت کنی پند سعدی به گوش‬
‫‪ )3‬تهیدسـت در خوبــرویـــان مپیــچ‬
‫که بیهیــچ مــردم نیرزنــد هیـــچ‬
‫‪ )4‬نه ایشان به خسّت نگه داشتند‬
‫به حســرت بمردنــد و بگذاشتنــد‬
‫‪ -14‬در کدام گزینه نقش مفعول حذف به قرینۀ لفظی شده است؟‬
‫‪ )1‬به آخر ز وسواس خاطر پریش‬
‫پسند آمدش در نظر کار خویش‬
‫‪ )2‬مــرا یک درم بـــود برداشتنـــد‬
‫به کشتیّ و درویـــش بگذاشتند‬
‫‪ )3‬همان به که امروز مردم خورند‬
‫که فردا پس از من به یغما برند‬
‫‪ )4‬بگیر ای جوان دستِ درویش پیر‬
‫نه خود را بیفگن که دستم مگیر‬
‫‪ -15‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬حذف به قرینۀ معنوی در منادا رخ داده است‪.‬‬
‫‪ )1‬ای همه هستی ز تو پیــدا شده‬
‫خــاک ضعیــف از تو توانــــا شــده‬
‫‪ )2‬ای دفتر حُسن تو را فهرست خط و خالها‬
‫تفصیلها پنهان شده در پردۀ اجمالها‬
‫‪ )3‬ای از بـــر ســــدره شــاهــراهــت‬
‫وی قبّــۀ عــــرش تکیــــهگاهســت‬
‫‪ )4‬بگفت ای صنادیدِ شــرع رســول‬
‫به ابالغ تنزیل و فقه و اصول‬
‫(‪)56‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -16‬در همۀ گزینهها حذف به قرینۀ لفظی در نثر امروز نادرست است (ولی در نثر قدیم رایج بوده است) بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬آب برداشتم و گرد تشنگان را میگشت یکی را دیدم‬
‫‪ )2‬تا ایشان را در ضبط آرد و کبوتران اضطرابی میکردند‪ ،‬هریک خود را میکوشید‬
‫‪ )3‬کبوتران فرمان وی بکردند و دام برکندند و سر خویش گرفت‬
‫‪ )4‬چون پیش قراوالن آمدند و نعرهای بزد‬
‫‪ -17‬در همۀ گزینهها حذف به قرینۀ «لفظی یا معنویی» رخ داده است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬جبـــریـــل مقیــــم آستــانــت‬
‫افــالک حـریـــــم بــارگـاهــت‬
‫‪ )2‬خورده است خدای ز روی تعظیم‬
‫سوگنــد به روی همچــو مــاهـت‬
‫‪ )3‬چــرخ ارچـه رفیــع خــاک پایـت‬
‫عقــل ارچــه بزرگ طفــل راهـت‬
‫‪ )4‬هــم عقــل دویــــده در رکابــت‬
‫هــم شــرع خزیـــده در پنـاهـت‬
‫‪ -18‬در همۀ گزینهها حذف به قرینۀ معنوی وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬قمـــر را روشنــایی نامــه داده‬
‫عــطــارد را دوات و خامـــه داده‬
‫‪ )2‬ســـر پادشـاهـــانِ گردنفـــراز‬
‫بـــه درگاه او بـــر زمیـــن نیـاز‬
‫‪ )3‬بَری ذاتش از تهمت ضد و جنس‬
‫غنی‪ ،‬مُلکش از طاعت جنّ و انس‬
‫‪ )4‬ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم‬
‫و ز هرچه گفتهاند و شنیدیم و خواندهایم‬
‫‪ -19‬در همۀ گزینهها حذف به قرینۀ معنوی وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬ز مشرق به مغرب مه و آفتاب‬
‫روان کرد و گسترد گیتی بر آب‬
‫‪ )2‬نه مستغنی از طاعتش پشت کس‬
‫نه بر حرف او جای انگشت کس‬
‫‪ )3‬بلند آسمان پیشِ قدرت خجل‬
‫تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل‬
‫‪ )4‬فروماندگان را به رحمت قریب‬
‫تضرّعکنان را به دعوت مُجیب‬
‫‪ -21‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬نوعی حذف وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬فغان کاین اولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب‬
‫چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را‬
‫‪ )2‬ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است‬
‫به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را‬
‫‪ )3‬یـــاد خوشــش بـــــاد روزگــار وصـــال‬
‫خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا‬
‫‪ )4‬اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را‬
‫به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را‬
‫‪ -21‬در کدام گزینه نقش مفعول حذف به قرینۀ لفظی شده است؟‬
‫‪ )1‬حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو‬
‫‪ )2‬غزل گفتی و دُر سفتی و خوش بخوان حافظ‬
‫‪ )3‬قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست‬
‫‪ )4‬ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست‬
‫که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را‬
‫که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را‬
‫قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا‬
‫سهیقـــدان سیــهچشـــم مــاهسیمـــا را‬
‫(‪)57‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -22‬در همۀ گزینهها نوعی حذف وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫آرزوست‬
‫‪ )1‬پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوست‬
‫آن آشکار صنعت پنهانم‬
‫‪ )2‬به ترانههای شیرین به بهانههای زرین‬
‫بکشید سوی خانه‪ ،‬مه خوب خوش لقا را‬
‫‪ )3‬دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور‬
‫گلبانگ زد که چشم بد از سوی گل به دور‬
‫‪ )4‬هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز‬
‫ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز‬
‫‪ -23‬در همۀ گزینهها حذف به قرینۀ معنوی وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن‬
‫منم که دیده نیالوده به بد دیدن‬
‫‪ )2‬گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد‬
‫باللّه کز آفتاب فلک خوبتر شوی‬
‫‪ )3‬مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت‬
‫گفت ای چشم و چراغ همه شیرینسخنان‬
‫‪ )4‬دسترنج تو همان به که شود صرف به کام‬
‫دانی آخر که به ناکام چه خواهد بودن‬
‫‪ -24‬در کدام گزینه مفعول حذف به قرینۀ لفظی شده است؟‬
‫‪ )1‬روی رنگین را به هر کس مینماید همچو گل‬
‫ور بگویم باز پوشان باز پوشاند ز من‬
‫‪ )2‬چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش بین‬
‫گفت میخواهی مگر تا جوی خون راند ز من‬
‫‪ )3‬چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من‬
‫ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من‬
‫‪ )4‬صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم‬
‫عشق در هر گوشه افسانه خواند ز من‬
‫‪ -25‬در همۀ گزینهها فعل اسنادی حذف شدهاند بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬صفنشینان نیکخواه و پیشکاران با ادب‬
‫دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام‬
‫‪ )2‬باده گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبک‬
‫نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام‬
‫‪ )3‬ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل‬
‫سلسبیلت کرده جان و دل سبیل‬
‫‪ )4‬صالح ما همه دام رهست و من زین بحث‬
‫نیم ز شاهد و ساقی به هیچ باب خجل‬
‫‪ -26‬در کدام گزینه حذف به قرینۀ معنوی وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست‬
‫که مونس دم صبحم دعای دولت توست‬
‫‪ )2‬آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم‬
‫اگر ز خمر بهشتت وگر باده مست‬
‫‪ )3‬زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید‬
‫که گفتۀ سخنت میبرند دست به دست‬
‫‪ )4‬اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد‬
‫گناه بخت پریشان و دست کوته ماست‬
‫(‪)58‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -27‬در همۀ گزینهها فعل اسنادی حذف به قرینۀ لفظی شده است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬می بده تا دهمت آگهی از سر قضا‬
‫که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست‬
‫‪ )2‬روا مدار خدایا که در حریم وصال‬
‫رقیب محرم و حرمان من نصیب باشد‬
‫‪ )3‬کــم آواز هرگــز نبینــی خجــل‬
‫جُوی مشک بهتر که یک توده گل‬
‫‪ )4‬سخن در صالح است و تدبیر و خوی‬
‫نه در اسب و میدان و چوگان و گوی‬
‫‪ -28‬در همۀ ابیات بهجز بیت ‪ ............‬حذف به قرینۀ معنوی صورت گرفته است‪.‬‬
‫‪ )1‬چنان که در نظری در صفت نمیآیی‬
‫منت چه وصف بگویم تو خود در آینه بین‬
‫‪ )2‬فروغ رای تو مصباح راههای مخوف‬
‫عنان عزم تو مفتاح ملکهای حصین‬
‫‪ )3‬ابر رحمت بر تـو بـاران ســال و ماه‬
‫روح راحــت بــــر روان والــدیـــــن‬
‫‪ )4‬بخــت را بــا دوستــانــت اتفــاق‬
‫چــرخ را با دشمنــان حــرب حنیــن‬
‫‪ -29‬در همۀ ابیات بهاستثنای بیت ‪ ............‬حذف فعل به قرینۀ معنوی صورت گرفته است‪.‬‬
‫‪ )1‬کســی را بــده پایــۀ مهتـــران‬
‫که بر کهتران سر ندارد گران‬
‫‪ )2‬که یارب بر این بنده بخشایشی‬
‫کز او دیدهام وقتی آسایشی‬
‫‪ )3‬یکی شخص از این جمله در سایهای‬
‫به گردن بر از حُلّه پیرایهای‬
‫‪ )4‬بداندیش را جاه و فرصت مده‬
‫عدو در چَه و دیو در شیشه به‬
‫(کنکور)‬
‫(کنکور)‬
‫‪ -31‬در کدام بیت حذف به «قرینۀ معنوی» صورت گرفته است؟‬
‫‪ )1‬حکایت از لب شیریندهان سیماندام‬
‫تفاوتی نکنـــد گــر دعاسـت یـا دشنـام‬
‫‪ )2‬کســان را درم داد و تشریف و اسب‬
‫طبیعــی است اخالق نیکــو نــه کسـب‬
‫‪ )3‬به چشمهای تو دانم که تا ز چشم برفتی‬
‫به چشم عشق و ارادت نظر به هیچ نکردم‬
‫‪ )4‬به جای خاک‪ ،‬قدم بر دو چشم سعدی نِه‬
‫که هر که چون تو گرامی بود به ناز آید‬
‫‪ -31‬حذف فعل به قرینۀ «معنوی» در همۀ ابیات وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬گـرفتــــار کمنـــــــد مــاهرویـــــان‬
‫‪ )2‬من آبـروی نخواهــم ز بهــر نــان دادن‬
‫‪ )3‬چشمی که جمال تو ندیده است چه دیده است‬
‫‪ )4‬به دوستی که ز دست تو ضربت شمشیر‬
‫نــه از مدحــش خبــر باشــد نــه از ذمّ‬
‫که پیش طایفهای مرگ به که بیماری‬
‫افسوس بر اینان که به غفلت گذرانند‬
‫چنان موافق طبع آیدم که ضربّ اجل‬
‫‪ -32‬در کدام بیت حذف فعل به «قرینۀ لفظی» صورت گرفته است؟‬
‫‪)1‬‬
‫‪)2‬‬
‫‪)3‬‬
‫‪)4‬‬
‫کجا دست گیرد دعای وِیَت‬
‫یکی را که سعی قدم پیشتر‬
‫بفرمود گنجینۀ گوهــرش‬
‫دعای منت کی بود سودمند‬
‫دعای ستمدیدگان در پیت‬
‫به درگاه حق منزلت بیشتــر‬
‫فشاندند در پای و زر بر سرش‬
‫اسیران محتاج در چاه و بند‬
‫(‪)59‬‬
‫(کنکور)‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -33‬در همۀ ابیات بهجز بیت ‪ ............‬حذف به قرینۀ معنوی صورت گرفته است‪.‬‬
‫‪ )1‬آسمـان در زیــر پــای همّتت‬
‫بر زمین مالنده فرقی فرقدین‬
‫‪ )2‬ای محافل را به دیدار تو زین‬
‫طاعتت بر هوشمندان فرض عین‬
‫‪ )3‬ای کمال نیمکردی بر تو ختم‬
‫نیک نامی منتشر در خافقیــن‬
‫‪ )4‬از مقامت تا ثریــا همچنــان‬
‫کز ثریا تا ثری فرق است و بین‬
‫‪ -34‬در همۀ ابیات فعل اسنادی به قرینۀ معنوی محذوف است بهجز‪:‬‬
‫صاحبخبر بیامــد و من بیخبـــر شـدم‬
‫‪ )1‬گوشم به راه تا که خبر میدهند ز دوست‬
‫‪ )2‬گرانجانتر از شبنم نیست جان ناتوان من‬
‫اگر میبود با من روی گرمــی آفتابــش را‬
‫‪ )3‬اینکه میگوینــد آن خوشتـــر ز حُسـن‬
‫یـــار مـــا این دارد و آن نیـــز هـــــم‬
‫‪ )4‬ای آفتـــاب آیــنـــــهدار جمــــال تـــــو‬
‫مشک سیــاه مجمرهگـــردان خــال تــو‬
‫‪ -35‬در همۀ ابیات بهجز بیت ‪« ............‬نهادی» محذوف است‪.‬‬
‫تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را‬
‫‪ )1‬می با جوانان خوردنم باری تمنا میکند‬
‫‪ )2‬گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد‬
‫بسوختــم در این آرزوی خــام و نشــد‬
‫‪ )3‬چنان کز این دو دیده من رفت روز و شب‬
‫هرگـــز نرفــت خــون شهیــدان کربال‬
‫‪ )4‬آنکه بیجرم برنجید و به تیغم زد و رفت‬
‫بازش آرید خــدا را که صفایــی بکنیم‬
‫(‪)61‬‬
‫(کنکور)‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫وابستههای پیشین‪ :‬به دو قسمت الف) صفات پیشین ب) شاخص ج) مُمیز تقسیم میشود‪.‬‬
‫صفات پیشین عبارتند از‪ .1 :‬صفت اشاره ‪ .2‬صفت پرسشی ‪ .3‬صفت تعجبی ‪ .4‬صفت مبهم ‪ .5‬صفت عالی (برترین) ‪ .6‬صفت شمارشی‪:‬‬
‫الف) اصلی‪ :‬یک ـ دو‬
‫ب) ترتیبی‪ :‬اولین ـ دومین‬
‫‪ .1‬صفت اشاره‪ :‬این ـ آن ـ همین ـ همان ـ چنین ـ چنان ـ اینچنین ـ آنچنان ـ اینگونه ـ اینهمه ـ آنهمه ‪ ...‬بهشرطی که بعد از کلمات‬
‫نامبرده اسمی ذکر شود که وابسته به این کلمات باشد برای مقایسه‪:‬‬
‫ب) این را بیاور‬
‫الف) این کتاب را بیاور‬
‫ضمیر اشاره‬
‫صفت اشاره‬
‫ج) این کتاب است‬
‫ضمیر‬
‫یادآوری‪ :‬مثال «ج» در ظاهر بعد از کلمۀ «این» اسم ذکر شده است امّا کلمۀ «کتاب» وابسته به کلمۀ «این» نیست در اصل بوده‪:‬‬
‫این چیز (این شی) کتاب است‪.‬‬
‫‪ .2‬صفت پرسشی‪ :‬چه ـ چقدر ـ چند ـ کدام ـ کدامین ـ چه جور ـ چندمین ‪ ...‬به شرطی که بعد از کلمات نامبرده اسمی ذکر شود برای‬
‫مقایسه‪ :‬الف) کدام کتاب را خریدی؟ ب) کدام را خریدی‬
‫ضمیر پرسشی‬
‫صفت پرسشی‬
‫‪ .3‬صفت تعجّبی‪ :‬چه ـ چقدر ـ عجب ‪...‬‬
‫چه سرمایی ‪ /‬عجب نکتۀ سختی بود‬
‫ضمیر تعجبی‬
‫صفت تعجبی‬
‫کلمات چه و چند صفت پرسشی است و زمانی صفت مبهم ‪ /‬همچنین کلمۀ «چه» بین صفت پرسشی و تعجّبی مشترکند‪ .‬از روی گونه عبارت‬
‫یا جمله میتوان نوع کلمات را شناسایی کرد‪ :‬چه کتابی ‪ /‬چه لباسی خریدی؟‬
‫تعجبی‬
‫پرسشی‬
‫‪ .4‬صفت مبهم‪ :‬هر ـ همه ـ هیچ ـ دیگر ـ فالن ـ چند ـ برخی ـ بعضی‬
‫اگر بعد از این کلمات اسمی ذکر شود صفت مبهم میباشد در غیر اینصورت ضمیر مبهم میباشد برای مقایسه‪:‬‬
‫ب) همه را آوردم‬
‫الف) همۀ کتابها را آوردم‬
‫ضمیر‬
‫صفت‬
‫یادآوری‪ :‬کلمات «این ـ آن» اگر پشت سر هم ذکر شوند ضمیر مبهم حساب میشوند مثال‪:‬‬
‫به شایعاتی که این و آن میگویند توجه نکنید‪.‬‬
‫ضمیر مبهم‬
‫‪ .5‬صفت عالی‪ :‬بهترین ـ بدترین ـ زیباترین‬
‫مثال‪ :‬بهترین کتاب را خرید‬
‫صفت عالی‬
‫اصلی‪ :‬یک ـ دو ـ سه ـ ‪...‬‬
‫‪ .6‬صفت شمارشی‪ :‬به دو قسمت‬
‫ترتیبی‪ :‬اولین ـ دومین‬
‫(‪)61‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫مثال‪ :‬یک بیت را با صدای بلند خواندم ‪ /‬اولین سؤال را درست جواب دادم‬
‫صفت شمارشی‬
‫صفت شمارشی‬
‫ب) شاخص (وابستۀ پیشین) ـ (فرمول شاخص «لقب ‪ +‬اسم انسان» (بدون فاصله)‬
‫لقبها و عنوانهایی هستند که گونههای مختلفی دارند‪ :‬عمو ـ عمه ـ خاله ـ دایی ‪ /‬دکتر ـ خلبان ـ مهندس ـ سروان ـ ناخدا ـ کدخدا آقا ـ خانم ـ‬
‫حاجآقا ـ حاجخانم ـ شاه ـ خان ‪ /‬امام ـ عالمه ـ استاد ـ شیخ ـ سید ـ میرزا ـ ملّا ـ امیر ـ شاه ـ بیبی ـ برادر ـ خواهر ‪...‬‬
‫این القاب زمانی شاخص محسوب می شوند که بعد از این القاب اسم انسان (عَلَم) ذکر شود و باید بین القاب و اسم فاصلهای ذکر نشود برای‬
‫مقایسه‪:‬‬
‫‪ .1‬عمو آمد‪ :‬شاخص نیست (لقب ذکر شده امّا اسم انسان ذکر نشده)‬
‫‪ .2‬عمویِ مجید آمد‪ :‬شاخص نیست (بین لقب و اسم فاصله ایجاد شده)‬
‫‪ .3‬عمویم مجید آمد‪ :‬شاخص نیست (بین لقب و اسم انسان ضمیر ذکر نشده)‬
‫‪ .4‬عمو‪ ،‬مجید آمد‪ :‬شاخص نیست (بینشان فاصله است)‬
‫‪ .5‬عمومجید آمد‪ :‬شاخص میباشد (عمو آمد ـ مجید آمد = لقب‪ ،‬اسم بعد از خود را توصیف میکند)‬
‫یادآوری‪:‬‬
‫‪ .1‬میتواند چند شاخص پشت سر هم ذکر شود‪ .‬مثال‪:‬‬
‫استاد دکتر حمیدی شیرازی = دو شاخص (استاد حمیدی ‪ /‬دکتر حمیدی)‬
‫‪ .2‬در نثر گاهی در شاخص جای لقب و اسم جابهجا میشود‪ .‬مثال‪:‬‬
‫مجیدخان ‪ /‬حمیدآقا‬
‫شاخص‬
‫شاخص‬
‫‪ .3‬بعضی کلمات مثل «امیر» بین لقب و اسم انسان مشترک است که از روی ظاهر جمله قابل شناسایی است‪ .‬مثال‪:‬‬
‫امیرمسعود برنشست‪ ،‬حشم و ندیمان و مطربان به فرمان او بنشستند‪.‬‬
‫شاخص‬
‫زیرنویس‪ :‬ضمایر در بعضی موارد با صفات پیشین مشترک است‪.‬‬
‫ضمایر عبارتند از‪:‬‬
‫‪ .1‬اشاره ‪ .2‬پرسشی ‪ .3‬مبهم ‪ .4‬تعجّبی ‪ .5‬شخصی ‪ .6‬مشترک ‪ .7‬مِلکی‬
‫چهار گونه که بین ضمیر و صفات مشترک می باشد‪ .‬که اگر بعد از کلماتِ اشاره‪ ،‬مبهم‪ ،‬پرسشی‪ ،‬تعجّبی اسمی ذکر شود صفات پیشین میباشد‬
‫وگرنه ضمیر میباشد‪ .‬برای مقایسه‪:‬‬
‫الف) این کتاب را بیاور ‪ /‬این را بیاور‬
‫ضمیر اشاره‬
‫صفت اشاره‬
‫ب) کدام کتاب را آوردی ‪ /‬کدام را آوردی‬
‫صفت پرسشی‬
‫ضمیر پرسشی‬
‫ج) همۀ کتابها را بیاور ‪ /‬همه آمدند‬
‫ضمیر مبهم‬
‫صفت مبهم‬
‫د) چه کتابی ‪ /‬چهها که نشنیدم‬
‫صفت تعجبی ضمیر تعجبی‬
‫‪ .5‬ضمیر ملکی‪ :‬کلمۀ «از آنِ» (زانِ) اگر معنای مالکیت یا برایِ بدهد ضمیر ملکی است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬بگفت او آنِ من شد زو مکن یاد ‪ /‬از آنِ اوست‬
‫ضمیر ملکی‬
‫ضمیر ملکی‬
‫(‪)62‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ .6‬ضمیر شخصی‪ :‬به دو قسمت تقسیم میشود‪ :‬الف) متصل ‪ /‬ب) منفصل‬
‫الف) متصل‪ :‬م ـ ت ـ ش ـ مان ـ تان ـ شان (بررسی نقشهای ضمیر رجوع به مبحث نقش)‬
‫ب) منفصل‪ :‬من ـ تو ـ او ـ ما ـ شما ـ ایشان‬
‫‪ .7‬ضمیر مشترک‪ :‬خود ـ خویش ـ خویشتن‬
‫یادآوری‪ :‬ضمایر شخصی چه متصل یا منفصل مرجع ضمیر دارد‪ .‬بهعنوان مثال‪:‬‬
‫همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار ‪ /‬شرط انصاف نباشد که فرمان نبری‬
‫مرجع به انسان برمیگردد‬
‫کلمۀ «خود» اگر معنای کالهخود را بدهد اسم است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬نهاده یکی خود زرّین به سر‬
‫اسم‬
‫همچنین کلمۀ خویش اگر مانند «فامیل» بدهد اسم است نه ضمیر‪.‬‬
‫مثال‪ :‬برادر که در بند خویش است نه برادر نه خویش است‬
‫ضمیر (خود)‬
‫اسم (فامیل)‬
‫کلمۀ خویشتن اگر معنای «وجود» را بدهد اسم است مثال‪ :‬خویشتن به سوی عالم معنا برمیگردد‪.‬‬
‫ادامه زیرنویس‪:‬‬
‫‪ .4‬ضمایر ربطی به نقش ندارند بلکه نوعی کلمه هستند و ضمیر میتواند هر نقشی بپذیرد‪ .‬مثال‪:‬‬
‫کتابِ خودم را بیاور ‪ /‬من خود به او گفتم ‪ /‬به خودم گفتم‬
‫مضافالیه‬
‫بدلی‬
‫متمم‬
‫حواسمان باشد که بررسی ضمایر بدین شکل در کتاب درسی اشاره نشده است و بیشتر برای شناخت «صفت از ضمیر» بیان شد‪.‬‬
‫وابستۀ پسین‪ .1 :‬نقش مضافالیه ‪ .2‬صفت بیانی ‪ .3‬صفت شمارشی‬
‫‪ .1‬مضافالیه (اضافی)‬
‫راه تشخیص نقش «صفت» از «مضافالیه» در مبحث نقش بررسی شد امّا بیان مبحث «صفت بیانی» سبب میشود که ایهام در این زمینه‬
‫کامالً برطرف شود‪( .‬رجوع به مبحث نقش)‬
‫‪ .2‬صفت بیانی‬
‫انواعی دارد که عبارتند از‪ :‬الف) صفت مفعولی ب) صفت لیاقت ج) صفت فاعلی د) صفت نسبی ه) صفت مطلق (ساده)‬
‫ی) صفت شمارشی ترتیبی‬
‫الف) صفت مفعولی‪ :‬بن ماضی ‪ +‬ه = گفته ‪ /‬دیده ‪ /‬خورده ‪ /‬زده‬
‫ب) صفت لیاقت‪ :‬مصدر ‪ +‬ی ← گفتن ‪ +‬ی ← گفتنی ‪ /‬دیدنی ‪ /‬شنیدنی‬
‫صفت لیاقت معنای شایسته بودن میدهد‪ .‬مثال‪ :‬گفتنی «شایسته گفتن»‬
‫یادآوری‪ :‬نشانه پسوند «وار» هم نشان صفت لیاقت است مثل‪ :‬شاهوار‬
‫ج) صفت فاعلی‪:‬‬
‫بن مضارع ‪ +‬ا ← گویا ـ شنوا ـ پویا‬
‫بن مضارع ‪ +‬نده ← بیننده ـ خواننده ـ شنونده‬
‫بن مضارع ‪ +‬ان ← ناالن ـ خندان ـ گریان ‪ /‬صفت ‪ +‬ان = شادان‬
‫(‪)63‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫بن ماضی ‪ +‬ار ← خریدار ـ دیدار‬
‫بن ماضی یا مضارع ‪ +‬گر ـ گار ← رفتگر ـ پروردگار ـ آموزگار‬
‫بن ماضی ‪ +‬ه ← نشسته ـ خفته‬
‫زیرنویس‪:‬‬
‫یادآوری‪ :‬بن ماضی ‪ +‬ه‪ ،‬هم شامل صفت مفعولی و هم شامل صفت فاعلی است و فرقشان این است که صفت فاعلی از «بن ماضی الزم ‪ +‬ه»‬
‫ساخته شده است امّا صفت مفعولی از «بن ماضی متعدی ‪ +‬ه» ساخته شده است‪.‬‬
‫برای مقایسه‪ :‬الف) نشسته ـ خفته ـ مرده ← صفت فاعلی‬
‫ب) دیده ـ برده ـ گفته ← صفت مفعولی‬
‫د) صفت نسبی‪ :‬ین در آخر اسم‪ :‬زرین ـ سیمین‬
‫ینه در آخر اسم‪ :‬زرینه ـ سیمینه‬
‫انه در آخر اسم‪ :‬مردانه ـ زنانه‬
‫انی در آخر اسم‪ :‬روحانی ـ جسمانی‬
‫چی در آخر اسم‪ :‬تاکسیچی ـ درشکهچی‬
‫ی در آخر اسم‪ :‬فارسی ـ عربی‬
‫گان در آخر اسم‪ :‬گروگان‬
‫گانه در آخر اسم‪ :‬جداگانه‬
‫ه) صفت مطلق (ساده)‪ :‬آن است که هیچیک از نشانههای قبل را ندارد و میتوان به آخر آن پسوند «تر» یا «ترین» اضافه نمود‪ .‬مثال‪ :‬خوب‬
‫(خوبتر ـ خوبترین) ‪ /‬بد (بدتر ـ بدترین)‬
‫ساده (سادهتر) ‪ /‬باال (باالتر)‬
‫یادآوری‪ :‬در بررسی صفات بیانی سعی نمودم که ترکیب صفات به گونهای باشد که بهتر در ذهن ماندگار شود‪.‬‬
‫‪ .3‬صفت شمارشی ترتیبی‪ :‬یکم ـ دوم ـ سوم (عدد ‪ +‬ـُـ م) جلسۀ دوم‬
‫بررسی هسته‪ :‬هسته کلمه ای است که نه وابستۀ پیشین باشد و نه وابستۀ پسین به بیان دیگر در بررسی هسته میگوییم که قبل هسته نباید‬
‫کسره‪ ،‬واو ربط باشد همچنین «هسته» باید شاخص ـ ممیز ـ صفات پیشین نباشد در یک مثال هسته را بررسی میکنیم‪.‬‬
‫«دکتر حمیدی شیرازی چند جلد کتاب نفیس و ارزشمند تألیف کرد»‬
‫در مثال باال در آغاز کلماتی که قبلشان «کسره ـ واو» را از جمله حذف میکنیم‪.‬‬
‫ـِ شیرازی = صفت «ـِ» ‪ /‬نفیس = صفت ‪« /‬و» ارزشمند‬
‫جملۀ باقیمانده‪« :‬دکتر حمیدی چند جلد کتاب تألیف کرد» ـ حال به بررسی وابستۀ پیشین میپردازیم‪.‬‬
‫دکتر = شاخص ‪ /‬چند = صفت پیشین ‪ /‬جلد = ممیز‬
‫جملۀ باقیمانده‪« :‬حمیدی کتاب تألیف کرد»‬
‫هسته (اول) هسته (دوم)‬
‫اگر در این مثال توجه کنید خواهید دید که جمله با هسته کامل میشود و هسته از ارکان اصلی (نهاد ـ مفعول ـ فعل) ساخته شده است‪.‬‬
‫یادآوری‪ :‬بررسی هسته و دام تستی آن در توضیحات تست‪ ،‬مفصل بیان میشود‪.‬‬
‫(‪)64‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫تستهای گروه اسمی (شاخص هسته)‬
‫‪ -1‬در همۀ گزینهها شاخص وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬سرهنگ احمدی برای سان دیدن رژه آماده شد‪.‬‬
‫‪ )2‬استاد دانشگاه و نویسندۀ بزرگ دکتر زرینکوب‪ ،‬نقد ادبی را نگاشت‪.‬‬
‫‪ )3‬کدخدا احمد مطالبات مردم روستا را با دقت بررسی کرد‪.‬‬
‫‪ )4‬استاد دانشکدۀ روانشناسی علیاکبر سیف محقق برجستهای است‪.‬‬
‫‪ -2‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬شاخص وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬در مقطع دکترای دانشگاه تهران کتاب دستور زبان فارسی دکتر خسرو فرشید ورد تدریس میشود‪.‬‬
‫‪ )2‬سروان مقدم مقررات راهنمایی و رانندگی را به مردم آموزش میدهد‪.‬‬
‫‪ )3‬شایعات زیادی در مورد دوست و استادم حمیدی شنیده شد‪.‬‬
‫‪ )4‬برای زیارت ثامنالحج امام رضا (ع) به مشهد مسافرت کردم‪.‬‬
‫‪ -3‬در همۀ گزینهها دو شاخص وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬دکتر استاد سیروس شمسیا بالغ بر پنجاه جلد کتاب در حوزۀ ادبیات نوشت‪.‬‬
‫‪ )2‬آقاجالل تمام مسایل زورخانه را برای پهلوان سهراب بیان کرد‪.‬‬
‫‪ )3‬سیدرضا در مورد آموزشهای رزمی با استاد خلفی به مناظره پرداخت‪.‬‬
‫‪ )4‬استادم دکتر کزازی از بزرگان ادبیات ایران و مترجم بزرگ زبان فرانسه است‪.‬‬
‫‪ -4‬در کدام گزینه شاخص وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬امیر برنشست و کشتیهای دیگر به او نزدیک بودند‪.‬‬
‫‪ )2‬بعد از نماز پیشین امیر قضات را بخواند و خطبهای کرد‪.‬‬
‫‪ )3‬در اردوگاه امیر محمّد خیلتاشان و مبشران را روانۀ غزنین کرد‪.‬‬
‫‪ )4‬بعد از زایل شدن علّت و مرض امیر بونصر مشکان را خواند‪.‬‬
‫‪ -5‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬شاخص وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬در ساختمان با مهندس رفعتی در مورد مشکالت و معایب نما صحبت کردیم‪.‬‬
‫‪ )2‬آقای رئیسی مسایل و مباحث لولهکشی شرکت را عنوان کرد‪.‬‬
‫‪ )3‬در جنگهای نامنظم ستوان حسینی توضیحات مختصری داد‪.‬‬
‫‪ )4‬استاد ما تمام مباحث فلسفه اسالم و غرب را برای دانشجویان تشریح کرد‪.‬‬
‫‪ -6‬در کدام گزینه شاخص وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬چون حسنک بیامد خواجه بر پای خاست دیگران اگر خواستند یا نه بر پای خاستند‪.‬‬
‫‪ )2‬در روزگار سلطان محمود در باب وی ژاژ میخاییدم و همه بیهوده بود‪.‬‬
‫‪ )3‬امیر بزرگ احمدحسن میمندی را پادشاه احضار کرد و به مشورت طلبید‪.‬‬
‫‪ )4‬آغاجی خادم را خواند و من بوالفضل خیر خیر نامهها را میآوردم‪.‬‬
‫(‪)65‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -7‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬شاخص بهکار رفته است‪.‬‬
‫‪ )1‬عموی محمّد در مراسم عزاداری میگریست‪.‬‬
‫‪ )2‬امام علی (ع) پرچمدار مکتب اسالم و تشیع است‪.‬‬
‫‪ )3‬دکتر اصغردادبه مقاالت نفیسی در مورد حافظ نوشته است‪.‬‬
‫‪ )4‬استاد مهدخت معین‪ ،‬دختر دکتر محمد معین آثار باقیمانده پدر بزرگوار را چاپ کرد‪.‬‬
‫‪ -8‬در کدام گزینه «شاخص» نیست؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬کدخدا احمد به مسایل و مشکالت مردم روستا رسیدگی میکند‪.‬‬
‫‪ )2‬عموی احمد‪ ،‬مهندس شرکت نفت است‪.‬‬
‫‪ )3‬دکتر محمد معین اولین دکترای ادبیات فارسی در ایران بود‪.‬‬
‫‪ )4‬غالمحسین یوسفی در کنار مرادش امام رضا (ع) به خاک سپرده شد‪.‬‬
‫‪ -9‬در کدام گزینه «شاخص» نیست؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬استاد بدیعالزمان فروزانفر مثنوی مولوی را شرح کرده است‪.‬‬
‫‪ )2‬امام رضا (ع) میفرمایند‪ :‬دوست هر کس عقل او و نادانیاش دشمن اوست‪.‬‬
‫‪ )3‬دکتر محمد معین محقق و لغوی بزرگ معاصر‪ ،‬در شهر رشت بهدنیا آمد‪.‬‬
‫‪ )4‬نویسنده و استاد برجستۀ دانشگاه غالمحسین یوسفی در سال ‪ 1316‬شمسی در مشهد والدت یافت‪.‬‬
‫‪ -11‬در همۀ عبارات بهجز عبارت ‪ ............‬شاخص بهکار رفته است‪.‬‬
‫(کنکور)‬
‫‪ ) 1‬و آن کسان گواهی نبستند و حاکم سجل کرد در مجلس و دیگر قضات نیز گواهی نبشتند‪.‬‬
‫‪ )2‬حسنک گفت به روزگار سلطان محمود در باب بوسهل خطا میکردم و وزارت نه جای من بود‪.‬‬
‫‪ )3‬از خواجه عمید شنودم که این شب که دیگر روز آن حسنک را بر دار میکردند بوسهل نزدیک پدرم آمد‪.‬‬
‫‪ )4‬سیّد اشرف الدین گیالنی از میان مردم برخاست با مردم زیست و بعد از مرگ هم در میان مردم پرآوازه بود‪.‬‬
‫‪ -11‬در کدام جمله وابستۀ پیشین اسم «شاخص» نامیده میشود؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬عموی احمد خانۀ خود را به استاد دانشگاه فروخت‪.‬‬
‫‪ )2‬استاد ما اسامی همۀ دانشجویان را میدانست‪.‬‬
‫‪ )3‬کدخدای ده برای ادای توضیحات به پاسگاه رفت‪.‬‬
‫‪ )4‬ستوان محمّدی فرماندۀ عملیّات را به عهده گرفت‪.‬‬
‫‪ -12‬در کدام عبارت «شاخص» یافت میشود؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬سجدۀ شکر کرد خدای را عزّوجل بر مدامت امیر و نامه نبشته آمد‪.‬‬
‫‪ )2‬روز دوشنبه امیرمسعود شبگیر برنشست و به کران رود هیرمند رفت‪.‬‬
‫‪ )3‬از قضای آمده‪ ،‬پس از نماز امیر کشتیها بخواست و ناوی ده بیاوردند‪.‬‬
‫‪ )4‬امیر از آن جهان آمده به خیمه فرود آمد و جامه بگردانید و ترو تباه شده بود‪.‬‬
‫(‪)66‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -13‬هستۀ گروه اسمی روبهروی همۀ گروهها درست است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬آن زمان که بنهادم سر به آزادی‬
‫دست خود ز جان شستم از برای آزادی‬
‫‪ )2‬تا مگر بهدست آرم دامن وصالش را‬
‫میدوم به پای سر در قفای آزادی‬
‫‪ )3‬فرّحی ز جان و دل میکند در این محفل‬
‫دل نثار استقالل جان فدای آزادی‬
‫‪ )4‬در محیط طوفانزا ماهرانه در جنگ است‬
‫ناخدای استبداد با خدای آزادی‬
‫‪ -14‬کلمههای مشخص شده در همۀ گزینهها بهجز عبارت ‪ ............‬هستۀ گروه خود محسوب میشوند‪.‬‬
‫‪ )1‬از شاعران نواندیش و معروف شعر انقالب‪ ،‬سلمان هراتی که در یک حادثۀ رانندگی جان خود را از دست داد‪.‬‬
‫‪ )2‬دکتر ده تمام مردم روستا را برای آموزش موارد بهداشتی دعوت کرد‪.‬‬
‫‪ )3‬همۀ دانشآموزان مدرسۀ مطهری در امتحان پایان سال حضور دارند‪.‬‬
‫‪ )4‬کتابهای بهترین نویسندۀ قرن‪ ،‬برای نقد و تحلیل به فرهنگسرای نیاوران ارسال شد‪.‬‬
‫‪ -15‬در بیت زیر همۀ گزینهها هسته آن صحیح است بهجز‪:‬‬
‫«چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد ‪ /‬من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک»‬
‫‪ )1‬چرخ (در مصرع اول)‬
‫‪ )2‬آن‬
‫‪ )3‬مراد‬
‫‪ )4‬چرخ (در مصرع دوم)‬
‫‪ -16‬کلمات تعیین شده از لحاظ هسته صحیح است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬شهریار از بزرگترین شاعران غزلسرای معاصر است‪( .‬بزرگترین ـ شاعران)‬
‫‪ )2‬نیما بنیان گذار شعر نو‪ ،‬از کسانی است که کوشید شعر را به هنجار نثر و سادگی نزدیک کند‪( .‬بنیانگذار ـ شعر)‬
‫‪ )3‬شعر اخوان ثالث شعری اجتماعی است و حوادث زندگی مردم را در خود منعکس میکند‪( .‬شعر ـ حوادث)‬
‫‪ ) 4‬سیمین دانشور متولد شیراز و دانش آموختۀ زبان و ادبیات فارسی در دورۀ دکتری از دانشگاه تهران است‪( .‬متولد ـ دانشگاه)‬
‫‪ -17‬کلمات مشخص شده در همۀ گزینهها هسته حساب میشود بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬گوش ترحمی کو کز ما نظر نپوشد‬
‫دست غریق یعنی فریاد بیصداییم‬
‫‪ )2‬میخورم جام غمی هر دم به شادّی رخت‬
‫خرم آن کس کاو بدین غم شادمانی میکند‬
‫‪ )3‬باز امشب ای ستارۀ تابان نیامدی‬
‫باز ای سپیدۀ شب هجران نیامدی‬
‫‪ )4‬در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست‬
‫در آن وجود که دل مرد مرده است روان‬
‫‪ -18‬کلمات مشخص شده در همۀ گزینهها هسته گروه اسمی محسوب میشود بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬گون نوعی گیاه است که از آن کتیرا میگیرند و در اطراف روستا میروید‪.‬‬
‫‪ )2‬کدخدا حبیب و گاو و گوسفندان روستا را بیمه کرد که مبادا دچار مریضی شوند‪.‬‬
‫‪ )3‬دیروز با استاد دوران دانشجویی خود جلسهای اقتصادی در شرکت برگزار کردم‪.‬‬
‫‪ )4‬سیدمهدی شجاعی در رشتۀ ادبیات دراماتیک تحصیل کرده و در قالبهای مختلف ادبی کار نوشتن را ادامه داد‪.‬‬
‫(‪)67‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -19‬کلمات مشخص شده در کدام گزینه هستۀ گروه اسمی محسوب نمیشود؟‬
‫‪ )1‬ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی‬
‫چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی‬
‫‪ )2‬خَلَد گر به پا خاری آسان برآید‬
‫چه سازم به خاری که در دل نشیند‬
‫‪ )3‬نکوهش مکن چرخ نیلوفری را‬
‫برون کن ز سر باد خیرهسری را‬
‫‪ )4‬منعم مکن از دیدن قد و رخ و چشمش‬
‫من انس به سرو و گل و بادام گرفتم‬
‫‪ -21‬کلمات مشخص شده در کدام گزینه هستۀ گروه اسمی محسوب میشود؟‬
‫‪ )1‬اگر لفها به صورت مرتب با نشرها مرتبط باشند به آن لف و نشر مرتب میگویند‪.‬‬
‫‪ )2‬تضمین در لغت به معنی ضمانتکردن و متعهدشدن به انجام کاری است‪.‬‬
‫‪ )3‬اکران بهترین فیلم سال در جشنواره مورد بررسی و تحقیق واقع شد‪.‬‬
‫‪ )4‬مثلِ همۀ شاعران سبک هندی‪ ،‬سهل و ممتنع و اسلوب معادله در شعرش موج میزند‪.‬‬
‫‪ -21‬کدام کلمه در عبارت «رستم از هیچ کوششی فروگذار نمیکند تا به کار اسفندیار با مسالمت خاتمه پذیرد» هستۀ‬
‫گروه اسمی نیست؟‬
‫‪ )1‬کار‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )2‬رستم‬
‫‪ )3‬اسفندیار‬
‫‪ )4‬کوشش‬
‫‪ -22‬هستۀ گروه اسمی «همین سه کتاب تاریخ ایران» کدام است؟‬
‫‪ )1‬ایران‬
‫‪ )2‬تاریخ‬
‫‪ )3‬کتاب‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )4‬همین‬
‫‪ -23‬کلمههای مشخص شده در همۀ عبارات بهجز عبارت ‪ ............‬هستۀ گروه محسوب میشوند‪.‬‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬در امامزادۀ ده که اهالی معصومزادهاش مینامند برای سفیدکاری گچ بهکار بردهاند‪.‬‬
‫‪ )2‬مراتع اطراف ده پوشیده است از کما و گون که اولی خوراک زمستانی گاو و گوسفند آنهاست‪.‬‬
‫‪ )3‬بوتۀ گون با همان یک جرّقه میگیرد و تازگیها از ساقههای همین گون کتیرا میگیرند‪.‬‬
‫‪ )4‬بهترین وسیلۀ راهجویی برای چارپادارانی است که در زمستان سفر میکنند‪.‬‬
‫‪ -24‬هستۀ کدام گروه اسمی بهدرستی مشخص شده است؟‬
‫‪ )1‬نخستین عنوان درسی‬
‫‪ )2‬کاربرد صفت بیانی‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )3‬زبان هر دو نوشته‬
‫‪ « -25‬هستۀ گروه اسمی» روبهروی همۀ گروهها درست است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬تعیین ارزش دقیق معنایی عناصر زبان (ارزش)‬
‫‪ )2‬مجموعۀ آثار ادبی گذشتۀ این مرز و بوم (مجموعه)‬
‫‪ )3‬رابطۀ همنشینی هر واحد زبانی با واحد زبانی دیگر (رابطه)‬
‫‪ )4‬کوچکترین واحد زبانی با معنی مستقیم و غیرمستقیم واحد (واحد)‬
‫(‪)68‬‬
‫‪ )4‬صمیمانهترین نوع نوشتن‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫«عزیزان من» حال میخواهیم روش تستی هر کدام را جداگانه بررسی کنیم‪.‬‬
‫بررسی ترکیب اضافی ـ ترکیب وصفی‬
‫در تجزیه و تحلیل تستها اول ترکیب اضافی را بررسی میکنیم (ترکیب وصفی به دو قسمت پیشین و پسین تقسیم میشود‪.‬‬
‫‪ .1‬اول‪ ،‬شعر یا جمله را میخوانیم و کسره کلمات را مشخص میکنیم بهعنوان مثال‪:‬‬
‫«کلماتِ آسمانیِ قرآن در همه جا طنین میافکند ‪»...‬‬
‫یادآوری‪ :‬کسره کلمات «برایِ ـ بدونِ ـ همهیِ ـ مثل ـ مانند ـ دربارهیِ ـ نزد ـ نزدیکِ ‪ ...‬حساب نمیشود‪.‬‬
‫‪ .2‬ترکیب اضافی از تشکیل «مضاف ‪ +‬مضافالیه» ساخته شده است‪(.‬به مبحث «صفت و مضافالیه» رجوع کنید)‬
‫مثال‪ :‬درسِ عشق (درس چگونه است = عشق است = معنا نمیدهد) یا نمیتوان به کلمۀ «عشق» نشان «تر یا ترین» اضافه نمود‪ .‬همچنین‬
‫کلمۀ «عشق» هیچکدام از صفات بیانی نمیباشد‪.‬‬
‫‪ .3‬حرف «واو» میتواند بر تعداد ترکیب اضافی یا وصفی‪ ،‬اضافه نماید‪.‬‬
‫مثال‪ :‬الف) آتشِ عشق و محبّت و هجران (آتشِ عشق ـ آتش محبت ـ آتش هجران» سه ترکیب اضافی)‬
‫ب) آتش و گرمای عشق (آتش عشق ـ گرمای عشق = ترکیب اضافی)‬
‫‪ .4‬ضمایر متصل «م ـ ت ـ ش ـ مان ـ تان ـ شان» اگر مضافالیه بپذیرد ترکیب اضافی محسوب میشود (رجوع به نقش ضمایر در مبحث نقش)‬
‫مثال‪ :‬این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد ← سخنِ من (ترکیب اضافی)‬
‫مضاف مضافالیه‬
‫بررسی نکات تستی ترکیب وصفی‬
‫‪ .1‬ترکیب وصفی به دو قسمت تشکیل میشود‪ :‬الف) ترکیب وصفی پیشین (صفت پیشین)‬
‫ب) ترکیب وصفی پسین (صفت پسین)‬
‫الف) ترکیب وصفی پیشین‪ :‬توضیحات آن بیان شد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬این کتاب ‪ /‬آن کتاب ‪ /‬دو کتاب ‪ /‬چند کتاب‬
‫صفت اشاره‬
‫صفت اشاره صفت شمارشی صفت مبهم‬
‫یادآوری‪ :‬این دو کتاب (این کتاب ‪ /‬دو کتاب) = دو ترکیب یا صفت پسین‬
‫این کتاب و دفتر (این کتاب ـ این دفتر) = دو ترکیب یا صفت پیشین‬
‫یادآوری‪ :‬حرف «واو» میتواند بر تعداد ترکیب وصفی پیشین اضافه کند‪.‬‬
‫ب) ترکیب وصفی پسین‪ :‬توضیحات آن در مبحث «صفت و مضافالیه» بیان شد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬روشِ ساده (روش چگونه است؟ ساده است معنا میدهد‪ .‬یا میتوانیم بگوییم «سادهتر» همچنین کلمۀ «ساده» صفت مطلق است)‬
‫موصوف صفت‬
‫یادآوری‪ .1 :‬ترکیب وصفی از دو قسمت «موصوف و صفت» ساخته شده است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬کلماتِ آسمانی (کلمات چگونه هستند؟ آسمانی هستند = ترکیب وصفی)‬
‫موصوف صفت‬
‫‪ .2‬حرف «واو» میتواند بر تعداد ترکیب وصفی‪ ،‬اضافه کند‪.‬‬
‫مثال‪ :‬دانشآموز موفق و پرتالش و بینظیر‪( :‬دانشآموز موفق ـ دانشآموز پرتالش ـ دانشآموز بینظیر = سه ترکیب وصفی پسین)‬
‫ادبیات و تاریخ مُصوّر (ادبیات مصور ـ تاریخ مسّور دو ترکیب وصفی پسین)‬
‫چند نمونه از اجرای تست ترکیبی اضافی و وصفی (سؤال کنکور)‪:‬‬
‫‪ .1‬در منظومه «مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند ‪ /‬که به یک شعله به یک خواب لطیف ‪ /‬خاک‪ ،‬موسیقی احساس تو را میشنود ‪ /‬و‬
‫صدای پر مرغان اساطیر»‬
‫(‪)69‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫اول؛ کسره کلمات را قرار میدهیم‪ :‬مردمِ شهر ‪ /‬خوابِ لطیف ‪ /‬موسیقیِ احساس ‪ /‬احساسِ تو ‪ /‬صدایِ پر ‪ /‬پرِ مرغان ‪ /‬مرغانِ اساطیر‬
‫در این مثال حرف «و» وجود ندارد که به مضاف یا موصوف برگردد‪.‬‬
‫ضمایر متصل وجود ندارد‪.‬‬
‫ترکیبات اضافی را بررسی میکنیم‪ :‬مردمِ شهر ـ موسیقیِ احساس ‪ /‬احساس تو ‪ /‬صدایِ پر ‪ /‬پر مرغان ‪ /‬مرغان اساطیر = شش ترکیب اضافی‬
‫ترکیب وصفی پسین‪ :‬خوابِ لطیف (خواب چگونه است؟ لطیف است)‪.‬‬
‫ترکیب وصفی پسین‪ :‬یک چینه ‪ /‬یک شعله ‪ /‬یک خواب‬
‫ب) یک ترکیب وصفی پسین (خواب لطیف)‬
‫جمعاً چهار ترکیب وصفی وجود دارد‪ :‬الف) سه ترکیب وصفی پیشین‬
‫یادآوری‪ :‬کلمۀ «چنان» نمیتواند صفت پیشین باشد چون بعد از آن اسمی وجود دارد‪.‬‬
‫نمونۀ دیگر‪ :‬در متن «بهار‪ ،‬فصل خوش و معتدل بود درختها شکوفه میکرد‪ ،‬ده از سکوت سنگین زمستانی خود بیرون میآمد‪ ،‬یک درختِ‬
‫به در باغچۀ ما بود و چیدن و خوردن شکوفۀ به یکی از سرگرمیهای من بود»‬
‫کسره کلمات‪ :‬فصلِ خوش ‪ /‬فصلِ معتدل (واوی که به موصوف برمیگردد) ‪ /‬سکوتِ سنگینِ زمستانیِ خود ‪ /‬درختِ بِه ‪ /‬باغچۀ ما ‪ /‬چیدنِ‬
‫شکوفه ‪ /‬خوردنِ شکوفه ‪ /‬شکوفۀ به ‪ /‬سرگرمیهای من‬
‫ضمایر متصل وجود نداشت ‪ /‬دو بار حرف واو به مضاف یا موصوف برمیگردد‪.‬‬
‫ترکیبات اضافی‪ )1 :‬زمستانیِ خود ‪ )2 /‬درختِ به ‪ )3 /‬باغچۀ ما ‪ )4 /‬چیدن شکوفه ‪ )5 /‬خوردن شکوفه ‪ )6 /‬شکوفۀ به ‪ )7 /‬سرگرمیهای من‬
‫یادآوری‪ :‬اگر چند کلمه بهوسیله کسره به هم اضافه میشود نیاز نیست فکر کنیم که موصوف یا مضاف آن کدام است‪ .‬مثل‪ :‬سکوتِ سنگینِ زمستانیِ خود)‬
‫ترکیب وصفی پسین‪ )1 :‬فصل خوش ‪ )2 /‬فصل معتدل ‪ )3 /‬سکوت سنگین ‪ )4 /‬سکوتِ زمستانی‬
‫صفت ساده‬
‫صفت ساده‬
‫صفت ساده‬
‫صفت ساده‬
‫ترکیب وصفی پیشین‪ :‬یک درخت (پنج ترکیب وصفی)‬
‫یادآوری‪ :‬کلمۀ «یکی» نمیتواند صفت باشد چون «اسمی» بعد از آن ذکر نشده است)‬
‫نمونۀ سوم‪( :‬سؤال کنکور)‬
‫کلمات آسمانی قرآن با صدای گرم خواننده همه جا طنین میافکند و به همه کس و همه چیز عظمت میبخشید‪ .‬این ندا گوش جانها را‬
‫نوازش میداد و گلهای شادی و امید‪ ،‬در باغ خاطر کاروانیان میشکفت‪.‬‬
‫کسره کلمات‪ :‬کلماتِ آسمانیِ قرآن ‪ /‬صدایِ گرمِ خواننده ‪ /‬گوشِ جانها ‪ /‬گلهایِ شادی ‪ /‬گلهایِ امید ‪ /‬باغِ خاطِر کاروانیان‬
‫ترکیب اضافی‪ )1 :‬کلماتِ قرآن ‪ )2 /‬صدایِ خواننده ‪ )3 /‬گوشِ جانها ‪ )4 /‬گلهایِ شادی ‪ )5 /‬گلهایِ امید ‪ )6 /‬باغِ خاطر ‪ )7 /‬خاطِر کاروانیان‬
‫یادآوری‪ :‬اگر به «صفت» حرف «ی» اضافه شود اسم محسوب میشود‪ .‬مثل‪ :‬شادی‬
‫صفت ‪ +‬ی‬
‫ترکیب وصفی پسین‪ )1 :‬کلماتِ آسمانی ‪ )2 /‬صدای گرم‬
‫ترکیب وصفی پیشین‪ )1 :‬همه جا ‪ )2 /‬همه کس ‪ )3 /‬همه چیز ‪ )4 /‬این ندا (شش ترکیب وصفی وجود دارد)‬
‫‪ .1‬ترکیب اضافی‪ :‬خاک پای ـ پای تو ‪ /‬وصفی‪ :‬پای عزیز ـ هیچ کس ‪ .2 /‬ترکیب وصفی‪ :‬همان روز ـ آن خال ـ این دانه ‪ .3 /‬ترکیب اضافی‪ :‬درد فراق ـ‬
‫درد من ـ آواز من ‪ /‬وصفی‪ :‬درد پنهان ‪ .4 /‬ترکیب اضافی‪ :‬سیم دل ـ خاک در ـ در تو ـ خاکِ سر ـ سرِ هر کویی ‪ /‬وصفی‪ :‬دل مسکین ـ هر کویی‬
‫ترکیب اضافی‪ :‬گفتم = گفتن من‬
‫‪ .5‬ترکیب وصفی‪ :‬منُ مسکین ـ همین سوز ‪ .6 /‬ترکیب اضافی‪ :‬کشتۀ او ‪ /‬وصفی‪ :‬دلبر عیّار ـ آن دلبر ـ بار دیگر‬
‫یادآوری‪ :‬بویم‪ :‬مرا زنده کند‪ ،‬نقش ضمیر «م» مفعول میباشد‪.‬‬
‫‪ .7‬ترکیب وصفی‪ :‬چه رفتار ـ چه قامت ـ چه گفتار ـ چه قیامت‬
‫یادآوری‪ :‬آن‪ :‬ضمیر است‪.‬‬
‫‪ .8‬ترکیب اضافی‪ :‬شور عشق ـ عشق تو ـ کام جان ـ جان من ـ جواب تو ‪ /‬وصفی‪ :‬جان خسته ـ جواب تلخ‬
‫‪ .9‬ترکیب وصفی‪ :‬این نالیدن ـ نالیدن دلسوز ـ هر نوعی ‪ .11 /‬ترکیب اضافی‪ :‬دلش ‪ /‬وصفی‪ :‬هرکه ـ هرکه ـ این دام‬
‫(‪)71‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫سؤاالت ترکیب وصفی ـ ترکیب اضافی‬
‫‪ -1‬الگوی عبارت «جامعترین فرهنگ پرارزش تاریخ ادبیات ایران و جهان» در کدام گزینه بهدرستی ذکر شده است؟‬
‫‪ )1‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬اسم ‪ +‬اسم ‪ +‬اسم‬
‫‪ )2‬صفت ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬اسم ‪ +‬اسم‬
‫‪ )3‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت‬
‫‪ )4‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬اسم‬
‫‪ -2‬کدام گروه کلمه براساس الگوی «اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم» ساخته شده است؟‬
‫‪ )1‬آموزش همزمان فارسی و عربی در دانشگاه عالمه طباطبایی و شیراز‬
‫‪ )2‬کدام کتاب ارزشمند زبان انگلیسی و عربی کتابخانۀ مرکزی‬
‫‪ )3‬ورزش رزمی تکواندو در مسابقات بزرگ ایران و آسیا و جهان‬
‫‪ )4‬افتتاح بزرگترین نمایشگاه اصیل فرش دستباف و ماشینی تبریز‬
‫‪ -3‬کدام گروه کلمه براساس الگوی «صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬اسم» ساخته شده است؟‬
‫‪ )1‬اولین افتتاح پروژۀ بزرگ و ارزشمند اتوبان گیالن‬
‫‪ )2‬همۀ موارد گفته شده در جلسه ساخت و ساز برج تهران‬
‫‪ )3‬سخنرانی دکتر حمیدی شیرازی در دانشگاه شیراز و تهران‬
‫‪ )4‬اولین موشک پرتاب شده از ایران به فضا در سال جاری‬
‫‪ -4‬کدام گروه کلمه براساس الگوی « صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬نقش نمای ‪ +‬صفت ‪ +‬نقش نمای ‪ +‬اسم ‪ +‬نقش نمای ‪ +‬صفت»‬
‫ساخته شده است؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬آن رزمندۀ وارستۀ ایران اسالمی‬
‫‪ )2‬همان چهار دانشجوی موفق مسابقات کشوری‬
‫‪ )3‬آن دو دانشمندِ درستکارِ ایرانی‬
‫‪ )4‬همان پهلوان نامی شاهنامۀ فردوسی‬
‫‪ -5‬کدام گروه کلمه براساس الگوی «اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬صفت ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم» ساخته شده است؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬هیکل دراز و کبود و ورمکردۀ معلّم کالس چهارم مدرسه‬
‫‪ )2‬این طنین قاطع و کَنندۀ فرمان وحی در فضای درون من‬
‫‪ )3‬شکوه و شکایت از وضع بد خود به علّت گرفتاری در زندان زمان‬
‫‪ )4‬اعتراض شاعر به مخالفان و بدگویان برای اثبات بیگناهی خویش‬
‫‪ -6‬کدام گروه کلمه براساس الگوی «صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم» ساخته شده است؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬آن دو زن دانشمند نامی و صاحبنظر قرون گذشته‬
‫‪ )2‬برجستهترین گروه ممتاز المپیاد فیزیک شرکتکننده در جشنوارههای بینالمللی‬
‫‪ )3‬اولین همایش پرافتخار مردان قهرمان کشورهای مختلف جهان‬
‫‪ )4‬نخستین دانشآموز درستکار و پرورشیافتۀ مراکز علمی و هنری‬
‫(‪)71‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ -7‬کدام گروه کلمه براساس الگوی «صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬اسم» ساخته شده است؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬نخستین گروه وجودی انسان در پیشگاه حضرت حق‬
‫‪ )2‬سه تخته فرش ارزشمند هزارنقش ابریشمی قدیمی‬
‫‪ )3‬بهترین گردهمایی دو مرکز آموزش درمانی استان تهران‬
‫‪ )4‬پنج اصله درخت کهنسال خانۀ پدری واقع در تجریش‬
‫‪ -8‬کدام گروه کلمه براساس الگوی «اسم ‪ +‬اسم ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت ‪ +‬اسم ‪ +‬اسم ‪ +‬اسم» ساخته شده است؟‬
‫‪ )1‬بهره گرفتن از معلّم و درس و کالس و استمرار در فراگیری بیشتر‬
‫‪ )2‬مستندات تاریخی متکی به واقعیّتهای موجود زندگی بزرگان‬
‫‪ )3‬دستیابی به دانشی در زمینۀ زبان و نقشهای گوناگون آن‬
‫‪ )4‬سرجوقۀ کشیک پاسگاه تازه تأسیس شدۀ کالنتری محل زندگی‬
‫‪ -9‬تعداد ترکیب وصفی کدام گزینه از بقیه بیشتر است؟‬
‫‪ )1‬ای مــــادر ســـرسپیــــد بشنــــــو‬
‫ایـــن پنـــــد سیــــاهبختِ فرزنـــــد‬
‫‪ )2‬این مه که چون منیژه لب چاه مینشست‬
‫گریان‬
‫رفت‬
‫‪ )3‬فغان کاین لولیان شوخ شیرینکار شهرآشوب‬
‫چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را‬
‫‪ )4‬من آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم‬
‫که عشق از پردۀ عصمت برون آرد زلیخا را‬
‫به‬
‫تازیانۀ‬
‫افراسیاب‬
‫‪ -11‬تعداد ترکیب وصفی کدام گزینه از بقیه بیشتر است؟‬
‫‪ )1‬چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش‬
‫زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست‬
‫‪ )2‬جان بیجمال جانان میل جهان ندارد‬
‫هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد‬
‫‪ )3‬شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان‬
‫که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان‬
‫‪ )4‬شعر خونبار من ای باد بدان یار رسان‬
‫که ز مژگان سیه برزگ جان زد نیشم‬
‫‪ -11‬تعداد ترکیب اضافی کدام گزینه از بقیه بیشتر است؟‬
‫‪ )1‬گلبن عیش میدهد ساقی گلعذار کو‬
‫باد بهاری میوزد باده خوشگوار کو‬
‫‪ )2‬عیشم مدامست از لعل دلخواه‬
‫کـــارم بکــامســـت الحمـــــداللـــــه‬
‫‪ )3‬به صورت بلبل و قمری اگر ننوشی می‬
‫عالج‬
‫الکی‬
‫‪ )4‬هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست‬
‫ورنه تشریف تو بر باالی کس کوتاه نیست‬
‫(‪)72‬‬
‫کی‬
‫کنمت‬
‫آخرالدوا‬
‫(کنکور)‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -12‬تعداد ترکیب وصفی و ترکیب اضافی بیت زیر در کدام گزینه صحیح میباشد؟‬
‫«آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست ‪ /‬چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست»‬
‫‪ )1‬چهار ـ یک‬
‫‪ )2‬سه ـ یک‬
‫‪ )3‬چهار ـ دو‬
‫‪ )4‬سه ـ دو‬
‫‪ -13‬در متن زیر چند ترکیب وصفی و چند ترکیب اضافی وجود دارد؟‬
‫«اندیشههای آسمانی و زمینی از یک ذهن انسان زمینی میگذرد آن زمان که خاطرم همۀ اندیشههای ملکوتی‬
‫را در روح آزاد و رها احساس میکند همۀ دردها و آالم را عشق میبیند»‬
‫‪ )1‬یازده ـ دو‬
‫‪ )2‬ده ـ سه‬
‫‪ )3‬نه ـ سه‬
‫‪ )4‬هشت ـ دو‬
‫‪ -14‬تعداد ترکیبهای اضافی کدام گزینه صحیح است؟‬
‫‪ )1‬مــرا بــرف باریـــده بــر پــر زاغ‬
‫‪ )2‬محرم این هوش جز بیهوش نیست‬
‫‪ )3‬بشـــر مـــاورای جاللش نیــافت‬
‫‪ )4‬مرا طبع از این نوع خواهان نبود‬
‫نشاید چو بلبل تماشای باغ (دو ترکیب اضافی)‬
‫مر زبان را مشتری جز گوش نیست (دو ترکیب اضافی)‬
‫بصر منتهای جمالش نیافت (سه ترکیب اضافی)‬
‫سر مدحتِ پادشاهان نبود (سه ترکیب اضافی)‬
‫‪ -15‬در عبارت «نام این روزنامه به اندازهای بر سر زبانها بود که مردم مدیر آنرا بهنام «نسیم شمال» میشناختند‪ .‬هر‬
‫روز که زمان انتشار آن میرسید دستهدسته کودکان دوازده ساله در همان چاپخانه گرد میآمدند و چند دستۀ بزرگ‬
‫میگرفتند و توزیع میکردند‪ ،‬بهترتیب چند «ترکیب وصفی و اضافی» وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬شش ـ هفت‬
‫‪ )2‬شش ـ هشت‬
‫‪ )3‬هفت ـ هفت‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )4‬هفت ـ هشت‬
‫‪ -16‬در عبارت « نویسنده با استفاده از داستان رستم و اسفندیار و گنجاندن اطالعات امروزی در آن نوشته را از حالت‬
‫شناخته شدۀ آن خارج کرده است این بیان غیر متعارف و خندهدار و هر نوشتهای از این گروه‪ ،‬نوعی نقد اجتماعی‬
‫محسوب میشود و تأثیر آن در همان زبان به نحو بارزی نمودار خواهد شد» بهترتیب چند صفت پیشین و پسین وجود‬
‫دارد؟‬
‫‪ )1‬چهار ـ شش‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )2‬سه ـ هفت‬
‫‪ )3‬چهار ـ پنج‬
‫‪ )4‬سه ـ شش‬
‫‪ -17‬تعداد صفتهای پیشین و پسین‪ ،‬در ترکیبات وصفی بهکار رفته در عبارت «خواب دیدن ضحّاک نموداری است از‬
‫درون آشفته و خاطر ترسان و بیآرام او و بر اثر آن که ظلمها کرده بود‪ ،‬با همۀ بیرحمی هر روز در تب و تاب و هر‬
‫شب در جوش و اضطراب بود» عبارت است از‪:‬‬
‫‪ )1‬دو ـ چهار‬
‫‪ )2‬سه ـ سه‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )3‬چهار ـ دو‬
‫‪ )4‬پنج ـ یک‬
‫‪ -18‬در متن زیر چند «صفت پسین» وجود دارد؟‬
‫«آدمی عالوه بر نیازهای مادی و جسمانی‪ ،‬خواستههای گوناگون دیگری نیز دارد که از آن جمله میتوان به‬
‫محبت‪ ،‬هم دردی و گرایش به هنر و ‪ ...‬اشاره کرد‪ .‬تمدّن بزرگ ما همواره توجهی شایان به جلوههای زیبایی‬
‫داشته است‪».‬‬
‫‪ )1‬هشت‬
‫‪ )2‬پنج‬
‫‪ )3‬هفت‬
‫‪ )4‬شش‬
‫‪ -19‬تعداد «ترکیبهای وصفی و اضافی» متن « نظر رستم دو شکل اضافی نیز دارد‪ :‬یکی آنکه مرگش به خود او خاتمه‬
‫نمییابد‪ .‬همۀ نزدیکانش را در بر میگیرد و ویرانی کشورش را هم به دنبال میآورد‪ .‬دوم آنکه مرگ او مساوی میدان‬
‫خالی کردن کسانی خواهد بود که او را تجسّم آرمانهای خود میدانند» بهترتیب کدام است؟‬
‫(‪)73‬‬
‫(کنکور)‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫‪ )1‬چهار ـ ده‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ )2‬سه ـ یازده‬
‫‪ )3‬دو ـ دوازده‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ )4‬یک ـ سیزده‬
‫‪ -21‬در متن زیر بهترتیب چند «ترکیب وصفی و اضافی» وجود دارد؟‬
‫(کنکور)‬
‫«آسمان کویر‪ ،‬این نخلستان خاموش‪ ،‬که هرگاه مشت خونین قلبم را بارانهای غیبی سکوتش فرامیگیرد و‬
‫نگاههای اسیرم‪ ،‬همچون پروانههای شوق در این مزرع سبز آن دوست شاعرم رها میشود‪ .‬نالههای گریهآلود‬
‫آن روح دردمند را میشنوم»‬
‫‪ )1‬یازده ـ هفت‬
‫‪ )2‬دوازده ـ هشت‬
‫‪ )3‬سیزده ـ ده‬
‫‪ )4‬چهارده ـ نه‬
‫‪ -21‬در متن زیر‪ ،‬بهترتیب چند «ترکیب وصفی و اضافی» وجود دارد؟‬
‫(کنکور)‬
‫«در دورۀ اسالمی از همان قرنهای بیستم هجری ترجمۀ عربی آثار معتبر یونان مورد استفاده ایرانیان قرار گرفت و‬
‫بسیاری از متون عربی بهویژه تفاسیر قرآن به فارسی برگردانده شد این رسم ترجمه تا قرنهای دیگر ادامه یافت»‬
‫‪ )1‬هشت ـ هفت‬
‫‪ )2‬نه ـ شش‬
‫‪ )3‬ده ـ شش‬
‫‪ )4‬ده ـ هفت‬
‫‪ -22‬تعداد ترکیبهای وصفی و اضافی عبارت «کلمات آسمانی قرآن با صدای گرم خواننده همه جا طنین میافکند و‬
‫به همه کس و همه چیز عظمت میبخشید‪ .‬این ندا گوش جانها را نوازش میداد و گلهای شادی و امید در باغ خاطر‬
‫کاروانیان میشکفت بهترتیب کدام است؟‬
‫‪ )1‬شش ـ هفت‬
‫‪ )2‬شش ـ هشت‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )3‬هفت ـ شش‬
‫‪ )4‬هفت ـ هشت‬
‫‪ -23‬در متن زیر‪ ،‬بهترتیب چند «ترکیب وصفی و اضافی» وجود دارد؟‬
‫« در دورۀ اول‪ ،‬رمان شکل سنتی داشت و نویسندگان به سبک رئالیستی مینوشتند و در حقیقت نقش‬
‫گزارشگر را داشتند‪ .‬یعنی هر نویسنده میتوانست از وقایع و امور عکسبرداری کند اینان با تشریح دقیق‬
‫خصوصیات ظاهری اشخاص رمان‪ ،‬صفحات داستان را سیاه میکردند»‬
‫‪ )1‬پنج ـ پنج‬
‫‪ )2‬پنج ـ شش‬
‫‪ )3‬شش ـ پنج‬
‫‪ )4‬شش ـ شش‬
‫‪ -24‬در متن زیر‪ ،‬بهترتیب چند «ترکیب وصفی و چند ترکیب اضافی» وجود دارد؟‬
‫(کنکور)‬
‫«ادبیات تطبیقی یکی از شاخه های مهمّ علوم ادبی معاصر است که ما را از تأثیرپذیری ادبیات ملّتهای مختلف‬
‫جهان آگاه میسازد‪ .‬تکامل و شکوفایی ادبیات هر ملّت به دور از اندیشههای ادبی دیگر ملّتها ناممکن است»‬
‫‪ )1‬هفت ـ هفت‬
‫‪ )2‬هفت ـ نه‬
‫‪ )3‬هشت ـ هشت‬
‫‪ )4‬هشت ـ نه‬
‫‪ -25‬تعداد «ترکیب وصفی» در کدام بیت بیشتر است؟‬
‫‪ )1‬چشم بد دور از آن سلسله زلف دراز‬
‫‪ )2‬گرچه ز آیینۀ روشن ننماید جوهر‬
‫‪ )3‬آه گرمی که گره در دل پرخون من است‬
‫‪ )4‬پردۀ معنی روشن نشود صائب لفظ‬
‫(کنکور)‬
‫که ز هر حلقۀ او عالم دیگر‬
‫خط نارسته از آن چهرۀ انور‬
‫همچو داغ از جگر اللۀ احمر‬
‫عالمآشوبی از آن زلف معنبر‬
‫پیداست‬
‫پیداست‬
‫پیداست‬
‫پیداست‬
‫‪ -26‬در منظومه «مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند که به یک شعله‪ ،‬به یک خواب لطیف ‪ /‬خاک موسیقی‬
‫احساس تو را میشنود و صدای پر مرغان اساطیر میآید در باد‪ ،‬بهترتیب چند «ترکیب وصفی و چند ترکیب اضافی»‬
‫یافت میشود؟‬
‫‪ )1‬چهار ـ پنج‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )2‬سه ـ شش‬
‫‪ )3‬سه ـ پنج‬
‫(‪)74‬‬
‫‪ )4‬چهار ـ شش‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -27‬در متن «بهار‪ ،‬فصل خوش و معتدل بود‪ .‬درختها شکوفه میکرد‪ .‬ده از سکوت سنگین زمستانی خود بیرون‬
‫می آمد‪ .‬یک درخت بِه در باغچۀ ما بود‪ .‬چیدن و خوردن شکوفۀ بِه یکی از سرگرمیهای من بود‪ ،‬بهترتیب «چند‬
‫ترکیب وصفی» و «چند ترکیب اضافی» هست؟‬
‫‪ )1‬شش ـ هشت‬
‫‪ )2‬شش ـ هفت‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )3‬پنج ـ هفت‬
‫‪ )4‬پنج ـ هشت‬
‫‪ -28‬در منظومههای زیر بهترتیب «چند ترکیب وصفی» و «چند ترکیب اضافی» وجود دارد؟‬
‫(کنکور)‬
‫«تو تنهاتر از شجاعت‪ ،‬در گوشۀ روشن وجدان تاریخ ایستادهای ‪ /‬به پاسداری از حقیقت ‪ /‬و صداقت‪،‬‬
‫شیرینترین لبخند بر لبان ارادۀ توست ‪ /‬بر تاالبی از خون خویش در گذرگه تاریخ ایستادهای ‪ /‬با جامی از‬
‫فرهنگ ‪ /‬و بشریّت رهگذار را میآشامانی»‬
‫‪ )1‬سه ـ پنج‬
‫‪ )2‬سه ـ شش‬
‫‪ )3‬چهار ـ پنج‬
‫‪ )4‬چهار ـ شش‬
‫‪ -29‬ترکیبهای اضافی در کدام بیت بیشتر است؟‬
‫‪ )1‬شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد‬
‫‪ )2‬از دم صبح ازل تا آخر شام ابد‬
‫‪ )3‬رشتۀ تسبیح اگر بگسست معذورم بدار‬
‫‪ )4‬حُسن مهرویان مجلس گرچه دل میبرد و دین‬
‫(کنکور)‬
‫دفتر نسرین و گل را زینت اوراق‬
‫دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق‬
‫دستم اندر ساعد ساقی سیمینساق‬
‫بحث ما در لطف طبع و خوبی اخالق‬
‫بود‬
‫بود‬
‫بود‬
‫بود‬
‫‪ -31‬در متن زیر چند «صفت پیشین و چند ترکیب وصفی» وجود دارد؟‬
‫(کنکور)‬
‫«یک قرن بیشتر است که اختالفات و جنگهای داخلی مثل کاردی بر پهلوی این کشور نشسته است‪ ،‬اما در این‬
‫فاصله اروپا قدمهای بزرگی برای پیشرفت برداشته است آنها کارگاههای متعدد صنعتی ساختند»‬
‫‪ )1‬دو ـ شش‬
‫‪ )2‬دو ـ هشت‬
‫‪ )3‬سه ـ هفت‬
‫(‪)75‬‬
‫‪ )4‬سه ـ هشت‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫بررسی شمارش وابستۀ پیشین و پسین‬
‫در شمارش وابستۀ پسین چند نکته را یادآور میشوم‪:‬‬
‫‪ .1‬اول‪ ،‬کسره کلمات را میگذاریم (دقیقاً شبیه بررسی ترکیب اضافی و ترکیب وصفی ؟‬
‫یادآوری‪ :‬کسره کلمات‪ :‬برای ـ بدونِ ـ مثلِ ـ مانندِ ـ همهی ـ نزد ـ پیش ‪ ...‬حساب نمیشود‪.‬‬
‫‪ .2‬حواسمان به حرف «واو»ی که به موصوف یا مضاف برمیگردد باشد‪.‬‬
‫کتاب و دفتر حسین = کتاب حسین ـ دفتر حسین = دو وابستهی پسین‬
‫کتابخانه بزرگ و ارزشمند ← کتابخانۀ بزرگ ـ کتابخانۀ ارزشمند‬
‫‪ .3‬حواسمان به ضمایر متصل (م ـ ت ـ ش ـ مان ـ تان ـ شان» باشد که نقششان مضافالیه است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم‬
‫تا رفتنِ او ـ گفتنِ او‬
‫‪ .4‬حواسمان به «را» فک اضافه باشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم‬
‫نتیجه‪ :‬به جای بررسی «صفت پسین» و «مضافالیه» کسرهها و واو را بررسی میکنیم (حرف «واو»ی که به مضاف یا موضوف برمیگردد‪).‬‬
‫بررسی نمونههای تستی (کنکور)‬
‫در متن زیر چند وابستۀ پسین وجود دارد؟‬
‫«به کمک بازنویسی میتوانیم متون ادبی گذشته را به زبان معیار امروز درآوریم و عناصر کهنۀ آنها را تغییر دهیم و‬
‫واژههای مهجور آنها‪ ،‬تعابیر آشنا بنشانیم و از این راه‪ ،‬مفاهیم دقیق آنها را به نسل امروز منتقل سازیم»‬
‫‪ )4‬شانزده‬
‫‪ )3‬سیزده‬
‫‪ )2‬چهارده‬
‫‪ )1‬پانزده‬
‫کمکِ بازنویسی ‪ /‬متونِ ادبیِ گذشته ‪ /‬زبانِ معیارِ امروز ‪ /‬عناصرِ کهنۀِ آنها ‪ /‬واژههایِ مهجورِ آنها ‪ /‬تعابیرِ آشنا ‪ /‬مفاهیمِ دقیقِ آنها ‪ /‬نسلِ امروز‬
‫سیزده وابستۀ پسین وجود دارد‪.‬‬
‫حرف «واو» برگشت ـ ضمایر متصل وجود ندارد‪.‬‬
‫منظور از «واو» برگشت‪ ،‬همان «واوی» که به مضاف یا موصوف برمیگردد وگرنه «واو» برگشت وجود ندارد)‬
‫یادآوری‪ :‬نشانههای جمع (ها ـ ان ـ ون ـ ین ـ ات) یای نکره (مردی آمد) جزو وابستۀ پسین هستند که از کتاب درسی حذف شده است‪.‬‬
‫در عبارت «شاعر به کمک قواعد عروض و قافیه و در چارچوب سنتها و روشهای شاعری‪ ،‬در فرهنگ ایرانی دو ساخت تازه را‬
‫بر مجموعۀ ساختهای آوایی فارسی افزوده و از این رهگذر‪ ،‬اثری ادبی آفریده است که میتوان نام سخن منظوم بر آن نهاد چند‬
‫وابستۀ پسین وجود دارد؟‬
‫‪ )4‬سیزده‬
‫‪ )3‬پانزده‬
‫‪ )2‬چهارده‬
‫‪ )1‬شانزده‬
‫شاعر به کمکِ قواعدِ عروض و قافیه ‪ /‬چارچوبِ سنتها و روشهایِ شاعری ‪ /‬فرهنگِ ایرانی ‪ /‬ساخت تازه ‪ /‬مجموعۀ ساختهایِ آواییِ فارسی ‪/‬‬
‫اثریِ ادبی (اثرِ ادبی) ‪ /‬نامِ سخنِ منظوم = ‪ 14‬وابسته پسین‬
‫دو بار «واو» برگشت وجود دارد قواعدِ عروض و قافیه (قواعد عروض ـ قواعد قافیه) چارچوب سنتها و روشها (چارچوبِ سنتها ـ چارچوبِ روشها)‬
‫اثری ادبی ← معادل‪ :‬یک اثرِ ادبی (در کلمه اثری یا «ی» نکره وجود دارد که از نظام جدید حذف شده است ولی سبب حذف «یِ» شده است‪.‬‬
‫اثری ادبی = اثرِ ادبی)‬
‫(‪)76‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫بررسی وابسته پیشین (کنکور)‬
‫همان بررسی صفات پیشین و شاخص میباشد‪« .‬برگشت» باشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬چند نکته و ویژگی خاص = چند نکته ـ چند ویژگی‬
‫این معلّم شریف باسواد‪ ،‬سفارش کرده بود که سر قبر ویکتور هوگو رفتم از جانب او فاتحهای برای این نویسندۀ بزرگ بخوانم‪ .‬این نامه مرا به‬
‫فکر انداخت‪ ،‬متوجه شدم که قدرت قلم این نویسنده تا چه حد بوده است‪.‬‬
‫این معلم ‪ /‬این نامه ‪ /‬این نویسنده ‪ /‬چه حد = ه وابستۀ پسین‬
‫در عبارت زیر چند وابستۀ پیشین و پسین‪ ،‬بهترتیب وجود دارد؟‬
‫«دلم میخواست این نغمۀ آسمانی را همه بشنوند همان کلمات شورانگیز که از داناترین استاد جهان شنیدم کاش میشد‬
‫یک لحظه همه را آگاه کنم»‬
‫‪ )2‬چهار ـ سه‬
‫‪ )1‬سه‪ ،‬پنج‬
‫‪ )3‬چهار ـ چهار‬
‫‪ )4‬پنج‪ ،‬چهار‬
‫وابستۀ پیشین‬
‫این نغمه ‪ /‬همان کلمات ‪ /‬داناترین استاد ‪ /‬یک لحظه = چهار وابستۀ پیشین‬
‫یادآوری‪ :‬همه بشنوند ـ همه را ← ضمیر مبهم است زیرا بعد از آن اسمی ذکر نشده است‪.‬‬
‫وابستۀ پسین‬
‫دلم (دلِ من) ‪ /‬نغمۀِ آسمانی ‪ /‬کلماتِ شورانگیز ‪ /‬استادِ جهان = چهار وابستۀ پسین‬
‫یادآوری‪ :‬کلمۀ «استاد» شاخص نیست بعد از آن اسم انسان ذکر نشده است‪.‬‬
‫مبحث وابستۀ وابسته‬
‫گروه اسمی از هسته تشکیل شده است‪ .‬حال هسته میتواند وابسته یا وابستههایی داشته باشد‪ ،‬اگر وابستهها در صورت نیاز وابستهای داشته‬
‫باشند به آن وابستۀ وابسته میگویند‪.‬‬
‫یادآوری‪ :‬هسته جزو اصلی یک گروه اسمی است امّا وابسته یا وابستهها بهعنوان جزو فرعی یا اختیاری میباشند‪.‬‬
‫وابستههای وابسته عبارتند از‪:‬‬
‫‪ .1‬مُمیّز‪:‬‬
‫اسمی است که واحد شمارش‪ ،‬تعداد ـ وزن ‪ ...‬را بیان میکند‪.‬‬
‫مثال‪ :‬پنج جلد کتاب (پنج‪ :‬صفت پیشین ‪ /‬جلد‪ :‬ممیز ‪ /‬کتاب‪ :‬هنر)‬
‫ممیّزها عبارتند از‪:‬‬
‫کتاب ← جلد‬
‫هواپیما ← فروند‬
‫انسان ← نفر‬
‫ماشین ← دستگاه‬
‫گوسفند ـ غاز ← رأس‬
‫فرش و قالی ← تخته‬
‫پارچه ← متر ـ طاقه ـ توپ‬
‫کت و شلوار ← دست‬
‫(‪)77‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫یادآوری‪ :‬ممیّز را به گونهای دیگر هم میتوان تقسیمبندی نمود‪:‬‬
‫«تن ـ کیلو ـ من ـ گرم ‪ ← »...‬برای وزن‬
‫«تا» ← برای اشیاء‬
‫«دست» ← برای تعدادی از پوشاک و اشیاء از لباس ـ میز ـ ظرف‬
‫«کیلومتر ـ متر ـ میلیمتر» ← برای طول‬
‫یادآوری‪ :‬کلمات نامبرده زمانی ممیّز میباشد که با اسم خاص خود ذکر شوند و بین ممیّز و اسم بعد از خود فاصله نباشد‪.‬‬
‫برای مقایسه‪:‬‬
‫الف) دو جلد کتاب خریدم‪.‬‬
‫ب) یک جلد از کتاب را بیاور‪.‬‬
‫ج) جلدِ کتاب ریاضی پاره شد‪.‬‬
‫د) دو جلد را فراهم کردم‪.‬‬
‫در بین جملههای فوق فقط «الف» ممیز میباشد گزینۀ «ب» بین «جلد» و «کتاب» فاصله وجود دارد‪ .‬در گزینۀ «ج)‪« ،‬جلد» کسره پذیرفته‬
‫است و در گزینۀ «د» جلد بدون کلمۀ «کتاب» ذکر شده است‪.‬‬
‫یادآوری‪ :‬بعضی از ممیّزها علمی نیست بلکه نگاه شاعر یا نویسنده است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬یک کربال شکوه‬
‫ممیّز‬
‫یادآوری‪ :‬در بین وابستههای پیشین «ممیّز» تنها وابستۀ وابسته میباشد‪.‬‬
‫‪ .2‬مضافالیه‪:‬‬
‫بدین ترتیب که بعد از مضافالیه‪ ،‬مضافالیه دیگری ذکر میشود که وابسته به مضافالیه اول میباشد (دو مضافالیه پشت سر هم ذکر میشود‬
‫که مضافالیه دوم تابع مضافالیه اول میباشد)‬
‫مثال‪ :‬کتابِ تاریخِ اسالم ← در این مثال «اسالم» مضافالیه کلمۀ «تاریخ» است و تاریخ مضافالیه کلمۀ «کتاب» است‪.‬‬
‫ترمز ماشینِ بنز ← «بنز» مضافالیه «ماشین»‪ ،‬ماشین مضافالیه «ترمز»‬
‫یادآوری‪ :‬گاهی مضافالیه پشت سر هم میآید ولی «وابستۀ وابسته» محسوب نمیشود زیرا هر دو مضافالیه جداگانه به «مضاف» برمیگردد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬کتابِ ریاضیِ معلم ← (کتاب ریاضی ‪ /‬کتابِ معلم»‬
‫نمودار پیکانی‪:‬‬
‫الف) الستیک ماشین بنز = وابستۀ وابسته‬
‫ب) کتابِ ریاضیِ معلم ← مثال دوم وابستۀ وابسته نمیباشد و هر کدام از مضافالیه جداگانه به مضاف وصل میشود‪.‬‬
‫مضافالیه جداگانه به مضاف وصل میشود‪.‬‬
‫یادآوری‪ :‬مضافالیه‪ ،‬مضافالیه میتواند به شکل ضمیر متصل باشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬کتاب دوستم ← کتابِ دوستِ من‬
‫‪ .3‬صفتِ صفت‪:‬‬
‫«دو صفت» پشت سر هم ذکر میشود که «صفت» دوم صفت اول را توصیف میکند‪.‬‬
‫(‪)78‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫مثال‪ :‬لباسِ سبزِ یشمی (لباس سبز ـ سبز یشمی)‬
‫صفت صفت‬
‫پیراهنِ آبیِ آسمانی (پیراهن آبی ‪ /‬آبیِ آسمانی)‬
‫صفت صفت‬
‫تذکّر‪ :‬گاهی اوقات بعد از موصوف‪ ،‬دو صفت میآید ولی چون هر کدام از صفات جداگانه به «هسته» وصل میشود «وابستۀ وابسته» حساب‬
‫نمیشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬دانشآموزِ باهوشِ فداکار (دانشآموز باهوش ـ دانشآموز فداکار)‬
‫صفت صفت‬
‫‪ .4‬صفتِ مضافالیه‪ :‬به دو شکل ظاهر میشود‪:‬‬
‫الف) اسم ‪ +‬صفت پیشین ‪ +‬اسم ← کتابِ این مرد‬
‫ب) اسم ‪ +‬اسم ‪ +‬صفت (نقش صفت) ← ماشینِ دوستِ بامعرفت‬
‫یادآوری‪ :‬در حالت «الف» همیشه «وابستۀ وابسته» میباشد و حالت «ب» بستگی دارد که «صفت» به مضافالیه برمیگردد یا به «هسته»‪.‬‬
‫مثال‪ :‬تصویر دیدنی حسین (تصویر دیدنی ‪ /‬تصویر حسین)‬
‫صفت مضافالیه‬
‫یادآوری‪ :‬اگر بگویم! زمینِ این کشاورز زحمتکش ← در این مثال دو بار «صفتِ مضافالیه» وجود دارد یعنی بدین شکل‪:‬‬
‫زمین این کشاورز ‪ /‬زمین کشاورز زحمتکش‬
‫‪ .5‬قیدِ صفت‪:‬‬
‫که بعد از هستۀ اول «قید» میآید و بعد صفت (قیدی که صفت بعد از خود را از لحاظ اندازه و درجه بیان میکند‪.‬‬
‫مثال‪ :‬کتابِ بسیار ارزشمند (بسیار‪ :‬قید ‪ /‬ارزشمند‪ :‬صفت)‬
‫در چنین حالتی قید معموالً تنوین یا ساکن دارد و یا مقدار را میرساند‪.‬‬
‫مثال‪ :‬کتاب کامالً ادبی‪ :‬قیدِ صفت‬
‫(‪)79‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫سؤاالت وابستۀ پیشین ـ وابستۀ پسین ـ وابسته وابسته‬
‫‪ -1‬در متن زیر بهترتیب چند « وابستۀ پیشین» و «چند وابستۀ پسین» وجود دارد؟‬
‫«مجموعۀ اشعار شفیعی کدکنی چندین دفتر شعر را در بر میگیرد که در دو مجلّد با عنوان «آینهای برای‬
‫صداها» و «هزارۀ دوم آهوی کوهی» انتشار یافته است‪.‬‬
‫‪ )1‬سه ـ هفت‬
‫‪ )2‬دو ـ نه‬
‫‪ )3‬سه ـ هشت‬
‫‪ )4‬دو ـ هشت‬
‫‪ -2‬در عبارت زیر بهترتیب چند «صفت پیشین» و چند «صفت پسین» وجود دارد؟‬
‫(کنکور)‬
‫«وه که چه پاییز دلنوازی است‪ ،‬این برگ خشک که بر زمین سرد و بیروحش میبینی نوای کدام نی روحبخش‬
‫را مینوازد؟ مثل این است که پاییز همه نوا و نغمهاش را در جان زمین جاری میکند»‬
‫‪ )1‬پنج ـ شش‬
‫‪ )2‬پنج ـ پنج‬
‫‪ )3‬شش ـ هفت‬
‫‪ )4‬چهار ـ پنج‬
‫‪ -3‬در متن زیر چند «وابستۀ پسین» وجود دارد؟‬
‫«و حتّی درختش‪ ،‬غارش‪ ،‬کوهش‪ ،‬هر صخرۀ سنگش و سنگریزهاش آیات وحی را بر لب دارد به زبان گویای خدا‬
‫میشود و عطر الهام را در فضای اسرارآمیز آن استشمام کرده است‪».‬‬
‫‪ )1‬دوازده‬
‫‪ )2‬سیزده‬
‫‪ )3‬پانزده‬
‫‪ )4‬چهارده‬
‫‪ -4‬در عبارت زیر چند وابستۀ پیشین و پسین بهترتیب وجود دارد؟‬
‫(کنکور)‬
‫«دلم می خواست این نغمۀ آسمانی را همه بشنوند همان کلمات شورانگیز که از داناترین استاد جهان شنیدم کاش‬
‫میشد یک لحظه همه را آشنا سازم»‬
‫‪ )1‬سه ـ پنج‬
‫‪ )2‬چهار ـ سه‬
‫‪ )3‬چهار ـ چهار‬
‫‪ )4‬پنج ـ چهار‬
‫‪ -5‬در همۀ گزینهها «وابستۀ پیشین و پسین» وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم‬
‫خودکام تنگدستان کی زان دهن برآید‬
‫‪ )2‬جهان چو خُلد برین شد به دور سوسن و گل‬
‫وای چه سود که در وی نه ممکن است خلود‬
‫‪ )3‬دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب‬
‫ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود‬
‫‪ )4‬هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ‬
‫از یمن دهای شب و ورد سحری بود‬
‫‪ -6‬در متن زیر چند «ترکیب وصفی» و چند «وابستۀ پیشین» بهترتیب‪ ،‬بهکار رفته است؟‬
‫(کنکور)‬
‫«این معلّم شریف باسواد‪ ،‬سفارش کرده بود که اگر سر قبر ویکتور هوگو رفتم‪ ،‬از جانب او فاتحهای برای این‬
‫نویسندۀ بزرگ بخوانم‪ ،‬این نامه مرا به فکر انداخت‪ ،‬متوجّه شدم که قدرت قلم این نویسنده تا چه حد بوده است»‬
‫‪ )1‬شش ـ پنج‬
‫‪ )2‬هفت ـ چهار‬
‫‪ )3‬هفت ـ پنج‬
‫(‪)81‬‬
‫‪ )4‬هشت ـ پنج‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ -7‬تعداد «وابستۀ پسین» در کدام گزینه از بقیه بیشتر است؟‬
‫‪ )1‬پشمینهپوش تندخو از عشق نشنیدست بو‬
‫از مستیش رمزی بگو تا ترک هوشیاری کند‬
‫‪ )2‬با چشم پر نیرنگ او حافظ مکن آهنگ او‬
‫کان طرّۀ شبرنگ او بسیار طراری کند‬
‫‪ )3‬کلید گنج سعادت قبول اهل دلست‬
‫مباد آنکه درین نکته شک و ریب کند‬
‫‪ )4‬بعد از این روی من و آینۀ وصف جمال‬
‫که در آنجا خبر از جلوۀ ذاتم دادند‬
‫‪ -8‬تعداد «وابستۀ پسین» در کدام گزینه بیشتر از بقیّه است؟‬
‫‪ )1‬جانا جمال روح بسی خوب و بافرّست‬
‫لیکن جمال و حُسن تو خود چیز دگرست‬
‫‪ )2‬هزار جان مقدس فدای روی تو باد‬
‫که در جهان چو تو خوبی کسی ندید و نزاد‬
‫‪ )3‬لذت نامههای تو ذوق پیامهای تو‬
‫می نرود سوی لبم سخت شده است در برم‬
‫‪ )4‬طواف حاجیان دارم بگرد یار میگردم‬
‫نه اخالق سگان دارم نه بر مردار میگردم‬
‫‪ -9‬در همۀ گزینهها «وابستۀ پیشین و پسین» وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬ز زهد خشک ملولم کجاست بادۀ ناب‬
‫که بوی باده مدامم دماغ تر دارد‬
‫‪ )2‬ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست‬
‫که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد‬
‫‪ )3‬سیم و زر و دل و جانم فدای آن یاری‬
‫که حقّ صحبت مهر و وفا دارد‬
‫‪ )4‬نغز گفت آن بت ترسابچۀ بادهپرست‬
‫شادی روی کسی خور که صفایی دارد‬
‫‪ -11‬تعداد «وابستۀ پسین» در کدام گزینه از بقیّه بیشتر است؟‬
‫‪ )1‬به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز‬
‫به یار یک جهت حقّگزار ما نرسد‬
‫‪ )2‬ظلّ ممدود خم زلف توام بر سر باد‬
‫کاندرین سایه قرار دل شیدا باشد‬
‫‪ )3‬چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری‬
‫سرگرانی‬
‫رعنا‬
‫باشد‬
‫‪ )4‬نازپرورد تنعّم نبرد راه به دوست‬
‫عاشقی‬
‫بالکش‬
‫باشد‬
‫صفت‬
‫شیوۀ‬
‫نرگس‬
‫رندان‬
‫‪ -11‬تعداد «وابستۀ پسین» در کدام گزینه از بقیّه بیشتر است؟‬
‫‪ )1‬حافظ ابنای زمان را غم مسکینان نیست‬
‫زین میان گر بتوان به که کناری گیرند‬
‫‪ )2‬دلق و سجّادۀ حافظ ببرد بادهفروش‬
‫گر شرابش ز کف ساقی مهوش باشد‬
‫‪ )3‬کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب‬
‫تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند‬
‫‪ )4‬ما را که درد عشق و بالی خمار کشت‬
‫یا وصل دوست یا می صافی دوا کند‬
‫‪ -12‬در متن زیر بهترتیب چند «وابستۀ پیشین» و «چند وابستۀ پسین» وجود دارد؟‬
‫«در آن روز هیچ فردی حاضر نبود از امتیاز شخصی خود صرفنظر کند‪ .‬چند گروه و دسته هم که معلوم نبود از‬
‫کدام طرز تفکر پیروی میکنند و از نقاط مختلف مملکت سر به طغیان برداشته بودند‪».‬‬
‫‪ )1‬پنج ـ پنج‬
‫‪ )2‬پنج ـ شش‬
‫‪ )3‬چهار ـ پنج‬
‫(‪)81‬‬
‫‪ )4‬چهار ـ شش‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -13‬در متن زیر چند «وابستۀ پسین» وجود دارد؟‬
‫«خاطرهنویسی عامترین نوع نوشتن است‪ .‬برای نوشتن هر خاطره هیچ محدودیتی وجود ندارد‪ .‬خاطرهنویسی سبب‬
‫میشود که از دورۀ زندگی آثاری جاندار بر جای بماند‪ .‬خاطرۀ تلخ و شیرین زندگی با نوشتن ثبت و ماندگار میشوند»‬
‫‪ )1‬هشت‬
‫‪ )3‬شش‬
‫‪ )2‬هفت‬
‫‪ )4‬پنج‬
‫‪ -14‬در متن زیر چند «وابستۀ پسین» وجود دارد؟‬
‫«به کمک بازنویسی میتوانیم متن ادبی گذشته را به زبان معیار امروز درآوریم و از این راه‪ ،‬مفهوم دقیق آن را‬
‫به نسل امروز منتقل سازیم‪».‬‬
‫‪ )1‬هفت‬
‫‪ )3‬نه‬
‫‪ )2‬هشت‬
‫‪ )4‬ده‬
‫‪ -15‬در همۀ گزینهها «وابستۀ وابسته مضافالیه مضافالیه» وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬بود آیا که در میکدهها بگشایند‬
‫گره از کار فرو بستۀ ما بگشایند‬
‫‪ )2‬کمال حُسن تو را من به راستی گفتم‬
‫که حدّ خوبی گل را هزاردستان گفت‬
‫‪ )3‬دفتر دانش ما جمله بشویید به می‬
‫که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود‬
‫‪ )4‬یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود‬
‫دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود‬
‫‪ -16‬در کدام گزینهها «وابستۀ مضافالیه مضافالیه» وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود‬
‫ورنه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود‬
‫‪ )2‬از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح‬
‫بوی زلف تو همان مونس جانست که بود‬
‫‪ )3‬می شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی‬
‫بر سرم سایۀ آن سرو سهی باال بود‬
‫‪ )4‬چیست این سقف بلند سادۀ بسیارنقش‬
‫زین معمّا هیچ دانا در جهان آگاه نیست‬
‫‪ -17‬وابستۀ وابسته در کدام مصرع «مضافالیه مضافالیه» نیست؟‬
‫‪ )1‬باید که نشان در میخانه بپرسی‬
‫‪ )2‬اسرار دل سوخته پیدا نتوان کرد‬
‫‪ )3‬پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد‬
‫‪ )4‬بی می‪ ،‬طلب آب رخ از ما نتوان کرد‬
‫‪ -18‬وابستههای وابسته در کدام گزینه «تماماً» صفت است؟‬
‫(کنکور)‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬زلف مشکین دوست‪ ،‬پرواز دو کبوتر‬
‫‪ )2‬قصّۀ شیرین زندگی ـ رخسار آتشین گل‬
‫‪ )3‬اوج آسمان آبی‪ ،‬دیدن آخرین مهتاب‬
‫‪ )4‬فریاد عاشقان سوختهدل ـ برگهای زرد پاییز‬
‫‪ -19‬وابستۀ وابسته در کدام گروه اسمی تماماً «صفت مضافالیه» است؟‬
‫‪ )1‬آثار گرانبهای آن مرد‪ ،‬علمای روحانی مشهد‪ ،‬خانوادۀ بزرگ وی‬
‫‪ )2‬تألیف آن کتب‪ ،‬رشتۀ ادبیات فارسی‪ ،‬مجموعه مقاالت فرهنگی‬
‫‪ )3‬استاد کرسی حافظ‪ ،‬نخستین دانشپژوه ادبی‪ ،‬چهار زمینۀ تألیف‬
‫‪ )4‬پایاننامۀ دورۀ دکتری‪ ،‬مجموعه دروس حوزوی‪ ،‬درس مهم قرآن‬
‫(‪)82‬‬
‫(کنکور)‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -21‬در کدام عبارت «وابستۀ وابسته» صفت مضافالیه است؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬دستور زبان دورۀ دبیرستان بر مبنای نظریۀ ساختگرایی نوشته میشود‪.‬‬
‫‪ )2‬آموزش همزمان سه زبان فارسی‪ ،‬عربی‪ ،‬انگلیسی‪ ،‬طرح همۀ مسایل را آسان میسازد‪.‬‬
‫‪ )3‬دستگاههایی مثل ماشین تحریر و رایانه‪ ،‬فاصلۀ میان واژهای را بهطور دقیق مراعات میکنند‪.‬‬
‫‪ )4‬انجام تمرین به یادگیری اساسی درس کمک میکند‪ ،‬شایسته است به تمرین زیاد دروس توجّه شود‪.‬‬
‫‪ -21‬در کدام گزینهها‪ ،‬همۀ گروه واژهها‪ ،‬دارای «وابستۀ وابسته» هستند؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬ظرافت طبع سخنور‪ ،‬ماجرای کامالً اتفاقی‬
‫‪ )2‬دو فرسخ راه نپیموده‪ ،‬غنچههای بیخار باغچه‬
‫‪ )3‬گوشههای لب پیرمرد‪ ،‬رفیق جهاندیدۀ من‬
‫‪ )4‬معتبرترین فروشگاه زنجیرهای‪ ،‬نوجوان نسبتاً کوتاهقد‬
‫‪ -22‬اگر بخواهیم نمودار «وابستۀ وابسته» را در مصراعهای زیر ترسیم کنیم‪ ،‬کدام مورد متفاوت است؟‬
‫‪ )1‬باز آ و حلقه بر در رندان شوق زن‬
‫‪ )2‬شرط است احتمال جفاهای دشمنان‬
‫‪ )3‬معجزات پنج پیغمبر به اویش در پدید‬
‫‪ )4‬نرگس مست وی آزار دلم میطلبد‬
‫(کنکور)‬
‫‪ -23‬از میان وابستههای وابسته‪ ،‬در متن زیر چند «مضافالیه مضافالیه» وجود دارد؟‬
‫«تأثیر ادبیات عرب در ادب فارسی و نفوذ فرهنگ یونان در روم و یا تأثیر ادبیات هندی در ایران‪ ،‬حاصل روابط‬
‫فرهنگی و یا نتیجۀ تسلّط نظامی است‪ .‬بهعبارت دیگر ادبیات ملل مختلف جهان در هم اثر میکند و نوعی‬
‫دادوستد ادبی بهوجود میآید و این دادوستدها یکی از عوامل شکفتگی ادبیات جهان است‪».‬‬
‫‪ )1‬چهار‬
‫‪ )3‬شش‬
‫‪ )2‬پنج‬
‫‪ )4‬هفت‬
‫‪ -24‬در میان گروههای اسمی «دو سیر زعفران‪ ،‬لباس خواهر بزرگتر‪ ،‬بهترین دانشآموز کالس‪ ،‬نخستین روز مدرسه‪،‬‬
‫یک فروند هواپیمای جنگی‪ ،‬لباس نسبتاً نفیس‪ ،‬برجستهترین شرکتکنندههای المپیاد ادبی‪ ،‬کتاب جغرافیای منطقه‪،‬‬
‫آن داور بینالمللی‪ ،‬چندمین روز پیاپی‪ ،‬زنگ در ساختمان‪ ،‬رنگ قرمز تند» چند گروه «وابستۀ وابسته» دارد؟‬
‫‪ )1‬شش‬
‫‪ )3‬هشت‬
‫‪ )2‬هفت‬
‫‪ )4‬نه‬
‫‪ -25‬در عبارت زیر چند «وابستۀ وابسته» بهکار رفته است؟‬
‫«عطار نیشابوری‪ ،‬یکی از برجستهترین شاعران زبان فارسی است که به درجۀ واالیی از کمال معرفت دست‬
‫یافت‪ ،‬و آنچه را سنایی در آغاز کار از سرمایههای عرفانی به عرصۀ شاعر فارسی وارد کرد‪ .‬با هنرمندی به کمال‬
‫نسبی نزدیک ساخت‪».‬‬
‫‪ )1‬یک‬
‫‪ )2‬دو‬
‫‪ )3‬سه‬
‫(‪)83‬‬
‫‪ )4‬چهار‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -26‬در همۀ ابیات‪« ،‬مضافالیهِ مضافالیه» وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬خواهی که سرافراز شوی همچو زلف یار‬
‫در پای یار سرکش خورشید چهره افت‬
‫‪ )2‬هرکس که دید قامت آن سرو سیمتن‬
‫ای بس که خاک پای صنوبر به دیده رُفت‬
‫‪ )3‬شد مدتی که دیدۀ اخترشمار من‬
‫یک شب ز عشق نرگس پرخواب او نخفت‬
‫منصورم‬
‫که سر عشق تو را در میان میدان گفت‬
‫‪)4‬‬
‫مرید‬
‫جذبۀ‬
‫بیاختیار‬
‫‪ -27‬در همۀ گروههای اسمی بهجز گروه ‪« ............‬وابستۀ وابسته» بهکار رفته است‪.‬‬
‫‪ )1‬فزونی نیروی رستم‬
‫‪ )2‬ساختن آیندهای بهتر‬
‫‪ )3‬بهترین فصل زندگی‬
‫‪ )4‬صحبت خیلی عامیانه‬
‫‪ -28‬تعداد «وابستههای وابسته» در متن زیر‪ ،‬چند مورد است؟‬
‫«در قصاید بهار‪ ،‬آهنگ کالم قدما طنینانداز است‪ ،‬شیرینی بیان فرّخی و شادابی اندیشۀ بخردانۀ رودکی را در‬
‫اشعار او بهخوبی میتوان دید‪ ،‬در توصیف خمریّات او روح کالم منوچهری موج میزند‪ .‬اگر بخواهیم تنها دو‬
‫مروارید گران بها از دریای معانی شعر بهار صید کنیم‪ .‬آن دو‪ ،‬چیزی جز آزادی و وطن نخواهد بود‪ ،‬احاطۀ او بر‬
‫فرهنگ ایران باستان‪ ،‬عشق وی را به ایران کهن بیشتر کرده است‪».‬‬
‫‪ )1‬هفت‬
‫‪ )2‬هشت‬
‫‪ )3‬نه‬
‫‪ )4‬ده‬
‫‪ -29‬در میان گروههای اسمی « جامۀ تقریباً پاکیزه‪ ،‬کلید در گنجینه‪ ،‬بهترین دانشجوی دانشکده‪ ،‬حوض حیاط‬
‫وسیع تر‪ ،‬این پنج پرستار بیمارستان‪ ،‬مقاله این استاد‪ ،‬رنگ سبز چمنی‪ ،‬دشوارترین آزمون رشتۀ تجربی‪ ،‬سه قبضه‬
‫سالح» چند وابستۀ وابسته از نوع «صفت مضافالیه» وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬یک‬
‫‪ )2‬دو‬
‫‪ )3‬سه‬
‫‪ )4‬چهار‬
‫‪ -31‬تعداد گروههای همۀ گزینهها بهاستثنای ‪ ............‬با هم یکسان است‪.‬‬
‫‪ )1‬قاصد روزان ابری‪ ،‬داروگ‪ ،‬کی میرسد باران؟‬
‫‪ )2‬در درون کومۀ تاریک من که ذرهای با آن نشاطی نیست‪.‬‬
‫‪ )3‬باغ بیبرگی که میگوید زیبا نیست‪.‬‬
‫‪ )4‬جاودان‪ ،‬بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن‬
‫‪ -31‬چند گروه اسمی دارای «وابستۀ وابسته» است؟‬
‫« درختان انبوه باغ ـ ستارگان درخشان روشن آسمان ـ نویسندگان آن داستان ـ شاعران هر جامعه ـ‬
‫دانشآموزان نه چندان باهوش ـ اتومبیل سفید یخچالی ـ ده دست لباس ـ آفرینش خداوند بزرگ ـ بازیکنان‬
‫باهوش تیم ـ شکوفههای سفید زیبای درخت ـ بررسی معضالت جامعه ـ برداشت بعضی صاحبنظران»‬
‫‪ )1‬هفت‬
‫‪ )2‬هشت‬
‫‪ )3‬نه‬
‫(‪)84‬‬
‫‪ )4‬ده‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -32‬در متن زیر چند «صفت مضافالیه» بهکار رفته است؟‬
‫«این روایتها از زبان انسانهایی ناشناس نقل شده است‪ .‬شاید بتوان گفت گونههای شعر عامیانه بازتاب ذهن‬
‫جمعی افراد یک جامعه است که برای ارایۀ دستور شیوۀ زندگی و شناساندن ارزشهای اجتماعی به اعضای‬
‫جامعۀ بشری پدید میآیند‪».‬‬
‫‪ )1‬شش‬
‫‪ )2‬هفت‬
‫‪ )3‬پنج‬
‫‪ )4‬چهار‬
‫‪ -33‬در کدام گزینه‪ ،‬همۀ گروههای اسمی دارای «وابستۀ وابسته» است؟‬
‫‪ )1‬سؤاالت آزمون آزمایشی‪ ،‬هوای بسیار لطیف‪ ،‬پیراهن سبز روشن‬
‫‪ )2‬تجدید خاطرۀ خوب‪ ،‬هر جشن بزرگ ملّی‪ ،‬روز شادمانی زمین‬
‫‪ )3‬فارغالتحصیل دانشکدۀ ادبیات‪ ،‬کانون فرهنگی آموزشی‪ ،‬دو سانتیمتر کاغذ‬
‫‪ )4‬یک قرارداد مصنوعی اجتماعی‪ ،‬سرگرم کارهای مصنوعی‪ ،‬تاریخ ملّت کهن ما‬
‫‪ -34‬در کدام گزینه «وابستۀ وابسته» وجود ندارد؟‬
‫‪ )1‬برای کسانی که در کنار گواراترین چشمهها چادر میافراشتند‪ ،‬آبانبار قدیمی تهران مصیبت بود‪.‬‬
‫‪ )2‬بزرگترین شهرهای پیروزمندان دنیا را زیر سلطه و نفوذ خود میآورد‪ ،‬زیارتگاه میلیاردها نفوس در طول قرون میشود‪.‬‬
‫‪ ) 3‬برف کوه هنوز آب نشده است‪ .‬به آب چشمه دست نمیتوان برد ماست را با چاقو میبریم‪ .‬پشم گوسفندان را گل و گیان‬
‫رنگین کرده است‪.‬‬
‫‪ )4‬صبحها شعلۀ زرین آفتاب ابتدا به قلّه این کوه میافتد و هنگام غروب‪ ،‬نور خورشید دیرتر از همه آنجا را ترک میگوید‪.‬‬
‫‪ -35‬نمودار پیکانی کدام «گروه اسمی» درست ترسیم نشده است؟‬
‫‪ )1‬یک دست لباس دوخته‬
‫‪ )2‬کتاب اسرارالتوحید محمدبن منور‬
‫‪ )3‬هوای فوقالعاده گرم‬
‫‪ )4‬رنگ سفید شیری‬
‫‪ -36‬در کدام گزینه «وابستۀ وابسته» تماماً «صفت مضافالیه» است؟‬
‫‪ )1‬مقاومت شجاعانۀ ملّت‪ ،‬چشمان رهبر بزرگ‬
‫‪ )3‬این نگاه تأثّرآمیز‪ ،‬سایۀ دالویز چادر‬
‫‪ )2‬شیهۀ چند اسب‪ ،‬سقف آسمان نیلگون‬
‫‪ )4‬ملّت بزرگ ایران‪ ،‬تنهاییِ این کوه‬
‫‪ -37‬در کدام گزینه «وابستۀ وابسته» وجود ندارد؟‬
‫‪ )1‬طنز و لطیفههای انتقادی گسترش یافت و راه برای نویسندگان بزرگ و روزنامهها و داستانها گشوده شد‪.‬‬
‫‪ )2‬بررسی شعر انقالب در طی دو دهۀ گذشته آیینهای است که در آن میتوان رویکرد شاعران این دوره را به خوبی مطالعه کرد‪.‬‬
‫‪ )3‬نهضت ترجمه و نشر آثار اروپایی را از عمده عواملی میتوان دانست که در تحول ادبی جامعۀ ایران مؤثر بودهاند‪.‬‬
‫‪ )4‬شعر انقالب اسالمی‪ ،‬چه در سالهای آغازین انقالب و چه پس از آن‪ ،‬سیر رو به رشدی را طی کرده است‪.‬‬
‫(‪)85‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ -38‬نمودار کدام گروه واژه‪ ،‬غلط است؟‬
‫‪ )1‬امتحانات بسیار فشردۀ رشتۀ زبان‬
‫‪ )2‬بهترین معمار خوشذوق عمارت عالیقاپو‬
‫‪ )3‬سه طاقه پارچۀ ابریشم بافت ایران‬
‫‪ )4‬دوستان نسبتاً مجرب گروه آموزشی‬
‫‪ -39‬نوع «وابستۀ وابسته» در همۀ ابیات یکسان است بهجز‪:‬‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬دیوانۀ قلمروی صحرای وحشتیم‬
‫ما را سواد شهر بود آیۀ عذاب‬
‫‪ )2‬ای برق اگر به گوشۀ آن بام بگذری‬
‫آنجا که باد زهره ندارد خبر بری‬
‫‪ )3‬چون قضا سلسله زلف تو عالمگیر است‬
‫گرد نی نیست که در حلقۀ زنّار تو نیست‬
‫‪ )4‬ناز است سد راه وگرنه در اشتیاق‬
‫فرقی میانۀ دلِ ما و دلِ تو نیست‬
‫‪ -41‬تعداد «وابستههای وابسته» در کدام بیت بیشتر است؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬آنکه ناوک بر دلِ من زیر چشمی میزند‬
‫قوتِ جان حافظش در خندۀ زیر لب است‬
‫‪ )2‬شهسوار من که مه آیینهدار روی اوست‬
‫تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است‬
‫‪ )3‬خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست‬
‫گشاد کار من اندر کرشمه حال تو بست‬
‫‪ )4‬شرح شکن زلف خم اندر خم جانان‬
‫کوته نتوان کرد که این قصّه دراز است‬
‫‪ -41‬نمودار کدام گروه اسمی «غلط» است؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬سپهر این ره عالیصفت‬
‫‪ )2‬بلندترین کوه روی کره خاکی‬
‫‪ )3‬مشتاق دیدار سیمرغ کوه قاف‬
‫‪ )4‬این دریای بیپایان خونخوار‬
‫‪ -42‬در کدام ابیات‪« ،‬صفت مضافالیه» وجود دارد؟‬
‫(کنکور)‬
‫الف) غنیمت دان در این عالم وصال سبزخطّان را‬
‫که باغ خلد این ریحان جانپرور نمیدارد‬
‫ب) مگر دیده است چشم خویش نگاه آن سمنبر را؟‬
‫زمین خانه بر دوشان عمارت برنمیدارد‬
‫ج) نپیچد سر ز زخم گاز شمع ما سیهروزان‬
‫گل این باغ شبنم از لطافت برنمیدارد‬
‫د) دل خود را به صد امید کردم چاک از این غافل‬
‫که بار شانه آن زلف معنبر برنمیدارد‬
‫ه) عرق رخسار آن خورشید طلعت برنمیدارد‬
‫که چشم از پشت یا نرگس ز خجلت برنمیدارد‬
‫‪ )1‬الف‪ ،‬ب‪ ،‬ه‬
‫‪ )2‬الف‪ ،‬ج‪ ،‬د‬
‫‪ )3‬ب‪ ،‬ج‪ ،‬د‬
‫(‪)86‬‬
‫‪ )4‬ب‪ ،‬ج‪ ،‬ه‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -43‬در کدام گزینه‪ ،‬دو نوع «وابستۀ وابسته» دیده میشود؟‬
‫(کنکور)‬
‫الف) به چشم اشکبار من چه خواهد کرد حیرانم‬
‫که آتش را به چشم آن روی تابان آب گرداند‬
‫ب) مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر‬
‫که صافِ این سر خم جمله در دلآمیز است‬
‫ج) خندۀ جام می و زلف گرهگیر نگار‬
‫ای بسا تو به که چون توبۀ حافظ بشکست‬
‫د) خط به گرد لب جانبخش تو میدانی چیست؟‬
‫ظلماتی که از آن چشمۀ حیوان سر زد‬
‫‪ )1‬الف‪ ،‬ب‬
‫‪ )2‬الف‪ ،‬د‬
‫‪ )3‬ب‪ ،‬ج‬
‫‪ )4‬ب‪ ،‬د‬
‫‪ -44‬در کدام بیت «صفت مضافالیه» یافت نمیشود؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬مرا به دست تو خوشتر هالک جان گرامی‬
‫هزار باره‪ ،‬که رفتن به دیگری به حمایت‬
‫‪ )2‬مشکن دلم که حقّه را ز نهان توست‬
‫ترسم که راز در کف نامحرم اوفتد‬
‫‪ )3‬با هرکه مشورت کنم از جور آن صنم‬
‫گوید ببایدت دل از این کار برگرفت‬
‫‪ )4‬عاشق صادق دیدار من آنگه باشی‬
‫که به دنیا و به عُقبی نبود پرواست‬
‫‪ -45‬در کدام بیت «مضافالیهِ مضافالیه» و «صفتِ مضافالیه» هر دو‪ ،‬وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬زنگیان دشمن آیینۀ بیزنگارند‬
‫طمع روی دل از تیره ددان نیست مرا‬
‫‪ )2‬گرچه چون سرو تماشاگه اهل نظرم‬
‫از جهان جز گره دل ثمری نیست مرا‬
‫‪ )3‬عرق غیرت پیشانی خورشیدم من‬
‫نفس صبح قیامت نکند سرد مرا‬
‫‪ )4‬قسمت یوسف بیجرم نشد از اخوان‬
‫گوشمالی که در این دور هنر داد مرا‬
‫(‪)87‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫تستهای صفات پیشین (صفات بیانی)‬
‫‪ -1‬همۀ گزینهها با توجه به توضیح مقابل آن صحیح است بهجز‪:‬‬
‫وی‬
‫بنــواز‬
‫ضربتــی‬
‫چنـــد (حذف صفت مبهم)‬
‫‪ )1‬ای مشت زمیــن بـر آسمــان شــو‬
‫بـــر‬
‫‪ )2‬چه غم دیوار امت که دارد چون تو پشتیبان‬
‫چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان (صفت پرسشی)‬
‫‪ )3‬بگفت او آن شــد زو مکـن یــاد‬
‫بگفت این‪ ،‬کــی کنــد بیچــاره فرهاد (صفت اشاره)‬
‫‪ )4‬از دوردست میرسد آیا کدام پیک؟‬
‫ای مسلم شرف به کجا میکنی نگاه (صفت پرسشی)‬
‫‪ -2‬صفتهای بهکار رفته در عبارت «آسمان کویر‪ ،‬این نخلستان خاموش که هرگاه مشت خونین و بیتاب قلبم را در‬
‫زیر بارانهای غیبی سکوتش میگیرم» بهترتیب عبارتند از‪:‬‬
‫‪ )1‬صفت اشاره ـ صفت ساده ـ صفت مبهم ـ صفت نسبی ـ صفت ساده ـ صفت نسبی‬
‫‪ )2‬صفت اشاره ـ صفت ساده ـ صفت پرسشی ـ صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت فاعلی‬
‫‪ )3‬صفت مبهم ـ صفت فاعلی ـ صفت مبهم ـ صفت نسبی ـ صفت فاعلی ـ صفت نسبی‬
‫‪ )4‬صفت اشاره ـ صفت ساده ـ صفت مبهم ـ صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت نسبی‬
‫‪ -3‬کدام گزینه با توجه به توضیح مقابل آن صحیح است؟‬
‫‪ )1‬بــدان گاه سوگنــد پرمــایــه شـــاه‬
‫چنیـــن بود آییـــن و ایـــن بــود راه (صفت اشاره)‬
‫‪ )2‬دال تا کی در این زندان فریب این و آن بینی‬
‫یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی (ضمیر اشاره)‬
‫‪ )3‬ز هــر ســو زبــانه همــی برکشیــد‬
‫کسی خـــود و اسپ سیـــاوش ندیــد (صفت مبهم)‬
‫‪ )4‬چنیــن است سوگنــد چـرخ بلنـــد‬
‫که بـــر بیگناهــان نیــایــد گزنــد (صفت اشاره)‬
‫‪ -4‬صفتهای بهکار رفته در عبارت «چه اندوه جانکاه و مصیبت سختی بود که اکنون این مرد میبایست همۀ اشیای‬
‫عزیز را ترک کند و خاک وطن را وداع ابدی گوید» بهترتیب عبارتند از‪:‬‬
‫‪ )1‬تعجبی‪ ،‬مفعولی‪ ،‬نسبی‪ ،‬اشاره‪ ،‬فاعلی‪ ،‬ساده‬
‫‪ )2‬پرسشی‪ ،‬مفعولی‪ ،‬ساده‪ ،‬مبهم‪ ،‬ترتیبی‪ ،‬نسبی‬
‫‪ )3‬تعجبی‪ ،‬فاعلی‪ ،‬اشاره‪ ،‬مبهم‪ ،‬ساده‪ ،‬نسبی‬
‫‪ )4‬پرسشی‪ ،‬فاعلی‪ ،‬ساده‪ ،‬مبهم‪ ،‬اشاره‪ ،‬ساده‬
‫‪ -5‬با توجه به دو بیت « به پاس هر وجب خاکی از این ملک ‪ /‬چه بسیار است آن سرها که رفته» ـ «ز مستی بر سر هر‬
‫قطعه زین خاک ‪ /‬خدا داند چه افسرها که رفته» کدام صفتها را مییابید؟‬
‫‪ )1‬اشاره ـ تعجبی ـ مبهم‬
‫‪ )2‬اشاره ـ عالی ـ ساده‬
‫‪ )3‬مبهم ـ پرسشی ـ عالی‬
‫‪ )4‬شمارشی ـ مبهم ـ تعجبی‬
‫‪ -6‬در کدام گزینه با افزودن پسوند «ا» به بن مضارع آنها «صفت» ساخته میشود؟‬
‫‪ )1‬رفتن ـ بردن ـ دیدن‬
‫‪ )2‬شنیدن ـ بریدن ـ رسیدن‬
‫‪ )3‬خفتن ـ مردن ـ ترسیدن‬
‫‪ )4‬گفتن ـ پوییدن ـ دانستن‬
‫(‪)88‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -7‬در کدام گزینه با افزودن پسوند «ا» به بن مضارع آنها «صفت» ساخته میشود؟‬
‫‪ )1‬شنیدن ـ دیدن ـ جُستن‬
‫‪ )2‬کوشیدن ـ دانستن ـ خواستن‬
‫‪ )3‬بریدن ـ نشستن ـ آمدن‬
‫‪ )4‬رسیدن ـ خوابیدن ـ آسودن‬
‫‪ -8‬در متن زیر بهترتیب چه صفاتی وجود دارد؟‬
‫ّ‬
‫ظاهرپرست دنیای زرین‪ ،‬حوادث ناگوار شما خواندنی است‪».‬‬
‫«کاوۀ دادخواه فریاد تظلم برآورد که ای‬
‫ِ‬
‫‪ )1‬صفت فاعلی ـ صفت فاعلی ـ صفت نسبی ـ صفت ساده ـ صفت لیاقت‬
‫‪ )2‬صفت فاعلی ـ صفت بیانی ـ صفت نسبی ـ صفت ساده ـ صفت مفعولی‬
‫‪ )3‬صفت ساده ـ صفت فاعلی ـ صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت لیاقت‬
‫‪ )4‬صفت فاعلی ـ صفت فاعلی ـ صفت مفعولی ـ صفت ساده ـ صفت لیاقت‬
‫‪ -9‬در بیت «باالبلند عشوهگر نقش باز من ‪ /‬کوتاه کرد قصه زهد دراز من» بهترتیب چه نوع صفاتی وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت مفعولی ـ صفت فاعلی ـ صفت ساده‬
‫‪ )2‬صفت ساده ـ صفت فاعلی ـ صفت فاعلی ـ صفت ساده ـ صفت ساده‬
‫‪ )3‬صفت فاعلی ـ صفت فاعلی ـ صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت فاعلی‬
‫‪ )4‬صفت فاعلی ـ صفت فاعلی ـ صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت ساده‬
‫‪ -11‬در بیت «هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است ‪ /‬دردا که این معمّا شرح و بیان ندارد» صفات پیشین و‬
‫صفات بیانی بهترتیب کدام است؟‬
‫‪ )1‬صفت مبهم ـ صفت اشاره ـ صفت شمارشی ـ صفت نسبی ـ صفت اشاره‬
‫‪ )2‬صفت مبهم ـ صفت اشاره ـ صفت شمارشی ـ صفت ساده ـ صفت اشاره‬
‫‪ )3‬صفت شمارشی ـ صفت اشاره ـ صفت شمارشی ـ صفت ساده ـ صفت اشاره‬
‫‪ )4‬صفت مبهم ـ صفت اشاره ـ صفت شمارشی ـ صفت نسبی ـ صفت مهم‬
‫(‪)89‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫مبحث فعل‬
‫بررسی بن فعل‪:‬‬
‫الف) ماضی‪ :‬گفتن (گفت) ‪ /‬دیدن (دید) ‪ /‬شنیدن (شنید)‬
‫ب) مضارع‪ :‬گفتن (گو) ‪ /‬دیدن (بین) ‪ /‬شنیدن (شنو)‬
‫یادآوری‪ :‬فعل در زبان فارسی شش صیغه صرف میشود که شناسهها عبارتند از‪:‬‬
‫مَ (ام) ‪ /‬ی (ای) ‪ /‬د (اید) ‪ /‬یم (ایم) ‪ /‬ید (اید) ‪ /‬ند (اند)‬
‫فعل سوم شخص مفرد در بعضی از فعلها شناسه ندارد‪.‬‬
‫مثال‪:‬دید ـ هست ـ رفت ـ زد‬
‫‪ )1‬ماضی‬
‫‪ )2‬مضارع‬
‫بررسی زمان افعال‬
‫‪ )3‬آینده (مستقبل)‬
‫‪ )4‬امر و نهی‬
‫‪ .1‬فعل ماضی‪ :‬فعلی که در زمان گذشته انجام میشود و انواعی دارد که عبارتند از‪:‬‬
‫الف) ماضی مطلق (ساده)‪ :‬بن ماضی ‪ +‬شناسه = رفتم ـ رفتی ـ رفت ـ رفتم ـ رفتید ـ رفتند‬
‫یادآوری‪ :‬گاهی قبل یا بعد فعل ماضی پیشوند یا پسوند اضافه میشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬بگفت = برای تأکید (همانا گفت ‪ /‬گفتیا ـ گفت (الف سؤال و جواب که در مناظره مورد استفاده واقع میشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید‬
‫گاهی در زبان روزمره فعل در ظاهر ماضی میباشد ولی معنای آینده (مستقبل) میدهد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬دوستم زنگ خانه را زد و من گفتم آمدم (یعنی خواهم آمد)‬
‫ب) ماضی استمراری‪ :‬می ‪ +‬ماضی ساده‬
‫میرفتم ـ میرفتی ـ میرفت ـ میرفتیم ـ میرفتید ـ میرفتند‬
‫یادآوری‪ :‬در نثر قدیم پیشوند «همی» به اول فعل اضافه میشد و گاهی هم پیشوند «می یا همی» به آخر فعل اضافه میشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬همچو نی من گفتنیها گفتمی‪ :‬میگفتم‬
‫همی رفت پیش اندرون سردگُرد‬
‫همچنین گاهی موارد حرف «ی» در آخر فعل نشان شناسه نبود بلکه معنای پیشوند «می» میدهد و فعل سوم شخص مفرد میباشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬و بعد (او) الف زدی که او را من فروگرفتم و خردمندان دانستندی که نه چنان است و سری جنبانیندی‪.‬‬
‫او الف زدی‪ :‬الف میزد ‪ /‬خردمندان دانستندی ـ جنبانیندی‪ :‬میدانستند ـ میجنبانیدند‬
‫ج) ماضی نقلی‪ :‬بن ماضی ‪ +‬ه ‪ +‬شناسههای (ام ـ ای ـ است ـ ایم ـ اید ـ اند)‬
‫(البته «است» شناسه نمیباشد بلکه فعل کمکی است)‬
‫مثال‪ :‬گفتهام ـ گفتهاید‬
‫گفتهای ـ گفتهاید‬
‫گفته است ـ گفتهاند‬
‫یادآوری‪ :‬فعل «است» در زمان قدیم صرف میشد و بهجای شناسههای «ام ـ ای» میگفتند ـ گفتهاستم ـ گفتهاستی‬
‫مثال‪ :‬خود آب شنیدستی که آتشی کُندش بریان (شنیدهای)‬
‫(‪)91‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫د) ماضی بعید‪( :‬بن ماضی ‪ +‬ه ‪ +‬بود)‬
‫گفته بودم ـ گفته بودیم‬
‫گفته بود ـ گفته بودند‬
‫گفته بودی ـ گفته بودید‬
‫ه) ماضی التزامی‪( :‬بن ماضی ‪ +‬ه ‪ +‬باش)‬
‫گفته باشی ـ گفته باشید‬
‫گفته باشم ـ گفته باشیم‬
‫گفته باشد ـ گفته باشند‬
‫ی) ماضی مستمر‪ :‬ماضی از مصدر داشتن ‪ +‬ماضی استمراری‬
‫داشتم میگفتم ـ داشتیم میگفتیم‬
‫داشت میگفت ـ داشتند میگفتند‬
‫داشتی میگفتی ـ داشتید میگفتید‬
‫یادآوری‪ :‬میتواند ین فعل کمکی «داشت» با فعل اصلی فاصله باشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬داشت به همراه دوستانش کتاب میخواند = ماضی مستمر‬
‫الف) مضارع اخباری‬
‫فعل مضارع و انواع آن‬
‫ب) مضارع التزامی‬
‫ج) مضارع مستمر‬
‫الف) مضارع اخباری‪ :‬می ‪ +‬بن مضارع ‪ +‬شناسه‬
‫میروی ـ میروید‬
‫میروم ـ میرویم‬
‫میرود ـ میروند‬
‫یادآوری‪ :‬ماضی استمراری (سوم شخص مفرد) و مضارع اخباری (دوم شخص جمع) در بعضی از فعلها یکسان هستند‪.‬‬
‫برای مقایسه‪:‬‬
‫میترسیم‬
‫میترسید‬
‫میترسم‬
‫میترسیدم‬
‫ماضی استمراری‪ :‬میترسی‬
‫ماضی استمراری‪ :‬میترسیدی‬
‫میترسید‬
‫میترسیدید ← سوم شخص مفرد‬
‫و تنها راه شناسایی آن جمالت قبل و بعد آن میباشد وگرنه در ظاهر یکسان هستند‪.‬‬
‫در نثر و نظم قدیم گاهی بهجای «می» از «همی» استفاده میشد و گاهی در آخر فعل از پیشوند «می» یا «همی» استفاده میشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬همی جنگ و مردی فروشد همی ← میفروشد‬
‫ب) مضارع التزامی‪ :‬بـ ‪ +‬بن مضارع ‪ +‬شناسه‬
‫بروی ـ بروید‬
‫بروم ـ برویم‬
‫برود ـ بروند‬
‫یادآوری‪ :‬در نظم و نثر قدیم گاهی بر روی فعل مضارع پیشوند «ب» استفاده نشده است که میتواند اخباری یا التزامی باشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬سینه خواهم شرحهشرحه از فراق‬
‫تا بگویم شرح درد اشتیاق‬
‫میخواهم = اخباری‬
‫اگر پای در دامن آری چو کوه‬
‫شرط‬
‫سرت ز آسمان بگذرد در شکوه‬
‫بیاوری = التزامی‬
‫اگر جمله با شک و تردید (اگر ـ گر) یا به حالت آرزو (کاش ‪ )...‬ذکر شود آن فعل مضارع التزامی است اما اگر جمله خبری باشد (یعنی شک و‬
‫آرزو ‪ ...‬نباشد) آن فعل‪ ،‬مضارع اخباری است‪.‬‬
‫یادآوری‪ :‬در شعر و نثر قدیم گاهی اوقات بر روی فعل مضارع حرف «بـ» ذکر میشود اما مضارع اخباری است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬بسوزند چوب درختان بیبر ← چوب درختان بیبر را می سوزانند‬
‫یادآوری‪ :‬فعل «است» (هست و نیست) نیز زیرگروه مضارع اخباری است‪.‬‬
‫همچنین «شناسههای «م ـ ی ـ یم ـ ید ـ ند» اگر به اسمی بچسبد مضارع اخباری میباشد‪.‬‬
‫(‪)91‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫مثال‪ :‬ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫نروم جز به همان ره که توام راهنمایی‬
‫راهنما هستی‬
‫پاک هستی خدا هستی‬
‫هرسه «مضارع اخباری» میباشند‪.‬‬
‫ج) مضارع مستمر‪ :‬فعل کمکیدار ‪ +‬شناسه ‪ +‬مضارع اخباری‬
‫دارم میروم ـ داریم میرویم‬
‫داری میروی ـ دارید میروید‬
‫دارد میرود ـ دارند میروند‬
‫یادآوری‪ :‬میتواند بین فعل کمکی «دار» با «مضارع اخباری» فاصله ایجاد شود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬دارم درسهایم را طبق برنامه میخوانم = دارم میخوانم‬
‫(خاطرمان باشد در کلّ یک جمله میباشد)‬
‫‪ .3‬فعل مستقبل (آینده)‪ :‬فعل کمکی خواه ‪ +‬شناسه ‪ +‬سوم شخص مفرد ماضی‬
‫مثال‪ :‬از مصدر «رفتن»‬
‫خواهم رفت ـ خواهیم رفت‬
‫خواهی رفت ـ خواهید رفت‬
‫خواهد رفت ـ خواهند رفت‬
‫یادآوری‪ :‬در فعل «ماضی مستمر» (داشتم میرفتم) و «مضارع مستمر» (دارم میروم) ـ شناسه هم به فعل کمکی و هم فعل اصلی اضافه‬
‫میشود اما در فعل مستقبل فقط فعل کمکی (خواهم) شناسه میپذیرد ← خواهیم دید ‪ /‬خواهی دید‬
‫حواسمان به افعالی مثل‪ :‬میخواهم بروم ـ میخواهی بروی ‪ ...‬باشد این افعال ربطی به مستقبل ندارد‪ .‬میخواهم بروم‬
‫مضارع اخباری مضارع التزامی‬
‫‪ .4‬فعل امر و نهی‬
‫امر مفرد‪ :‬بـ ‪ +‬بن مضارع‪ :‬رفت ← برو‬
‫فعل امر‬
‫امر جمع‪ :‬بـ ‪ +‬بن مضارع ‪ +‬شناسۀ «دید» ← رفتن ← بروند‬
‫یادآوری‪ :‬فعل امر (جمع) با مضارع التزامی (دوم شخص مفرد) در ظاهر یکسان است و تنها راه شناسایی آن جمله است‪.‬‬
‫برای مقایسه‪:‬‬
‫الف) اگر درس بخوانید موفق میشوید‬
‫مضارع التزامی‬
‫ب) درس بخوانید تا موفق شوید‬
‫امر جمع‬
‫در مثال اول جمله با شک (اگر) شروع شده است پس مضارع التزامی است‪.‬‬
‫نهی مفرد ← ن ‪ +‬بن مضارع ← نرو‬
‫فعل نهی‬
‫نهی جمع ← ن ‪ +‬بن مضارع ‪ +‬شناسه «دید» ← نروید‬
‫یادآوری‪ :‬فعل امر و نهی فقط دو صیغه مفرد و جمع دارد‪.‬‬
‫در شعر و نثر قدیم گاهی در آغاز فعل امر‪ ،‬پیشوند «ی» ذکر میشد که به آن امر مستمر میگویند‪.‬‬
‫مثال‪ :‬حیات از عشق میشناس و ممات بیعشق مییاب‬
‫بشناس‬
‫بیاب‬
‫(‪)92‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫افعال معلوم و مجهول‬
‫روش مجهول ساختن‬
‫‪ .1‬نهاد جملۀ معلوم را حذف میکنیم‪.‬‬
‫مثال‪ :‬حسین غذا را خورد = غذا را خورد‬
‫‪ .2‬مفعول را جایگزین نهاد میکنیم‪.‬‬
‫‪ .3‬فعل جمله را به شکل صفت مفعولی «بن ماضی ‪ +‬ه» درآورده و اگر فعل جمله «ماضی» بود فعل کمکی «شد» و اگر مضارع بود «فعل‬
‫کمکی» شود در آخر فعل اصلی اضافه میکنیم‪.‬‬
‫مثال‪ :‬حسین غذا را خورد = غذا خورده شد‬
‫نهاد مفعول فعل ماضی‬
‫حسین غذا را میخورد = غذا خورده میشود‬
‫نهاد مفعول فعل مضارع‬
‫یادآوری‪ :‬در نثر و نظم قدیم بهجای فعل کمکی «شد» از فعل «آمد» یا «گردد» و بهجای فعل کمکی «میشود» از «آید» یا «گردد» استفاده‬
‫میشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬خوشتر آن باشد که سرّ دلبران‬
‫گفته آید در حدیث دیگران‬
‫گفته شود‬
‫تو بازآی که پیغامیست سوی بونصر در بابی‪ ،‬تا داده آید‬
‫داده شود‬
‫به مستحقّان و درویشان دهند شکرِ این را و نبشته آمد‬
‫نبشته شد‬
‫فعلی که مجهول میشود باید متعدّی باشد نه الزم ـ (فعل الزم مفعول نمیپذیرد)‬
‫مثال‪ :‬نشست ـ آمد ـ رفت ـ مرد ← این افعال مجهول نمیشوند‪.‬‬
‫افعال کمکی‪ :‬فعلهایی که در ساخت فعلهای دیگر مورد استفاده واقع میشوند‪.‬‬
‫افعال زیر کمکی هستند با قید شرط‪:‬‬
‫‪ .1‬داشت‪ :‬زمانی که فعل‪ ،‬ماضی مستمر باشد‪ .‬مثال‪ :‬داشت میگفت‬
‫‪ .2‬دار‪ :‬زمانی که فعل‪ ،‬مضارع مستمر باشد‪ .‬مثال‪ :‬دارد میگوید‬
‫‪ .3‬خواه‪ :‬زمانی که فعل‪ ،‬مستقبل (آینده) باشد‪ .‬مثال‪ :‬خواهد گفت‬
‫‪ .4‬بود‪ :‬زمانی که فعل‪ ،‬ماضی بعید باشد‪ .‬مثال‪ :‬گفته بود‬
‫‪ .5‬باشد‪ :‬زمانی که فعل‪ ،‬ماضی التزامی باشد‪ .‬مثال‪ :‬گفته باشد‬
‫‪ .6‬است‪ :‬زمانی که فعل‪ ،‬ماضی نقلی باشد‪ .‬مثال‪ :‬گفته است‬
‫‪ .7‬شد (شود)‪ :‬زمانی که فعل‪ ،‬مجهول باشد‪ .‬مثال‪ :‬گفته شد‬
‫یادآوری‪ :‬فعل «آمد» یا «آید» اگر فعل مجهول باشد افعال کمکی محسوب میشوند‪.‬‬
‫مثال‪ :‬گفته آید ـ گفته آمد‬
‫افعال چندمعنا‬
‫شد (اسنادی) ← زمین گشت روشنتر از آسمان‬
‫‪ .1‬گشت‬
‫چرخیدن ـ گردش کردن ← زمین به دور خورشید میگردد (میچرخد)‬
‫(‪)93‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫گرداند (اسنادی) ← او مرا خوشحال کرد‬
‫‪ .2‬کرد‬
‫انجام داد ← او کتابها را با هم مقایسه کرد‬
‫نگاه کرد ← او مرا از باالی ساختمان دید‬
‫‪ .3‬دیدن‬
‫پنداشتن (اسنادی) ← او را مردی شایسته دید‬
‫پیدا کرد ← من پولم را در اتاق یافتم‬
‫‪ .4‬یافت‬
‫پنداشت ← او را فردی شایستۀ تحسین یافتم‬
‫‪ .5‬ساخت‬
‫‪ )1‬ساختوساز کردن ← او خانهای زیبا ساخت‬
‫‪ )2‬آهنگ کرد (قصد کرد) ← از آن پس بسازید سهراب را‬
‫‪ )3‬سازش کردن و مدارا کردن ← چه با دشمن چه دوست ساختم‬
‫‪ )4‬گرداندن ← مطالب و حرفهای مرا در روزنامه آشکار ساخت‬
‫‪ )5‬آماده شدن ← جنگ آتشی ساخت‬
‫عبور کردن ← او از خیابان گذشت‬
‫بخشیدن ← با همه اشتباهات او را گذشتم‬
‫‪ .6‬گذشت‬
‫‪ .7‬ماند‬
‫مُردن ← و سلطان محمود گذشت‬
‫صرفنظر کردن ← بلبل از گل بگذرد چون در چمن بیند مرا‬
‫باقی ماندن ← این سخن از من ماند‬
‫شبیهبودن ← مرا در دل درخت مهربانی به چه ماند به سرو بوستانی‬
‫رها کردن ← یار مرا بماند و رفت‬
‫شمارش کردن ← او همه پولها را شمرد‬
‫‪ .8‬شمرد‬
‫بهحساب آرودن (اسنادی) ← آثار او را مفاخر ملی شمردند‬
‫کردن ← او چراغ علم را روشن گردانید‬
‫‪ .9‬گردانید‬
‫چرخاند ← او مرا مدام در بازار گردانید‬
‫(‪)94‬‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫فهمیدن ـ درک کردن ← من همه حرفهای او را دانستم‬
‫‪ .11‬دانست‬
‫پنداشتن ← من او را قهرمان میدانستم‬
‫گرفتن ← او همه کتابها را گرفت‬
‫مواخذه کردن ← به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم‬
‫‪ .11‬گرفت (گیر)‬
‫اثر کردن ← سخن من در او گرفت‬
‫روشن کردن ← آتشی شمع درنگرفت‬
‫شدن ← چنانکه ذکر رفت‬
‫‪ .12‬رفت‬
‫رفتن ← او به خانه رفت‬
‫آمدن ← او از مدرسه آمد‬
‫‪ .13‬آمد‬
‫شد ← گفته آید در حدیث دیگران‬
‫خواندن (کتاب) ← تمام متن کتاب را خواند‬
‫صدا کردن ← او را در خیابان با صدای بلند خواندم‬
‫‪ .14‬خواندن‬
‫دعوت کردن ← او را به مهمانی خواند‬
‫نامیدن (اسنادی) ← از آن پس که خواند مرا شهریار‬
‫کالمی بیان کردن ← او حرفها را در خلوت به من گفت‬
‫‪ .15‬گفتن‬
‫نامیدن (اسنادی) ← نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت‬
‫وجود داشتن ـ قرار داشتن ← نان در سفره است‬
‫‪ .16‬است‬
‫است (اسنادی) ← هوا سرد است‬
‫رفت ← چو پیش پدر شد سیاووش پاک‬
‫‪ .17‬شد‬
‫شد (اسنادی) ← سراسر همه دشت بریان شدند‬
‫یادآوری‪ :‬فعل بخشید با بخشود اشتباه نشود «بخشود» به معنای عفو کردن است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬همی داد مژده یکی را دگر‬
‫که بخشود بر بیگنه دادگر‬
‫(‪)95‬‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫سوختن ← تمام غذا در قابلمه سوخت‬
‫‪ .18‬سوخت‬
‫سوزاندن ← خرمن مرا بسوخت (مفعول)‬
‫تاختن ← او با اسب تاخت (مفعول ندارد)‬
‫‪ .19‬تاخت‬
‫تازاندن ← سیاوش سیه را به تندی بتاخت (مفعول دارد)‬
‫یادآوری‪ :‬یعنی فعلهای «سوخت» و «تاخت» زمانی الزم و زمانی متعدّی استفاده میشود یعنی اگر در جمله «مفعول» وجود داشته باشد‬
‫«سوزاندن» و «تازاندن» معنا میشود‪.‬‬
‫(‪)96‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫مبحث فعل‬
‫‪ -1‬زمان فعلها در عبارت زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫‪ )1‬مضارع اخباری ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری‬
‫‪ )2‬مضارع مستمر ـ مضارع اخباری ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی‬
‫‪ )3‬مضارع مستمر ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری‬
‫‪ )4‬مضارع اخباری ـ مضارع اخباری ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی‬
‫‪ -2‬در کدام گزینه بهترتیب مضارع التزامی و مضارع اخباری وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬تا چون کرمش کمال گیرد‬
‫اندرز تو را به فال گیرد‬
‫‪ )2‬هم نامۀ خسروان بخوانی‬
‫هم‬
‫بدانی‬
‫‪ )3‬این گفتم و قصّه گشت کوتاه‬
‫اقبال تو باد و دولت شاه‬
‫‪ )4‬پیغمبر کاو نداشت سایه‬
‫آزاد نبود از این طالیه‬
‫گفتۀ‬
‫بخردان‬
‫‪ -3‬در کدام گزینه فعل بهکار برده شده‪ ،‬سوم شخص مفرد ماضی استمراری آن با دوم شخص مفرد مضارع اخباری آن‬
‫یکسان است؟‬
‫‪)1‬‬
‫‪)2‬‬
‫‪)3‬‬
‫‪)4‬‬
‫کان کنــدن من مبیــن که مدام‬
‫زخمی چو چراغ میخورم چُست‬
‫از آن مرد دانا دهان دوخته است‬
‫بینـــد هنـــر و هنـــر ندانــــد‬
‫جـــان کنــدن خصم بیــن ز دردم‬
‫وز خنده چو شمع میشوم سست‬
‫که بیند که شمع از زبان سوخته است‬
‫بد میکنــد این قــدر ندانـــد‬
‫‪ -4‬در عبارت زیر «زمان افعال» بهترتیب کدام است؟‬
‫«تا این عارضه افتاده بود‪ ،‬بونصر نامههای رسیده را‪ ،‬به خطّ خویش نکت بیرون میآورد و از بسیاری نُکت‪،‬‬
‫چیزی که در او کراهتی نبود میفرستاد فرود سرای»‬
‫‪ )1‬ماضی التزامی ـ ماضی استمراری ـ ماضی ساده ـ ماضی استمراری‬
‫‪ )2‬ماضی بعید ـ ماضی استمراری ـ ماضی بعید ـ ماضی استمراری‬
‫‪ )3‬ماضی بعید ـ مضارع اخباری ـ ماضی ساده ـ ماضی استمراری‬
‫‪ )4‬ماضی بعید ـ ماضی استمراری ـ ماضی ساده ـ ماضی استمراری‬
‫‪ -5‬زمان افعال در عبارات زیر بهترتیب در کدام گزینه ذکر شده است؟‬
‫«شاعران برای اینکه این ناهماهنگی را به همواری‪ ،‬تبدیل کنند و از ناهمواریهای ایجاد شده در سخن برهند از‬
‫قابلیتهایی بهره میبرند که به آن «اختیارات شاعر» میگویند‪.‬‬
‫‪ )1‬مضارع التزامی ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری ـ مضارع اخباری‬
‫‪ )2‬مضارع اخباری ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری ـ ماضی استمراری‬
‫‪ )3‬مضارع التزامی ـ مضارع اخباری ـ ماضی استمراری ـ مضارع اخباری‬
‫‪ )4‬مضارع اخباری ـ مضارع التزامی ـ ماضی استمراری ـ مضارع اخباری‬
‫(‪)97‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -6‬در عبارت زیر زمان افعال و صیغه فعل بهترتیب در کدام گزینه بهدرستی ذکر شده است؟‬
‫«تا پادشاهی ّ‬
‫جبار بر کسی خشم گرفتی و آن چاکر را لت زدی و این مرد از گوشهای برون جستی و الف زدی که ‪»...‬‬
‫‪ )1‬ماضی استمراری ـ دوم شخص مفرد‬
‫‪ )2‬مضارع اخباری ـ دوم شخص مفرد‬
‫‪ )3‬ماضی استمراری ـ سوم شخص مفرد‬
‫‪ )4‬مضارع اخباری ـ سوم شخص مفرد‬
‫‪ -7‬در بیت «بسوزند چوب درختان بیبر ‪ /‬سزا خود همین است مرد بیبری را» زمان افعال بهترتیب کدام است؟‬
‫‪ )1‬مضارع التزامی ـ مضارع اخباری‬
‫‪ )2‬مضارع اخباری ـ مضارع اخباری‬
‫‪ )3‬مضارع اخباری ـ مضارع التزامی‬
‫‪ )4‬مضارع التزامی ـ مضارع التزامی‬
‫‪ -8‬در کدام گزینه «فعل مجهول» وجود ندارد؟‬
‫‪ )1‬خوشتر آن باشد که سرّ دلبران ‪ /‬گفته آید در حدیث دیگران‬
‫‪ )2‬این است سخن که گفته آمد ‪ /‬گر نیست درست بر مخوانید‬
‫‪ )3‬آنگاه آگاه شدند که غرقه خواست شد‬
‫‪ )4‬به مستحقّان و درویشان دهند شکر این را‪ ،‬و نبشته آمد و به توقیع موکّد گشت‬
‫‪ -9‬در همۀ گزینهها فعل امر مستمر وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬در دلشـــدگـــی قـــــرار مــــیدار‬
‫صبـــری بــه ستــم بــه کــار مــیدار‬
‫‪ )2‬می باش چـو خــار نیــزه بــر دوش‬
‫تــا خـــرمن گل کشـــی در آغــــوش‬
‫‪ )3‬تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان می ده‬
‫چو گرمی از تو میبینم چه باک از خصم دم سردم؟‬
‫‪ )4‬به درد عشق بساز و خموش کن حافظ‬
‫رمــوز عشـق مکن فاش پیــش اهل عقول‬
‫‪ -11‬در همۀ گزینهها‪ ،‬زمان فعل آن صحیح است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬من هیچ مستحق نشناسم در بُست ‪ /‬که زر به ایشان توان داد (مضارع اخباری)‬
‫‪ )2‬واجب کردی که در مدت عمر پیروی او کردمی (ماضی ساده)‬
‫‪ )3‬خود آب شنیدستی که آتش کندش بریان (ماضی نقلی)‬
‫‪ )4‬و کفایت است و به هیچ زیادت حاجتمند نیستم (مضارع اخباری)‬
‫‪ -11‬همۀ گزینهها ماضی استمراری میباشد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬همی جنگ و مردی فروشد همی‬
‫‪ )3‬و سری جنبانیدی که وی گزافگوی است‬
‫‪ )2‬ز همچونی من گفتنیها گفتمی‬
‫‪ )4‬اگر این کودک بدان نان خشک قناعت کردی‬
‫‪ -12‬در همۀ گزینهها «فعل کمکی» وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬خدای را عزّوجلّ بر سالمت امیر‪ ،‬و نامه نبشته آمد نزدیک آغاجی بُردم‪.‬‬
‫‪ )2‬و مرا گفت بستان؛ در هر کیسه‪ ،‬هزار مثقال زَرپاره است‪.‬‬
‫‪ )3‬تا نزدیک نماز پیشین‪ ،‬از این مُهمّات فارغ شده بود‪.‬‬
‫‪ )4‬و در این دو سه روز بار داده آید که علّت و تب تمامی زایل شد‪.‬‬
‫(‪)98‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -13‬در همۀ گزینهها بهجز ‪« ............‬فعل کمکی» وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬داشتم میگفتم آن شب سورت سرمای دی بیداد میکرد‪.‬‬
‫‪ )2‬بعد از فراغ یاران از مسیر صعب و سخت دلشکسته آمد‪.‬‬
‫‪ )3‬و من نبودهام و بر من پوشیده است که آن غزوها بر طریق سنّت مصطفی هست یا نه‬
‫‪ )4‬از این ممکنات به سوی ناممکنات خواهد شد‪.‬‬
‫‪ -14‬زمان فعل ماضی همۀ گزینهها یکسان است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬صــافــی تــن او چــو درد گشــته‬
‫در زیــر دو سنگ خــرد گشـــته‬
‫‪ )2‬گفتمش کاخر دل گم گشتهام را بازده‬
‫گفت باری این بضاعت در جهان نایاب نیست‬
‫‪ )3‬از چشـــم رسیــدگی که هســتم‬
‫شد چــون تو رسیـــدهای ز دستـــم‬
‫‪ )4‬گیتــیــش ســــالم نـــام کـــرده‬
‫و اقبــــال بر او ســــالم کــــرده‬
‫‪ -15‬زمان افعال در عبارات زیر بهترتیب عبارتند از‪:‬‬
‫«برای کسانی که چادر میافراشتند آبانبار مصیبت بود برای کسانی که به آتش سرخ بَن و بلوط خو گرفته‬
‫بودند زغال منقل و نفت بخاری آفت بود‪».‬‬
‫‪ )1‬ماضی استمراری ـ ماضی ساده ـ ماضی بعید ـ ماضی ساده‬
‫‪ )2‬مضارع اخباری ـ ماضی ساده ـ ماضی بعید ـ ماضی بعید‬
‫‪ )3‬مضارع استمراری ـ ماضی بعید ـ ماضی بعید ـ ماضی ساده‬
‫‪ )4‬ماضی اخباری ـ ماضی بعید ـ ماضی بعید ـ ماضی ساده‬
‫‪ -16‬زمان افعال در عبارات زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫« گوهری بود در خزانۀ غیب که آن را از نظر خازنان پنهان داشته بود فرمود که آن را هیچ خزانه الیق نیست»‬
‫‪ )1‬ماضی بعید ـ ماضی بعید ـ ماضی ساده ـ مضارع اخباری‬
‫‪ )2‬ماضی ساده ـ ماضی بعید ـ ماضی ساده ـ مضارع التزامی‬
‫‪ )3‬ماضی ساده ـ ماضی بعید ـ ماضی ساده ـ مضارع اخباری‬
‫‪ )4‬ماضی بعید ـ ماضی بعید ـ ماضی ساده ـ مضارع التزامی‬
‫‪ -17‬زمان افعال در عبارت زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫«یک به یک بر آدم میگذشتند و میگفتند آیا این چه نقش عجیبی است که مینگارند؟»‬
‫‪ )1‬ماضی استمراری ـ ماضی استمراری ـ مضارع اخباری ـ مضارع اخباری‬
‫‪ )2‬مضارع اخباری ـ ماضی استمراری ـ مضارع اخباری ـ ماضی استمراری‬
‫‪ )3‬ماضی استمراری ـ مضارع اخباری ـ مضارع اخباری ـ مضارع اخباری‬
‫‪ )4‬ماضی استمراری ـ ماضی استمراری ـ مضارع اخباری ـ مضارع استمراری‬
‫(‪)99‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ -18‬در عبارت زیر زمان افعال بهترتیب کدام است؟‬
‫«اینجا عشق معکوس گردد؛ اگر معشوق خواهد که از او بگریزد او به هزار دست در دامنش آویزد»‬
‫‪ )1‬مضارع اخباری ـ مستقبل ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری‬
‫‪ )2‬مضارع التزامی ـ مضارع التزامی ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری‬
‫‪ )3‬مضارع اخباری ـ مضارع مستقبل ـ مضارع التزامی ـ مضارع التزامی‬
‫‪ )4‬مضارع اخباری ـ مضارع التزامی ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری‬
‫‪ -19‬زمان افعال همۀ ابیات بهجز ‪ ............‬یکسان است‪.‬‬
‫‪ )1‬ز خورشید پنهان شود موش کور‬
‫که جهل است با آهنین پنجه زور‬
‫‪ )2‬وگر با همه خلق نرمی کند‬
‫تو بیچارهای با تو گرمی کند‬
‫‪ )3‬پی چون خودی خودستان روند‬
‫به کوی خطرناک مستان روند‬
‫‪ )4‬پریشان شود گل به باد سحر‬
‫نه هیزم که نشکافدش جز تبر‬
‫‪ -21‬زمان افعال همۀ ابیات بهجز ‪ ............‬یکسان است‪.‬‬
‫‪ )1‬شکر لب جوانی نِی آموختی‬
‫که دلها در آتش چو نی سوختی‬
‫‪ )2‬پدر بارها بانگ بَر وی زدی‬
‫به تندی و آتش در آن نی زدی‬
‫‪ )3‬شبی بر ادای پسر گوش کرد‬
‫سماعش پریشان و مدهوش کرد‬
‫‪ )4‬میکشت ز درد خویشتن را‬
‫میجست دوای جان و تن را‬
‫‪ -21‬در همۀ ابیات در دو مصرع «فعل کمکی» وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬نه مستظهر است آن به اعمال خویش‬
‫نه این را در توبه بستهست پیش‬
‫‪ )2‬یکی زندگانی تلف کرده بود‬
‫به جهل و ضاللت سرآورده بود‬
‫‪ )3‬کان آینه در جهان که دیدهست‬
‫کاول‬
‫رسیدهست‬
‫‪ )4‬هر خط که بر این ورق کشیدهست‬
‫شک نیست در آنکه آفریدهست‬
‫نه‬
‫به‬
‫صیقلی‬
‫‪ -22‬زمان فعل در ابیات زیر یکسان است بهجز‪:‬‬
‫‪)1‬‬
‫‪)2‬‬
‫‪)3‬‬
‫‪)4‬‬
‫چو خواهی که پیدا کنی گفتوگوی‬
‫یکی دشت با دیدگان پر ز خون‬
‫ورنـــــه ســزاوار خـداونــدیاش‬
‫مگــر کآتــش تیــز پیــدا کنــد‬
‫بباید زدن سنگ را بر سبوی (مضارع التزامی)‬
‫که تا او کی آید ز آتش برون (مضارع اخباری)‬
‫کس نتواند که به جای آورد (مضارع اخباری)‬
‫گنه کرده را زود رسوا کند (مضارع اخباری)‬
‫‪ -23‬افعال بیت «بتا جور دشمن بدردّش پوست ‪ /‬رفیقی که بر خود بیازرد دوست» بهترتیب عبارتند از‪:‬‬
‫‪ )1‬امر ـ مضارع التزامی ـ مضارع التزامی‬
‫‪ )2‬امر ـ ماضی ساده ـ مضارع التزامی‬
‫‪ )3‬مضارع التزامی ـ مضارع التزامی‬
‫‪ )4‬ماضی التزامی ـ مضارع التزامی‬
‫(‪)111‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -24‬در کدام گزینه فعل مجهول وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬از این خاکدان بندهای پاک شد ‪ /‬که در پای کمتر کسی خاک شد‬
‫‪ )2‬زنی گفت بازیکنان شوی را ‪ /‬عسل تلخ باشد ترشروی را‬
‫‪ )3‬نامۀ او در جمع با صدای بلند خوانده گشت‬
‫‪ )4‬بعد از اعالم نتایج آزمون او دلشکسته شد‬
‫‪ -25‬کاربرد کدامیک از زمانهای فعل در عبارت زیر دیده نمیشود؟‬
‫«یک نظر به مساجد کهن نشان میدهد که این بناها به پیشگاه خداوند اهدا شدهاند و باید جلوهگاه هنر‬
‫اسالمی تلّقی شوند در عهد پیامبر (ص) مسجد جایی بود که مسلمین آنجا جمع میشدند‪».‬‬
‫‪ )1‬ماضی بعید‬
‫‪ )2‬ماضی نقلی‬
‫‪ )3‬مضارع اخباری‬
‫‪ )4‬مضارع التزامی‬
‫‪ -26‬در عبارات زیر‪ ،‬زمان افعال بهترتیب کدام است؟‬
‫«دلّاک جوان ایل‪ ،‬پیام فرستاده بود که باید بینیازم کنی‪ ،‬بیچاره خبر نداشت که بانک‪ ،‬فقط هزینه هفتهای از‬
‫ماهم را میداد‪».‬‬
‫‪ )1‬ماضی ساده ـ مضارع مستمر ـ ماضی مستمر ـ ماضی استمراری‬
‫‪ )2‬ماضی بعید ـ مضارع التزامی ـ ماضی مستمر ـ مضارع اخباری‬
‫‪ )3‬ماضی نقلی ـ مضارع اخباری ـ ماضی ساده ـ ماضی استمراری‬
‫‪ )4‬ماضی بعید ـ مضارع التزامی ـ ماضی ساده ـ ماضی استمراری‬
‫‪ -27‬در عبارات زیر‪ ،‬زمان افعال بهترتیب کدام است؟‬
‫«مالمتم میکردند که با این تصدیق گرانقدر‪ ،‬چرا در ایل ماندهای و عمر را به بطالت میگذرانی؟ باید عزیزان و‬
‫کسانت را ترک گویی»‬
‫‪ )1‬ماضی مستمر ـ ماضی ساده ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی‬
‫‪ )2‬ماضی مستمر ـ ماضی نقلی ـ مضارع مستمر ـ مضارع التزامی‬
‫‪ )3‬ماضی استمراری ـ ماضی نقلی ـ مضارع اخباری ـ ماضی التزامی‬
‫‪ )4‬ماضی استمراری ـ ماضی نقلی ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی‬
‫‪ -28‬کاربرد معنایی فعل «ماندن» در کدام بیت‪ ،‬متفاوت است؟‬
‫وز می جهان پر است میگسار هم‬
‫‪ )1‬ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند‬
‫ما را چو دود بر سر آتش نشاند و رفت‬
‫‪ )2‬دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت‬
‫نماند کسی از نژاد مهان‬
‫‪ )3‬بر آن بودش اندیشه کاندر جهان‬
‫که دهرت نماند پس از وی بسی‬
‫‪ )4‬مکن شادمانی به مرگ کسی‬
‫(کنکور)‬
‫(کنکور)‬
‫‪ -29‬با توجه به متن زیر‪ ،‬کدام گزینه غلط است؟‬
‫« شهری که داشت خود را برای استقبال از بهار آماده میکرد‪ ،‬اینک بستر فوران خشم و آز دشمن شده بود‪ .‬با این‬
‫همه‪ ،‬پیشگامی حاکم شهر جوادخان‪ ،‬شوری در جانها مینهاد»‬
‫‪ )1‬در متن دو نقش تبعی‪ ،‬یافت میشود‪.‬‬
‫‪ )2‬جملۀ اول‪ ،‬یک جملۀ گذرا به مفعول و مسند است‪.‬‬
‫‪ )3‬در متن یک فعل مجهول و دو فعل معلوم‪ ،‬یافت میشود‪.‬‬
‫‪ )4‬زمان افعال بهترتیب «ماضی مستمر‪ ،‬ماضی بعید و ماضی استمراری است‪.‬‬
‫(‪)111‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫بررسی جمله (ساده مرکب ‪ /‬نهاد ـ گزاره ‪ /‬شمارش جمله)‬
‫جمله‪ :‬کلماتی که در کنار هم قرار میگیرد تا پیامی را به شنونده یا خواننده انتقال دهد‪.‬‬
‫روش شمارش جمله‬
‫‪ .1‬هر فعل یک جمله است‪.‬‬
‫‪ .2‬هر ندا و منادایی یک جمله حساب میشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬ملکا ذکر تو گویم‬
‫منادا‬
‫فعل‬
‫‪ .3‬شناسههای (م ـ ی ـ یم ـ ید ـ ند) اگر به اسمی بچسبند و معنای «هستم ـ هستی ‪ )...‬بدهد یک جمله است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬که تو پاکی و خدایی‬
‫پاک هستی خدا هستی‬
‫‪ .4‬در مبحث حذف به قرینۀ لفظی و معنوی اگر فعل حذف شود آن هم جمله محسوب میشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬سر پادشاهان گردن فراز‬
‫به درگاه او بر زمین نیاز (است)‬
‫‪ .5‬شبهجمله (صوت)‬
‫کلماتی که در ظاهر یک کلمه هستند ولی در باطن یک جمله محسوب می شوند‪ .‬مانند‪ :‬هان ـ هین ـ هیهات ـ زینهار ـ دریغا ـ دردا ـ واحسرتا‬
‫ـ زه (آفرین) ـ افسوس‬
‫مثال‪ :‬ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی‬
‫منادا‬
‫فعل‬
‫پاک هستی خدا هستی‬
‫قضا گفت گیر و قدر گفت ده‬
‫فعل فعل‬
‫نروم جز به همان ره که توام راهنمایی = ‪ 6‬جمله‬
‫فعل فعل‬
‫فعل‬
‫راهنما هستی‬
‫فلک گفت احسنت مه گفت زه = ‪ 8‬جمله‬
‫فعل‬
‫صوت‬
‫فعل صوت‬
‫انواع جمله (ساده ـ مرکب)‬
‫جمله ساده‪ :‬آن است که یک جمله (یک فعل) دارد و نیاز به جملۀ دیگر ندارد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬هوای امروز نسبت به دیروز گرمتر است‪.‬‬
‫جمله مرکب (غیرساده)‪:‬‬
‫آن است که جمله نیازمند به دو فعل (یا چند فعل) دارد که بدون هم معنا نمیدهند‪.‬‬
‫مثال‪ :‬اگر درسها را طبق برنامه بخوانی موفق میشوی‬
‫چو خواهی که گویی نفس بر نفس‬
‫نخواهی شنیدن مگر گفت کس‬
‫یادآوری‪ :‬حروف ربط به دو دسته تقسیم میشود‪ .1 :‬وابستهساز ‪ .2 /‬همپایهساز‬
‫‪ .1‬حروف ربط وابستهساز عبارتند از‪ :‬که ـ تا ـ اگر ـ چون (چو) ـ هرچند ـ همین که ـ زیرا که ـ گرچه ـ وقتی که ‪...‬‬
‫اگر حروف ربط وابستهساز دیده شود به آن جملۀ مرکب (غیرساده) میگویند‪.‬‬
‫مثال‪ :‬اگر پای در دامن آری چو کوه‬
‫سرت ز آسمان بگذرد در شکوه‬
‫(بیاوری)‬
‫(‪)112‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫یادآوری‪ :‬حرف چون (چو) اگر معنای مانند بدهد جزو حروف «وابستهساز) نمیباشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬چون شبنم اوفتاده بُدم پیش آفتاب‬
‫مانند‬
‫جملههای مرکب (غیرساده) از دو قسمت ساخته شدهاند‪ :‬الف) هسته (پایه) ‪ /‬ب) وابسته (پیرو)‬
‫جمالتی که در آن حروف «وابستهساز» وجود دارد وابسته (پیرو) میباشد و طرف دیگر هسته (پایه) میباشند‪.‬‬
‫مثال‪:‬‬
‫اگر امروز باران بیاید مزرعۀ ما آبیاری میشود‬
‫هسته (پایه)‬
‫وابسته (پیرو)‬
‫یادآوری‪ :‬اگر جملۀ مرکب از چند جمله (یا فعل) ساخته شده باشد یک جمله‪ ،‬هسته (پایه) و جمالت دیگر وابسته (پیرو) میباشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬وقتی سؤاالت تست را بررسی کردم و جواب سؤاالت آن را چندین بار مرور کردم به اشتباه خودم پی بردم‬
‫وابسته (‪)2‬‬
‫وابسته (‪)1‬‬
‫هسته (پایه)‬
‫معموالً اول جملۀ «وابسته» (پیرو) میآید و بعد جملۀ «هسته» (پایه) ذکر میشود امّا در ابیات و نثرهای قدیم گاهی موارد بالعکس میشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان‬
‫مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم‬
‫اگر مجموع نشستم و اگر خرسند شدم از وفای تو یک روز و یک زمان بیزارم‬
‫جمله وابست ه‬
‫جمله هسته (پایه)‬
‫جمله وابسته‬
‫یادآوری‪ :‬بعضی از جمالت مرکب هستند امّا در ظاهر حروف «وابستهساز» وجود ندارد بلکه این حروف حذف شده است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬درس بخوانی قبول میشوی (اگر درس بخوانی قبول میشوی)‬
‫وابسته (پیرو)‬
‫هسته (پایه)‬
‫حرف «که» اگر به معنای چه کسی باشد اسم حساب میشود و «وابستهساز» نیست‪.‬‬
‫مثال‪ :‬همچونی زهری و تریاقی که دید؟ ← چه کسی دید‬
‫‪ .2‬حروف همپایهساز عارتند از‪:‬‬
‫؟؟ ـ ولی ـ لیکن ـ امّا ـ پس ـ یا‬
‫مثال‪ :‬دوستم امروز به مدرسه آمد‬
‫جمله ساده (مستقل)‬
‫امّا کتابها را با خود نیاورد‬
‫جمله ساده (مستقل)‬
‫در این مثال دو جملۀ «ساد» (مستقل) داریم و کلمۀ «امّا» دو جملۀ ساده (مستقل) را به هم متصل کرده است‪.‬‬
‫بررسی جمله از دید نهاد و گزاره‪:‬‬
‫هر جملهای از دو قسمت نهاد و گزاره ساخته شده است نهاد را از جمله جدا میکنیم بقیه جمله نامش «گزاره» است‪.‬‬
‫مثال‪ :‬موالنا تمام مباحث عرفانی را با هیجان برای مریدانش بیان میکرد‪.‬‬
‫گزاره‬
‫نهاد‬
‫یادآوری‪ :‬میتواند نهاد محذوف باشد و کلّ جمله گزاره باشد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬همۀ عمر را در راه تدریس سپری کردم ← نهاد محذوف‬
‫گزاره‬
‫اگر نهاد دارای وابستۀ پیشین و پسین باشد بهعنوان گروه نهادی محسوب میشود‪.‬‬
‫مثال‪:‬‬
‫دکتر یوسفیِ ادیب و محقق بزرگ چند جلد کتاب نفیس در زمینه تصحیح گلستان و بوستان سعدی از خود به یادگار گذاشت‬
‫نهاد‬
‫گزاره‬
‫در مثال فوق‪ :‬دکتر یوسفی ادیب و محقق بزرگ = گروه نهادی (دکتر = شاخص ‪ /‬ادیب و محقق و بزرگ‪ :‬صفت)‬
‫(‪)113‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫بررسی جمله (وابسته و غیروابسته‪ ،‬ساده و مرکب‪ ،‬شمارش جمله)‬
‫‪ -1‬تعداد جمالت ابیات زیر همگی صحیح است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی‬
‫نروم جز به همان ره که توام رهنمایی (شش جمله)‬
‫‪ )2‬روزها گر رفت گو رو باک نیست‬
‫تو بمان ای آنکه جز تو پاک نیست (هفت جمله)‬
‫‪ )3‬قضا گفت گیر و قدر گفت ده‬
‫فلک گفت احسنت و مه گفت زه (شش جمله)‬
‫‪ )4‬تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی‬
‫تو نمایندۀ فضلی تو سزاوار ثنایی (شش جمله)‬
‫‪ -2‬در همۀ گزینهها جملۀ غیر ساده «مرکب» دیده میشود بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان‬
‫که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان‬
‫‪ )2‬بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان‬
‫مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم‬
‫‪ )3‬اگــر پای در دامن آری چـو کــوه‬
‫سرت ز آسمــان بگــذرد در شکــوه‬
‫‪ )4‬چو خواهی که پیدا کنی گفتوگوی‬
‫ببــایــد زدن سنــگ را بــر ســری‬
‫‪ -3‬در چندتا از ابیات زیر جملۀ غیرساده دیده میشود؟‬
‫«از سر من گر قدم بازگرفتی چه شد‬
‫لطف تو صد در گشاد یک در اگر بست بست‬
‫کام دل خویش یافت هرکه به در تو مرد‬
‫درد دل خویش جست هرکه ز درد تو جست‬
‫خادم نقّاش فکر‪ ،‬نقش رخت سالها‬
‫خواست که بر اوج جان‪ ،‬بندد و صورت نیست‬
‫از پی محنت شود مست محبّت‪ ،‬مدام‬
‫هرکه شراب «بلی» خورد ز جام الست»‬
‫‪ )1‬یک بیت‬
‫‪ )2‬دو بیت‬
‫‪ )3‬سه بیت‬
‫‪ )4‬هر چهار بیت‬
‫‪ -4‬در همۀ گزینهها جمله غیرساده یافت میشود بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬بیــامــوز پـــرورده را دستـــــرنج‬
‫وگر دست داری چو قارون به گنج‬
‫‪ )2‬به پایان رسد کیسۀ سیم و زر‬
‫نگـــردد تهــی کیســۀ پیشـــهور‬
‫‪ )3‬هر آن کس که فرزند را غم نخورد‬
‫دگر کس غمش خورد و بدنام کرد‬
‫‪ )4‬چو آواز مطرب برآمد ز کوی‬
‫به گردون شد از عاشقان های و هوی‬
‫‪ -5‬در همۀ گزینهها جمله غیرساده یافت میشود بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬چو خود را به هر مجلسی شمع کرد‬
‫تو دیگر چو پروانه گِردش مگرد‬
‫‪ )2‬که گر عقل و طبعش نباشد بسی‬
‫بمیری و از تو نماند کسی‬
‫‪ )3‬به خردی درش زجر و تعلیم کن‬
‫به نیک و بدش وعده و بیم کن‬
‫‪ )4‬چو بر پیشهای باشدش دسترس‬
‫کجا دستِ حاجت بَرَد پیش کس‬
‫(‪)114‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ -6‬در همۀ گزینهها جمله غیرساده (مرکب) وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬اگر دی نپیچیدمی گردنش‬
‫‪ )2‬زبان آمد از بهر شکر و سپاس‬
‫‪ )3‬از آن تخمِ خرما خورد گوسفند‬
‫‪ )4‬اگر در جهان از جهان رستهای است‬
‫نپیچیدی امروز روی از منش‬
‫به غیبت نگرداندش حقشناس‬
‫که قفل است بر تنگ خرما و بند‬
‫دَر از خلق بر خویشتن بستهای است‬
‫‪ -7‬در همۀ گزینهها اول جمله پیرو (وابسته) وجود دارد بعد جمله پایه (هسته) بهغیر از‪:‬‬
‫دامن‬
‫درآویزدت‬
‫بدگمان‬
‫‪ )1‬اگر بر پری چون مَلَک ز آسمان‬
‫به‬
‫‪ )2‬چو بد ناپسند آیدت خود مکن‬
‫پس آنگه به همسایه گو بد مکن‬
‫‪ )3‬اگر تشنه مانی ز سختی مجوش‬
‫که سقّای ابر آبت آرد به دوش‬
‫‪ )4‬بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان‬
‫مجموع اگر نشستم خرسند اگر شدم‬
‫‪ -8‬در همۀ گزینهها از جمله پیرو (وابسته) و پایه (هسته) تشکیل شده است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬برهنهتنی یک دِرَم وام کرد‬
‫تن خویش را کسوتی خام کرد‬
‫‪ )2‬جهاندیدهای گفتش ای هوشیار‬
‫اگر مردی این یک سخن گوش دار‬
‫‪ )3‬وگر خواهی امشب همینجا بباش‬
‫که فردا شود سرّ این بر تو فاش‬
‫‪ )4‬چو بینی زَبَردست را زورست‬
‫نه مردی بود پنجۀ خود شکست‬
‫‪ -9‬کدام گزینه دو بار از جمله پیرو (وابسته) و دو بار از جمله پایه (هسته) تشکیل شده است؟‬
‫‪)1‬‬
‫‪)2‬‬
‫‪)3‬‬
‫‪)4‬‬
‫اگر بندهای دست حاجت برآر‬
‫گرت وحشت آمد از تاریک جای‬
‫گرم بر سر افتد ز تو سایهای‬
‫چرا باید از ضعف حالم گریست؟‬
‫وگر شرمسار‪ ،‬آب حسرت ببار‬
‫به هُش باش و با روشنایی درآی‬
‫سپهرم بُوَد کهترین پایهای‬
‫اگر من ضعیفم پناهم قوی است‬
‫‪ -11‬در منظومه زیر نهاد و گزاره بهترتیب کدام است؟‬
‫«داستان از میوههای سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید»‬
‫‪ )1‬داستان از میوههای سر به گردون سای (نهاد) ‪ /‬اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید (گزاره)‬
‫‪ )2‬نهاد (ضمیر محذوف «واو») گزاره‪ :‬داستان از میوههای سر به گردون سای‬
‫‪ )3‬نهاد‪ :‬داستان ‪ /‬گزاره‪ :‬از میوههای سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید‬
‫‪ )4‬نهاد‪ :‬خفته ‪ /‬گزاره‪ :‬داستان از میوههای سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید‬
‫‪ -11‬در همۀ گزینهها «گزاره» بر «نهاد» مقدم شده است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬جاودان بر اسب یالافشان زردش میچمد در آن پادشاه فصلها پاییز‬
‫‪ )2‬آن شب سورت سرمای دی بیدادها می کرد ‪ /‬و چه سرمایی چه سرمایی‬
‫‪ )3‬آسمانش را تنگ گرفته در آغوش ‪ /‬ابر با آن پوستین سرد نمناکش‬
‫‪ )4‬به تو و همۀ مخلوقات جهان مینگرد ماهِ درخشانِ پر از شعاع محبّت‬
‫(‪)115‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -12‬در منظومۀ «قاصدروزان ابری داروگ کی می رسد باران ‪ /‬خشک آمد کشتگاه من در جوار کشت همسایه» نهاد و‬
‫گزارههای آن عبارتند از‪:‬‬
‫‪ )1‬نهاد‪ :‬قاصد روزان ابری داروگ کشتگاه من ‪ /‬نهاد و گزارههای آن عبارتند از‪ :‬گزاره‪ :‬کی میرسد باران ‪ /‬خشک آمد کشتگاه‬
‫من در جوار کشت همسایه‬
‫‪ )2‬نهاد‪ :‬قاصد روزان ابری‪ :‬کشتگاه من ‪ /‬گزاره‪ :‬کی میرسد باران ‪ /‬خشک آمد در جوار کشت همسایه‬
‫‪ )3‬نهاد‪ :‬باران ـ کشتگاه من ‪ /‬گزاره‪ :‬قاصد روزان ابری داروگ کی میرسد ‪ /‬خشک آمد در جوار کشت همسایه‬
‫‪ )4‬نهاد‪ :‬باران ـ کشتگاه ‪ /‬گزاره‪ :‬قاصد روزان ابری داروگ کی میرسد ‪ /‬خشک آمد در جوار کشت همسایه‬
‫‪ -13‬تعداد جمالت بیت زیر کدام است؟ و نهاد و گزارۀ جملۀ دوم کدام است؟‬
‫«باز مستان دل از آن گیسوی مشکین حافظ ‪ /‬زان که دیوانه همان به که بود اندر بند»‬
‫‪ )1‬چهار جمله ‪ /‬نهاد‪ :‬دیوانه ‪ /‬گزاره‪ :‬که اندر بند بود‬
‫‪ )2‬سه جمله ‪ /‬نهاد‪ :‬دیوانه ‪ /‬گزاره‪ :‬که اندر بند بود‬
‫‪ )3‬چهار جمله ‪ /‬نهاد‪ :‬همان ‪ /‬گزاره‪ :‬که اندر بند بود‬
‫‪ )4‬سه جمله ‪ /‬نهاد‪ :‬دیوانه ‪ /‬گزاره‪ :‬زان که دیوانه همان به که بود اندر بند‬
‫‪ -14‬تعداد جمالت کدام گزینه از بقیه بیشتر است؟‬
‫‪ )1‬دوش لعلش عشوهای میداد حافظ را ولی‬
‫من نه آنم کز وی این افسانهها باور کنم‬
‫‪ )2‬تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار در نگرفت‬
‫ز بدعهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیم‬
‫‪ )3‬عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه‬
‫پای آزادی چه بندی گر بجایی رفت رفت‬
‫‪ )4‬بنده پیر خراباتم که لطفش دایمست‬
‫ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست‬
‫‪ -15‬در همۀ گزینهها جمله غیرساده (مرکب) وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬مردم دیدۀ ما جز به رخت ناظر نیست‬
‫دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست‬
‫‪ )2‬عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار‬
‫مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست‬
‫‪ )3‬تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند‬
‫عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست‬
‫‪ )4‬عاشق چه کند گر نکشد بار مالمت‬
‫با هیچ دالور سیر تیر قضا نیست‬
‫‪ -16‬در همۀ گزینهها اول‪ ،‬جمله پایه (هسته) و بعد جمله پیرو (وابسته) ذکر شده است بهغیر از‪:‬‬
‫‪ )1‬اشکم احرام طواف حرمت میبندد‬
‫گرچه از خون دل ریش دمی طاهر نیست‬
‫‪ )2‬عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد‬
‫هرکه را در طلبت همت او قاصر نیست‬
‫‪ )3‬گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد‬
‫ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت‬
‫‪ )4‬ار روانبخشی عیسی نزنم دم هرگز‬
‫زان که در روحفزایی چو لبت ماهر نیست‬
‫(‪)116‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ -17‬در بیت زیر جمالت پایه و پیرو بهترتیب کدام است؟ و نهاد و گزارۀ هر گزینه کدام است؟‬
‫«هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد ‪ /‬خداش در همه حال از بال نگه دارد»‬
‫‪ )1‬مصرع اول پیرو ـ مص رع دوم پایه ‪ /‬نهاد‪ :‬هر آنکه ـ خدا ‪ /‬گزاره‪ :‬جانب اهل خدا نگه دارد ‪ /‬او را در همه حال از بال نگه دارد‬
‫‪ ) 2‬مصرع اول پایه ـ مصرع دوم پیرو ‪ /‬نهاد‪ :‬هر آنکه ـ خدا ‪ /‬گزاره‪ :‬جانب اهل خدا نگه دارد ‪ /‬او را در همه حال از بال نگه دارد‬
‫‪ )3‬مصرع اول پیرو ـ مصرع دوم پایه ‪ /‬نهاد‪ :‬هر آنکه ـ او ‪ /‬گزاره‪ :‬جانب اهل خدا نگه دارد ‪ /‬او را در همه حال از بال نگه دارد‬
‫‪ ) 4‬مصرع اول پایه ـ مصرع دوم پیرو ‪ /‬نهاد‪ :‬هر آنکه ـ او ‪ /‬گزاره‪ :‬جانب اهل خدا نگه دارد ‪ /‬او را در همه حال از بال نگه دارد‬
‫‪ -18‬در همۀ گزینهها جملۀ وابسته وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد‬
‫یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد‬
‫‪ )2‬گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ‬
‫به شاهراه حقیقت گذر توانی کرد‬
‫‪ )3‬دال ز نور هدایت گر آگهی یابی‬
‫چو شمع خندهزنان ترک سر توانی کرد‬
‫‪ )4‬هرکس که بدید چشم او گفت‬
‫گیرد‬
‫کو‬
‫محتسبی‬
‫که‬
‫مست‬
‫‪ -19‬در همۀ گزینهها بهجز ‪ ............‬جملۀ وابسته وجود دارد‪.‬‬
‫‪ )1‬ساقی ار باده ازین دست به جام اندازد‬
‫عارفان را همه در شرب مدام اندازد‬
‫‪ )2‬حافظ سر ز کله گوشه خورشید برآر‬
‫بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد‬
‫‪ )3‬باده با محتسب شهر ننوشی زنهار‬
‫بخورد بادهات و سنگ به جام اندازد‬
‫‪ )4‬بر آستانۀ تسلیم سر بنه حافظ‬
‫که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد‬
‫‪ -21‬در متن «دکتر عبدالحسین زرین کوب ادیب و محقق برجستۀ معاصر ایران چند جلد کتاب نقد ادبی از خود به‬
‫یادگار گذاشت» نهاد و گزارۀ آن کدام است؟‬
‫‪ )1‬نهاد‪ :‬دکتر عبدالحسین زرینکوب ادیب و محقق ‪ /‬گزاره‪ :‬برجستۀ معاصر ایران چند جلد کتاب نقد ادبی از خود به یادگار گذاشت‬
‫‪ )2‬نهاد‪ :‬دکتر عبدالحسین زرینکوب ‪ /‬گزاره‪ :‬ادیب و محقق برجستۀ معاصر ایران چند جلد کتاب نقد ادبی از خود به یادگار گذاشت‬
‫‪ )3‬نهاد‪ :‬دکتر عبدالحسین زرینکوب ادیب و محقق برجستۀ معاصر ایران ‪ /‬گزاره‪ :‬چند جلد کتاب نقد ادبی از خود به یادگار گذاشت‬
‫‪ )4‬نهاد‪ :‬دکتر عبدالحسین زرینکوب ادیب و محقق برجستۀ معاصر ایران ‪ /‬گزاره‪ :‬از خود به یادگار گذاشت‬
‫‪ -21‬در همۀ گزینهها جملۀ وابسته وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬دریاست مجلس او دریاب وقت و دریاب‬
‫هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد‬
‫‪ )2‬گر میفروش حاجت رندان روا کند‬
‫ایزد گنه ببخشد و دفع بال کند‬
‫‪ )3‬چو خواهی که گویی نفس بر نفس‬
‫نخواهی‬
‫کس‬
‫‪ )4‬هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد‬
‫گلرخانش‬
‫(‪)117‬‬
‫شنیدن‬
‫دیده‬
‫مگر‬
‫گفت‬
‫نرگسدان‬
‫کنند‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫مبحث انواع «ان» ‪« /‬ک» ‪« /‬را» ‪« /‬چون» ‪« /‬واو»‬
‫انواع «ان»‬
‫‪ .1‬زمان‪ :‬که به آخر زمان میچسبند‪.‬‬
‫مثال‪ :‬شامگاهان (زمان شام) ‪ /‬پاییزان (زمان پاییز) ‪ /‬بهاران (زمان بهار) ‪ /‬بامدادان (زمان بامداد)‬
‫‪ .2‬مکان‪ :‬گیالن (مکان مردم گیل) ‪ /‬دیلمان (مکان مردم دیلم) ‪ /‬سپاهان (مکان جمع شدن سپاه)‬
‫‪ .3‬حالت‪ :‬که قبل از «ان» بن مضارع یا «صفت» میچسبد‪.‬‬
‫خندان (بن مضارع ‪ +‬ان) ‪ /‬ناالن (بن مضارع نالیدن ‪ +‬ان) ‪ /‬شادان (صفت ‪ +‬ان) ‪ /‬ترسان (بن مضارع ‪ +‬ان)‬
‫‪ .4‬شباهت‪ :‬جانان (مانند جان) ‪ /‬ماهان (مانند ماه) ‪ /‬کوهان (مانند کوه)‬
‫‪ .5‬نسبت‪ :‬کاویان (منسوب به کاوه) ‪ /‬بابکان (منسوب به بابک)‬
‫‪ .6‬جمع‪ :‬معلمان (جمع معلّم) ‪ /‬مربیان ـ بزرگان‬
‫یادآوری‪ :‬گاهی اوقات اسم «وندی ـ مرکب» وجود دارد که از «اسم ‪ +‬بن مضارع ‪ +‬ان» ساخته شده است که به آن «ان» مصدری میگویند و‬
‫ربطی به موارد ذکر شده ندارد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬حنابندان ـ آشتیکنان ـ عقدکنان (عقد ‪ +‬کن ‪ +‬ان)‬
‫اسم بن مضارع ‪ +‬وند‬
‫همچنین برای اینکه افعال الزم را تبدیل به متعدی کنند در آن فعل «ان» اضافه میشود که هیچ ارتباط با مباحث فوق ندارد‪.‬‬
‫برس ← برسان ‪ /‬بنشین ← بنشان‬
‫الزم‬
‫متعدی‬
‫انواع «ک»‬
‫‪ .1‬تصغیر (نشان کوچک بودن)‪ :‬دِرمک (درم کوچک) ‪ /‬پسرک (پسر کوچک) ‪ /‬دخترک (دختر کوچک)‬
‫‪ .2‬تحقیر (به قصد توهین) ← مردک ـ زنک (به شکل مردیکه استفاده میشود)‪.‬‬
‫‪ .3‬تحبیب (به قصد دلسوزی و محبّت) ← طفلک ـ حیوانکی (حیونکی)‬
‫‪ .4‬شباهت (به قصد تشابه) ← عروسک (مانند عروس) ـ پستانک‬
‫یادآوری‪ :‬نشان «ک» در آخر صفت به قصد اسمسازی استفاده میشود‪.‬‬
‫زرد (صفت) ‪ +‬ک‪ :‬زردک‬
‫یادآوری‪ :‬حرف «ک» در مبحث فرایند واجی بهعنوان میانجی استفاده میشود تا کلمه قابل خواندن باشد‪.‬‬
‫پلکان ← (پله ‪ +‬ان) ‪ /‬نیاکان (نیا ‪ +‬ان)‬
‫انواع «را»‬
‫‪« .1‬رای فک» اضافه‬
‫که بین مضاف و مضافالیه فاصله ایجاد میکند و سبب تقدّم مضافالیه بر مضاف میشود و کلمۀ قبل از حرف «را» مضافالیه میشود و به آن‪،‬‬
‫ترکیب اضافی گویند‪.‬‬
‫(‪)118‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫مثال‪ :‬مر زبان را مشتری جز گوش نیست = مشتری زبان جز گوش نیست‬
‫مضافالیه‬
‫فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم = سقف فلک را بشکافیم‬
‫مضافالیه‬
‫جهانآفرین را به دل دشمن است ← به دل دشمن جهانآفرین است‬
‫مضافالیه‬
‫‪« .2‬رای» اضافه‬
‫اگر حرف «را» فک اضافه نبود به «را»ی اضافه فکر میکنیم که معنای حروف اضافه مثل‪« :‬به ـ برای ـ از» میدهد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬حکیمی را پرسیدند علّت امراض چیست؟ ← از حکیمی پرسیدند‬
‫متمم‬
‫او را کتاب دادند ← به او کتاب دادند‬
‫متمم‬
‫یادآوری‪ :‬گاهی «را»ی اضافه معنای مخصوص میدهد و آن‪ ،‬زمانی است که به معنای اضافه «برای» باشد‪.‬‬
‫منّت خدای را ← منّت مخصوص خداست (برای خداست)‬
‫‪« .3‬را»ی مفعولی (نشانه)‬
‫اگر حرف «را» فک اضافه و اضافه نبود به آن «را» مفعولی میگویند که بعد از مفعول یا گروه مفعولی ذکر میشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬حمید را دیدم ← مفعول‬
‫کتاب دوستِ عزیزم را آوردم ← کتابِ دوستِ عزیزِ من را آوردم‬
‫گروه مفعولی‬
‫را‪ :‬مفعول‬
‫مفعول مضافالیه صفت مضافالیه‬
‫گروه مفعولی‬
‫یادآوری‪ :‬دامنۀ حرف «را» وسیع است در دستور تاریخی حرف «را» زاید ـ و ‪ ...‬وجود دارد که نیازی نیست بررسی شود‪.‬‬
‫انواع چون (چو)‪:‬‬
‫‪ .1‬معنای «مانند» میدهد که حرف اضافه میدهد (و کلمه بعد از متمم میباشد)‬
‫مثال‪ :‬چون شبنم اوفتاده بُدم پیش آفتاب‬
‫مانند متمم‬
‫‪ .2‬کلمۀ «چون» اگر معنای «وقتی یا چگونه» بدهد نقش قید میپذیرد‪.‬‬
‫برای مقایسه‪:‬‬
‫چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان ‪ /‬چو علی که میتواند که بهسر بَرَد وفا را‬
‫مانند=متمم‬
‫وقتی = قید‬
‫انواع اگر = مخفف آن‪ :‬گر ـ ار‬
‫‪ .1‬به معنای شرط استفاده میشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬بگفت ار من کنم در وی نگاهی‬
‫اگر‬
‫(‪)119‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ .2‬گاهی اوقات حرف «گر» معنای «یا» میدهد (در نظم و نثر قدیم)‬
‫مثال‪ :‬چه باید جنگ زابلستان ‪ /‬و گر جنگ ایران و کابلستان‬
‫یا‬
‫یادآوری‪ :‬غالباً زمانی که در معنای مقایسه ذکر میشود معنای حرف «یا» میدهد‪.‬‬
‫حرف «گر» اگر معنای حرف «یا» بدهد جزو حروف ربط (همپایهساز) میباشد و ربطی به شرط ندارد‪.‬‬
‫انواع «واو» (رجوع به معطوف)‬
‫‪ .1‬واو عطف ← کتاب و دفتر خریدم‬
‫معطوف‬
‫واو عطف‬
‫‪ .2‬واو ربط‪ :‬دو جمله را به هم متصل میکند ← حسین آمد و با حسین حرف زد‬
‫جمله اول‬
‫ربط‬
‫جمله دوم‬
‫یادآوری‪ :‬اگر جمله یا بیتی نامرتب بود اوّل جمله را مرتب کنیم بعد در مورد نوع آن قضاوت کنیم‪.‬‬
‫مثال‪:‬‬
‫تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی‪ :‬تو از نابودی بودم کردی و با مهر پروردی‬
‫واو عطف‬
‫یادآوری‪ :‬حرف «واو» اگر بین یک کلمه بیاید به آن «وند» میگویند و ربطی به «واو عطف» و «ربط» ندارد و در اصطالح واژه به آن کلمه‪،‬‬
‫«وندی مرکب» میگویند‪.‬‬
‫مثل‪ :‬گفتوگو ‪ /‬رازورمز‬
‫واو میانوند‬
‫زیرنویس‪:‬‬
‫در نثر و نظم قدیم حرف «واو» انواعِ دیگری هم دارد‪.‬‬
‫‪ .1‬واو مبانیت (استبعاد) ← مثل‪:‬‬
‫کافر و ایمان ← ایمان از کافر بعید است‬
‫مسلمان و دروغ ← دروغ از مسلمان بعید است‪.‬‬
‫‪ .2‬واو معیّت (همراهی)‪ :‬که معنای حرف «با» میدهد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬من و طالع نگونسارم ← طالع نگونسار با من است‬
‫همراه‬
‫یادآوری‪ :‬واو «معیّت» و «مبانیت» (در سؤال کنکور جایی ندارد برای آشنایی بیشتر توضیح دادم)‬
‫‪ .3‬واو ← قسم‪ :‬حرف «واو» معنای قسم میدهد که زیرگروه حرف اضافه میباشد و اگر فعل «سوگند خوردن» بعد از آن حذف شود حذف به‬
‫«قرینۀ معنوی» خواهد بود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬واللّه که دروغ نمیگویم ← به خدا قسم میخورم‬
‫انواع حرف «ی»‬
‫‪ .1‬یای نکره ← یایی که معنای «یک» یا «یکی» میدهد‪.‬‬
‫مردی آمد ← یک مردی آمد‪.‬‬
‫یادآوری‪ :‬شناخت یای نکره در بررسی ترکیب وصفی و اضافی الزم است‪.‬‬
‫(‪)111‬‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫مثال‪ :‬کتابی جالب خریدم ← یک کتابِ جالب‬
‫صفت‬
‫ترکیب وصفی‬
‫‪ .2‬یای شناسه فعل‪ :‬که به فعل دوم شخص مفرد میچسبد‪ .‬مثال‪:‬دیدی ـ رفتی‬
‫یادآوری‪ :‬یای استمرار (رجوع به مبحث قبل)‪.‬‬
‫مثال‪ :‬اگر آن کودک به آن نان تهی قناعت کردی ← میکرد‬
‫یادآوری‪ :‬یای بدل از کسره هم وجود دارد که بین کلمات «مضاف و مضافالیه» و همچنین «موصوف و صفت» میآید‪.‬‬
‫مثال‪ :‬آشنای ما ‪ /‬خانهی ما‬
‫حروف اضافه (نثر قدیم)‪:‬‬
‫‪ .1‬حرف «مر» برای تأکید میباشد که غالباً قبل از مفعول یا متمم ذکر میشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی درّ لفظ دری را‬
‫مر مرا افسانه میپنداشتید‬
‫‪ .2‬یای نسبت‪ :‬که نسبت را میرساند‪ .‬مثال‪ :‬حسینی ـ فارسی‬
‫‪ .3‬یای لیاقت‪ :‬به آخر مصدر اضافه میشود‪ .‬مثال‪ :‬دیدنی ـ شنیدنی‬
‫‪ .4‬یای فاعلی‪ :‬که معنای «صفت فاعلی» میدهد‪ .‬مثال‪ :‬مرد جنگی آمد ← مرد جنگجو‬
‫‪ .5‬یای مفعولی‪ :‬معنای «صفت مفعولی» میدهد‪ .‬مثال‪ :‬و در وی شکاری بسیار و اختالف صیادان آنجا متواتر‬
‫حیوانات شکار شونده‬
‫‪ .6‬حرف «ی» اگر معنای فعل «هستم ـ هستی ‪ »...‬بدهد به آن یای اسنادی میگویند‪.‬‬
‫مثال‪ :‬ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی‬
‫پاک هستی خدا هستی‬
‫یادآوری‪« :‬یای» اسنادی در بررسی نوع واژه؛ جدا از کلمه قبل خود بررسی میشود‪ .‬در مثال فوق پاکی (پاک هستی) ← کلمۀ «پاک» واژه‬
‫ساده است‪.‬‬
‫انواع حرف «که»‬
‫‪ .1‬که ربط‪ :‬که هم پایهساز میباشد و دو جمله را به هم متصل میکند‪.‬‬
‫مثال‪ :‬حسین آمد که امتحان بدهد‬
‫ربط‬
‫‪ .2‬که اضافه‪ :‬که حرف «که» معنای حرف «از» میدهد‪.‬‬
‫حسین به که حمید ← حسین بهتر از حمید است‪.‬‬
‫(‪)111‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫انواع حرف «تا»‬
‫‪« .1‬تا»ی ربط‪ :‬که هم پایهساز میباشد و دو جمله را به هم متصل میکند‪.‬‬
‫مثال‪:‬خانهاش را فروخت تا خانهای بزرگتر بخرد‪.‬‬
‫‪« .2‬تا»ی اضافه‪ :‬اگر مسافت را برساند معنای حرف اضافه میباشد‪.‬‬
‫مبحث تحوّل واژهها‬
‫‪ .1‬واژگانی که به خاط مباحث سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ‪ ...‬حذف شدهاند و کاربرد ندارند‪.‬‬
‫مثال‪ :‬آزفنداک (رنگینکمان) ‪ /‬برگستوان (نوعی جامۀ جنگی) ‪ /‬سوفار (دهانۀ تیر) ‪ /‬گبر (پوشش جنگی) ‪ /‬فتراک (ترکبند)‬
‫خفتان (لباس جنگ) ‪ /‬ملطفّه (نامۀ محبتآمیز) ‪ /‬خیلتاش (لشکریانی که همه از یک خیل باشند) ‪ /‬سقط (دشنام گفتن) ‪ /‬ققیز (پیمانه)‬
‫‪ .2‬کلماتی که دچار تحول معنایی شدهاند یعنی معنای قبل را از دست داده و معنی جدیدی گرفتهاند‪ .‬مثال‪:‬‬
‫واژه‬
‫معنای جدید‬
‫معنای قدیم‬
‫شوخ‬
‫چرک ـ گستاخ‬
‫شخصی که شوخ و طنزپرداز است‬
‫دستور‬
‫وزیر ـ اجازه‬
‫فرمان‬
‫کثیف‬
‫ستبر ـ ضدلطیف‬
‫چرک‬
‫سوگند‬
‫از ترکیبات گوگرد‬
‫قسم‬
‫دبیر‬
‫نویسنده‬
‫معلّم‬
‫کافی‬
‫باکفایت‬
‫بس‬
‫بار‬
‫اجازه‬
‫وسیله و بار‬
‫تماشا‬
‫گردش کردن‬
‫دیدن‬
‫حجاب‬
‫مانع‬
‫پوشش بدن انسان‬
‫تنبیه‬
‫آگاه کردن‬
‫مجازات کردن و کتک زدن‬
‫جمعیّت‬
‫آرامش و فراغ دل‬
‫انبوهی از مردم‬
‫حضرت‬
‫درگاه پادشاه‬
‫عنوانی برای احترام قبل از اسامی بزرگان‬
‫دولت‬
‫بخت و اقبال‬
‫حکومت‬
‫رعنا‬
‫کمعقل ـ احمق‬
‫زیبا‬
‫عالمت‬
‫درفش ـ عَلَم‬
‫نشان‬
‫مرتفع‬
‫گرانبها‬
‫بلند‬
‫گرانی‬
‫مشقّت ـ آزار‬
‫باال بودن قیمت‬
‫زحمت‬
‫ازدحام و شلوغی‬
‫رنج و عذاب‬
‫مهمات‬
‫کارهای مهم‬
‫تجهیزات جنگی‬
‫هجا‬
‫هجو و بدگویی‬
‫واحد زبانی در دستور زبان‬
‫فرمان یافت‬
‫مردن‬
‫دستور برای انجام کاری‬
‫بدرقه‬
‫نگهبان ـ راهنمای قافله‬
‫مشایعت‬
‫ارتفاع‬
‫برداشت محصول ـ حاصل و درآمد‬
‫بلندی‬
‫آهنگ‬
‫قصد حمله‬
‫صدا ـ موسیقی‬
‫(‪)112‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ .3‬کلماتی که هم معنای قدیم خود را حفظ کردهاند و هم معنای جدیدی پذیرفتهاند‪.‬‬
‫واژه‬
‫معنای جدید‬
‫معنای قدیم‬
‫سپر‬
‫وسیلۀ دفاعی‬
‫سپر ماشین و وسایل نقلیه‬
‫یخچال‬
‫مکان سرد و یخزده‬
‫وسیلهای‬
‫رکاب‬
‫رکاب اسب‬
‫رکاب وسایل نقعلیّه‬
‫پایگاه‬
‫مقام و مرتبه‬
‫مقرّ نظامی‬
‫سوزن‬
‫وسیلهی دوختن‬
‫آمپول‬
‫پروانه‬
‫نام حشرهای‬
‫اجازه‬
‫شمع‬
‫وسیلهای برای روشنایی‬
‫شمع ماشین‬
‫زین‬
‫زین اسب‬
‫زین دوچرخع‬
‫‪ .4‬کلماتی که معنای آن تغییری نکرده است و با همان حالت قدیم در کالم جدید استفاده میشود‪.‬‬
‫مثال‪ :‬دست ـ خنده ـ گریه ـ زشت ـ زیبا‬
‫مبحث روابط واژهها‬
‫‪ )1‬رابطۀ معنایی‬
‫‪ )2‬کلمات همخانواده‬
‫‪ )3‬کلمات مُمال‬
‫روابط واژهها‬
‫‪ )4‬کلمات همآوا‬
‫‪ .1‬رابطۀ معنایی‪ :‬به چهار قسمت تقسیم میشود‪.‬‬
‫الف) ترادف‪ :‬کلماتی که هممعنا و مترادف هستند‪ .‬مثل‪ :‬تهیدستی و فقر ‪ /‬رجال و مردان ‪ /‬خوشبختی و سعادت ‪ /‬متمدّن و ثروتمند‬
‫غم و ناراحتی ‪ /‬زمام و عنان ‪ /‬اختر و ستاره ‪ /‬ستیره و جدال‬
‫ب) تضاد‪ :‬کلماتی که با هم متضاد می باشند‪ .‬مثل‪ :‬شب و روز ‪ /‬آغاز و پایان ‪ /‬اقبال و ادبار ‪ /‬روشن و تاریک ‪ /‬هستی و نیستی‬
‫ج) تناسب‪ :‬کلماتی که با هم تناسب یا مراعات نظیر داشته باشند‪ .‬مثل‪ :‬دست و پا ‪ /‬تخته و میخ ‪ /‬سرخ و زرد ‪ /‬قاشق و چنگال‬
‫د) تضمّن‪ :‬یکی از دو کلمه زیرگروه دیگری باشد‪ .‬مثل‪ :‬آبی و رنگ ‪ /‬صفحه و کتاب ‪ /‬میوه و درخت ‪ /‬پاییز و فصل ‪ /‬والدین و پدر‬
‫‪ .2‬کلمات همخانواده‬
‫کلماتی که دارای ریشۀ مشترکی باشد و میتواند فارسی باشد‪ .‬مثل‪ :‬رنج و مرنج‬
‫و میتواند عربی باشد‪.‬‬
‫مثال‪:‬‬
‫اشتیاق ـ مشتاق‪ :‬شوق‬
‫محتاج ـ احتیاج‪ :‬حیج‬
‫ظالم ـ مظلوم‪ :‬ظلم‬
‫ناصر ـ منصور‪ :‬نصر‬
‫حامد ـ حمید‪ :‬حمد‬
‫مدرسه ـ مدّرس‪ :‬درس‬
‫تقدیم ـ قدمت‪ :‬قدم‬
‫ادامه ـ دوام‪ :‬دوَم‬
‫محضر ـ حاضر‪ :‬حضر‬
‫کتاب ـ مکتب‪ :‬کتب‬
‫‪ .3‬کلمات مُمال‪ :‬بعضی کلمات مصوت بلند «ا» تبدیل به مصوت بلند «ی» میشود‪.‬‬
‫(‪)113‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫مثال‪:‬‬
‫خزانه ← خزینه‬
‫مزاح ← مزیح‬
‫هالم ← هلیم‬
‫اسالمی ← اسلیمی‬
‫جهاز ← جهیز‬
‫رکاب ← رکیب‬
‫حجاب ← حجیب‬
‫کتاب ← کتب‬
‫ولکن ← ولیکن‬
‫سالح ← سلیح‬
‫‪ .4‬کلمات همآوا‪ :‬کلماتی که تلفظ آنها یکسان است امّا معنایشان متفاوت است‪.‬‬
‫مثال‪:‬‬
‫‪ )1‬صواب (درست و صحیح) ‪ /‬ثواب (پاداش)‬
‫‪ )2‬حیات (زندگی) ‪ /‬حیاط (محوطه)‬
‫‪ )3‬سَبا (نام سرزمینی ‪ /‬صَبا (بادی که از شمال شرق میوزد‬
‫‪ )4‬منصوب (گماشته شده) ‪ /‬منسوب (نسبت داده شده)‬
‫‪ )5‬قدر (ارزش) ‪ /‬غدر (مکر و خیانت)‬
‫‪ )6‬سمین (فربه و چاق) ‪ /‬ثمین (گرانبها)‬
‫‪ )7‬گور (گورخر) ‪ /‬گور (قبر)‬
‫‪ )8‬قربت (نزدیکی) ‪ /‬غربت (دوری)‬
‫‪ )9‬نواحی (جمع ناحیه) ‪ /‬نواهی (نهی شدهها)‬
‫‪ )11‬غزا (جنگ) ‪ /‬قضا (تقدیر الهی)‬
‫‪ )11‬خان (سرور ـ رئیس) ‪ /‬خوان (سفره)‬
‫‪ )12‬خُرد (کوچک) ‪ /‬خورد (خوراک)‬
‫اسم اتباعی مرکب‪ :‬ترکیبهایی هستند که بر اثر تکرار قسمتی از پایه ساخته میشوند در این ترکیبها‪ ،‬بخش تکراری معنی ندارد‪.‬‬
‫مثال‪ :‬قرار و مدار ـ های و هوی ‪ /‬پرت و پال ‪ /‬کتاب و متاب‬
‫(‪)114‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫مبحث انواع حروف‬
‫‪ -1‬نوع «ان» در کلمات زیر بهترتیب کدام است؟‬
‫«سحرگاهان ـ پاییزان ـ جانان ـ خواهان ـ سپاهان ـ دیلمان»‬
‫‪ )1‬زمان ـ زمان ـ نسبت ـ حالت ـ مکان ـ مکان‬
‫‪ )2‬جمع ـ زمان ـ نسبت ـ حالت ـ مکان ـ مکان‬
‫‪ )3‬زمان ـ زمان ـ جمع ـ حالت ـ مکان ـ جمع‬
‫‪ )4‬زمان ـ زمان ـ نسبت ـ جمع ـ مکان ـ مکان‬
‫‪ -2‬نوع «ان» در همۀ گزینهها یکسان است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم‬
‫یک ساعتم بگنجان در سایۀ عنایت‬
‫‪ )2‬ز انقالب زمانه عجب مدار که چرخ‬
‫ازین فسانه هزاران هزار دارد یاد‬
‫‪ )3‬هرکو شراب فرقت روزی چشیده باشد‬
‫داند که سخت باشد قطع امیدواران‬
‫شبانه‬
‫چغانه‬
‫‪)4‬‬
‫سحرگاهان‬
‫که‬
‫مخمور‬
‫گرفتم‬
‫باده‬
‫با‬
‫چنگ‬
‫و‬
‫‪ -3‬نوع پسوند «ان» در همۀ گزینهها یکسان است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬جانان ـ بابکان‬
‫‪ )2‬شامگاهان ـ سحرگاهان‬
‫‪ )3‬پاییزان ـ بهاران‬
‫‪ )4‬بامدادان ـ شبان‬
‫‪ -4‬در کدام گزینه نوع «ان» نسبت میباشد؟‬
‫‪ )1‬گیالن ـ سپاهان‬
‫‪ )2‬کاویان ـ جانان‬
‫‪ )3‬خواهان ـ خندان‬
‫‪ )4‬سحرگاهان ـ بهاران‬
‫‪ -5‬در چند واژۀ زیر پسوند «ان» نشان جمع است؟‬
‫(کنکور)‬
‫« پاییزان ـ بخردان ـ سوارکاران ـ خواهان ـ گیالن ـ شامگاهان ـ کوهان ـ خندان ـ قدمزنان ـ ایرانیان ـ‬
‫مربیّان ـ روان»‬
‫‪3 )1‬‬
‫‪4 )2‬‬
‫‪5 )3‬‬
‫‪6 )4‬‬
‫‪ -6‬کدام واژه از نظر نوع پسوند با واژۀ «سپاهان»‪ ،‬یکسان است؟‬
‫‪ )1‬کوهان‬
‫‪ )2‬پاییزان‬
‫‪ )3‬گیالن‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )4‬نمایان‬
‫‪ -7‬در کدام گزینه پسوند «ان» نشان جمع است؟‬
‫‪ )1‬سواران‬
‫‪ )2‬سپاهان‬
‫‪ )3‬بامدادان‬
‫‪ )4‬پاییزان‬
‫‪ -8‬کدام پسوند در ساختمان کلمات به مفهوم «صفت فاعلی» و «زمان» و «مکان» بهکار رفته است؟‬
‫‪ )1‬ان‬
‫‪ )2‬دان‬
‫‪ )3‬ستان‬
‫‪ )4‬ار‬
‫‪ -9‬حذف «مر» در بیت زیر نشانه چیست؟‬
‫«من آنم که در پای خوکان نریزم ‪ /‬مر این قیمتی دُرّ لفظ دری را»‬
‫‪ )1‬نشان تأکید که قبل از مفعول یا متمم ذکر میشود‪.‬‬
‫‪ )2‬نشان حرف اضافه که کلمۀ بعد از آن متمم است‪.‬‬
‫‪ )3‬نشان تأکید که قبل از نهاد ذکر میشود‪.‬‬
‫‪ )4‬نشان حرف اضافه که قبل از مضافالیه ذکر میشود‪.‬‬
‫(‪)115‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ -11‬حرف «گر» در کدام گزینهها یکسان است؟‬
‫الف) تو شاهی و گر اژدهاپیکری‬
‫بباید‬
‫ب) بگفتا گر به سر یابیش خشنود‬
‫بگفت از گردن این وام افکنم زود‬
‫ج) بگفتا گر نیابی سوی او راه‬
‫بگفت از دور شاید دید در ماه‬
‫د) بگفتا گر کند چشم تو را ریش‬
‫بگفت این چشم دیگر دارمش پیش‬
‫ه) چه باید مرا جنگ زابلستان‬
‫کابلستان‬
‫‪ )1‬الف ـ ه‬
‫‪ )2‬ب ـ ه‬
‫وگر‬
‫بدین‬
‫جنگ‬
‫داستان‬
‫ایران‬
‫و‬
‫‪ )3‬الف ـ ج‬
‫داوری‬
‫‪ )4‬د ـ ه‬
‫‪ -11‬در همۀ گزینهها دو حرف اضافه برای یک کلمه وجود دارد بهجز‪:‬‬
‫فریدون‬
‫‪ )1‬ز باال چو پی بر زمین برنهاد‬
‫بیامد‬
‫‪ )2‬کمان به زه را به بازو فکند‬
‫به بند کمر بر بزد تیر چند‬
‫‪ )3‬به جمشید بر تیرهگون گشت روز‬
‫همیکاست‬
‫گیتیفروز‬
‫‪ )4‬به کوی اندرون هرکه برنا بُدند‬
‫چو پیران که در جنگ دانا بُدند‬
‫زو‬
‫بهکردار‬
‫فرّ‬
‫باد‬
‫‪ -12‬حرف «را» در همۀ گزینهها یکسان است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬جوان را سر از کبر و پندار مست‬
‫چو پیران به کُنج عبادت نشست‬
‫‪ )2‬پدر را جفا کرد و تندی نمود‬
‫که آخر تو را نیز دندان نبود؟‬
‫‪ )3‬کرا تیغ قهر اجل در قفاست‬
‫برهنهست اگر جوشنش چندالست‬
‫‪ )4‬مرا حاجیی شانۀ عاج داد‬
‫که رحمت بر اخالق حُجّاج باد‬
‫‪ -13‬حرف «را» در کدام گزینهها متفاوت است؟‬
‫‪ )1‬مرا امر معروف دامن گرفت‬
‫فضول آتشی گشت و در من گرفت‬
‫‪ )2‬جهاندیدهای پیر و دیرینهزاد‬
‫جوان را یکی پند پیرانه داد‬
‫‪ )3‬خروشی برآمد ز دشت و شهر‬
‫غم آمد جهان را از آن کار بهر‬
‫‪ )4‬طمع را نهچندان دهان است باز‬
‫که بازش نشیند به یک لقمه آز‬
‫‪ -14‬نوع حرف «را» در کدام گزینهها متفاوت است؟‬
‫‪ )1‬مرا رقّتی در دل آمد بر این‬
‫که پاک است و خرم بهشت برین‬
‫‪ )2‬کسی را که پیری درآرد ز پای‬
‫چو دستش نگیری نخیزد ز جای‬
‫‪ )3‬دل را به دو نیم کرد چو نار‬
‫تا دل به دو نیم خواندش یار‬
‫‪ )4‬میکشت ز درد خویشتن را‬
‫میجست دوای جان و تن را‬
‫(‪)116‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ -15‬حرف «را» در همۀ گزینهها متفاوت است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬روزی که مرا ز من ستانی‬
‫ضایع مکن از من آنچه دانی‬
‫‪ )2‬و آنگه مرا به من دهی باز‬
‫یک سایه ز لطف بر من انداز‬
‫‪ )3‬کسان را درم داد و تشریف و اسب‬
‫طبیعی است اخالق نیکو نه کسب‬
‫‪ )4‬بسپار مرا به عهدش امروز‬
‫کاو نوقلم است و من نوآموز‬
‫‪ -16‬حرف «را» در کدام گزینهها متفاوت است؟‬
‫‪ )1‬بفرمود پس کاوه را پادشاه‬
‫که باشد بر آن محضر اندر گواه‬
‫‪ )2‬خرد را گر نبخشد روشنایی‬
‫بماند تا ابد در تیرهرایی‬
‫‪ )3‬همی داد مژده یکی را دگر‬
‫که بخشود بر بیگنه دادگر‬
‫‪ )4‬همی برخروشید و فریاد خواند‬
‫جهان را سراسر سوی داد خواند‬
‫‪ -17‬پسوند «ان» در کدام گزینه شباهت میباشد؟‬
‫‪ )1‬ماهان ـ کوهان‬
‫‪ )2‬کاویان ـ عقدکنان‬
‫‪ )4‬خواهان ـ پاییزان‬
‫‪ )3‬گیالن ـ سپاهان‬
‫‪ -18‬پسوند «ک» در کدام گزینه نادرست است؟‬
‫‪ )1‬عروسک‪ :‬شباهت‬
‫‪ )2‬مردک‪ :‬تحقیر‬
‫‪ )4‬طفلک‪ :‬تحبیب‬
‫‪ )3‬درمک‪ :‬شباهت‬
‫‪ -19‬همۀ گزینهها اسم مُمال دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬سلیح‬
‫‪ )2‬مزیح‬
‫‪ )4‬سلیم‬
‫‪ )3‬حلیم‬
‫‪ -21‬همۀ گزینهها اسم اتباعی مرکب است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬قرار و مدار‬
‫‪ )2‬چرت و پرت‬
‫‪ )4‬کتاب و متاب‬
‫‪ )3‬رمز و راز‬
‫‪ -21‬کدام گزینه اسم ممال میباشد؟‬
‫‪ )1‬اسلیمی‬
‫‪ )2‬زمین‬
‫‪ )4‬کمین‬
‫‪ )3‬شفیع‬
‫‪ -22‬در همۀ ابیات بهاستثنای بیت گزینۀ ‪ ............‬واژه ای وجود دارد که در گذر زمان هم معنای قدیم را حفظ کرده و‬
‫هم معنای جدید گرفته است‪.‬‬
‫‪ )1‬آب شد برف قلّه توچال‬
‫یخ فراوان نماند در یخچال‬
‫‪ )2‬گر زین همّتش بکشد نفسی‬
‫برخیز آسمانش زین باشد‬
‫‪ )3‬پی مسپر جرعۀ میخوارگان‬
‫دستخوش‬
‫ستارگان‬
‫‪ )4‬پای ملک استوار اکنون کشت‬
‫که رکاب تو استوار گرفت‬
‫(‪)117‬‬
‫بازی‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ -23‬در کدام بیت واژه ای وجود دارد که با از دست دادن معنای پیشین و پذیرفتن معنای جدید به دوران بعد منتقل‬
‫شده است؟‬
‫‪ )1‬چـــو سوفـــارش آمد به پهنــای گوش‬
‫ز شاخ گوزنـــان برآمـــد خـــروش‬
‫‪ )2‬سپـــر بــر ســـر آورد شیــــرالــه‬
‫علـــم کـــرد شمشیـــر آن اژدها‬
‫‪ )3‬به گیسوی تو خوردم دوش سوگند‬
‫که من از پـــای تو ســر بـــر نگیـــرم‬
‫‪ )4‬خندۀ تلخ من از گریه غمانگیزتر است‬
‫کارم از گریه گذشته است بدان میخندم‬
‫‪ -24‬در کدام عبارت «واژهای وجود دارد که با از دست دادن معنای پیشین و پذیرفتن معنای جدید به این دور منتقل شده‬
‫است؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬در دل سنگ کثیف‪ ،‬جواهر معادن و فلزات بیافریند‪.‬‬
‫‪ )2‬قبل در زیر برگستوان مانند حصار پوالدین پوییدن گرفت‪.‬‬
‫‪ )3‬اگر خواهی که جان از تو دریغ ندارند‪ ،‬تو نان از ایشان دریغ مدار‬
‫‪ )4‬بهرام تیری به میان دو چشمش اندر زد چنانکه تا سوفاری در سر فیل شد‪.‬‬
‫‪ -25‬در کدام گزینه دو کلمه وجود دارد که معنای قدیم خود را از دست داده و معنای جدید پذیرفته است؟‬
‫‪ )1‬این دبیر کافی به نشاط قلم درنهاد‬
‫‪ )2‬و این رعنا خود را در آیینۀ مُدوّر آراست‪.‬‬
‫‪ )3‬و این گرز کثیف را از خزانه بیاوردند‪.‬‬
‫‪ )4‬تا به گرمابه رویم و شوخ از خود پاک کنیم‪.‬‬
‫‪ -26‬در کدام گزینه واژهای وجود دارد که از فهرست واژگان حذف شده است؟‬
‫‪ )1‬چو سوفارش آمد به پهنای گوش‬
‫ز شاخ گوزنان برآمد خروش‬
‫‪ )2‬چو ضحّاک شد بر جهان شهریار‬
‫بر او سالیان انجمن شد هزار‬
‫‪ )3‬هنر خوار شد جادویی ارجمند‬
‫نهان‬
‫گزند‬
‫‪ )4‬ز بیم سپهبد همه راستان‬
‫بر آن کار گشتند همداستان‬
‫راستی‪،‬‬
‫آشکارا‬
‫‪ -27‬در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که معنای قدیم خود را از دست داده و معنای جدید پذیرفته است؟‬
‫‪)1‬‬
‫‪)2‬‬
‫‪)3‬‬
‫‪)4‬‬
‫سیاوش بیامد به پیش پدر‬
‫چنین است سوگند چرخ بلند‬
‫یکی تازیای برنشسته سیاه‬
‫به نیروی یزدان نیکی دهش‬
‫یکی خود زرین نهاده به سر‬
‫که بر بیگناهی نیاید گزند‬
‫همی خاک نعلش برآمد به ماه‬
‫کزین کوه آتش نیابم تپش‬
‫‪ -28‬در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که هم معنای قدیم و هم معنای جدید آن مورد استفاده واقع میشود؟‬
‫‪)1‬‬
‫‪)2‬‬
‫‪)3‬‬
‫‪)4‬‬
‫بفرمود زین بر اسب سیاه‬
‫بر آن گرزۀ گاوسر دست برد‬
‫اگر کوه آتش بود بسپرم‬
‫همان به کزین زشت کردار‪ ،‬دل‬
‫نهادند و بردند نزدیک شاه‬
‫بزد بر سرش ترگ بشکست خرد‬
‫ازین تنگ خوار است اگر بگذرم‬
‫بشویم کنم چارۀ دل گسل‬
‫(‪)118‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ -29‬در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که به دالیل سیاسی و فرهنگی از فهرست واژگان حذف شدهاند بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬دستار برآورد و رو سوی قبله کرد و خواست آنچه خواست‪.‬‬
‫‪ )2‬در جنگ رستم و اسفندیار زره و برگستوان چاکچاک شد‪.‬‬
‫‪ )3‬فتراک کلمهای است که به عنوان ترکبند اسب مورد استفاده واقع میشد‪.‬‬
‫‪ )4‬سوداگران در بازار میگردیدند و فریاد واسفاء میزدند‪.‬‬
‫‪ -31‬در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که معنای قدیم خود را از دست دادهاند و معنای جدید یافتهاند؟‬
‫از‬
‫پای‬
‫بیسر‬
‫تنش‬
‫‪ )1‬غضنفر بزد تیغ بر گردنش‬
‫درآورد‬
‫‪ )2‬به سوی هژبر ژیان کرد رو‬
‫به پیشش برآمد شه جنگجو‬
‫‪ )3‬همچونی زهریّ و تریاقی که دید؟‬
‫همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟‬
‫‪ )4‬برِ مصطفی بهرِ رخصت دوید‬
‫ازو خواست دستوری اما ندید‬
‫‪ -31‬در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که هم معنای قدیم خود حفظ کرده و هم معنی جدید پذیرفته است؟‬
‫‪ )1‬مریدان بشوریدند و گفتند ای شیخ این سرای باز کنیم‬
‫‪ )2‬زیبارویان و خوبان را در آن قلعه محصور کردند‬
‫‪ )3‬پای در رکاب نهاد و چو برق از آن تنگنا جست‬
‫‪ )4‬امیر از آن جهان آمد جامه بگردانید تر و تباه شده بود‬
‫‪ -32‬در کدام گزینه «تضمّن» وجود دارد؟‬
‫‪ )1‬در درون کومۀ تاریک من که ذرّهای با آن نشاطی نیست‬
‫‪ )2‬جاودان یال افشان زردش میچمد در آن پادشاه فصلها پاییز‬
‫‪ )3‬قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شدن از این خاک غریب‬
‫‪ )4‬همگنان خاموش‪ ،‬گرد بر گردش به کردار صدف بر گرد مروارید‬
‫‪ -33‬در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که عالوه بر ترادف‪ ،‬همخانواده هم میباشد؟‬
‫‪ )1‬کبوتری بود که او را مطوّقه گفتندی و در طاعت و مطاوعت او روزگار گذاشتندی‬
‫‪ )2‬داد معشوقه با عاشق پیغام ‪ /‬که کند مادر تو با من جنگ‬
‫‪ )3‬و چون ایشان حقوق مرا به طاعت و مناصحت بگزاردند و به معونت و مظاهرت ایشان از دست صیاد بجستم‬
‫‪ )4‬گفتم بینمش مگرم در اشتیاق ‪ /‬ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم‬
‫‪ -34‬رابطه معنایی در همه گزینهها ترادف است بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬تفریح و تفرّج‬
‫‪ )2‬طوع و رغبت‬
‫‪ )3‬اقامت و سکونت‬
‫‪ )4‬ازلی و ابدی‬
‫‪ -35‬رابطه معنایی میان واژههای «ادبار» و «اقبال» بین واژههای کدام گزینه برقرار است؟‬
‫‪ )1‬منکر‪ ،‬زشت‬
‫‪ )2‬مولع‪ ،‬آزمندی‬
‫‪ )3‬مستغنی‪ ،‬محتاج‬
‫‪ )4‬معمول‪ ،‬مرسوم‬
‫‪ -36‬رابطه معنایی بیان شده در کدام گزینه صحیح نیست؟‬
‫‪ )1‬قطره‪ ،‬چکیده‪ :‬ترادف‬
‫‪ )2‬یل‪ ،‬دالور‪ :‬تناسب‬
‫‪ )3‬بیعت‪ ،‬میثاق‪ :‬ترادف‬
‫(‪)119‬‬
‫‪ )4‬ظلمت‪ ،‬فروغ‪ :‬تضاد‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫دستور زبان فارسی‬
‫‪ -37‬همۀ واژههای گزینه ‪ ............‬دوبهدو به لحاظ رابطه معنایی در یک حوزه قرار میگیرند‪.‬‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬اعمی و بصیر ـ هبوط و صعود ـ سفر و حضر ـ قانع و طامع‬
‫‪ )2‬عزل و نصب ـ جزر و مد ـ هزاهز و غریو ـ مضرات و منافع‬
‫‪ )3‬ایجاز و اطناب ـ مدح و ذم ـ سالست و روانی ـ ینبوع و چشمه‬
‫‪ )4‬بدو و ختم ـ افراط و تفریط ـ انقباض و انبساط ـ ابطال و الغا‬
‫‪ -38‬در کدام عبارت واژهای یافت می شود که با از دست دادن معنای پیشین و پذیرفتن معنای جدید به دوران بعد‬
‫منتقل شده است؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬مردی به طلب درزی آمد و خبر مرگ درزی نداشت‪.‬‬
‫‪ )2‬پس چون یک چند برآمد ملک روم خراج بازگرفت‪.‬‬
‫‪ )3‬صحرا را دریایی دریافت در جوش و هوایی از بانگ اسبان با برگستوان‪.‬‬
‫‪ )4‬گروهی را گفت به دکان و بازار باشید و کار کنید و دبیران را گفت به دیوان نشینند‪.‬‬
‫‪ -39‬در کدام گروه واژه‪ ،‬رابطۀ معنایی واژهها‪ ،‬با سایر گروهها‪ ،‬متفاوت است؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬آسمان و ماه ـ دریا و ماهی ـ شعر و قصیده‬
‫‪ )2‬تفوق و برتری ـ عُقده و گره ـ صواب و صالح‬
‫‪ )3‬حیوان و چنگال ـ آشپزخانه و چاقو ـ رمضان و تشنگی‬
‫‪ )4‬خانواده و همسر ـ مدرسه و تختهسیاه ـ پادگان و سرباز‬
‫‪ -41‬کدام بیت فاقد واژۀ «همآوا» است؟‬
‫(کنکور)‬
‫‪ )1‬دید طین آدم و دینش ندید‬
‫این جهان دید آن جهان بینش ندید‬
‫‪ )2‬هر دلی که او به عشق مایل نیست‬
‫حجرۀ دیو خوان که آن دل نیست‬
‫‪ )3‬در جهان یک دم نبودم شادمان‬
‫زان زمان که اندوه جانانم گرفت‬
‫‪ )4‬از دست بشد چون دل در طرّه او ز چنگ‬
‫غرقه زند از حیرت در هرچه بیاید دست‬
‫‪ -41‬در همۀ ابیات واژهای یافت میشود که «همآوا» دارد بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬چون برترین مقام ملک دون قدر ماست‬
‫‪ )2‬باغ فردوس میارای که ما رندان را‬
‫‪ )3‬ای صوفی سرگردان در بند نکونامی‬
‫‪ )4‬در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن‬
‫چندین به دست دیو زبونی چرا کنک‬
‫سر آن نیست که در دامن حور آویزیم‬
‫تا درد نیاشامی زین درد نیارامی‬
‫کس عیار زر خالص نشناسد چو محک‬
‫‪ -42‬در همۀ ابیات واژهای یافت میشود که «همآوا» دارد‪ ،‬بهجز‪:‬‬
‫‪ )1‬کدامین طالع این امداد کرده است‬
‫‪ )2‬اگر درهم شوی بس ناصواب است‬
‫‪ )3‬تفرّج را سوی سرو و سمن شد‬
‫‪ )4‬اسیـــر محنــت ایّام بــودن‬
‫(کنکور)‬
‫که شاه از مستمندان یاد کرده است‬
‫نه جرم تشنه و نه جرم آب است‬
‫گلستــانی به تــاراج چمــن شــد‬
‫به کام دشمنــان ناکــام بــودن‬
‫(‪)121‬‬
‫(کنکور)‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫پاسخنامه (نقشها)‬
‫‪0‬‬
‫‪0‬‬
‫مست و خراب هستم‪ /‬نظر را انداز ‪ /‬بر این دل ‪ /‬دلِ سرگشته‬
‫مسند‬
‫مفعول‬
‫متمم‬
‫(دل چگونه است؟) سرگشته است = صفت‬
‫‪ 3 2‬مرا به خود خوان ← چگونه ← پنهان (قید) ‪ /‬مرا به‬
‫خود خوان ← مفعول ‪ /‬منعمان خیر را انجام میدهند‬
‫نهاد مفعول‬
‫‪ 3 3‬چون صبا = وقتی صبا←نهاد‪/‬گفتۀ حافظ← مضافالیه‬
‫عنبرافشان آمد ← چگونه آمد ← قید‬
‫‪ 3 4‬رخسار تو را ← به رخسار تو ← متمم (را‪ :‬حرف اضافه)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬که میخواهد ← حافظ (نهاد) ‪ /‬سروری را در کنار آرد‬
‫← مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬ازین در ← متمم ‪ /‬قرعۀ دولت ← مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬مرغِ دل ← مضافالیه ‪ /‬هواگیر گشت (شد) ← مسند‬
‫‪ 2 5‬گل را برافشانیم و می را ← مفعول‬
‫سقفِ فلک ← مضافالیه (را فکّ اضافه) ‪ /‬طرحی نو ← صفت‬
‫‪ 2 6‬سزا هستی‪ /‬فقط در گزینۀ (‪ )2‬فعل «اسنادی» وجود دارد‪.‬‬
‫مسند‬
‫‪ 4 7‬مرا نجات دادند ← مفعول ‪ /‬ضمیر «م» در گزینههای‬
‫دیگر متمم است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬به من آب حیات دادند‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬به من دادند‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬کز آن شاخ نبات به من دادند‬
‫‪ 0 8‬صدف را در دانه پُر بینی ← نقش «صدف» مفعول‬
‫است و حرف «را» نشان مفعول است‬
‫گزینههای (‪ 3 ،2‬و ‪ ،)4‬را «فک اضافه» وجود دارد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬در دل من وقتی آمد ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬دهن تو از حرص باز‬
‫است‪ /‬قدر قدیمان خود را بیفزای = مضافالیه‬
‫‪ 3 9‬برافروخته بود ← ماضی بعید = جمله اسنادی نیست‬
‫گزینههای (‪ 2‬و ‪ :)3‬فعل «بود» اسنادی است پس مسند وجود دارد‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬زمین از آسمان روشنتر گشت (شد) ← اسمیه (اسنادی)‬
‫‪ 4 01‬سر را به فکرت فرو برده بود ← چه چیز را فرو برد‬
‫سر را = مفعول‬
‫گزینههای (‪ 1‬و ‪ :)3‬فعل برگذشت و ماند «الزم» است و مفعول‬
‫نمیپذیرد (تو را ثنا ماند = برای تو ثنا ماند)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬باشد ← فعل اسنادی است پس مفعول نمیپذیرد‪.‬‬
‫‪ 0 00‬چه کسی را به رقص آرد ← مسیحا را ← مفعول‬
‫در گزینههای (‪ 3 ،2‬و ‪ )4‬به ترتیب نقش کلمات «صفت» است‪.‬‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫محبّانِ بادپیما ‪ /‬رویِ زیبا ‪ /‬مرغِ دانا‬
‫‪ 3 02‬گردنِ گلبانان ← را جمله میزنم مضافالیه (را فک اضافه)‬
‫گزینّ (‪ :)1‬عیش را بیند ← مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬بوی یوسف به من آید ← متمم‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬مستی را افزاید ← مفعول‬
‫‪ 3 03‬موصوفها بهترتیب عبارتند از‪ :‬هر سو (به هر سو = متمم)‬
‫بلبلِ عاشق (بلبل تنعم کرد = نهاد)‬
‫موصوف صفت‬
‫‪0 04‬‬
‫نقابِ گل را کشید (مفعول) ‪ /‬و زلفِ سنبل (معطوف)‬
‫مضاف مضافالیه‬
‫مضاف مضافالیه‬
‫گره بند قبای غنچه مرا وا کرد ← مفعول (گره را وا کرد)‬
‫مضاف‬
‫‪ 3 05‬نقش «دانهدانه» ← قید ‪ /‬گره را بگشاید ← مفعول‬
‫پس به دنبال این دو نقش در ابیات زیر میگردیم‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬همه روزه ← قید ‪ /‬عشق را بباز ← مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬فعلت را پسندیدهاند ← مفعول ‪ /‬هنوز ← قید‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬پای چوبین را مبند ← مفعول ‪ /‬قید وجود ندارد‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬همه شب ← قید ‪ /‬سقط را گفت ← مفعول‬
‫‪ 2 06‬الف) در مقام حیرت هستند ـ دور نبود ← دو جملۀ اسنادی‬
‫د) دلش زنده شد ـ دوام ثبت است ← دو جمله اسنادی (دو مسند)‬
‫ب) می پر نشد ـ آگاه کنید ← دو جملۀ اسنادی ‪ /‬یادآوری‪ :‬دل‬
‫خرابی میکند ← نهاد ـ مفعول ـ فعل (مسند) وجود ندارد‪.‬‬
‫ج) پاک هستی ـ خدا هستی ـ راهنما هستی ← جملۀ اسنادی (سه مسند)‬
‫ه) تنها نیست = اسنادی ‪ /‬میگردانند = اسنادی نیست (یک مسند)‬
‫مسند‬
‫ی) استغنا است ـ حکمت است ـ (دو جملۀ اسنادی = دو مسند) ←‬
‫زخم نهان وجود دارد‪ / .‬مجال آه نیست (مجال آهی وجود ندارد)‬
‫‪ 0 07‬مهمان هستی (مسند) ‪ /‬دردِ سر = مضافالیه‬
‫ت) برای تو ← متمم ‪ /‬مستی خمار را آورد ← نهاد‬
‫‪ 2 08‬شاه شکند ← نهاد ‪ /‬خسرو ← (همان شاه است) ← بدل‬
‫میشکند قلب همه را ← مفعول‬
‫قلبِ صفشکنان ← مضافالیه‬
‫‪ 3 09‬هالک خوشتر است‬
‫نهاد‬
‫مسند (قافیه)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬دست را برفشانند ← مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬زار بگریند ← چگونه = زار ← قید‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬چو خاک (مانند خاک) ← متمم‬
‫‪ 3 21‬فعل الزم مفعول نمیپذیرد (گریستن گرفت = شروع به‬
‫گریستن کرد)‬
‫(‪)121‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬تو را به خاک اندازد (مفعول) (تواضع سر را میافرازد)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬تواضع را گزین (مفعول)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬او را به چشم خرد بزرگ نبینی ← مفعول‬
‫‪ 2 20‬در گزینۀ (‪ )2‬فعل «میگریست» الزم است مفعول‬
‫نمیپذیرد و فعل «کیست» (که است) اسنادی است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬نفسی را مینیارم زد ‪ /‬شکری را ندانم ← دو مفعول‬
‫از شکر ‪ :‬متمم ‪ /‬شکرِ دوست ‪ :‬مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬رنج را برای او آورد (فعل متعدی) ← نقش رنج‬
‫(مفعول) ‪ /‬از شهر ‪ :‬متمم ‪ /‬شهرِ خویش ‪ :‬مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬دل دردمند را بتافت (متعدی ـ دل ← مفعول) ‪ /‬از رای‬
‫‪ :‬متمم ‪ /‬رایِ مادر ‪ :‬مضافالیه‬
‫‪ 0 22‬چهار متمم بهترتیب‪ :‬به تندی ‪ /‬با وجود ‪ /‬در نهایت ‪ /‬با‬
‫قلبی ← متمم‬
‫یادآوری‪ :‬به جان رسید ـ از پا درآورد ← گروه فعلی است (یعنی‬
‫حرف قبل از فعل پیشوندی است و جزوی از فعل حساب میشود‪.‬‬
‫یادآوری‪ :‬به تندی‪ :‬در نهایت متمم قیدی است (مبحث انواع متمم)‬
‫‪ 4 23‬نقش «نیمه شب» قید است و در گزینۀ (‪ )4‬قید وجود‬
‫ندارد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬دیشب ← قید‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬دوش ← قید‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬دوش ← قید‬
‫یادآوری‪ :‬کلمۀ «شب» زمان را میرساند امّا قید نیست چون حذف‬
‫کلمۀ «شب» جمله را بیمعنا میکند (شب خوش است = نهاد)‬
‫‪ 2 24‬الف) من خود (بدل) ‪ /‬د) غنچه غرق عرق گشت‬
‫(مسند ← اسنادی)‬
‫ب) ای سعدی (منادا) ‪ /‬ج) عنبر افشان آمد (قید = چگونه آمد)‬
‫‪ 4 25‬تو خود حجاب خودی حافظ (ای حافظ تو خود حجاب‬
‫منادا‬
‫خود هستی) بدل مسند‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬حافظ ← منادا ـ (بدل و مسند وجود ندارد)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬حافظ ← منادا ـ کجا است ← مسند ‪ /‬بدل وجود ندارد‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬حافظا (ای حافظ) ← منادا ‪ /‬بدل و مسند وجود ندارد‬
‫‪ 0 26‬دیشب و صوفیوار ← دو قید ‪ /‬جام را عجب میداشتم‬
‫‪ /‬او را منع نمیکردم ← دو مفعول‬
‫سه بار فعل متعدی است ولی در فعل آخر (میآورد) مفعول ذکر‬
‫نشده است‬
‫یعنی یک بار مفعول حذف شده است ‪ /‬و پیمانه ← معطوف ‪ /‬نهاد‬
‫سه بار حذف شده است‪.‬‬
‫‪ 2 27‬از دستِ من ← مضافالیه ‪ /‬وصل ← معطوف ‪ /‬باغِ‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫عیش ← مضافالیه ‪ /‬گل را چینم ← مفعول‬
‫‪ 0 28‬دل رمیده شد ← مسند ‪ /‬غافل هستم ← مسند‬
‫برای آن شکاری هستم ← متمم ‪ /‬شکاریِ سرگشته ← صفت‬
‫یادآوری‪ :‬حرف «را» در مصرع دوم معنای «برای» میدهد‪.‬‬
‫‪ 0 29‬گزینۀ (‪ :)1‬به او میتوان سحاب کرم گفت‬
‫(حرف «را» اضافه است) ‪ /‬درم فشاندی ← مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬جشنی را ساخت (مهیا کرد) ← مفعول ‪ /‬خلقی را‬
‫نواخت ← مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬تیغ را راند‪ :‬مفعول ‪ /‬دو دست را به سر کوفت‪ :‬مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬پسر را فرو کوفت ← مفعول ‪ /‬بگفت‪ :‬چه چیز را ← ای‬
‫پدر بیگناهم مرا مکوب‪ :‬کل جمله مفعول‬
‫مرا مکوب ← مفعول‬
‫‪ 3 31‬او را رنگین کن (او ← مفعول ‪ /‬رنگین کن ← مسند) ـ و‬
‫آنگاه او را ← مفعول ‪ /‬مست بیاور (چگونه بیاور = مست) ← قید‬
‫یادآوری‪ :‬فعل «کن» یعنی گردان ← اسنادی است‪.‬‬
‫‪ 2 30‬به قمر ← متمم ‪ /‬روشنایی را نامه داده ← مفعول‬
‫عطارد ← متمم ‪ /‬دوات را داده ← مفعول‬
‫یادآوری‪ :‬حرف «را» معنای حرف «به» میدهد‪( .‬حرف اضافه)‬
‫‪ 3 32‬پویه نیست (مسند ـ اسنادی) و جملۀ اسنادی دیگری‬
‫وجود ندارد‪ / .‬بیست‪ :‬بایست (ایستادن)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬یکی بر سرش (است) ‪ /‬گلیم در برش است ← دو‬
‫اسنادی (که فعل «است» حذف به قرینۀ معنوی)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬بیگانه دان ← مسند ‪ /‬بدگو باشند ← مسند‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬این پیراهن است ‪ /‬افسار نیست = دو جمله اسنادی‬
‫‪ 0 33‬من در خانۀ دوستِ صمیمیِ عزیز خودم بود‬
‫نهاد متمم مضافالیه صف صفت مضافالیه‬
‫در جملۀ فوق چون «مسند» وجود ندارد از حرف اضافه ‪ +‬متمم (در‬
‫خانه) بهعنوان مسند استفاده میشود‬
‫(من در خانه بودم)‬
‫نهاد مسند فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬حرفها جالب بود ← مسند‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬ناالن شدم ‪ /‬جفت شدم ← مسند‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬مستور نیست ‪ /‬دستور نیست ← مسند‬
‫‪ 2 34‬اگر به من دست دهد ← متمم‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬امیدِ من ← مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬در دلِ او انداز ← مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬بند غم دلِ او ← مضافالیه‬
‫‪ 0 35‬مرا از خواب بیدار مکن ‪ /‬با خیالِ او ← مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬بندِ زلفِ او ← مضافالیه ‪ /‬تحمل برای او باید ← متمم‬
‫(‪)122‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬یار او ← مضافالیه ‪ /‬در کار او ← مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬عافیتِ تو ← مضافالیه ‪ /‬او را فرو مگذار ← مفعول‬
‫‪ 0 36‬پای را گزید ← مفعول ‪ /‬زهر چکید ← نهاد‬
‫دندانِ او ← مضافالیه ‪ /‬دندان ← متمم‬
‫‪ 4 37‬سخنها را گفت ← مفعول ‪ /‬سخنهای منکر (زشت)‬
‫← صفت ‪ /‬یک دم ← قید ‪ /‬غافل ← قید‬
‫‪ 2 38‬حبابوار براندازم (چگونه براندازم؟) ← قید ‪ /‬کاله را‬
‫براندازم ← مفعول ‪ /‬رویِ تو ← مضافالیه ‪ /‬عکسی افتاد ← نهاد‬
‫‪ 3 39‬حافظ چون نالیست؟‬
‫چه کسی مثل نالی است ← حافظ (نهاد)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬ای دل اگر خدا شناسی‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬ای حافظ ازو غایب مشو‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬ای سعدی به روزگاران مهری بر دل نشسته‬
‫‪ 0 41‬دردا ← صوت (یا شبهجمله است) حسرت میخورم‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬ای حافظ شیدای گیتی نگشتی‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬سعدیا (ای سعدی)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬ای بیدل این کمهمتان بر عزّ و جاه‬
‫‪ 3 40‬اگر آتش عشق پرِ تو را بسوخت (را فکّ اضافه = تقدم‬
‫مضافالیه بر مضاف)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬کسی به تو ← متمم (را اضافه)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬چند به من میگویی ← متمم (را اضافه)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬به پدر جفا کرد ← متمم‬
‫‪ 3 42‬بهار را بخواه ← مفعول ‪ /‬ای دل ← منادا ‪ /‬این چمن‬
‫بار آرد ← نهاد ‪ /‬صد گل بار را آرد ← قید (مقدار) ‪ /‬چون بلبل‬
‫← متمم (چون = مانند)‬
‫‪ 3 43‬در این باغ ← متمم ‪ /‬در این باغ پیرانهسر خواهد ←‬
‫چه زمان ← قید ‪ /‬حافظ از خدا خواهد ← نهاد‬
‫سروی را در کنار آرد ← مفعول‬
‫‪ 3 44‬ای حافظ اگر غمزه مستانه یار جان طلبد ← منادا‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬حافظ نگه دارد ← نهاد‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬حافظ در گاه نشین فاتحه خواند ← نهاد‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬اگر حافظ سجده تو را کرد ← نهاد‬
‫‪ 3 45‬حسد مرد را ← نشان مفعولی‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬بار لطفش پشتِ مرا دوتا کرد ← را فکّ اضافه‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬گردنِ عدو را به الطاف ببند ← را فکّ اضافه‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬پسر یکی از راحله گم شد (را فکّ اضافه)‬
‫‪ 4 46‬یک مرد قلچماقِ ← وصفی (صفت)‬
‫ریخت را دارد ← مفعول‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫صاحب نداره (چه چیز را ندارد) ← صاحب را ← مفعول‬
‫پوشش‪ ،‬خودش ← بدل‬
‫دست کم پانزده تومن میارزه ← دست کم (مقدار) ← قید‬
‫یادآوری‪ :‬نقشی بهعنوان ضمیر وجود ندارد‪.‬‬
‫‪ 0 47‬بیش از بد ← قید (مقدار)‬
‫زحمت بیشتر باشد ← مسند‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬طالبان جمله چاکر هستند ← نهاد (طالبان) ـ جمله (بدل)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬از خلوت بهرهای را نداری ← مفعول‬
‫چون گوهر ← متمم (چون = مانند)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬حلقه مویی بس است ← نهاد‪/‬خالِ دلجویی ← مضافالیه‬
‫‪ 4 48‬من مقیم گشتم ← مسند ‪ /‬عزم او را لطف دیدم‬
‫(پنداشتم) ← مسند ‪ /‬راهِ او ← مضافالیه‬
‫ساق را بشکنم ← مفعول‬
‫‪ 2 49‬غم مرا پریشان میکند (میگرداند)‬
‫نهاد مفعول مسند‬
‫رشتۀ جانها بسته است؟ چه چیز بسته است؟ رشته جانها ← نهاد‬
‫دو چشم از خواب برخیزند ← چه چیز از خواب‬
‫‪3 51‬‬
‫برخیزد ← چشم (نهاد)‬
‫صفت موصوف‬
‫هزار فتنه ← را برانگیزند (چه چیز را برانگیزند) ← فتنه‪ ،‬مفعول‬
‫صفت موصوف‬
‫به هر گوشهای ← متمم‬
‫صفت موصوف‬
‫شمعِ کشته ← مرا شمع بینی (پنداشتن)‬
‫‪0 50‬‬
‫موصوف صفت‬
‫مسند‬
‫زندانِ غمافزا ← زندان را بینی ← مفعول‬
‫موصوف صفت‬
‫‪ 3 52‬رازِ همه ← مضافالیه ‪ /‬افشا کرد (گردانید) ← مسند‬
‫او را پردهدر بنگر ← مفعول‬
‫او را پردهنشین بین (پنداشتن) ← مسند‬
‫‪ 3 53‬الف) دو جمله اسنادی‪:‬‬
‫‪ .1‬خواجهی معروف هستی ‪ .2 /‬بندهی گمنام هستم‬
‫یادآوری‪ :‬نمانده است‪ :‬اسنادی نیست‬
‫ب و ج) تعداد جمالت اسنادی آن برابر است‪.‬‬
‫د) یک جملهی اسنادی وجود دارد (امید است)‬
‫‪ 3 54‬گزینۀ (‪ :)1‬گفتا ← چه چیز را‪ :‬دل به تو نگران است = مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬دلدار گفت‪ :‬نهاد ‪ /‬دل نگران است = نهاد‬
‫فعلهای دیگر‪ ،‬نهاد حذف شده است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬نگران است ‪ /‬نگران باش‪ :‬دو جملهی اسنادی‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬واژهی مرکبی وجود ندارد‪.‬‬
‫(‪)121‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ 2 55‬در هوایِ گل = مضافالیه ‪ /‬همنفس خواجو (رای فکّ‬
‫اضافه بود ‪ /‬بلبل همنفس خواجو بود = چه کسی همنفس بود ←‬
‫بلبل (نهاد)‬
‫یادآوری‪ :‬فعل «بود» مفعولپذیر نیست‪.‬‬
‫‪ 0 56‬الف) نمکدان ساختند (گرداندند) ← مسند‬
‫ب) بهرِ (برای) نه شبستان ← متمم‬
‫ج) ملکِ سلیمان ← مضافالیه‬
‫د) نیستان را ساختند ← مفعول‬
‫‪ 4 57‬سخنچین جنگ قدیم را تازه کند (گرداند)‬
‫نهاد‬
‫مفعول‬
‫مسند‬
‫نیکمرد سلیم را به خشم آورد ← گروه مفعول‬
‫پاسخنامه (نقش تبعی)‬
‫‪ 4 0‬گزینۀ (‪ :)1‬کسی که او ← بدل‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬من و تو ← معطوف‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬دنیا جمله شر است ← بدل ‪ /‬دین همه شر است ← بدل‬
‫‪ 3 2‬گزینۀ (‪ :)1‬کالهداری و آیین سروری ← معطوف‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬شهد و شکر ← معطوف‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬تو خود ← بدل‬
‫یادآوری‪ :‬گزینۀ (‪ )3‬ساقی که بود و این باده (واو ربط است)‬
‫‪ 4 3‬من و تو ـ باد و باران ـ هر دو واو عطف است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬جاه و فرصت ← واو عطف ‪ /‬عدو در چه (است) و دیو در‬
‫شیشه بهتر است ← واو ربط‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬بد و نیک ـ سیم و زر ← واو عطف ‪ /‬خیراست و آن دفع‬
‫شرّ است ← واو ربط‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬سر و تن ← واو عطف ‪ /‬تا از خویش تهی شد و نیاش‬
‫نام نهادند ← واو ربط‬
‫‪ 3 4‬سیمرغ خود سی مرغ تمام باشد ← بدل‬
‫(دو کلمه سیمرغ به دو معنا متفاوت است و تکرار نمیباشد)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬بدی را بدی ← تکرار حساب نمیشود (جزایِ بدی بدی‬
‫سهل باشد = دوشش متفاوت)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬افتان و خیزان ← یک کلمه است و «واو» وندی است‪.‬‬
‫‪ 0 5‬پاک هستی و خدا هستی ← واو ربط میباشد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬حافظ خود ← بدل‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬جانفزا و پاک ← معطوف‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬دفتر و اشعار ← معطوف‬
‫‪ 4 6‬طالبان و سالکان ‪ /‬جمله = بدل (طالبان جمله)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬کلمۀ «متهم» تکرار نیست (او سویِ متهم متهم است)‬
‫مسند‬
‫نقششان متفاوت است‪.‬‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬کلمۀ «حجّت» تکرار نیست نقششان متفاوت است‪.‬‬
‫(بر حجت ← متمم ‪ /‬حجّت را به دل سپارم ← مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬من و طالع ← معطوف نیست‬
‫(من با طالع نگونسارم = واو معیّت) رجوع به انواع حروف‬
‫‪ 2 7‬غرق غبار و غربت هستیم (واو عطف) ـ من و تو ← عطف‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬من و تو ← عطف ‪ /‬بودند و نقش بستند ← ربط‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬یکی ز ما (باشد) و هزار از شما (باشد) ← ربط‬
‫مار و مورچه‪ :‬عطف‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬شراب نوش و رها کن ← ربط ‪ /‬عاد و ثمود ‪ ‬عطف‬
‫‪ 2 8‬عاشق و معشوق‪ :‬معطوف ‪ /‬تو خود ← بدل‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬چون هستی و چگونه هستی ← ربط ‪ /‬با تو (مستم) تو‬
‫(نهاد) (تکرار محسوب نمیشود نقششان متفاوت است)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬جامهای که او ← بدل ‪ /‬ننگ تن است و کم از کفن‬
‫است ← واو ربط‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬عاد و ثمود‪ :‬معطوف ‪ /‬شراب نوش و رها کن‪ :‬واو ربط‬
‫‪ 0 9‬سپید و سیاه ← معطوف (واو عطف)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬رمزوراز ← یک کلمه است و «واو» وندی میباشد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬پودوتار ← یک کلمه است و «واو» وندی میباشد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬گفتوگو ← یک کلمه است و «واو» وندی است‪.‬‬
‫‪ 3 01‬تو خود را ← کلمۀ «خود» نمیتواند بدل باشد‪.‬‬
‫نهاد مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬تو خود ← بدل‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬من خود ← بدل‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬من خود ← بدل‬
‫‪ 2 0‬درون و برون ← معطوف‬
‫«واو» در «فرازونشیب» ـ «رازورمز» ـ گفتوگو» ← وندی است و‬
‫یک کلمه حساب میشود‪.‬‬
‫کلمۀ «خود» مضافالیه میباشد (پنهانیِ خود)‬
‫‪ 0 02‬تحقیق و تفحص (معطوف) ‪ /‬درد فهم و درد یادگیری‬
‫(معطوف) ‪ /‬آزاداندیشی و ژرفاندیشی (معطوف)‬
‫یادآوری‪ :‬قرارومدار (اسم اتباعی مرکب) ‪ /‬پرسوجو (واو وندی)‬
‫‪ 4 03‬اجتماعی است و دارای ← ربط‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬مهمترین نوع ادبی اروپا و مهمترین نوع ادبی جهان‬
‫امروز ← معطوف‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬شوخی و خنده ‪ /‬نارسایی و ناروایی ← واو عطف‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬وطنپرستی و بشردوستی ‪ /‬استعمار و تسلّط بیگانگان‬
‫فرزندان و خانواده و آزادیخواهی ← همگی واو عطف میباشند‪.‬‬
‫‪ 2 04‬گزینۀ (‪ :)1‬جهان و طبیعت‬
‫پاییز و زمستان ← واو عطف‬
‫(‪)121‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬طبیعت و احساس و جامعه ← واو عطف ـ دو معطوف‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬نوروز‪ ،‬روز نخستین آفرینش ← بدل‬
‫‪ 2 05‬برون روی (بروی) و گریان ← ربط‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬تو خود ← بدل‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬شب و روز ← معطوف‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬راه و رسم ← معطوف‬
‫‪ 4 06‬بوالعالی طبیب ← بدل‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬تر و تباه ← معطوف‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬علّت و تب ← معطوف‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬مرد بزرگ و دبیر کافی ← معطوف‬
‫یادآوری‪ :‬گزینۀ (‪ ← )4‬امیر را آنجا بر زبر تخت مخنقه در گردن‪،‬‬
‫عقدی همه کافور نشسته یافتم و بوالعالی طبیب ← واو ربط است‬
‫‪ 4 07‬گزینۀ (‪ :)1‬دل اگر بار کشد بار (بار بار کشد) ← تکرار‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬عارض خورشید و حُسن قامت ← معطوف‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬تو طاووس ← بدل‬
‫‪ 2 08‬برکوری‪ :‬متمم‬
‫کوریِ هرکوری‪ :‬مضافالیه (نمیتواند تکرار باشد)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬الف زنم الف (الف الف زنم) ← تکرار‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬آسمان خود ← بدل‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬زمین و چرخ ← معطوف‬
‫‪ 2 09‬تو خود ← بدل‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬کلمۀ «گوی» در گزینۀ (‪ )1‬تکرار نیست‬
‫(هم نقششان متفاوت است هم معنا)‬
‫ترکِ گوی گوی ‪( /‬گوی = گوی و چوگان) ـ (گوی = بگوی)‬
‫مضافالیه فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬شکست و من ‪ /‬برید و من = واو ربط‬
‫گزینۀ (‪:)4‬دیوانهسازی (میسازی) و پریخوانی کنی = واو ربط‬
‫‪ 3 21‬خسته و بیتاب ← معطوف‬
‫دمساز ← تکرار (با غم او دمساز دمساز باش)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬عاشق ← تکرار است (عاشق عاشقِ ستاره صبح هستم)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬حسرت و ناکامی ← معطوف‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬خلوت و سکوت ← معطوف‬
‫‪ 3 20‬الف) یک واو عطف وجود دارد نامهربان و مهربان‬
‫و بس (است) ← واو ربط‬
‫ب) هر روز خاطر ما با یکی است ‪ /‬بس است ← دو مسند‬
‫ج) نامهربان و مهربان ← معطوف‬
‫ما خود ← بدل ← دو نقش تبعی‬
‫د) هر روز ← یک صفت مبهم‬
‫یادآوری‪ :‬این سؤال کنکور ایراد دارد زیرا دو مسند وجود دارد‪.‬‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫پاسخنامه (چندجزئی)‬
‫‪ 3 0‬رنگ بگردید ← تغییر کرد (سنادی نیست)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬زمین روشنتر گشت (شد) ← اسنادی‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬پراندیشه گشت (شد) ← اسنادی‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬دلم تازه گردد (شود) ← اسنادی‬
‫‪ 4 2‬فعل «شد» در مصرع دوم اسنادی است‬
‫در گزینههای دیگر فعل «شد» معنای «رفت» میدهد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬چو پیش پدر شد (رفت)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬چو کاوه برون رفت‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬بدان گه که پیش کاووس باز شد (رفت)‬
‫‪ 4 3‬خوانند ← احضار کردند‪.‬‬
‫در گزینههای دیگر فعل «خواندن» معنای «نامیدن» میدهد و از‬
‫چهار رکن‪ )1 :‬نهاد ‪ )2‬مفعول ‪ )3‬مسند ‪ )4‬فعل میباشد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬مرا شهریار نمیخواند (نمینامد)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬تحملکنان مرا مرد نخوانند (ننامند)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬او را شکم بنده خوانند (نامند)‬
‫‪ 0 4‬شد ← اسنادی (ارکان آن‪ .1 :‬نهاد ‪ .2‬مسند ‪ .3‬فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬جان بر جانانه شد (رفت)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬به جهان دگر شدم (رفتم)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬از آن خواهد شد (رفت)‬
‫‪ 3 5‬روان خواهد شد ← رفت (اسنادی نیست)‬
‫گزینههای دیگر فعل «شد» اسنادی است (نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ 3 6‬فکر دور است (اسنادی) که فکر را خطا میبینم‬
‫(میدانم) ← اسنادی‬
‫در گزینههای دیگر فعل «دیدن» (میبینم) به معنای واقعی خود‬
‫کلمه است و اسنادی نیست‪.‬‬
‫او را بشر نمیتوانم گفت (نامیدن) ← اسنادی‬
‫‪0 7‬‬
‫مفعول مسند‬
‫(ارکان آن‪ :‬نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) ـ من‬
‫در بقیه گزینهها فعل «گفتن» معنای خود کلمه است و اسنادی‬
‫نیست‪.‬‬
‫‪ 4 8‬فعل یافتن به معنای خود کلمه است و اسنادی نیست‪.‬‬
‫در دیگر گزینهها «یافتن» معنای «پنداشتن» میدهد و اسنادی‬
‫است (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬حرفها را بی محتوا یافتم (پنداشتم)‬
‫مفعول‬
‫مسند فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬من او را فردی شایسته یافتم (پنداشتم)‬
‫نهاد مفعول‬
‫(‪)121‬‬
‫مسند‬
‫فعل‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬تمام داراییها را مشکوک یافتم (پنداشتم)‬
‫مسند‬
‫مفعول‬
‫فعل‬
‫‪ 0 9‬فعل دیدن (بینی) در معنای خود «دیدن» میباشد و‬
‫اسنادی نیست‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬همه خلق را نیست پنداشتی‬
‫مفعول‬
‫مسند‬
‫فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬یکی او را بنده پنداشت‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫‪ 0 07‬فعل «است» اسنادی (نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫دکتر مهدی محقق استاد بازنشسته دانشگاه تهران است‬
‫گروه مسندی‬
‫گروه نهادی‬
‫‪ 3 08‬گشاده باشم ← اسنادی نیست (فعل «باشم» کمکی‬
‫است و فعل اصلی «گشاد» میباشد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬بوده است ← اسنادی (فرهنگ و تمدن استوار بوده است‬
‫نهاد‬
‫نهاد مفعول مسند فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬تهی گرد (تهی شو) ← اسنادی (تهی شو)‬
‫مسند فعل اسنادی‬
‫‪ 0 01‬پراندیشه شد ← اسنادی‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬سیامک کجا شد (رفت) ← اسنادی نیست‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬لشکر کجا شد (رفت) ← اسنادی نیست‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬بدان گه که پیش کاووس باز شد (رفت) ← اسنادی‬
‫نیست‬
‫‪ 2 00‬که نام شد (آبرو رفت) ← اسنادی نیست‬
‫گزینههای دیگر فعل «شد» اسنادی است‪.‬‬
‫‪ 0 02‬در ویرانه گردد (بچرخد) ← اسنادی نیست‪.‬‬
‫گزینههای دیگر فعل «گردد» اسنادی است‪.‬‬
‫‪ 3 03‬سهراب را بسازید ← آهنگ سهراب کنید‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬بساز ← بنواز‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬سازی ← بسازی یا بسوزی‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬چه سازیم ← چه کاری کنیم‬
‫‪ 0 04‬فعل ساختن به معنای خود کلمه است‪.‬‬
‫در دیگر گزینهها «ساختند» به معنای «گردانیدن» را میدهد که‬
‫«اسنادی است» و از چهار رکن «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل»‬
‫ساخته شده است‪.‬‬
‫عریان گردانیدند ‪ /‬زندان گردانیدند ‪ /‬پریشان گردانیدند‬
‫‪ 4 05‬نیکخواهان را بساز (مدارا کردن)‬
‫در دیگر گزینهها فعل «ساختن» در معنای خود کلمه استفاده شده‬
‫است‪.‬‬
‫‪ 3 06‬پریشان بود ← اسنادی (او پریشان بود)‬
‫نهاد مسند فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬فعل اسنادی ندارد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬افتاده بود ← ماضی بعید است ← اسنادی نیست (فعل‬
‫«بود» کمکی است)‬
‫گزینۀ (‪« :)4‬دوخته است ـ سوخته است» ماضی نقلی است ←‬
‫اسنادی نیست (فعل «است» کمکی است و فعل اصلی «دوخت و‬
‫سوخت» میباشد‪).‬‬
‫فعل‬
‫مسند‬
‫فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬بهشمار میرود (حساب میشود) ← اسنادی (فعل‬
‫«رفتن» به معنای شدن)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬شود ـ نباشد ← اسنادی (او با خود نباشد)‬
‫نهاد مسند فعل‬
‫دیوانه منم (من دیوانه هستم)‬
‫‪2 09‬‬
‫نهاد مسند فعل‬
‫چرا زنجیر در گردن است ← اسنادی‬
‫نهاد‬
‫مسند فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬او کسی را محرم نیافت (نپنداشت) ← اسنادی‬
‫(نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬اوفتاده بودم ← اسنادی نیست‬
‫بر شدم ← رفتم ← اسنادی نیست‬
‫‪ 0 21‬بهشمار میآورند ← از چهار رکن‬
‫«نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است‪.‬‬
‫آنها تمام سخنان او را ارمغان کالم بزرگان بهشمار میآورند‬
‫نهاد‬
‫مسند‬
‫مفعول‬
‫فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬بوده است ← اسنادی ـ از سه رکن‬
‫«نهاد ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است‪.‬‬
‫حساسیت جالب بوده است‬
‫نهاد‬
‫مسند‬
‫فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬بهشمار میرود (حساب میشود) ← اسمیه (اسنادی)‬
‫«نهاد ـ مسند ـ فعل»‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬تو از آن منی (من هستی) ← اسمیه (اسنادی)‬
‫«نهاد ـ مسند ـ فعل»‬
‫‪ 2 20‬قلمداد شده است ← اسمیه (اسنادی) ←‬
‫«نهاد ـ مسند ـ فعل»‬
‫‪ 2 22‬خوانده است (فعل خواندن) ← به معنای نامیدن ← اسنادی‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬جزو افعال اسنادی نیست‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬شده است ← اسنادی (اسمیه) ـ نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬بهشمار میرود (حساب میشود) ← اسنادی (اسمیه) ـ‬
‫نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ 2 23‬جامه را درمیآورم ← اسنادی نیست (فعل بیرون کنم)‬
‫(‪)121‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬جدا کن (گردان) ← اسنادی‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬خواندن (نامیدن) ← اسنادی‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬مرا شهریار خواند (نامَد) ← اسنادی‬
‫(نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ 2 24‬خواندن ← نامیدن (اسنادی) ـ نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل‬
‫در گزینۀ (‪ )1‬خواندن ـ در گزینههای (‪ 3‬و ‪ )4‬فعل دانستن در‬
‫معنای واقعی خود استفاده شده است و اسنادی نیست‪.‬‬
‫‪ 3 25‬فعل دیدم در سؤال (دانستن) میباشد و اسنادی است‪.‬‬
‫فعل دیدم در گزینههای (‪ 2 ،1‬و ‪ )4‬به معنای «دانستن» میباشد‬
‫پس اسنادی است امّا در گزینۀ (‪ )3‬فعل دیدن به معنی خود‬
‫«دیدن» میباشد‪.‬‬
‫‪ 4 26‬خود را آراسته کن (گردان) ـ اسنادی‬
‫مفعول مسند فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬خواهم کرد معنای گردان نمیدهد پس اسنادی نیست‪.‬‬
‫گزینههای (‪ 2‬و ‪ :)3‬خواندن معنای نامیدن نمیدهد ← اسنادی نیست‪.‬‬
‫‪ 2 27‬فعل گفت (گویند» اگر معنای «نامیدن» بدهد اسنادی‬
‫است‪.‬‬
‫(به او دکتر میگویند) منتها به جای «مفعول» متمم میپذیرد‪.‬‬
‫متمم مسند‬
‫فعل‬
‫گزینههای (‪ 1‬و ‪ :)3‬فعل «گفتن» و «دیدن» به معنای خود کلمه‬
‫است و اسنادی نیست‪.‬‬
‫گزینۀ (‪« :)4‬دیدم» اسنادی ولی از ارکان‬
‫«نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است‪.‬‬
‫‪ 2 28‬تو جمله جان هستی‬
‫به از ← بهتر است ← اسمیه (اسنادی)‬
‫ب) پروانه در آتش شد (رفت)‬
‫ج) کوه کمر را به خدمت بسته است ← اسنادی نیست‬
‫د) چالش بگردید ← تغییر کرد ← اسنادی نیست‪.‬‬
‫‪ 3 29‬میخواندند به معنای نامیدن نمیباشد (اسنادی نیست)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬آشکار مینمایند (میگردانند)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬پهلوان و شجاع صدا زدند ← (نامیدن = اسنادی)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬دیوانه انگاشتید) ← (پنداشتید = اسنادی)‬
‫‪ 2 31‬واضح میگرداند (اسنادی)‪ /‬لطافت‪ ،‬ناتوانی را آشکار میگرداند‪.‬‬
‫نهاد مفعول مسند‬
‫‪ 0 30‬شمردن (اسنادی) ـ استاد کوهنوردی حمل‬
‫وسایل مخصوص را الزم شمرد‬
‫مفعول‬
‫‪3 32‬‬
‫مسند فعل‬
‫لب را از ترشح پاک کن (گردان) ← اسنادی‬
‫مفعول‬
‫مسند فعل‬
‫فعل‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬خرقه نام را بکن (از فعل کَندن) ← اسنادی نیست‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬طریق رجا را بینی (به معنای دیدن) ← اسنادی نیست‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬عنان را بگردانید (تغییر دهید) ← اسنادی نیست‬
‫‪ 3 33‬جمله اول‪ :‬آیات وحی را بر لب دارد ← مفعول (مسند‬
‫ندارد ـ اسنادی نیست)‬
‫جمله دوم‪ :‬زبان گویای خدا میشود ← مسند (مفعول ندارد)‬
‫جمله سوم‪ :‬آمده است ← فعل آمد نه مفعول میپذیرد (متعدی‬
‫نیست) نه مسند (اسنادی نیست)‬
‫جمله چهارم‪ :‬عطر الهام را استشمام کرده است ← مفعول (مسند‬
‫ندارد ـ اسنادی نیست و مسند نمیپذیرد)‬
‫‪ 4 34‬حقگزار (چه چیز را گزارد)‬
‫روانشناس (چه چیز را میشناسد)‬
‫وطنخواه (چه چیز را میخواهد)‬
‫هیجانانگیز (چه چیز را برمیانگیزم)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬کتابخانه (بن فعل نیست)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬شترمرغ (بن فعل نیست)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬شبکاله (بن فعل نیست)‬
‫‪ 3 35‬شیرفروش (چه چیز را میفروشد)‬
‫انسانشناس (چه کس را میشناسد)‬
‫قیمتگذار (چه چیز را میگذارد) ‪ /‬سرباز (چه چیز را میبازد)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬خونبها (بن فعل نیست)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬سیاهسرفه (بن فعل نیست)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬شاهنامه (بن فعل نیست)‬
‫‪ 4 36‬نزدیکبین (بن فعل) ‪ /‬پاسخگو (بن فعل)‬
‫آینهگردان (بن فعل) ‪ /‬حصیرباف (بن فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬کوچکسال (بن فعل نیست)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬بدزبان (بن فعل نیست)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬خودرای (بن فعل نیست)‬
‫‪ 4 37‬میدانستند (میپنداشتند ← اسنادی)‬
‫اهل کلیسا شعر را غذای شیطان میدانستند‬
‫نهاد‬
‫مفعول‬
‫مسند‬
‫فعل‬
‫‪ 3 38‬جمله پایه (هسته) جمله آخر میباشد‬
‫(مراجع به مبحث جمالت)‬
‫آن را خط پهلوی مینامند ← اسنادی‬
‫(نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ 3 39‬خداوند خود را دوستدار میداند (پنداشتن) جملۀ‬
‫فعل‬
‫مسند‬
‫اسنادی است نهاد مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬فعل «وامیداشت»‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬داشته است‬
‫(‪)121‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬آثاری را ادبیات داستانی میگویند (مینامند)‬
‫مفعول‬
‫مسند‬
‫فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬یاری خواهد کرد ← جزو افعال اسنادی نمیباشند‪.‬‬
‫‪ 2 41‬بینیاز ندیدند (بینیاز نمیدانستند) اسنادی از چهار‬
‫رکن «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬کلمه است ← اسمیّه (اسنادی) مفعول نمیپذیرد‬
‫(نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬تکیه دارد ← اسنادی نیست‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬ماجرا مینویسد ← اسنادی نیست‬
‫‪ 2 40‬ارزشیابی میشود ← اسمیّه (اسنادی)‬
‫«نهاد ـ مسند ـ فعل»‬
‫‪ 2 42‬بهشمار میرود (حساب میشود) ← اسمیّه (اسنادی)‬
‫ارکان‪« :‬نهاد ـ مسند ـ فعل»‬
‫بیسوادی ‪ ...‬عوامل اصلی فقر ‪ ...‬بهشمار میرود‪.‬‬
‫نهاد‬
‫مسند‬
‫فعل‬
‫‪ 3 43‬فعل سؤال جمله «منجر شد) ← اسمیّه (اسنادی)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬فعل «فراگرفت» ← اسنادی نیست‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬تجزیه گردید‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬فراهم شد‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬بوده است ← اسمیّه (اسنادی) است و با سؤال جمله‬
‫برابر است‪.‬‬
‫‪ 2 44‬درخور توجه شایان هستند ← اسمیّه (اسنادی) ـ نهاد‬
‫ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ ... 4 45‬پدیدههای آن است ← اسمیّه (اسنادی) ← نهاد ـ‬
‫مسند ـ فعل‬
‫‪ 3 46‬بوده است ← اسمیّه (اسنادی) نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬بهشمار میآورند (اسنادی) نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل‬
‫نویسندگان ابوالفرج رونی را ‪ ...‬بهشمار میآوردند‬
‫مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬نام برد (اسنادی نیست)‬
‫گزینۀ (‪:)4‬فعل «پرداختند» اسنادی نمیباشد‬
‫‪ 2 47‬ترجیح میداد ← اسنادی نیست که «مسند» بپذیرد‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬عالم میشد ← اسمیّه (اسنادی) نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬درگیری دائم را انحراف تلقی میکرد (میپنداشت) ←‬
‫فعل‬
‫مسند‬
‫فعل اسنادی مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬باقی نمیگذارد ← چه چیز را باقی نمیگذارد ←‬
‫متعدی (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫‪ 0 48‬فعل «دید» ‪ :‬اسنادی نیست (به معنای کلمۀ «دیدن» است‪).‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬برتر یافت‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬همسان یافت‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬شایستهی تحسین یافت ← فعل «یافت» و «دید» به‬
‫معنای پنداشتن میباشد‪.‬‬
‫‪ 2 49‬جملۀ اسمیه (اسنادی) وجود ندارد فعل نشسته بودند‬
‫← اسمیه نیست‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬نشسته بودند ← الزم (آنها نشسته بودند)‬
‫نهاد‬
‫فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬آنها به این نیاکان میبالیدند ← الزم ← نهاد ـ متمم ـ فعل‬
‫نهاد‬
‫فعل‬
‫متمم‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬ایرانیان نیاکان را جهاندارانی میدیدند (میپنداشتند)‬
‫← اسنادی ـ نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل‬
‫‪ 4 51‬جمله دوم‪ :‬شعر او را ممتاز ساخته است‬
‫مفعول‬
‫مسند فعل‬
‫(گردانیده است) (جمله اول‪ :‬باید گفت)‬
‫‪ 4 50‬سه جمله تبدیل به یک جمله اسمیّه (اسنادی) میشود‪.‬‬
‫(نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ 2 52‬الف) دوش به میخانه شد (رفت) اسمیه (اسنادی) نیست‬
‫ب) یک دانه کجایی (کجا هستی) ← اسمیه (اسنادی)‬
‫ج) میر مجلس شد (اسنادی)‬
‫د) گل عزیز است (اسمیه = اسنادی)‬
‫ه) دی شد (دی رفت) ← اسنادی نیست‬
‫‪ 3 53‬اسنادی وجود ندارد ‪ /‬خیر شادمان شد ← اسمیه‬
‫(اسنادی) ← (نهاد ـ مسند ـ فعل) نهاد مسند‬
‫چوپان دختر خود را به خیر داد ← (چهارجزئی گذرا به مفعول و‬
‫متمم = نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫نهاد‬
‫متمم فعل‬
‫مفعول‬
‫خیر به خوشبختی رسید (سهجزئی گذرا به متمم = نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫نهاد‬
‫متمم‬
‫فعل‬
‫‪ 2 54‬در چنین سؤالی «چه کسی را» یا «چه چیزی را» بر‬
‫روی فعل قرار میدهیم‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬بخشید (چه چیز را بخشید) ـ پیوست (چه چیز را‬
‫پیوست) معنا نمیدهد‬
‫گزینۀ (‪ :) 2‬آلود (چه چیز را آلود) ـ بخشید (چه چیز را بخشید) ـ‬
‫چسباند (چه چیز را چسباند) ـ افزود (چه چیز را افزود)‬
‫یادآوری‪ :‬اگر «چه کسی را» یا «چه چیزی را» بر روی فعل معنا داد‬
‫حرف «به» را قرار میدهیم‪.‬‬
‫آلوده کرد ← به ‪ /‬بخشید ← به ‪ /‬چسباند ← به ‪ /‬افزود ← به‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬اندیشید (چه چیز را اندیشید) معنا نمیدهد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬افزود (چه چیز را افزود) ‪ /‬ساخت (چه چیز را ساخت)‬
‫(‪)121‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫درآمیخت (چه چیز را درآمیخت)‬
‫افزود ← به ‪ /‬ساخت ← به (فعل «ساخت» با حرف اضافه «به» نمیآید‪).‬‬
‫‪ 2 55‬برکَند ← اسنادی نیست‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬درون را شاد کن (گردان)‬
‫مفعول مسند فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬کرم را سیرت سروران خواندهام (نامیدم) ← اسنادی‬
‫مفعول‬
‫فعل‬
‫مسند‬
‫نهاد ـ مفعول ـ فعل (سهجزئی گذرا به مفعول = نهاد ـ متمم ـ‬
‫فعل)‬
‫برخی افراد مستعّد نوعی رمیدگی را احساس میکردند‬
‫نهاد‬
‫‪3 61‬‬
‫‪ 0 56‬عیان نمیبینم (عیان نمیپندارم ـ نمیدانم) ←‬
‫اسنادی‬
‫او را عیان نمیبینم‬
‫مفعول مسند فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬مرد یزدان شو ← اسمیّه (اسنادی)‬
‫مسند‬
‫فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬است ← اسمیّه (اسنادی)‬
‫این کجا مرتبه چشم جهانبین است‬
‫نهاد‬
‫فعل‬
‫مسند‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬بر زبان بود ـ در دل بود ← اسمیّه (اسنادی)‬
‫(نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪0 57‬‬
‫میخوراند ـ بیرون میآورد ـ یابد‪ :‬همگی متعدی است که‬
‫مفعول میپذیرد‪.‬‬
‫در گزینههای دیگر بهترتیب‪ :‬میروید ـ بیارامد ـ بالید‪،‬‬
‫فعلهای دوجزئی میباشند‪.‬‬
‫‪ 2 58‬فعل «میگنجد» فعل الزم است که نیاز به متمم دارد‬
‫فعل «میپردازد» زمانی الزم و زمانی متعدی است‪ ،‬بستگی دارد که‬
‫مفعول بپذیرد یا نپذیرد‪.‬‬
‫در این گزینه فعل «میپردازد» الزم است که با حرف اضافه «به»‬
‫ذکر شده است‪.‬‬
‫گوینده به شرح جزئیات میپردازد‬
‫نهاد‬
‫متمم‬
‫فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬دارند (چه چیز را دارد = متعدی)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬مینمایند (چه چیز را بازآفرینی مینمایند = اسنادی ←‬
‫نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬میبخشد (چه چیز را میبخشد = متعدی)‬
‫‪ 0 59‬احساس میکردند‬
‫(چه چیز را احساس میکردند = متعدی)‬
‫متمم‬
‫‪4 60‬‬
‫فعل‬
‫صادق هدایت به شرح رابطه میپردازد (سهجزئی گذرا به متمم)‬
‫نهاد‬
‫متمم‬
‫فعل‬
‫آخرین ذرّه را به آب خاموش داده است = فعل متعدی‬
‫مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬مژگان دل را هدف ساخت (گردانید)‬
‫نهاد مفعول مسند فعل‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫متمم‬
‫فعل‬
‫با متمم (چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم = نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫اگر به شمارش جملهها توجّه کنیم شش جمله است‬
‫‪4 62‬‬
‫و اولین جمله افسون شدهی افسانه است ← اسمیّه (اسنادی) ـ‬
‫نهاد ـ مسند ‪ ٫‬فعل (سهجزئی گذرا به مسند)‬
‫(رجوع به شمارش جمالت) ـ تعداد جمالت عبارتند از‪:‬‬
‫‪ )1‬افسانه است ‪ )2 /‬شکستهاند ‪ )3 /‬بیدار میشود ‪ )4 /‬شدهی اویند‬
‫(او هستند) ‪ )5 /‬معشوقه است ‪ )6 /‬بر او افشانده است‬
‫جملۀ دوم‪ :‬شکستهاند (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به مفعول‬
‫(نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫جملۀ سوم‪ :‬بیدار میشود (اسمیّه = اسنادی) ← سهجزئی گذرا به‬
‫مسند (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫جملۀ چهارم‪ :‬اویند (او هستند) (اسمیّه = اسنادی) ← سهجزئی‬
‫گذرا به مسند (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫جملۀ پنجم‪ :‬معشوقه است (اسمیّه = اسنادی) ← سهجزئی گذرا به‬
‫مسند (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫جملۀ ششم‪ :‬خود را افشانده است (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به‬
‫مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫‪ 0 63‬به شاعری پرداخت = سهجزئی گذرا به متمم‬
‫(نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫نهاد ـ متمم ـ فعل (رجوع به درسنامه)‬
‫‪ 3 64‬جملۀ چهارم‪ :‬چه چیز را گفت (متعدّی) ← سهجزئی‬
‫گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫جملۀ پنجم‪ :‬درس دستور زبان را از ما خواهد پرسید (متعدّی) ←‬
‫چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫جملۀ هشتم‪ :‬مرغان زمزمهای داشتند (متعدّی) ← سهجزئی گذرا‬
‫به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫‪ 2 65‬چهار جمله‪ )1 :‬زیر بغل میزنند ‪ )2 /‬با خود میبرند‬
‫‪ )3‬سرگیجهای لطیف است ‪ )4 /‬برپا نهادهای‬
‫جملۀ اول‪ :‬بیننده را زیر بغل میزنند (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به‬
‫مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫جملۀ دوم‪ :‬او را میبرند (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به مفعول‬
‫(‪)121‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫(نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫جملۀ سوم‪ :‬سرگیجهای لطیف است (اسمیّه = اسنادی) ←‬
‫سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫جملۀ چهارم‪ :‬پا را نهادهای (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به مفعول‬
‫(نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫‪ 3 66‬افزوده است (متعدّی) ← چهارجزئی گذرا به مفعول و‬
‫متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬ادبیات وسعت نداشت (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به‬
‫مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬گردیده است (اسمیّه = اسنادی) ← (نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬ایران به ادب‪ ،‬الهام را بخشیده است‬
‫نهاد متمم مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬افسانههای ایرانی در ادب نفوذ کرده است (الزم) ←‬
‫سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ 3 67‬برمیخوریم (الزم) (برمیخوریم ← به) ← سهجزئی گذرا‬
‫به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل) ← به عبارات یا صفحاتی برمیخوریم‬
‫متمم‬
‫فعل الزم‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬میشکافد (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به مفعول‬
‫(نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫ادب پایداری مرزهای قومی را میشکافد‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬اینگونه چشمانداز حوزهی آن را متمایز میکند (میگرداند)‬
‫نهاد‬
‫مسند فعل‬
‫← اسنادی (چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند = نهاد ـ مفعول‬
‫ـ مسند ـ فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬نویسنده به موضوع فروخته شدن میپردازد (الزم) ←‬
‫سهجزئی گذرا به متمم = (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬چنین آثاری را در گستره ادبیات پایداری گنجاند ← متعدّی‬
‫(چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم = نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ 4 68‬جملۀ اول‪ :‬ادبیات پایداری چهره انسانی عامی دارد ←‬
‫متعدّی (سهجزئی گذرا به مفعول = نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫جملۀ دوم‪ :‬ادبیات در هیچ قالبی نمیگنجد ← الزم (نهاد ـ متمم ـ فعل)‬
‫نهاد‬
‫متمم‬
‫فعل‬
‫جملۀ سوم‪ :‬شعر مرزها را میشکافد ← متعدّی (نهاد ـ مفعول ـ فعل)‬
‫نهاد مفعول‬
‫فعل‬
‫جملۀ چهارم‪ :‬مخاطب آن ژرفای وجدان است ← اسمیّه (اسنادی)‬
‫نهاد‬
‫مسند‬
‫فعل‬
‫(سهجزئی گذرا به مسند= نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ 3 69‬جملۀ اول‪ :‬پدرم لیسانسم را به دیوار آویخت‬
‫نهاد مفعول‬
‫آشنایی نماند ‪ /‬تصدیق را ببیند‬
‫مفعول‬
‫نهاد‬
‫فعل‬
‫‪ 4 71‬یعنی‪ :‬معادل فعل میباشد‪.‬‬
‫جمله سهجزئی بیفعل (استثنایی) میباشد‪.‬‬
‫جمله اسمیه (اسنادی) اگر فعل نداشته باشد یا دوجزیی استثنایی‬
‫(بدون فعل) است یا سهجزیی استثنایی (بدون فعل)‪ .‬اگر فعل وجود‬
‫نداشته باشد و به جای آن کلمهی «یعنی» در آن باشد سهجزیی‬
‫استثنایی (بدون فعل) میباشد و به کلمهی «یعنی» معادل فعل‬
‫میگویند‪.‬‬
‫‪ 4 70‬ایل ما از نزدیکی شیراز میگذشت ‪ /‬دستفروشان بساط‬
‫نهاد‬
‫فعل‬
‫متمم‬
‫مفعول‬
‫نهاد‬
‫شیرینی را میگستردند ‪ /‬من از کسانم پشم و کشک میگرفتم‬
‫فعل‬
‫مفعول‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫متمم فعل‬
‫فعل‬
‫نهاد متمم‬
‫مفعول‬
‫فعل‬
‫‪ 0 72‬تنها در افعال شنید (چه چیز را شنید) و آموخت‬
‫(چه چیز را آموخت)‬
‫مفعول وجود دارد و هر دو هم گذرا به مفعول و متمم است‪.‬‬
‫(نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)‬
‫‪ 4 73‬شش جمله‪( :‬باز شده بود ـ میگنجیدم ـ میرفتم ـ‬
‫میخواست ـ بشنوند ـ بسپارند)‬
‫من میرفتم ‪ /‬این نغمه مرا از بهشتیان بشنوند‬
‫نهاد فعل‬
‫مفعول‬
‫متمم‬
‫فعل‬
‫‪ 4 74‬مورچه چه میداند ← نهاد ـ مفعول ـ فعل‬
‫بلندترین هرم هستی ← نهاد ـ مسند ـ فعل‬
‫تو ایستادهای ← نهاد ـ فعل‬
‫پاسخنامه (شیوۀ بالغی)‬
‫‪ 3 0‬پرسید از ← از من بپرس‬
‫(رجوع به مبحث چندجزیی و نقشها)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬فعل «دوخت» متمم نمیپذیرد‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬فعل «خریدن» با حرف اضافه «به» نمیآید‪.‬‬
‫‪ 4 2‬آن کسی بهشت را ستاند ← (بهشت = مفعول مقدم بر فعل)‬
‫یادآوری‪ :‬در گزینۀ (‪ )3‬مرا داد (به من داد)‬
‫متمم‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬عسل مزاج زندگان را خوش کند‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬فعل «است» مفعولپذیر است‬
‫‪ 2 3‬چه عذر را بیاورم‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬فعل آمد ← ناگذر (الزم) است و مفعول نمیپذیرد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬بتی مهمات را برآرد‬
‫(‪)111‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫نهاد مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬که را اوست ← اسنادی است و مفعول نمیپذیرد‪.‬‬
‫‪ 3 4‬به تو گوید ‪ /‬فعلهای «داشت ـ است»‬
‫متمم‬
‫در گزینههای (‪ 1‬و ‪ :)2‬متمم فعل نمیپذیرد‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬امر معروف دامنِ مرا گرفت (فک اضافه)‬
‫‪ 4 5‬فعل «بود» اسنادی است و مفعول نمیپذیرد‪.‬‬
‫(در سپاهان یکی یار من بود ← مضافالیه)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬دشنام را گویی‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬دل را مسوز (نسوزان)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬سپهر بلند دولت را نبخشد‬
‫‪ 0 6‬فعل «بود» متمم نمیپذیرد‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬بَرَد ← به دوزخ (مرد را خوی زشت به دوزخ میبرد)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬ز اشک پرس (پرسیدن از)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬گرای ← به‬
‫‪ 4 7‬گزینۀ (‪ :)1‬سخت را بستند (فعل بر قید مقدم شده است)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬پادشاهی کبیر آزرده شد (تقدم فعل بر نهاد)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬تو به انصاف و داد پاسبان هستی (تقدم فعل بر متمم)‬
‫‪ 2 8‬گزینۀ (‪ :)1‬دشمن کوس (طبل) را فرو کوفت‬
‫(تقدم فعل بر مفعول)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬در حالت سختی بهکار آید (تقدم فعل بر متمم)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬که حق بر دادگر مهربان است (تقدم فعل بر متمم)‬
‫‪ 2 9‬گزینۀ (‪ :)1‬اگر بداندیش عیبم را گوید (تقدم فعل بر نهاد)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬که بیبخت کوشش دو جو نیرزد (تقدم فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬آداب حرب را به رُستم درآموزم (تقدم فعل بر مفعول)‬
‫‪ 4 01‬گزینۀ (‪ :)1‬گرت ← اگر صورت حال تو (جابهجایی ضمیر)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬اگر مهار بهدست من است (تقدم فعل بر نهاد) ‪ /‬ندید‬
‫بیکسم ‪ ← ...‬تقدم فعل بر سایر اجزای جمله‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬بنده حوردیس چهقدر آورد (تقدم فعل بر نهاد) ‪ /‬که زیر‬
‫قبا اندام پیس دارد ← تقدم فعل بر مفعول‬
‫‪ 3 00‬گزینۀ (‪ :)1‬کجا سیر وحشی در مَلَک رسد (تقدم فعل‬
‫بر متمم) ‪ /‬از ثری بر فلک نشاید پرید ← تقدم فعل بر متمم‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬ای بیثبات سکوتی بهدست آور (تقدم فعل بر منادا)‬
‫که بر سنگ گردان نبات نروید ← تقدم فعل بر نهاد‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬یکی را از صاحبدالن تب آمد (تقدم فعل بر متمم)‬
‫کسی گفت از فالنی شکر خواه ← تقدم فعل بر متمم‬
‫‪ 0 02‬گزینۀ (‪ :)2‬حافظ که هوس جام جهانبین میکند‬
‫(تقدم فعل)‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬دلم از حسرت آن لعل روانبخش خون شد‬
‫(تقدم فعل بر نهاد و متمم)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬سحر ز هاتف غیب به گوش من مژده رسید‬
‫(تقدم فعل بر متمم ـ جابهجایی ضمیر)‬
‫‪ 4 03‬گزینۀ (‪ :)1‬بیار آن گرد را (آن گرد را بیار)‬
‫(تقدم فعل بر مفعول)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬سرم به هر باده مست نمیگردد (تقدم فعل بر نهاد و مسند)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬بیار آن معجز هر مرد و زن را (تقدم فعل بر مفعول)‬
‫‪ 0 04‬گزینۀ (‪ :)2‬اگر صورتی برای تو نهاد (جابهجایی ضمیر)‬
‫بحر منزّهی آالیشی نیابد (تقدم فعل بر نهاد)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬ای روح خرگهی تا تو چگونه باشی (تقدم فعل بر منادا)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬منتهای خردهای منتهی آن است (تقدم فعل)‬
‫‪ 4 05‬گزینۀ (‪ :)1‬بگریز ز غم (تقدم فعل بر متمم)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬شراب‪ ،‬ما را یکرنگ کند (تقدم فعل بر نهاد)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬به زه کن آن کمان را (آن کمان را به زه کن) ← (تقدم‬
‫فعل بر مفعول)‬
‫یادآوری‪ :‬فعل در مصرع اول حذف شده است‪ ،‬یک جام ز صد هزاران‬
‫جان به (بهتر است)‬
‫‪ 2 06‬گزینۀ (‪ :)1‬دَرَد مست نادان گریبان مرد‬
‫(تقدم فعل بر نهاد و مفعول)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬در گریبان نادان مست دست زند (تقدم فعل بر متمم)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬از سکون سر بر نکرد (تقدم فعل بر متمم)‬
‫‪ 2 07‬روز رویش نقاب شب زلف را برانداخت‬
‫مفعول‬
‫نهاد‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬اگر خون من را بریزی‬
‫مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬سعدی جان را در قدم تو ریخت‬
‫نهاد مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬درد دل را پسندی‬
‫مفعول‬
‫فعل‬
‫‪ 4 08‬ز من پرسی (پرسیدن از)‬
‫در گزینههای دیگر بهترتیب افعال‪ :‬چیست ـ خندد ← متممپذیر نیست‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬فعل «برآید» متمم آن «از آسمان» میباشد که مقدم‬
‫شده است‪.‬‬
‫‪ 0 09‬عاشقان را مران‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬مرا دادی ← به من دادی («را» حرف اضافه است)‬
‫متمم‬
‫گزینۀ (‪ 3‬و ‪ :)4‬افعال «نیست ـ است» ← مفعول نمیپذیرد‬
‫‪ 2 21‬از کعبه پرسی‬
‫(‪)111‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫گزینۀ (‪( :)1‬است) و گزینۀ (‪( :)4‬بود) ← متمم نمیپذیرد‬
‫‪ 0 20‬با من نسازد (مدارا کردن با)‬
‫‪ 0 22‬گزینۀ (‪ :)2‬چشم تو مرا بیند ← «تقدم فعل»‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬چون پدر به حال فرزند دید ← «تقدم فعل»‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬گریه نشان دردمندی است ← «تقدم فعل»‬
‫‪ 4 23‬صحرا را همه نیزه و خنجر دید ← «تقدم فعل»‬
‫گرفت موج لشکر = «تقدم فعل»‬
‫‪ 3 24‬گزینۀ (‪ :)1‬بر موکب آن باغ دست را زد ← (تقدم فعل‬
‫بر مفعول)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬بار کشم ← (تقدم فعل بر مفعول)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬نشید دردناکش را خواندند ← (تقدم فعل بر مفعول)‬
‫‪ 3 25‬گزینۀ (‪ :)1‬چون زید از آن ماه امید برد (تقدم فعل بر متمم)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬مجنونصفت سرمست افتاده (تقدم فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬یارب مرا به آن چراغ برسان‬
‫(تقدم فعل بر مفعول و متمم)‬
‫‪ 4 26‬گزینۀ (‪ :)1‬یکی از صاحبدالن را تب آمد ← (تقدم‬
‫فعل بر متمم)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬ای پسر زیر بار گنه مرو ← (تقدم فعل بر سایر اجزای جمله)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬بتا (بگذار) جور دشمن پوست او را بدرد ← (تقدم فعل بر مفعول)‬
‫‪ 0 27‬یک روز بر بندهای دلِ من بسوخت (جابهجایی ضمیر)‬
‫پاسخنامه (حذف به قرینه لفظی و معنوی)‬
‫‪ 3 0‬نشد ← کار دل تمام نشد (حذف نهاد و مسند)‬
‫‪ 3 2‬گزینۀ (‪ :)1‬به از ← بهتر است‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬بوی مشک بهتر از یک توده گل است‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬به درگاه او بر زمین نیاز است‬
‫‪ 4 3‬گزینۀ (‪ :)1‬مهیا کنِ روزی مار و مور است‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬پرستار امرش همه چیز و کس است‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬جهان بر الهیتش متفق هستند‬
‫‪ 4 4‬فعل «است» در گزینۀ چهار حذف به قرینۀ معنوی است‬
‫(سپاسگذاری بس است)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬به کمال نماید و فرزند به جمال (نماید = حذف به قرینۀ لفظی)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت‬
‫(است = حذف به قرینۀ لفظی)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬سخنان او در جمع تأیید (شد = حذف به قرینۀ لفظی) و‬
‫‪ 2 5‬بعد در جلسه تصویب شد‬
‫اگر دشنام فرمایی و اگر نفرین (فرمایی = حذف به قرینۀ لفظی)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬چه امن عیش (است ـ وجود دارد)‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬ای «معشوقهای» که پستهی تو بر حدیث قند لبخند زده‬
‫«است»‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬شکر (شکر میکنم = صوت یا شبهجمله) ـ شکر میکنم‬
‫که آن محنت‬
‫‪ 0 6‬گزینۀ (‪ :)2‬ایا «کسی که» پرلعل (حذف منادا)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬دلی که خرم است (حذف فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬به گردش چو پروانه جویان نور ← هستند (حذف فعل)‬
‫‪ 3 7‬همان به (همان بهتر است = حذف به قرینۀ معنوی)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬فشاندند بادم و زر بر سرش فشاندند (حذف فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬کمان در زه آورد و زه را به گوش (آورد)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬شمع در این گفتوگو بود و به دیدار او وقت اصحاب‬
‫جمع بود‬
‫‪ 2 8‬که آن سرگردان است و این نیممست «است»‬
‫‪ 4 9‬گزینۀ (‪ :)1‬خموش (خاموش باش) =حذف فعل به‬
‫قرینۀ معنوی= (صوت = شبهجمله)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬زنهار ← پناه میبرم (حذف فعل به قرینۀ معنوی)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬زهی جوفروشان گندمنمای ← آفرین باد‬
‫(به حالت تمسخر)‬
‫‪ 0 01‬بهایم خموشند و بشر گویا (ند = هستند) (حذف به‬
‫قرینۀ لفظی) زبان بسته بهتر (است) (حذف به قرینۀ معنوی)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬با حق نکو بود و با خلق بد «بود» ← حذف به قرینۀ لفظی‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬گفت خامش «باش» ← حذف فعل به قرینۀ معنوی‬
‫‪ 2 00‬چو مرد این سخن گفت و صالح (سخن را) شنید‬
‫(حذف مفعول به قرینۀ لفظی در جملۀ دوم)‬
‫‪ 3 02‬که دور از تو = از تو دور باد (حذف فعل در جمله به‬
‫قرینۀ معنوی) ← جملهی دعاییّه‬
‫‪ 3 03‬دل فدای او شد و جان نیز هم «فدا»شد‬
‫مسند‬
‫مسند‬
‫‪ 2 04‬مرا یک درم بود و «مرا» برداشتند‬
‫(حذف مفعول در جملۀ دوم)‬
‫‪ 4 05‬گزینۀ (‪ :)1‬ای کسی که همه هستی ز تو پیدا شده‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬ای کسی که دفتر حُسن تو فهرست خط و خالها است‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬ای کسی که شاهراه تو از بر سِدره (نام درختی در‬
‫آسمان هفتم)‬
‫‪ 2 06‬گزینۀ (‪ :)1‬آب برداشتم و گرد تشنگان میگشت (میگشتم)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬کبوتران دام برکندند و سر خویش گرفت (گرفتند)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬چو پیش قراوالن آمدند و نعرهای بزدند‬
‫یادآوری‪ :‬فعل قبل و بعد حرف «واو» باید از جهت زمان و صیغه‬
‫یکسان باشد‪.‬‬
‫(‪)112‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ 2 07‬خدا ز روی تعظیم به روی همچو ماهت سوگند خورده است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬جبریل مقیم آستانت «است» (حذف به قرینۀ معنوی)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬اگرچه چرخ رفیع «است» (حذف به قرینۀ معنوی)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬عقل در رکابت دویده است (حذف به قرینۀ معنوی)‬
‫‪ 0 08‬گزینۀ (‪ :)2‬سر پادشاهان گردنفراز ‪ /‬به درگاه او بر‬
‫زمین نیاز «است» (حذف به قرینۀ معنوی)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬ذاتش از تهمت ضد و جنس بری «است» (حذف فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬ای «خدایی» که از خیال و قیاس و گمان و وهم برتر است‬
‫‪ 0 09‬گزینۀ (‪ :)2‬از طاعتش پشت کس مستغنی «نیست»‬
‫(حذف فعل) ‪ /‬بر حرف او جای انگشت کس «نیست»‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬آسمان بلند پیش قدرت خجل «است» (حذف فعل)‬
‫تو مخلوق «بودی» ‪ /‬و آدم هنوز آب و گل «بود»‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬فروماندگان را به رحمت قریب «است» (حذف فعل)‬
‫تضرّعکنان را به دعوت مُجیب» است‬
‫‪ 4 21‬گزینۀ (‪ :)1‬فغان ← شبهجمله (صوت) = حذف فعل‬
‫که ترکان خوان یغما را «بردند» ← حذف به قرینۀ لفظی‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬چه حاجت = چه حاجت «است» (حذف فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا «رفت»‬
‫(حذف فعل)‬
‫‪ 0 20‬که کس این معما را نگشود و این معما را نگشاید‬
‫(مفعول در جملۀ اول حذف شده است)‬
‫‪ 2 22‬گزینۀ (‪ :)1‬از دیدهها پنهان «است»‬
‫(حذف به قرینۀ لفظی)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬که چشم بد از سوی گل به دور «باد»‬
‫(حذف فعل به قرینۀ معنوی)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬هزار شکر «میکنم» ← حذف فعل‬
‫(صوت = شبهجمله)‬
‫‪ 0 23‬گزینۀ (‪ :)2‬باهلل ← به خدا قسم میخورم (به قسم)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬گفت ای کسی که (منادا) چشم و چراغ همه‬
‫شیرینسخنان «هستی»‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬همان به (همان بهتر است)‬
‫‪ 0 24‬روی رنگین را به هر کس مینماید وگر بگویم «روی‬
‫رنگین را» را باز پوشان (حذف به قرینۀ لفظی)‬
‫‪ 4 25‬گزینۀ (‪ :)1‬صفنشینان نیکخواه «هستند»‬
‫(حذف به قرینۀ معنوی)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬نقلش از لعل نگار «است» و نقلش از یاقوت خام «است»‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬ای «کسی که» رخت چو خلد و لعلت سلسبیل هست‬
‫(حذف منادا)‬
‫‪ 0 26‬به جان خواجه و حق قدیم قسم میخورم (حرف به‬
‫قسم ذکر شده و فعل قسم میخورم) ← (حذف به قرینۀ معنوی)‬
‫‪ 3 27‬جوی مشک بهتر از یک توده گل «است» ← (حذف‬
‫به قرینۀ معنوی)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬که به روی که عاشق شدم و از بوی که مست «شدم»‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬رقیب محرم «باشد» و حرمان نصیب من «باشد»‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬در اسب و میدان و چوگان و گوی «نیست»‬
‫‪ 0 28‬گزینۀ (‪ :)2‬فروغ رای تو مصباح راههای مخوف «است»‬
‫عنان عزم تو مفتاح ملکهای حصین «است»‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬ابر رحمت بر تو «باد» ‪ /‬روح راحت بر روان والدین «باد»‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬بخت را با دوستانت اتفاق «است» ‪ /‬چرخ را با دشمنان‬
‫حرب حنین «است»‬
‫‪ 0 29‬گزینۀ (‪ :)2‬بر این بنده بخشایشی «کن»‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬در سایهای «است»‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬عدو در چه «است» ـ دیو در شیشه بهتر «است»‬
‫‪ 3 31‬به چشمهای تو «قسم میخورم» ← به قسم‬
‫‪ 0 30‬نه از مدحش خبر باشد نه از ذمّ «خبر باشد»‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬مرگ بهتر «است» از بیماری ← (حذف فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬افسوس بر اینان «باد» ← صوت (شبهجمله)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬به دوستی تو قسم میخورم ← به قسم‬
‫‪ 3 32‬گنجینه گوهر در پای فشاندند و زر بر سرش «افشاند»‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬حذف به قرینۀ معنوی ← سعی قدم پیشتر «است»‬
‫به درگاه حقّ منزلت بیشتر «است»‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬حذف به قرینۀ معنوی← اسیران در چاه و بند محتاج «هستند»‬
‫‪ 4 33‬گزینۀ (‪ :)1‬آسمان در زیر پای همّت «است»‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬ای کسی که (حذف منادا) زینت محافل به دیدار تو‬
‫«است» (حذف فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬ای کسی که (حذف منادا) کمال نیکمردی بر تو ختم «است»‬
‫‪ 2 34‬گزینۀ (‪ :)1‬گوشم به راه «است»‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬آن خوشتر ز حُسن «است»‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬ای «کسی که» آفتاب آینهدار جمال تو «است» ‪ /‬مشکل‬
‫سیاه مجمرهگردان خال تو «است»‬
‫‪ 0 35‬گزینۀ (‪ :)2‬کار دل تمام شود و نشد (کار دل تمام نشد)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬از دو دیده من «خون» رفت هرگز خون نرفت‬
‫(‪)111‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬آنکه بیجرم برنجید و به تیغم زد و رفت = آنکه به‬
‫تیغم زد ـ آنکه رفت‬
‫پاسخنامه گروه اسمی (شاخص هسته)‬
‫‪ 4 0‬گزینۀ (‪ :)1‬سرهنگ احمدی = شاخص‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬دکتر زرینکوب ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬کدخدا احمد‬
‫شاخص‬
‫شاخص‬
‫‪ 3 2‬استادم حمیدی ← در اینجا بین لقب و حمیدی‪ ،‬ضمیر‬
‫فاصله انداخته است‪.‬‬
‫استادم حمیدی ← بدل‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬دکتر خسرو فرشید دارد‬
‫شاخص‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬سروان مقدّم ‪ /‬گزینۀ (‪ :)4‬امام رضا (ع)‬
‫شاخص‬
‫شاخص‬
‫‪ 4 3‬استادم دکتر کزازی ← دکتر‪ :‬شاخص هست امّا کلمۀ‬
‫استادم شاخص نیست‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬دکتر ـ استاد ← دو شاخص میباشد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬آقا جالل ‪ /‬پهلوان سهراب‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬سیّد رضا ← استاد خلقی‬
‫‪ 3 4‬امیر محمد ‪ /‬در گزینههای دیگر کلمه «امیر» به تنها‬
‫شاخص ذکر شده است و نمیتواند شاخص باشد‪.‬‬
‫یادآوری‪ :‬در گزینههای چهار بعد از کلمۀ «امیر» مکثی وجود دارد‬
‫که «امیر» را از بونصر مشکان جدا میکند‪.‬‬
‫‪ 4 5‬کلمه استاد بدون اسم انسان ذکر شده است و نمیتواند‬
‫شاخص باشد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬مهندس رفعتی ‪ /‬گزینۀ (‪ :)2‬آقای رئیسی‬
‫شاخص‬
‫شاخص‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬ستوان حسینی‬
‫شاخص‬
‫یادآوری‪ :‬بیان کرده بودیم که نباید بین لقب (آقا) و اسم انسان‬
‫«رئیسی» فاصله ایجاد شود امّا بعد از حذف الف و یای میانجی‬
‫میآید و دلیل بر فاصله نیست‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫‪2‬‬
‫سلطان محمود‬
‫شاخص‬
‫گزینۀ (‪« :)1‬حسنک» بدون لقب ذکر شده است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬امیر بزرگ احمدحسن بینشان فاصله است و شاخص نیست‬
‫لقب‬
‫‪7‬‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫‪0‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬امام علی (ع) ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬دکتر اصغر دادبه‬
‫شاخص‬
‫شاخص‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬استاد مهدخت‬
‫شاخص‬
‫‪2 8‬‬
‫عموی احمد (بین لقب و اسم انسان فاصله وجود دارد)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬کدخدا احمد ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬دکتر محمد‬
‫شاخص‬
‫شاخص‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬امام رضا (ع)‬
‫شاخص‬
‫‪ 4 9‬نویسنده و استاد برجسته ‪ ...‬غالمحسین یوسفی بین لقب‬
‫و اسم انسان فاصله ذکر شده است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬استاد بدیعالزمان ‪ /‬امام رضا (ع) ‪ /‬دکتر مُحمّد‬
‫شاخص‬
‫‪0 01‬‬
‫شاخص‬
‫شاخص‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬سلطان محمود‬
‫شاخص‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬خواجه عمید ‪ /‬گزینۀ (‪ :)4‬سیّد اشرفالدین‬
‫شاخص‬
‫‪4 00‬‬
‫شاخص‬
‫ستوان محمدی‬
‫شاخص‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬عمویِ احمد (بین لقب و اسم انسان فاصله ذکر شده است)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬استاد ← لقب (امّا اسمی ذکر نشده است)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬کدخدای ← لقب (امّا اسمی ذکر نشده است)‬
‫‪ 2 02‬امیرمسعود‬
‫شاخص‬
‫گزینۀ (‪ 1‬و ‪ 3‬و ‪ )4‬کلمه «امیر» ذکر شده است امّا اسمی ذکر نشده است‪.‬‬
‫‪ 2 03‬در قفایِ آزادی ← مضافالیه (وابستۀ پسین است)‬
‫در گزینۀ (‪ )1‬کلمات «سر ـ دست» ‪ /‬در گزینۀ (‪« )3‬مخمل ـ دل»‬
‫در گزینۀ (‪« )4‬ماهرانه ـ ناخدا» همگی هسته هستند (نه وابستۀ‬
‫پیشین و نه وابستۀ پسین میباشند)‬
‫‪ 4 04‬کتابهای بهترین نویسنده‪:‬‬
‫کلمۀ «نویسنده» مضافالیه میباشد‪.‬‬
‫فرهنگسرایِ نیاوران ← مضافالیه میباشد‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬کلمات «سلمان ـ جان» ‪ /‬گزینۀ (‪« :)2‬دکتر ـ آموزش»‬
‫گزینۀ (‪« :)3‬دانشآموزان ـ امتحان ـ همگی هسته میباشند‪.‬‬
‫یادآوری‪ :‬کلمۀ «همۀ» کسره برای خود کلمه است‪.‬‬
‫اسم‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬آغا (آقا) لقب است ولی بعد از آن اسم انسان ذکر نشده‬
‫محمد ـ شاخص نیست (بینشان فاصله هست)‬
‫‪3 05‬‬
‫است (خادم = صفت است)‬
‫(‪)111‬‬
‫غیرِ مراد ← مضافالیه‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫یادآوری‪ :‬کلمۀ «آن» ضمیر میباشد اگر صفت پیشین میبود هسته‬
‫حساب نمیشد‪.‬‬
‫‪ 0 06‬کلمه بزرگترین جزو صفات پیشین (عالی) میباشد و‬
‫نمیتواند هسته باشد‪.‬‬
‫یادآوری‪ :‬گزینۀ (‪ )3‬کلمه حرف «واو» که قبل از کلمۀ «حوادث»‬
‫واقع شده است «واو» ربط است‪.‬‬
‫‪ 3 07‬شبِ هجران ← مضافالیه‬
‫(جزو وابستۀ پسین میباشد)‬
‫‪ 2 08‬و گوسفندان (معطوف) جزو نقشهای تبعی است‪.‬‬
‫تذکر‪ :‬کلمه «استاد» شاخص نیست‬
‫(اگر شاخص میبود نمیتوانست هسته باشد)‬
‫‪ 3 09‬باد خیرهسری ← مضافالیه‬
‫‪ 4 21‬شاعران ـ سهل و ممتنع هر دو هسته میباشد‪.‬‬
‫اکرانِ بهترین فیلم ← کلمۀ فیلم «مضافالیه» میباشد‪.‬‬
‫(کسره همۀ در گزینۀ (‪ )4‬برای خود کلمه میباشد)‬
‫‪ 3 20‬کارِ اسفندیار = هسته نیست‬
‫مضافالیه‬
‫‪ 3 22‬کلماتِ «ایران» و «تاریخ» مضافالیه میباشند‬
‫کلمۀ «همین» جزو صفات پیشین میباشد‪.‬‬
‫‪ 2 23‬گوسفند ‪ /‬گاو و گوسفند‬
‫معطوف‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬امامزاده ← شاخص نیست (بعد از آن اسمی ذکر نشده است)‬
‫‪ 4 24‬گزینۀ (‪« :)1‬نخستین» جزو صفات پیشین میباشد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬کاربردِ صفت ← مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬زبانِ هر دو نوشته ← مضافالیه (اگر قبل کلمات صفات‬
‫پیشین کسره باشد کلمه بعد از صفات پیشین هم مضافالیه میباشد‪).‬‬
‫‪ 0 25‬تعیینِ ارزش ← مضافالیه‬
‫پاسخنامه (ترکیب وصفی ـ اضافی)‬
‫‪ 0 0‬جامعترین‪ :‬صفت پیشین ‪ /‬فرهنگ‪ :‬اسم‬
‫پرارزش‪ :‬صفت ‪ /‬تاریخ ـ ادبیات ـ ایران ـ جهان ← همگی اسم‬
‫یادآوری‪ :‬در چنین سؤالی میتوان از آخر جمله هم ردّ گزینه کرد‪.‬‬
‫‪ 3 2‬اگر از آخر کلمات بررسی کنیم‪ :‬گزینۀ (‪ )4‬کلمات‬
‫«ماشینی» = صفت و «تبریز» = اسم میباشد و میتوان با هم نکته به‬
‫جواب رسید‪.‬‬
‫اگر از اول بررسی کنیم‪ :‬گزینۀ (‪ )2‬کلمۀ «کدام» صفت پیشین است‬
‫در حالی که سؤال با «اسم» شروع شده است‪.‬‬
‫‪ 3 3‬اولین‪ :‬صفت پیشین ‪ /‬افتتاح ـ اتوبان ـ گیالن‪ :‬اسم‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫بزرگ و ارزشمند‪ :‬صفت‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬همه = صفت پیشین ‪ /‬موارد‪ :‬اسم ‪ /‬گفته شده‪ :‬صفت‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬از آخر بررسی شود کلمۀ «دانشگاه» اسم است و سبب‬
‫رد گزینه میشود‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬کلمۀ «جاری» صفت است نه اسم‪.‬‬
‫‪ 0 4‬گزینۀ (‪ :)1‬آن‪ :‬صفت اشاره ‪ /‬رزمنده‪ :‬اسم‬
‫وارسته‪ :‬صفت ‪...‬‬
‫موارد رد گزینه در گزینههای باقیمانده‪:‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬همان‪ :‬صفت ‪ /‬چهار‪ :‬صفت ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬آن‪ :‬صفت‬
‫دو‪ :‬صفت ‪ /‬گزینۀ (‪ :)4‬فردوسی‪ :‬اسم‬
‫‪ 0 5‬هیکل‪ :‬اسم ‪ /‬دراز‪ :‬صفت ‪ /‬کبود‪ :‬صفت (هیکلِ کبود)‬
‫ورم کرده‪ :‬صفت ‪( /‬هیکل ورم کرده)‬
‫موارد رد گزینه‪:‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬این‪ :‬صفت ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬شکایت‪ :‬اسم ‪ /‬گزینۀ (‪ :)4‬شاعر‪ :‬اسم‬
‫‪ 3 6‬اولین ـ پرافتخار ـ مهتران ـ مختلف‪ :‬صفت (بقیه اسم)‬
‫موارد ردّ گزینه‪:‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬آن‪ :‬صفت ‪ /‬دو‪ :‬صفت‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬فیزیک‪ :‬اسم ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬پرورش یافته‪ :‬صفت‬
‫‪ 3 7‬موارد رد گزینه‪:‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬پیشگاه‪ :‬اسم ‪ /‬گزینۀ (‪ :)2‬فرش‪ :‬اسم‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬درخت‪ :‬اسم‬
‫‪ 4 8‬تازهتأسیسشده‪ :‬یه کلمه است و صفت است‬
‫موارد رد گزینه‪:‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬بیشتر‪ :‬صفت ‪ /‬گزینۀ (‪ :)2‬تاریخی‪ :‬صفت‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬گوناگون‪ :‬صفت‬
‫‪ )1 3 9‬این لولیان ‪ )2‬لولیانِ شوخ ‪ )3‬لولیان شیرینکار‬
‫‪ )4‬لولیان شهرآشوب‬
‫گزینۀ (‪ )1 :)1‬ما در سر سپید ‪ )2‬این پند ‪ )3‬فرزندِ سیاهبخت‬
‫(صفتِ مقلوب) ← جای اسم و صفت جابهجا شده است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬این مه ‪ /‬گزینۀ (‪ )1 :)4‬آن حسن ‪ )2‬حُسنِ روزافزون‬
‫‪ 0 01‬گزینۀ (‪ )1 :)1‬این سقف ‪ )2‬سقفِ بلند ‪ )3‬سقفِ ساده‬
‫‪ )4‬سقفِ بسیارنقش ‪ )5‬این معما ‪ )6‬هیچ دانا‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬هرکس (این ـ آن = ضمیر هستند) ‪ /‬گزینۀ (‪ )1 :)3‬همه‬
‫صفشکنان (بقیه ترکیبها اضافی هستند)‬
‫گزینۀ (‪ )1 :)4‬شعر خونبار ‪ )2‬آن یار ‪ )3‬مژگان سیه‬
‫‪ 4 00‬گزینۀ (‪ :)1‬گلبنِ عیش (باد بهاری ـ ساقیِ گلعذار ـ باده‬
‫خوشگوار = هر سه وصفی هستند)‬
‫گزینۀ (‪ )1 :)2‬عیشِ من ‪ )2‬کارِ من (لعلِ دلخواه ـ وصفی است)‬
‫(‪)111‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫گزینۀ (‪ )1 :)3‬صوتِ بلبل ‪ )2‬صوتِ قمری‬
‫گزینۀ (‪ )1 :)4‬قامت ما ‪ )2‬تشریف تو ‪ )3‬باالی کس‬
‫(قامتِ ناساز ـ قامت بیاندام وصفی میباشد)‬
‫‪ 0 02‬وصفی‪ )1 :‬آن سیهچرده ‪ )2‬چشمِ میگون ‪ )3‬لب خندان‬
‫‪ )4‬دل خرّم ‪ /‬اضافی‪ :‬شیرینیِ عالم‬
‫‪ 0 03‬وصفی‪ )1 :‬اندیشههای آسمانی ‪ )2‬اندیشههای زمینی‬
‫‪ )3‬یک ذهن ‪ )4‬انسان زمینی ‪ )5‬آن زمان ‪ )6‬اندیشههای ملکوتی‬
‫‪ )7‬همه اندیشهها ‪ )8‬روح آزاد ‪ )9‬روحِ رها ‪ )11‬همه دردها ‪ )11‬همۀ آالم‬
‫اضافی‪ )1 :‬ذهنِ انسان ‪ )2‬خاطرِ من‬
‫‪ )1 4 04‬طبع من (را فک اضافه) ‪ )2‬سرِ مدحت‬
‫‪ )3‬مدحتِ پادشاهان‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬پرِ زاغ ـ پر من ‪ /‬تماشایِ باغ‬
‫گزینۀ (‪ )1 :)2‬محرمِ هوش ‪ )2‬مشتری زبان (را فکّ اضافه)‬
‫گزینۀ (‪ )1 :)3‬ماورای جالل او ‪ )2‬جالل او‬
‫‪ )3‬منتهای جمال ‪ )4‬جمالِ او‬
‫‪ 0 05‬ترکیب وصفی‪ )1 :‬این روزنامه ‪ )2‬هر روز ‪ )3‬کودکان‬
‫دوازده ساله ‪ )4‬همان چاپخانه ‪ )5‬چند دسته ‪ )6‬دستهی بزرگ‬
‫ترکیب اضافی‪ )1 :‬نام روزنامه ‪ )2‬سر زبانها ‪ )3‬مدیرِ آن ‪ )4‬نام‬
‫نسیم ‪ )5‬نسیمِ شمال ‪ )6‬زمانِ انتشار ‪ )7‬انتشار آن‬
‫‪ 3 06‬صفت پیشین‪ )1 :‬این بیان ‪ )2‬هر نوشتهای ‪ )3‬این گروه‬
‫‪ )4‬همان زبان‬
‫صفت پسین‪ )1 :‬اطالعات امروزی ‪ )2‬حالتِ شناخته شده ‪ )3‬بیانِ‬
‫غیر متعارف ‪ )4‬بیانِ خندهدار ‪ )5‬نقدِ اجتماعی‬
‫یادآوری‪ :‬کلمۀ «آن» هر سه بار ضمیر است‬
‫‪ 2 07‬صفت پیشین‪ )1 :‬همۀ بیرحمی ‪ )2‬هر روز ‪ )3‬هر شب‬
‫صفت پسین‪ )1 :‬درون آشفته ‪ )2‬خاطرِ ترسان ‪ )3‬خاطری آرام‬
‫یادآوری‪ :‬کلمات آن که ـ ضمیر است (که = حرف است)‬
‫‪ )1 4 08‬نیازهای مادی ‪ )2‬نیازهای جسمانی ‪ )3‬خواستههای‬
‫گوناگون ‪ )4‬خواستههای دیگری ‪ )5‬تمدن بزرگ ‪ )6‬توجۀ شایان‬
‫‪ 2 09‬ترکیب وصفی‪ )1 :‬دو اشکال ‪ )2‬اشکال اضافی‬
‫‪ )3‬همۀ نزدیکان‬
‫ترکیب اضافی‪ )1 :‬نظر رستم ‪ )2‬مرگِ او ‪ )3‬خودِ او ‪ )4‬نزدیکانِ او‬
‫‪ )5‬ویرانی کشور ‪ )6‬کشورِ او ‪ )7‬مرگِ او ‪ )8‬مساویِ میدان خالی‬
‫کردن ‪ )9‬میدان خالی کردن کسانی ‪ )11‬تجسّم آرمان‬
‫‪ )11‬آرمانهای خود‬
‫‪ 3 21‬ترکیب وصفی‪ )1 :‬این نخلستان ‪ )2‬نخلستان خاموش‬
‫‪ )3‬هرگاه ‪ )4‬مشت خونین ‪ )5‬بارانهای غیبی ‪ )6‬نگاههای اسیر‬
‫‪ )7‬این مزرع ‪ )8‬مزرع سبز ‪ )9‬آن دوست ‪ )11‬دوستِ شاعر‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫‪ )11‬نالههای گریهآلود ‪ )12‬آن روح ‪ )13‬روح دردمند‬
‫ترکیب اضافی‪ )1 :‬آسمانِ کویر ‪ )2‬مشتِ قلب ‪ )3‬قلبِ من‬
‫‪ )4‬بارانهای سکوت ‪ )5‬سکوتِ او ‪ )6‬اسیرِ من ‪ )7‬پروانههای شوق‬
‫‪ )8‬مزرعۀ دوست ‪ )9‬دوست من ‪ )11‬نالههای روح‬
‫‪ 2 20‬ترکیب وصفی‪ )1 :‬دورۀ اسالمی ‪ )2‬همان قرنها‬
‫‪ )3‬قرنهای نخستین ‪ )4‬قرنهای هجری ‪ )5‬ترجمۀ عربی‬
‫‪ )6‬آثار معتبر ‪ )7‬متونِ عربی ‪ )8‬این رسم ‪ )9‬قرنهای دیگر‬
‫ترکیب اضافی‪ )1 :‬ترجمۀ آثار ‪ )2‬آثار یونان ‪ )3‬مورد استفاده‬
‫‪ )4‬استفادۀ ایرانیان ‪ )5‬تفاسیر قرآن ‪ )6‬رسمِ ترجمه‬
‫‪ 0 22‬ترکیب وصفی‪ )1 :‬کلماتِ آسمانی ‪ )2‬صدای گرم‬
‫‪ )3‬همه جا ‪ )4‬همه کس ‪ )5‬همه چیز ‪ )6‬این ندا‬
‫ترکیب اضافی‪ )1 :‬کلماتِ قرآن ‪ )2‬صدای خواننده ‪ )3‬گوشِ جانها‬
‫‪ )4‬گلهای شادی ‪ )5‬گلهای امید ‪ )6‬باغ خاطر ‪ )7‬خاطرِ کاروانیان‬
‫‪ 3 23‬ترکیب وصفی‪ )1 :‬دورۀ اول ‪ )2‬شکل سنتی ‪ )3‬سبک‬
‫رئالیستی ‪ )4‬هر نویسنده ‪ )5‬تشریح دقیق ‪ )6‬خصوصیات ظاهری‬
‫ترکیب اضافی‪ )1 :‬نقش گزارشگر ‪ )2‬تشریح خصوصیات‬
‫‪ )3‬خصوصیات اشخاص ‪ )4‬اشخاصِ رمان ‪ )5‬صفحات داستان‬
‫‪ 3 24‬ترکیب وصفی‪ )1 :‬ادبیات تطبیقی ‪ )2‬شاخههای مهم‬
‫‪ )3‬علوم ادبی ‪ )4‬علوم معاصر ‪ )5‬ملّتهای مختلف ‪ )6‬هر ملّت‬
‫‪ )7‬اندیشههای ادبی ‪ )8‬دیگر ملّتها‬
‫ترکیب اضافی‪ )1 :‬شاخههای علوم ‪ )2‬تأثیرپذیری ادبیات ‪ )3‬ادبیات‬
‫ملّتها ‪ )4‬ملّتهای جهان ‪ )5‬تکامل ادبیات ‪ )6‬شکوفایی ادبیات‬
‫‪ )7‬ادبیاتِ ملّت ‪ )8‬اندیشههای ملّتها‬
‫‪ 0 25‬گزینۀ (‪ )1 :)1‬چشم بد ‪ )2‬آن سلسله ‪ )3‬زلف دراز‬
‫‪ )4‬هر حلقه ‪ )5‬عالم دیگر‬
‫گزینۀ (‪ )1 :)2‬آیینه روشن ‪ )2‬خط نارسته ‪ )3 /‬آن چهره ‪ )4‬چهره انور‬
‫گزینۀ (‪ )1 :)3‬آه گرم ‪ )2‬دلِ پرخون ‪ )3‬الله احمر (سرخ)‬
‫گزینۀ (‪ )1 :)4‬معنی روشن ‪ )2‬آن زلف ‪ )3‬زلف عنبر‬
‫‪ 4 26‬ترکیب وصفی‪ )1 :‬یک چینه ‪ )2‬یک شعله‬
‫‪ )3‬یک خواب ‪ )4‬خواب لطیف‬
‫ترکیب اضافی‪ )1 :‬مردم شهر ‪ )2‬موسیقیِ احساس ‪ )3‬احساسِ تو‬
‫‪ )4‬صدای پر ‪ )5‬پرِ مرغان ‪ )6‬مرغان اساطیر‬
‫‪ 3 27‬ترکیب وصفی‪ )1 :‬فصل خوش ‪ )2‬فصل معتدل‬
‫‪ )3‬سکوتِ سنگین ‪ )4‬سکوتِ زمستانی ‪ )5‬یک درخت‬
‫ترکیب اضافی‪ )1 :‬سکوت خود ‪ )2‬درختِ به ‪ )3‬باغچۀ ما ‪ )4‬چیدن‬
‫شکوفه ‪ )5‬خوردن شکوفه ‪ )6‬شکوفۀ به ‪ )7‬سرگرمیهای من‬
‫‪ 2 28‬ترکیب وصفی‪ )1 :‬گوشه روشن ‪ )2‬شیرینترین لبخند‬
‫‪ )3‬بشریّت رهگذار‬
‫(‪)111‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫ترکیب اضافی‪ )1 :‬گوشۀ وجدان ‪ )2‬وجدان تاریخ ‪ )3‬لبانِ اراده‬
‫‪ )4‬ارادۀ تو ‪ )5‬خون خویش ‪ )6‬گذرگه تاریخ‬
‫‪ )1 0 29‬شعر حافظ ‪ )2‬زمان آدم ‪ )3‬باغ خلد ‪ )4‬دفتر نسرین‬
‫‪ )5‬دفتر گل ‪ )6‬زینت اوراق ‪ )7‬اوراق دفتر‬
‫یادآوری‪ :‬در بیت «را فک اضافه» وجود دارد که بر تعداد ترکیب‬
‫اضافی میافزاید‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ )1 :)2‬دم صبح ‪ )2‬صبح ازل ‪ )3‬آخر شام ‪ )4‬شام ابد‬
‫گزینۀ (‪ )1 :)3‬رشته تسبیح ‪ )2‬دستِ من ‪ )3‬ساعت ساقی‬
‫گزینۀ (‪ )1 :)4‬حسن رویان ‪ )2‬مهرویان مجلس ‪ )3‬بحثِ ما ‪ )4‬لطفِ‬
‫طبع ‪ )5‬خوبی اخالق‬
‫‪ 4 31‬صفات پیشین‪ )1 :‬یک قرن ‪ )2‬این کشور ‪ )3‬این فاصله‬
‫یادآوری‪ :‬صفات پیشین جزئی از ترکیبات وصفی (پیشین) هستند حال‬
‫از شماره ‪ 4‬میشماریم‪ )4 :‬اختالف داخلی ‪ )5‬جنگهای داخلی‬
‫‪ )6‬قدهای بزرگی ‪ )7‬کارگاههای متعدد ‪ )8‬کارگاههای صنعتی‬
‫پاسخنامه (وابستۀ پیشین و پسین)‬
‫‪ 4 0‬وابستۀ پیشین‪ )1 :‬چندین دفتر ‪ )2‬دو مجلد‬
‫وابستۀ پسین‪ :‬مجموعهِ ـ اشعارِ شفیعیِ ـ کدکنی‬
‫عنوانِ هزارهِ دومِ ـ آهویِ کوهی‬
‫‪ 2 2‬وابستهی پیشین‪ )1 :‬چه پاییز (تعجبی) ‪ )2‬این برگ‬
‫(اشاره) ‪ )3‬کدام نی (پرسشی) ‪ )4‬همه نوا ‪ )5‬همه نغمه (مبهم)‬
‫وابستهی پسین‪ )1 :‬پاییز دلنواز ‪ )2‬برگ خشک ‪ )3‬زمین سرد‬
‫‪ )4‬زمین بیروح ‪ )5‬نی روحبخشی‬
‫‪ 0 3‬درختِ او ـ غارِ او ـ کوهِ او ـ صخرهِ سنگِ او ـ سنگریزهِ او ـ‬
‫آیاتِ وحی ـ زبانِ گویای خدا ـ عطرِ الهام ـ فضایِ اسرارآمیزِ آن ← ‪12‬‬
‫وابستۀ پسین‬
‫‪ 3 4‬وابستههای پیشین‪ )1 :‬این نغمه ‪ )2‬همان کلمات‬
‫‪ )3‬داناترین استاد ‪ )4‬یک لحظه‬
‫وابستههای پسین‪ )1 :‬دلم (دلِ من) ‪ )2‬نغمۀ آسمانی‬
‫‪ )3‬کلمات شورانگیز ‪ )4‬استاد جوان‬
‫گزینۀ (‪ )1 :)4‬هر کدام ‪ )2‬یک طبق ‪ )3‬اینجا ‪ )4‬این طبقها‬
‫‪ )5‬این تپه‬
‫‪ 3 5‬گزینۀ (‪ :)1‬آن دهن = وابستۀ پیشین ‪ /‬حسرتِ دهانِ او‬
‫ـ جانِ من ـ کامِ تنگدستان‪ :‬وابستۀ پسین‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬چه سود = وابستۀ پیشین ‪ /‬خلدِ برین‪ :‬وابستۀ پسین‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬آن به ← آن ضمیر است (آن) بهتر است ← وابستۀ‬
‫پیشین وجود ندارد‬
‫عزیزِ من = وابستۀ پسین‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :) 4‬هر گنج = وابستۀ پیشین ‪ /‬گنجِ سعادت ـ یمنِ دعایِ‬
‫شب ـ وردِ سحری‪ :‬وابستۀ پسین‬
‫‪ 4 6‬وابستۀ پیشین‪ )1 :‬این معلم ‪ )2‬این نویسنده ‪ )3‬این‬
‫نامه ‪ )4‬این نویسنده ‪ )5‬چه حد‬
‫ترکیبات وصفی‪ )1 :‬این معلم ‪ )2‬معلّم شریف ‪ )3‬معلّم باسواد ‪ )4‬این‬
‫نویسنده ‪ )5‬نویسندۀ بزرگ ‪ )6‬این نامه ‪ )7‬این نویسنده ‪ )8‬چه حد‬
‫‪ 2 7‬گزینۀ (‪ :)1‬پشمینهپوشِ تندخو ـ مستیِ او ـ ترکِ‬
‫هوشیاری ← ‪ 3‬وابستۀ پسین‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬چشمِ پرنیرنگِ ـ چشم او ـ آهنگِ او ـ طرّهِ شبرنگِ او ـ‬
‫طرّه او ← ‪ 5‬وابستۀ پسین‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬کلیدِ گنج سعادت ـ قبولِ اهلِ دل ← ‪ 4‬وابستۀ پسین‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬رویِ من ـ آینهِ وصفِ جمال ـ جلوهِ ذات ـ (به من ـ‬
‫هستم) ← ‪ 4‬وابستۀ پسین‬
‫‪ 3 8‬گزینۀ (‪ :)1‬جمالِ روح ـ جمال و حسنِ تو ـ چیزِ دیگر‬
‫← ‪ 4‬وابستۀ پسین‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬جانِ مقدس ـ فدایِ رویِ تو ← ‪ 3‬وابستۀ پسین‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬لذّتِ نامههای تو ـ ذوقِ پیامهای تو ـ لبِ من ـ برِ من‬
‫← ‪ 6‬وابستۀ پسین‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬طوافِ حاجیان ـ گردِ یار ـ اخالقِ سگان ← ‪ 3‬وابستۀ پسین‬
‫‪ 0 9‬گزینۀ (‪ :)1‬وابستۀ پیشین ندارد‪( / .‬وابستۀ پسین‪ :‬زهدِ‬
‫خشک ـ بادهِ ناب ـ بویِ باده ـ دماغِ من (مدام دماغِ من را تر دارد)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬وابستۀ پیشین‪ :‬چه طرف ‪ /‬وابستۀ پسین‪ :‬جیبِ خرقهِ حافظ‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬وابستۀ پیشین‪ :‬آن یاری ‪ /‬وابستۀ پسین‪ :‬سیمِ من ـ زرِ‬
‫من ـ دلِ من ـ جانِ من ـ فدایِ یاری ـ حقِ صحبتِ مهر و وفا‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬وابستۀ پیشین‪ :‬آن بت ‪ /‬وابستۀ پسین‪ :‬بتِ ترسابچۀ‬
‫بادهپرست ‪ /‬شادیِ رویِ کسی‬
‫‪ 2 01‬گزینۀ (‪ :)1‬حقِ صحبت دیرین ـ محرمِ راز ـ یارِ‬
‫یکجهتِ حقگزارِ ما ← ‪ 6‬وابستۀ پسین‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬ظلِّ ممدودِ ـ خمِ زلفِ تو ـ سرِ من ـ قرارِ دلِ شیدا ←‬
‫‪ 7‬وابستۀ پسین‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬چشمِ تو ـ صفتِ نرگسِ رعنا ← ‪ 3‬وابستۀ پسین‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬نازپروردِ تنعم ـ شیوهِ رندانِ بالکش ← ‪ 3‬وابستۀ پسین‬
‫‪ 2 00‬گزینۀ (‪ :)1‬انبای زمان ـ غم مسکینان ← ‪ 2‬وابستۀ پسین‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬دلق و سجّادهِ حافظ ـ شرابِ او ـ کفِ ساقیِ مهوش ←‬
‫‪ 5‬وابستۀ پسین‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬رخِ اندیشه ـ سرِ زلفِ سخن ← ‪ 3‬وابستۀ پسین‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬دردِ عشق ـ بالیِ خمار ـ وصلِ دوست ـ میِ صافی ←‬
‫‪ 4‬وابستۀ پسین‬
‫(‪)111‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ 0 02‬وابستۀ پیشین‪ :‬آن روز ـ هیچ فردی ـ چند گروه ـ چند‬
‫دسته ـ کدام طرز ← ‪ 5‬وابستۀ پیشین‬
‫وابستۀ پسین‪ :‬امتیازِ شخصیِ خود ـ طرزِ تفکر ـ نقاطِ مختلفِ‬
‫مملکت ← ‪ 5‬وابستۀ پسین‬
‫‪ 2 03‬نوعِ نوشتن ـ نوشتنِ هر خاطره ـ دورۀ زندگی ـ آثارِ‬
‫جاندار ـ خاطرهِ تلخ و شیرینِ زندگی ← ‪ 7‬وابستۀ پسین‬
‫‪ 2 04‬کمکِ بازنویسی ـ متنِ ادبیِ گذشته ـ زبانِ معیارِ امروز ـ‬
‫مفهومِ دقیقِ آن ـ نسلِ دلسوز‬
‫‪ 0 05‬گزینۀ (‪ :)1‬کارِ فروبستۀ ما ← فروبسته‪ :‬صفت ‪ /‬گزینۀ‬
‫(‪ :)2‬کمالِ حُسنِ تو ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬دفترِ دانشِ ما‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬خاکِ درِ تو‬
‫‪ 2 06‬بویِ زلفِ تو‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬دلِ بیرحمِ تو ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬سایۀ آن سرو سهی باال‬
‫صفت مضافالیه‬
‫صفت مضافالیه صفت‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬سقفِ بلندِ سادهِ بسیارنقش‬
‫صفت صفت صفت‬
‫‪ 2 07‬اسرارِ دلِ سوخته ‪ /‬گزینۀ (‪ :)1‬نشانِ درِ میخانه ‪ /‬گزینۀ‬
‫(‪ :)3‬حدیثِ شبِ یلدا ‪ /‬گزینۀ (‪ :)4‬طلبِ آبِ رخ‬
‫مضافالیه صفت‬
‫‪3 08‬‬
‫اوجِ آسمانِ آبی ‪ /‬دیدنِ آخرین مهتاب‬
‫مضافالیه صفت‬
‫صفت مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬زلف مشکین دوست وابستۀ وابسته ندارد‬
‫صفت مضافالیه‬
‫پرواز دو کبوتر = وابسته وابسته‬
‫صفت مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬قصۀ شیرین زندگی ‪ /‬رخسار آتشین گل = وابسته وابسته نیست‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬فریاد عاشقانِ سوختهدل ‪ /‬برگهای زردِ پاییز = وابسته‬
‫وابسته نیست‬
‫وابسته وابسته‪ :‬صفتِ مضافالیه‬
‫‪ 2 09‬تألیفِ آن کتب (وابستۀ وابسته) ‪ /‬رشتۀ ادبیات فارسی‬
‫(وابستۀ وابسته) ‪ /‬مجموعه مقاالت فرهنگی (وابستۀ وابسته)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬آثار گرانبهای آن مرد (وابستۀ وابسته) ـ دو مورد دیگر‬
‫وابستۀ وابسته نیست‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬استادِ کرسیِ حافظ‪ :‬دومضافالیه مضافالیه ‪ /‬دو مورد‬
‫دیگر وابستۀ وابسته نیست‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬پایاننامه دورۀ دکتری‪ :‬وابستۀ وابسته (صفت وابسته) ‪/‬‬
‫مجموعه دروس حوزوی‪ :‬صفت مضافالیه ‪ /‬درس مهم قرآن‪ :‬وابستۀ‬
‫مضافالیه صفت‬
‫وابسته نیست‬
‫‪ 2 21‬آموزش هم زبانِ سه زبان ← وابستۀ وابسته‬
‫طرح همۀ مسائل‬
‫‪0 20‬‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫ظرافتِ طبع سخنور ‪ /‬ماجرای کامالً اتفاقی‬
‫قید صفت‬
‫مضافالیه مضافالیه‬
‫بقیه گزینهها‪:‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬غنچههای بیخار باغچه = وابستۀ وابسته نیست‬
‫صفت مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬رفیق جهاندیدۀ من = وابستۀ وابسته نیست‬
‫گوشههای لب پیرمرد‪ :‬مضافالیه مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬معتبرترین فروشگاه زنجیرهای = وابستۀ وابسته نیست‬
‫صفت‬
‫صفت‬
‫‪ 3 22‬معجزات پنج پیغمبر = صفتِ مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬در رندانِ شوق = مضافالیهِ مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬احتمال جفاهای دشمنان = مضافالیهِ مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬آزار دلِ من = مضافالیهِ مضافالیه‬
‫‪ )1 2 23‬تأثیر ادبیاتِ عرب ‪ )2‬نفوذِ فرهنگ یونان‬
‫‪ )3‬ادبیاتِ مللِ جهان‬
‫‪ )4‬عواملِ شکفتگی ادبیاتِ جهان (دو بار مضافالیه مضافالیه)‬
‫یادآوری‪ :‬تأثیر ادبیات هندی ـ حاصل روابط فرهنگی ـ نتیجۀ تسلط‬
‫نظامی ـ ادبیات ملل مختلف‪ :‬صفتِ مضافالیه‬
‫‪ )1 3 24‬دو سیر زعفران ‪ )2‬لباسِ خواهرِ بزرگتر (صفتِ مضافالیه)‬
‫‪ )3‬یک فروند هواپیمای جنگی ‪ )4‬لباس نسبتاً نفیس (قید صفت)‬
‫‪ )5‬برجستهترین شرکتکنندۀ المپیادِ ادبی (صفتِ مضافالیه)‬
‫‪ )6‬کتاب جغرافیای منطقه (مضافالیه مضافالیه) ‪ )7‬زنگِ درِ‬
‫ساختمان (مضافالیه مضافالیه) ‪ )8‬رنگِ قرمزِ تند (صفتِ صفت)‬
‫‪ )1 2 25‬شاعرِ زبانِ فارسی (صفتِ مضافالیه) ‪ )2‬عرصۀ شعرِ‬
‫فارسی (مضافالیهِ مضافالیه)‬
‫‪ 0 26‬گزینۀ (‪ :)2‬خاک پای صنوبر ـ قامت آن سرو سیمتن‪:‬‬
‫صفتِ مضافالیه ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬عشق نرگس او ‪ /‬گزینۀ (‪ :)4‬مرید‬
‫جذبۀ منصور ‪ /‬سرّ عشق تو‬
‫‪ 3 27‬گزینۀ (‪ :)1‬فروتنی نیرویِ رستم (مضافالیهِ مضافالیه)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬ساختن ایدهای بهتر (صفتِ مضافالیه)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬صحبتِ خیلی عامیانه (قیدِ صفت)‬
‫‪ )1 3 28‬آهنگِ کالمِ قدما (مضافالیهِ مضافالیه) ‪ )2‬شیرینِ‬
‫بیانِ فرخی (مضافالیهِ مضافالیه) ‪ )3‬شادابی اندیشۀ رودکی‬
‫(مضافالیهِ مضافالیه) ‪ )4‬توصیف خمریاتِ او (مضافالیهِ مضافالیه)‬
‫‪ )5‬روح کالم منوچهری (مضافالیهِ مضافالیه) ‪ )6‬دریای معانی شعر‬
‫(مضافالیهِ مضافالیه) ‪ )7‬معانی شعرِ بهار (مضافالیهِ مضافالیه)‬
‫‪ )8‬فرهنگِ ایرانِ باستان (مضافالیهِ مضافالیه)‬
‫‪ 3 29‬حوضِ حیاط وسیعتر ‪ /‬مقاله این استاد ‪ /‬دشوارترین‬
‫آزمونِ رشتۀ تجربی‬
‫(‪)111‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ )1 4 31‬جاودان ‪ )2‬بر اسبِ یالافشان زردش‬
‫‪ )3‬میچمد ‪ )4‬در آن‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬قاصد روزان ابری ‪ /‬داروگ ‪ /‬کی ‪ /‬میرسد ‪ /‬باران ← ‪ 5‬گروه‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬در درونِ کومه تاریک من ‪ /‬که ذرهای ‪ /‬با آن ‪ /‬نشاطی‬
‫نیست ← ‪ 5‬گروه‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬باغ بیبرگی ‪ /‬که ‪ /‬میگوید ‪ /‬زیبا‬
‫نیست ← ‪ 5‬گروه (که اگر معنای «کسی» بدهد یک گروه است)‬
‫‪ )1 2 30‬نویسندگانِ آن داستان (صفتِ مضافالیه)‬
‫‪ )2‬شاعران هر جامعه (صفتِ مضافالیه) ‪ )3‬دانشآموزان نهچندان‬
‫باهوش (قیدِ صفت) ‪ )5‬اتومبیلِ سفیدِ یخچالی (صفت صفت) ‪ )5‬ده‬
‫دست لباس (ممیز) ‪ )6‬آفرینشِ خداوندِ بزرگ (صفتِ مضافالیه)‬
‫‪ )7‬بررسیِ معضالتِ جامعه (مضافالیهِ مضافالیه) ‪ )8‬برداشت بعضی‬
‫صاحبنظران (صفتِ مضافالیه)‬
‫‪ 0 32‬زبان انسانهایِ ناشناس ‪ )2‬گونههای شعر عامیانه‬
‫‪ )3‬بازتابِ ذهنِ جمعی ‪ )4‬افراد یک جامعه‬
‫‪ )5‬شناساندن ارزشهای اجتماعی ‪ )6‬اعضای جامعه بشری‬
‫‪ 0 33‬گزینۀ (‪ :)1‬سؤاالت آزمون آزمایشی (صفت مضافالیه)‬
‫مضافالیه صفت‬
‫هوای بسیار لطیف (قیدِ صفت) ‪ /‬پیراهنِ سبزِ روشن (صفتِ صفت)‬
‫صفت صفت‬
‫قید صفت‬
‫یادآوری‪ :‬گزینههای دیگر بهترتیب‪:‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬هر جشن بزرگ ملی ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬کانون فرهنگی آموزش‬
‫صفت مضافالیه‬
‫صفت مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬یک قرارداد مصنوعی اجتماعی = هیچکدام وابستۀ‬
‫وابسته نیست‬
‫‪ 3 34‬گزینۀ (‪ :)1‬آبانبار تهران (مضافالیه مضافالیه)‬
‫آبانبار قدیمی‪ :‬صفتِ مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬شهرهای پیروزمندان دنیا (مضافالیهِ مضافالیه)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬قلّه این کوه (صفتِ مضافالیه)‬
‫‪ 0 35‬ممّیز واحد شمارش میباشد شکل نمودار آن‪ :‬یکدست‬
‫لباس دوخته‬
‫‪ 2 36‬شیهۀ چند اسب ‪ /‬سقفِ آسمانِ نیلگون‬
‫صفت مضافالیه‬
‫مضافالیه صفت‬
‫‪ 0 37‬گزینۀ (‪ :)2‬بررسی شعر انقالب (مضافالیه مضافالیه) ـ‬
‫رویکرد شاعران این دوره (صفتِ مضافالیه)‬
‫طی دو دهه گذشته = صفتِ مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬تحول جامعۀ ایران (مضافالیه مضافالیه)‬
‫نشر آثار اروپایی = صفتِ مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬شعرِ انقالبِ اسالمی (صفت مضافالیه)‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫‪ 4 38‬دوستان نسبتاً مجرب گروه آموزشی‬
‫کلمۀ نسبتاً قید میباشد و قید برای کلمۀ مجرّب (صفت) میباشد و‬
‫نمودار آن به شکل زیر است‪:‬‬
‫دوستانِ نسبتاً مُجرب (قید صفت)‬
‫هسته‬
‫قید‬
‫صفت‬
‫‪ 2 39‬گوشۀ آن بام = صفت مضافالیه‬
‫بقیّۀ گزینهها مضافالیهِ مضافالیه میباشند‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬دیوانۀ قلمرو صحرایِ وحشت ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬سلسلۀ زلف تو‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬میانۀ دل ما ‪ /‬میانۀ دل تو‬
‫‪ 2 41‬آیینهدار روی او (مضافالیهِ مضافالیه)‬
‫‪ )4‬تاج خورشید بلند (صفتِ مضافالیه) ‪ 3 /‬و ‪ :4‬خاکِ نعلِ مرکبِ او‬
‫(دو مضافالیهِ مضافالیه)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬قوتِ جان حافظش = دو وابسته وابسته ‪ )3 /‬خندۀ زیر لب‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬صورت ابروی دلگشای تو (دو وابسته وابسته) ‪ )3/‬گشاد کار من‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬شرح شکن زلفِ خم اندر خم جانان = ‪ 3‬وابستۀ وابسته‬
‫‪ 3 40‬گزینۀ (‪« :)3‬قاف» مضافالیه «کوه» میباشد و شکل‬
‫صحیح آن‪ :‬مشتاق دیدار سیمرغ کوه قاف‬
‫‪ 4 42‬بیت «ب» ‪ :‬نگاه آن سمنبر (صفتِ مضافالیه)‬
‫بیت «ج» ‪ :‬گل این باغ (صفتِ مضافالیه) ‪ /‬بیت «ه» ‪ :‬رخسار آن‬
‫خورشیدطلعت (صفتِ مضافالیه)‬
‫یادآوری‪ :‬در گزینۀ «الف» ممکن است اشتباه خوانده شود «باغِ خلدِ این‬
‫رخسار» ـ در حالی که بعد از «باغ خلد» مکث وجود دارد‪.‬‬
‫‪ 4 43‬گزینۀ (‪ :)1‬ندارد ـ مصرع دوم بدین شکل خوانده میشود‬
‫«که آتش را به چشم آن روی تابان آب گرداند»‬
‫«ب» ‪ :‬صافِ سر این خم‬
‫(صافِ سرِ خم‪ :‬مضافالیهِ مضافالیه ـ صافِ این خم‪ :‬صفتِ مضافالیه)‬
‫«ج» ‪ :‬خندۀِ جام می‪ :‬مضافالیهِ مضافالیه‬
‫«د» ‪ :‬گرد لب جانبخش = صفتِ مضافالیه‬
‫گرد لبِ تو‪ :‬مضافالیهِ مضافالیه‬
‫‪ 4 44‬عاشق دیدار من = مضافالیهِ مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬هالکِ جانِ گرامی (صفتِ مضافالیه)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬حقّه راز نهان (صفتِ مضافالیه)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬جور آن صنم (صفتِ مضافالیه)‬
‫‪ 0 45‬دشمنِ آیینۀ بیزنگار (صفتِ مضافالیه)‬
‫طمعِ رویِ دل (مضافالیهِ مضافالیه)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬تماشاگهِ اهلِ نظر (مضافالیهِ مضافالیه)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬عرقِ غیرتِ پیشانیِ خورشید (مضافالیهِ مضافالیه)‬
‫نفس صبح قیامت (مضافالیهِ مضافالیه)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬قسمت یوسف بیجرم (صفتِ مضافالیه)‬
‫(‪)111‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪0‬‬
‫پاسخنامۀ تستهای صفات پیشین ـ صفات بیانی‬
‫‪« 3 0‬آن» در مصرع اول ضمیر ملکی میباشد‬
‫(آنِ من‪ :‬مالِ من) و کلمۀ «این» در مصرع دوم ضمیر اشاره است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬ضربتی چند ← چند ضربه = صفت مبهم‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬چه غم = صفت پرسشی‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬کدام پیک = صفت پرسشی‬
‫‪ 0 2‬این نخلستان = اشاره ‪ /‬هرگاه = مبهم ‪ /‬خونین = صفت‬
‫نسبی ‪ /‬بیتاب = صفت ساده ‪ /‬غیبی = صفت نسبی‬
‫‪ 3 3‬هر سو = صفت مبهم‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬آیین چنین بود و راه این بود = ضمیر اشاره‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬این زندان = صفت اشاره ‪ /‬این و آن‪ :‬ضمیر مبهم‬
‫یادآوری‪ :‬کلمات «این و آن» اگر پشت سر هم ذکر شوند به آن‬
‫ضمیر مبهم میگویند و اشاره حساب نمیشوند‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬سوگند چرخ بلند چنین است = ضمیر اشاره‬
‫‪ 3 4‬چه اندوه = تعجبی ‪ /‬جانکاه (جان کاهنده) = صفت‬
‫فاعلی (نشان «نده» از آخر حذف شده است‬
‫این مرد = صفت اشاره ‪ /‬همۀ اشیا = صفت مبهم ‪ /‬عزیز = صفت ساده‬
‫ابدی = نسبی (اسم ‪ +‬ی)‬
‫‪ 0 5‬هر وجب = صفت مبهم‬
‫این ملک ـ آن سرها = صفت اشاره ‪ /‬چه افسرها = صفت تعجبی‬
‫‪ 4 6‬بن مضارع مصدر را جدا میکنیم و پسوند «الف» به آخر‬
‫آن اضافه میکنیم‬
‫گفتن‪ :‬گوی ‪ +‬ا = گویا ‪ /‬پوییدن‪ :‬پوی ‪ +‬ا = پویا ‪ /‬دانستن‪ :‬دان ‪ +‬ا = دانا‬
‫‪ 0 7‬شنیدن‪ :‬شنو ‪ +‬ا = شنوا ‪ /‬دیدن‪ :‬بین ‪ +‬ا = بینا‬
‫جُستن‪ :‬جوی ‪ +‬ا = جویا‬
‫‪ 0 8‬دادخواه‪ :‬دادخواهنده = صفت فاعل ‪ /‬ظاهرپرست‪ :‬ظاهر‬
‫پرستنده = صفت فاعلی‬
‫زرّین (زر ‪ +‬ین) = صفت نسبی ‪ /‬ناگوار = صفت ساده ‪ /‬خواندنی‬
‫(خواندن ‪ +‬ی) = صفت لیاقت‬
‫‪ 2 9‬باالبلند = صفت ساده ‪ /‬عشوهگر = صفت فاعلی‬
‫نقشباز = صفت فاعلی ‪ /‬کوتاه = صفت ساده ‪ /‬دراز = صفت ساده‬
‫‪ 0 01‬هر شبنم = صفت مبهم ‪ /‬این ره = صفت اشاره‬
‫صد بحر = صفت شمارشی ‪ /‬آتشین (آتش ‪ +‬ین) = صفت نسبی‬
‫این معمّا = صفت اشاره‬
‫پاسخنامه آزمون (تستهای ترکیبی)‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫‪2‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬آگاه نمیباشد ‪ /‬هرچه را بگویم‬
‫مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬افعال «مفعول و مسند» وجود ندارد‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬هرچه ـ هیچ اکراه = دو بار وابستۀ پیشین‬
‫‪ 0 2‬گزینۀ (‪ :)1‬هیچ هنر برای او = متمم‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬ای حافظ = منادا ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬گوی فصاحت ← ترکیب اضافی‬
‫هیچ هنر = ترکیب وصفی‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬حافظ ببر تو گوی فصاحت = تقدم فعل بر نهاد مفعول = شیوۀ بالغی‬
‫‪ 0 3‬گزینۀ (‪ :)1‬یک مفعول دارد (قدم را دریغ مدار)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬جنازهی حافظ = مضافالیه ‪ /‬غرق است = مسند‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬قدم دریغ مدار از جنازه حافظ ← تقدّم فعل بر متمم = شیوۀ بالغی‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬غرق گناه است = اسمیه (اسنادی = نهاد ـ مسند ـ فعل)‬
‫‪ 3 4‬شیوۀ بالغی وجود ندارد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬صبحدم (زمان) و بسی (مقدار) هر دو نقششان قید‬
‫میباشد (حذفشان تأثیری در بیت ندارد)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬مرغ چمن = ترکیب اضافی‪/‬گلِ نوخاسته ـ این باغ = ترکیب وصفی‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬کلمات «مرغ» و «باغ» هسته میباشند‪.‬‬
‫‪ 2 5‬گفت و شنفت یک کلمه است و نقش معطوف وجود ندارد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬این گفت و شنفت را کوتاه کن‬
‫مفعول‬
‫مسند فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬دو بار اسنادی وجود دارد‪ )1 :‬نه آن است ‪ )2‬کوتاه کن‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬این گفت و شنفت = ترکیب وصفی‬
‫‪ 4 6‬یک بار جملۀ اسنادی وجود دارد (واقف نیست) = یک‬
‫مسند وجود دارد‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬جهانبین (جهان بیننده) = صفت فاعلی (جهان بیننده)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬آن چشم = صفت پیشین ‪ /‬چشم جهانبین = صفت پسین‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬کلمات «چشم ـ واقف ـ دیده» هسته میباشند (نه‬
‫وابستۀ پیشین و نه وابستۀ پسین میباشند‪.‬‬
‫‪ 2 7‬گزینۀ (‪ :)1‬رُم‪ ،‬پایتخت ایتالیا = بدل میباشد‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬صفتِ صفت وجود ندارد‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬مفعول فعل «بازگو میکند» جملۀ بعد از آن است (چه‬
‫چیزی را بازگو میکند؟ که روزگاری از فراز ‪ = ...‬مفعول)‬
‫شهری است قدیمی (تقدم فعل بر مسند)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬شیوه بالغی وجود دارد‬
‫‪ 0 8‬گزینۀ (‪ :)1‬فعل «است» از همۀ عبارات حذف شده است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬سه جمله وجود دارد که جمله اول اسنادی نیست (نهاده‬
‫است) پس دو بار «مسند» وجود دارد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬عُصاره‪ ،‬هسته میباشد امّا کلمۀ «تاک» مضافالیه میباشد‪.‬‬
‫(‪)111‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬بر سر اطفال = مضافالیه میباشد (را فک اضافه) کلمۀ‬
‫کاله مفعول میباشد‪.‬‬
‫‪ 0 9‬گزینۀ (‪ :)1‬مرا مست کن (ارکان آن عبارتند از‪ :‬نهاد ـ‬
‫مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬مرا مست کن = مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬مست و کدام‪ ،‬هسته میباشند (کلمۀ کدام هم ضمیر است)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬که آمد ← نهاد ‪ /‬که (چه کسی) ‪ /‬کدام رفت = نهاد‬
‫‪ 2 01‬دریغا = صوت یا شبهجمله است و الف «دریغا» نشان‬
‫ندا نیست‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬ناله و زاری = واو عطف ‪ /‬نرسیدیم و برفت = واو ربط‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬وداعش = وداعِ او = مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬کلمات «حافظ ـ شب ـ وداع» همگی هستند (وابستۀ‬
‫پیشین و پسین نیستند)‬
‫‪ 0 00‬گزینۀ (‪ :)1‬لشکر غم ملک دل را خراب نکند‬
‫نهاد‬
‫مفعول‬
‫مسند فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬وابسته وابسته از نوع صفتِ مضافالیه وجود ندارد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :) 3‬لشکر غم ‪ /‬غم تو ‪ /‬ملکِ دل ‪ /‬جانِ خود = چهار بار‬
‫ترکیب اضافی (جان عزیز‪ :‬ترکیب وصفی)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬لشکر غم ملک دلِ تو = مضافالیه ‪ /‬میفرستمت‪ :‬برای‬
‫تو میفرستم‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫و کسرۀ آن برای خود کلمه است)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬به فریادِ تو = مضافالیه‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬به سانِ (به مانند) حافظ = متمم‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬قرآن ـ روایت = هسته میباشند (وابستۀ پیشینو پسین نیست)‬
‫‪ 0 06‬گزینۀ (‪ :)1‬جور از حبیب خوشتر است = حذف به قرینۀ معنوی‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬جور از حبیب خوشتر است = مسند‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬آبِ من (آبرویِ من) ‪ /‬درت (درِ تو) = دو ترکیب اضافی‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬جور از حبیب خوشتر «است» (فعل «است» حذف شده است)‬
‫نهاد‬
‫‪ 0 07‬گزینۀ (‪ :)1‬هم حذف به قرینۀ لفظی و هم معنوی دارد‬
‫من از افسون چشمت مست هستم = معنوی‬
‫من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت مست است‬
‫(کلمۀ «مست» حذف به قرینۀ لفظی است و فعل «است» حذف به‬
‫قرینۀ معنوی)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬فعلهای «مفعول و مسند» وجود ندارد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬من و باد صبا = واو عطف ‪ /‬من از افسون چشمت مست‬
‫هستم و = واو ربط‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬سرگردانِ بیحاصل = صفت (وابستۀ پسین) = هسته‬
‫نیست ‪ /‬کلمۀ «چشم» مضافالیه میباشد‪.‬‬
‫‪ 2 08‬قصه را کوته کنیم‬
‫مفعول‬
‫متمم‬
‫‪ 4 02‬گزینۀ (‪ :)1‬جمله چهارم «میشد» اسمیه (اسنادی)‬
‫«نهاد ـ مسند ـ فعل» میباشد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬پسرعمو = مصطفی = هر دو هسته میباشند‬
‫(وابستۀ پیشین و پسین نمیباشند)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬سه بار جملۀ اسمیه اسنادی وجود دارد‪ .‬پسرعموی تنی تو‬
‫است ‪ /‬شده است ‪ /‬دختردایی خاله مادرم میشد = سه بار مسند‬
‫‪ 4 03‬به شکرِ این نعمت = کلمه نعمت مضافالیه میباشد و‬
‫نمیتواند هسته باشد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬مرا ذلیل مگردان‬
‫مفعول مسند فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬تو را محترم داشت = مفعول‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬این نعمت = صفت پیشین (اشاره)‬
‫‪ 4 04‬چشم تو ‪ /‬خونِ ما (را فک اضافه) ‪ /‬حمایت خونریز‬
‫(را فک اضافه) = سه ترکیب اضافی‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬خونِ ما ـ حمایت خونریز = دو ترکیب اضافی‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬جانا = ای جان (منادا)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬روا نباشد خونریز را حمایت = تقدم فعل = شیوه بالغی‬
‫‪ 4 05‬فریاد تو = یک ترکیب اضافی (بهسانِ‪ :‬حرف اضافه است‬
‫مسند‬
‫فعل‬
‫مسند فعل‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬ماللت است ‪ /‬کوته کنیم‬
‫دراز باد (باشد) = سه بار اسنادی‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬حافظ (ای حافظ) = منادا ‪ /‬عمرت (عمرِ تو) مضافالیه‬
‫برای تو (گرت) = متمم‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬دو بار ترکیب اضافی = ‪ )1‬پندِ حکیمان ‪ )2‬عمرِ تو‬
‫‪ 3 09‬الف) فعلهای‪ :‬بزاد ـ بشد ـ ننهاد = هرسه نهادشان‪،‬‬
‫الله است که حذف شده است‪.‬‬
‫ب) فعل دانست‪ :‬در اینجا جزو فعلهای مسندپذیر نیست‪.‬‬
‫ج) جمله سوم «بشد = برفت» = اسنادی نیست که «مسند» بپذیرد‬
‫د) فعل بدانست (چه چیز را) ـ ننهادی (چه چیز را = جام را) = هر‬
‫دو مفعول میپذیرند‪.‬‬
‫‪ 2 21‬الف) نوازش کن (نوازش کننده) ـ مردمدار (مردم‬
‫دارنده) = هر دو صفت فاعلی مرکب مرخم میباشد‪( .‬یعنی پسوند‬
‫«نده» از آخر آن حذف شده است)‬
‫ب) کلمۀ «عاشق» در ترکیبِ «خونِ عاشق» = مضافالیه میباشد و‬
‫هسته نیست‪ / .‬ج) مردمدارِ او ـ نوشِ او = مضافالیه ‪ /‬د) نرگس‬
‫مست ‪ /‬نرگس نوازش کن ‪ /‬نرگس مردمدار = سه بار ترکیب وصفی‬
‫(‪)111‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫پاسخنامه (مبحث فعل)‬
‫‪ 3 0‬دارد برمیگردد‪ :‬مضارع التزامی ‪ /‬میگوید‪ :‬مضارع اخباری‬
‫حل کنی (حل بکنی) = مضارع التزامی‬
‫شوی (میشوی)‪ :‬مضارع اخباری‬
‫‪ 0 2‬گزینۀ (‪ :)1‬گیرد = بگیرد (مضارع التزامی)‬
‫گیرد = میگیرد (مضارع اخباری)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬بخوانی ـ بدانی (مضارع التزامی)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬گفتم ـ گفت (ماضی ساده) ‪ /‬باد = باشد (التزامی)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬نداشت ـ نبود (ماضی ساده)‬
‫‪ 2 3‬میخوردم ـ میخوردی ـ میخورد (ماضی استمراری)‬
‫میخورم ـ میخوری ـ میخورَد (مضارع اخباری)‬
‫‪ 4 4‬فعلها بهترتیب‪ :‬افتاده بود‪ :‬ماضی بعید‬
‫بیرون میآورد‪ :‬ماضی استمراری‬
‫نبود‪ :‬ماضی ساده ‪ /‬میفرستاد‪ :‬ماضی استمراری‬
‫‪ 0 5‬تبدیل کنند (تبدیل بکنند)‪ :‬مضارع التزامی‬
‫برهند‪ :‬مضارع التزامی‬
‫میبرند ـ میگویند‪ :‬هر دو مضارع اخباری‬
‫‪ 3 6‬پادشاهی جبّار بر کسی خشم گرفتی‪ :‬میگرفت‬
‫لت زدی‪ :‬لَت (سیلی) میزد = خشم گرفتی = خشم میگرفت‬
‫شناسه «ی» ـ معنای پیشوند «می» میدهد‪.‬‬
‫‪ 2 7‬چوب درختان بیبر را میسوزانند‪ :‬مضارع اخباری‬
‫است ـ میباشد‪ :‬مضارع اخباری‬
‫‪ 3 8‬گزینۀ (‪ :)1‬گفته آید = گفته شود‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬گفته آمد = گفته شد ‪ /‬گزینۀ (‪ :)4‬نبشته آمد = نبشته شد‬
‫‪ 4 9‬می ‪ +‬فعل امر = امر مستمر‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬میدار = بدار ‪ /‬گزینۀ (‪ :)2‬میباش = بباش‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬میده = بده‬
‫‪ 2 01‬واجب کردی = واجب میکرد = یای استمراری(ماضی استمراری)‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬نشاسم = نمیشناسم (مضارع التزامی)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬شنیدستی = شنیدهای (ماضی نقلی)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬است = میباشد (مضارع اخباری)‬
‫‪ 0 00‬گزینۀ (‪ :)1‬فروشد همی = میفروشد (مضارع اخباری)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬گفتمی = میگفتم (ماضی استمراری)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬جنبانیدی = میجنبانیدند (ماضی استمراری)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬قناعت کردی = قناعت میکرد (ماضی استمراری)‬
‫‪ 2 02‬گزینۀ (‪ :)1‬نبشته آمد = نبشته شد = مجهول (کمکی)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬شده بود‪ :‬ماضی بعید ‪ /‬بود = فعل کمکی‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬داده آید = داده شود = مجهول (کمکی)‬
‫ادبیات فارسی‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫‪ 2 03‬دل شکسته آمد = کمکی نیست‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬داشتم میگفتم = ماضی مستمر ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬پوشیده‬
‫است = ماضی نقلی ‪ /‬گزینۀ (‪ :)4‬خواهد شد = مستقبل‬
‫‪ 2 04‬گفتم = ماضی ساده ‪ /‬بازده = امر‬
‫نیست = نمیباشد = مضارع اخباری‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬گشته (است) = ماضی نقلی ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬رسیدهای =‬
‫ماضی نقلی ‪ /‬گزینۀ (‪ :)4‬نام کرده (است) = ماضی نقلی‬
‫‪ 0 05‬میافراشتند = ماضی استمراری ‪ /‬بود = ماضی ساده‬
‫گرفته بودند = ماضی بعید ‪ /‬بود = ماضی ساده‬
‫‪ 3 06‬بود = ماضی ساده ‪ /‬داشته بود = ماضی بعید‬
‫فرمود = ماضی ساده ‪ /‬نیست = نمیباشد = مضارع اخباری‬
‫‪ 0 07‬میگذشتند = ماضی استمراری ‪ /‬میگفتند‪ :‬ماضی استمراری‬
‫است = میباشد = مضارع اخباری ‪ /‬مینگارند = مضارع اخباری‬
‫‪ 4 08‬گردد = میگردد = مضارع اخباری‬
‫خواهد = بخواهد = مضارع التزامی‬
‫بگریزد = مضارع التزامی ‪ /‬آویزد = میآویزد = مضارع اخباری‬
‫‪ 2 09‬کند = بکند = مضارع التزامی‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬شود ـ میشود ‪ /‬است ـ میباشد = مضارع اخباری‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬روند = میروند = مضارع اخباری‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬شود = میشود = مضارع اخباری‬
‫‪ 3 21‬گوش کرد = ماضی ساده‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬آموختی = میآموخت = ماضی استمراری‬
‫(یای استمراری)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬زدی = میزد = ماضی استمراری (یای استمراری)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬میکشت = ماضی استمراری‬
‫‪ 0 20‬گزینۀ (‪« :)1‬است» در مصرع اول مضارع اخباری است و‬
‫کمکی نیست‬
‫بسته است = ماضی نقلی‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬کرده بود ـ سرآورده بود = ماضی استمراری‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬دیده است ـ رسیده است = ماضی نقلی‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬کشیده است ـ آفریده است = ماضی نقلی‬
‫‪ 4 22‬پیدا کند ـ رسوا کند = بکند = مضارع التزامی‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬پیدا کنی = پیدا بکنی = مضارع التزامی‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬آید = میآید = مضارع اخباری‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬نتواند = نمیتواند = مضارع اخباری ‪ /‬بهجای آورد = بهجا‬
‫بیاورد = مضارع التزامی‬
‫‪ 0 23‬بتا = مخفف بگذار = امر ‪ /‬بدرّد = مضارع التزامی‬
‫بیازرد = مضارع التزامی‬
‫(‪)112‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫‪ 3 24‬خوانده گشت = خوانده شد = فعل مجهول‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬فعل شد = فعل اسنادی‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬باشد = معنای میباشد = مضارع اخباری‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬دل شکسته شد = فعل اسنادی است = است و نهاد (او) و‬
‫فعل مجهول نهاد ندارد‪.‬‬
‫‪ 0 25‬میدهد = مضارع اخباری ‪ /‬شدهاند = ماضی نقلی‬
‫شوند = بشوند = مضارع التزامی ‪ /‬بود = ماضی ساده‬
‫میشدند‪ :‬ماضی استمراری‬
‫‪ 4 26‬فرستاده بود = ماضی بعید ‪ /‬بینیازم کنی = مرا بینیاز‬
‫بکنی = مضارع التزامی‬
‫نداشت = ماضی ساده ‪ /‬میداد = ماضی استمراری‬
‫‪ 4 27‬مالمتم میکردند = ماضی استمراری ‪ /‬ماندهای = ماضی‬
‫نقلی ‪ /‬میگذرانی = مضارع اخباری‬
‫ترک گویی‪ :‬ترک بگویی = مضارع التزامی‬
‫‪ 0 28‬یادآوری‪ :‬سازمان سنجش گزینۀ (‪ )1‬را انتخاب نموده‬
‫است ولی گویا باید گزینۀ (‪ )2‬جواب باشد‬
‫گزینۀ (‪ )2‬رها کردن است و بقیّه گزینه «باقی ماندن» میباشد‪.‬‬
‫‪ 3 29‬فعل مجهول وجود ندارد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬خشم و آز = معطوف‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬داشت خود را آماده میکرد (آماده میگردانید) =‬
‫چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬داشت آماده میکرد ← ماضی مستمر ‪ /‬شده بود ←‬
‫ماضی بعید ‪ /‬مینهاد ← ماضی استمراری‬
‫پاسخنامۀ (بررسی جمله وابسته و غیر وابسته ـ نهاد و‬
‫گزاره ـ شمارش جمله)‬
‫‪ 3 0‬هشت جمله است‪.‬‬
‫قضا گفت گیر و قدر گفت ده فلک گفت احسنت و مه گفت زه‬
‫شش فعل وجود دارد و دو بار «صوت» وجود دارد ـ احسنت =‬
‫آفرین باد ‪ /‬زه‪ :‬آفرین باد‬
‫‪ 0 2‬در این بیت فقط یک جمله وجود دارد در حالی که‬
‫جملۀ مرکب حداقل دو جمله است‪.‬‬
‫از وفای تو‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬اگر مجموع نشستم و اگر خرسند شدم‬
‫یک روز و یک زمان بیزارم‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬مصرع اول پیرو (وابسته) و مصرع دوم پایه (هسته) کلمۀ‬
‫«اگر» جزو کلمات وابستهیاز هست‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :) 4‬مصرع اول پیرو (وابسته) و مصرع دوم پایه (هسته) ـ‬
‫کلمۀ «چو» جزو کلمات وابستهساز میباشد‪.‬‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫‪4 3‬‬
‫بیت اول‪ :‬اگر از سر من قدم بازگرفتی چه شد‬
‫پایه (هسته)‬
‫پیرو (وابسته)‬
‫بیت دوم‪ :‬هرکه به در تو مرد کام دل خویش یافت‬
‫پیرو (وابسته)‬
‫پایه (هسته)‬
‫بیت سوم‪ :‬خواست که بر او جان بندد‬
‫پیرو (وابسته)‬
‫بیت چهارم‪:‬‬
‫هرکه شراب «بلی خورد ز جام «الست» از پی محنت مست محبت شود‬
‫پیرو (وابسته)‬
‫پایه (هسته)‬
‫‪ 2 4‬گزینۀ (‪:)1‬‬
‫اگر چو قارون به گنج دست داری‬
‫پرورده را دسترنج بیاموز‬
‫پیرو (وابسته)‬
‫پایه (هسته)‬
‫گزینۀ (‪:)3‬‬
‫هر آن کس که فرزند را غم نخورد‬
‫که کس غمش خورد ‪...‬‬
‫پیرو (وابسته)‬
‫پایه (هسته)‬
‫گزینۀ (‪:)4‬‬
‫چو آواز مطرب ز کوی برآمد از عاشقان های و هوی به گردون شد‬
‫پیرو (وابسته)‬
‫پایه (هسته)‬
‫‪ 3 5‬در گزینۀ (‪ )1‬کلمۀ چو ‪ /‬در گزینۀ (‪ )2‬کلمۀ اگر ‪ /‬در‬
‫گزینۀ (‪ )4‬کلمۀ چو‪ ،‬جزو حروف کلمات پیرو (وابسته) میباشد‪.‬‬
‫‪ 2 6‬در گزینۀ (‪ )1‬کلمۀ اگر ‪ /‬در گزینۀ (‪ )3‬کلمۀ که ‪ /‬در‬
‫گزینۀ (‪ )4‬کلمۀ اگر‪ ،‬جزو کلمات وابستهساز هستند‪.‬‬
‫‪ 4 7‬کلمۀ اگر در مصرع دوم ذکر شده است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ )1‬کلمۀ اگر ‪ /‬در گزینۀ (‪ )2‬کلمۀ چو ‪ /‬در گزینۀ (‪ )3‬کلمۀ‬
‫اگر‪ ،‬در زودتر ذکر شده است بعد جمله پایه (هسته)‬
‫‪ 0 8‬در گزینههای دیگر بهترتیب کلمات «اگر ـ گر ـ چو»‬
‫جزو کلمات وابستهساز هستند‪.‬‬
‫‪ 0 9‬در گزینۀ (‪ )1‬دو بار از کلمات وابستهساز (اگر ـ گر)‬
‫استفاده شده است‪.‬‬
‫‪ 2 01‬نهاد فعل «میگوید» محذوف است و کلّ عبارت‬
‫«گزاره» است‪.‬‬
‫‪ 2 00‬سورت سرمایِ دی = نهاد ‪ /‬بیدادها میکرد = گزاره‬
‫در گزینههای دیگر نهاد در آخر ذکر شده است‪.‬‬
‫‪ 3 02‬چه میرسد = باران ← نهاد ‪ /‬چه چیزی خشک آمد‬
‫← کشتگاه من ضمیر «من» وابسته به نهاد «کشتگاه» میباشد‪.‬‬
‫‪ 0 03‬تعداد جمالت عبارتند از‪ )1 :‬مستان (از فعل ستاندن)‬
‫‪ )2‬حافظ (ای حافظ) = منادا ‪ )3‬همان به (همان بهتر است) فعل‬
‫حذف به قرینۀ معنوی ‪ )4‬اندر بند بود کلمۀ «همان» نهاد برای‬
‫جمله سوم است (همان بهتر است) و «دیوانه» نهاد برای جملۀ آخر‬
‫نهاد‬
‫است‬
‫(‪)111‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫(دیوانه اندر بند بود‪).‬‬
‫گزاره‬
‫نهاد‬
‫‪ )1 3 04‬گو (فعل) ‪ )2‬مکن (فعل) ‪ )3‬واعظ (ای واعظ = منادا)‬
‫‪ )4‬رفت (فعل) ‪ )5‬چه بندی (میبندی = فعل) ‪ )6‬رفت ‪ )7‬رفت‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬میداد ‪ /‬نه آنم (آن نیستم) ‪ /‬باور کنم = سه جمله‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬گشتی ‪ /‬ای حافظ (منادا) ‪ /‬در نگرفت ‪ /‬گفتیم = چهار جمله‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬خراباتم (خرابات هستم) دایم است ‪ /‬هست ‪ /‬نیست =‬
‫چهار جمله‬
‫‪ 0 05‬در گزینههای دیگر بهترتیب‪ :‬کلماتِ «اگر ـ تا ـ گر»‬
‫جزو کلمات وابستهساز وجود دارد‪.‬‬
‫‪ 3 06‬گر دلی از غمزه دلدار باری برد‬
‫پیرو (وابسته)‬
‫در گزینههای دیگر جملۀ پیرو (وابسته) بعد از پایه (هسته) ذکر‬
‫شده است‪.‬‬
‫‪0 07‬‬
‫هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد خداش در همه حال از بد نگه دارد‬
‫پیرو (وابسته)‬
‫پایه (هسته)‬
‫چه کس نگه دارد؟ ← هر آنکه (نهاد) ‪ /‬چه کس از بال نگه دارد؟‬
‫← خدا (نهاد)‬
‫‪ 0 08‬در گزینههای دیگر بهترتیب‪« :‬گر» ـ «که» جزو کلمات‬
‫وابستهساز هستند‪.‬‬
‫‪ 3 09‬در گزینههای دیگر بهترتیب‪« :‬گر» ـ «که» جزو کلمات‬
‫وابستهساز هستند‪.‬‬
‫‪ 3 21‬در گزینۀ (‪« :)3‬عبدالحسین زرینکوب» نهاد است‬
‫کلمۀ «دکتر» وابستۀ پیشین (شاخص) و کلمات «ادیب و محقق‬
‫برجستۀ معاصر ایران» صفات و مضافالیهِ «زرینکوب» میباشد و‬
‫کلمات بعد از آن گزاره میباشد‪.‬‬
‫‪ 0 20‬در گزینههای دیگر بهترتیب‪« :‬گر» ـ «که» جزو کلمات‬
‫وابستهساز هستند‪.‬‬
‫یادآوری‪ :‬کلمه «که» در مصرع اول حذف شده است هر کجا «که»‬
‫آن شاخص نرگس بشکفد‪.‬‬
‫پاسخنامه (مبحث انواع حروف)‬
‫‪ 0 0‬رجوع به درسنامه ‪ /‬سحرگاهان ـ پاییزان = زمان‬
‫جانان‪ :‬منسوب به جان ‪ /‬خواهان‪ :‬حالت ‪ /‬سپاهان = دیلمان‪ :‬مکان‬
‫‪ 4 2‬سحرگاهان‪ :‬زمان‬
‫خوبان = هزاران = امیدواران = نشان جمع‬
‫‪ 0 3‬جانان و بابکان = نسبت ‪ /‬بقیه گزینهها زمان میباشد‪.‬‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫‪ 2 4‬کاویان‪ :‬منسوب به کاوه ‪ /‬جانان‪ :‬منصوب به جان‬
‫گیالن ـ سپاهان = مکان ‪ /‬خاهان ـ خندان‪ :‬حالت‬
‫سحرگاهان ـ بهاران‪ :‬زمان‬
‫‪ 2 5‬بخردان ـ سوارکاران ـ ایرانیان ـ مربیان‬
‫خواهان ـ خندان ـ قدمزنان ـ روان (رو ‪ +‬ان) = حالت‬
‫پاییزان ـ شامگاهان = زمان ‪ /‬کوهان = شباهت‬
‫‪ 3 6‬سپاهان = گیالن = جمع‬
‫کوهان‪ :‬شباهت ‪ /‬پاییزان‪ :‬زمان ‪ /‬نمایان‪ :‬حالت‬
‫‪ 0 7‬سواران = جمع‬
‫سپاهان‪ :‬مکان ‪ /‬بامدادان = پاییزان = زمان‬
‫‪8‬‬
‫‪0‬‬
‫زمان‬
‫مکان‬
‫ان‬
‫فاعلی‬
‫‪ 0 9‬رجوع به درسنامه‬
‫مر این قیمتی‪ :‬نشان تأکید‬
‫‪ 4 01‬حرف «گر» در این دو گزینه معنای حرف «یا» میدهد‬
‫تو شاهی وگر (یا) اژدهاپیکری ‪ /‬وگر (یا) جنگ ایران و کابلستان‬
‫‪ 0 00‬گزینۀ (‪ :)1‬دو حرف اضافه برای یک کلمه نشان تأکید‬
‫میباشد که از ویژگیهای سبکی است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬به بند کمر بر = بر کمربند ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬به جمشید بر = بر جمشید‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬به کوی اندرون (در) = در کوی‬
‫‪ 0 02‬را = فک اضافه ـ سر جوان از کبر و پندار مست‬
‫گزینههای دیگر حرف «را» نشان حرف اضافه است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬پدر را جفا کرد ← به پدر جفا کرد‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬برای کسی تیغ قهر اجل در قفاست ‪ /‬گزینۀ (‪ :)4‬عاجیی‬
‫به من شانۀ عاج داد‬
‫‪ 2 03‬جوان را = به جوان‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬امر معروف دامن من را گرفت = را فک اضافه‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬بهره جهان از آن کار ؟؟ آمد = رای فکّ اضافه‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬دهان طمع نهچندان باز است = رای فکّ اضافه‬
‫‪ 0 04‬رقّتی در دل من آمد = را فک اضافه‬
‫گزینۀ (‪ 2‬و ‪ 3‬و ‪ :)4‬رای نشانه یا مفعولی است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬چه کسی را از پای درآرد ← کسی را‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬چه چیز را به دو نیم کرد ← دل را‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬چه کسی را میکشت؟ خویشتن را از درد میکشت‬
‫‪ 3 05‬کسان را درم داد ← به کسان درم داد = متمم‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬چه کسی را ستانی ← مرا = مفعول ← نشانه مفعولی‬
‫(‪)111‬‬
‫دکتر حسینی یکتا‬
‫ادبیات فارسی‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬چه کسی را به من بازدهی ← مرا = مفعولی‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬بسپار مرا ← چه کسی را بسیار = مرا = مفعولی‬
‫‪ 4 06‬جهان را سراسر = سراسرِ جهان = را فک اضافه‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬کاوه را = به کاوه ← رای اضافه‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬خرد را ← به خرد = رای اضافه‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬یکی را ← به یکی (متمم) = رای اضافه‬
‫‪ 0 07‬ماهان = منسوب به ماه ‪ /‬کوهان = منسوب به کوه‬
‫‪ 3 08‬درمک‪ :‬تصغیر (درم کم)‬
‫‪ 4 09‬سالح = سلیح = مزیح ‪ /‬حالم = حلیم‬
‫امّا کلمه «سلیم» ربطی به سالم ندارد‪.‬‬
‫‪ 3 21‬رمزوراز ربطی به اسم اتبّاعی مرکب ندارد‪ .‬در اسم‬
‫ابتاعی مرکب کلمۀ دوم معنا نمیدهد‪.‬‬
‫‪ 0 20‬اسالمی = اسلیمی‬
‫‪ 3 22‬پی سپر یک کلمه است و صفت فاعلی است و با کلمۀ‬
‫«سپر» متفاوت است‪.‬‬
‫در گزینههای دیگر بهترتیب‪ :‬یخچال ـ زین ـ رکاب = هممعنای‬
‫قدیم را حفظ کردهاند هم معنای جدید را‬
‫‪ 3 23‬سوگند در زمان قدیم نوعی «گوگرد» و امروز قسم‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬سوفار‪ :‬کلمهای که از زبان امروزی حذف شده است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :) 2‬سپر‪ :‬هم معنای قدیم (وسیلۀ دفاعی) و هم معنای جدید‬
‫(سپر ماشین) مورد استفاده قرار میگیرد‬
‫‪ 0 24‬کلمه کثیف (کلفت و آمیخته شده ـ چرک)‬
‫برگستوان و سوفار کلماتی هستند که امروز کاربرد ندارند‪.‬‬
‫‪ 3 25‬گزینۀ (‪ :)1‬کافی ـ کفایت ـ بس ‪ /‬دبیر‪ :‬نویسنده ـ معلّم‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬رعنا‪ :‬زن احمق ـ خوشقامت‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬کثیف ‪ /‬گزینۀ (‪ :)4‬شوخ‪ :‬چرک ـ اهل شوخی و طنز‬
‫‪ 0 26‬سوفار‪ :‬دهانۀ سر‬
‫‪ 2 27‬کلمۀ سوگند‬
‫‪ 0 28‬زین‬
‫‪ 4 29‬سوداگر کلمهای است که معنای پیشین خود را از دست‬
‫داده و معنی جدید پذیرفته است‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)1‬دستار (عمّامه) ‪ /‬گزینۀ (‪ :)2‬برگستوان (نوعی جامه جنگی)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬فتراک (تسمه بند) ‪ /‬گزینۀ (‪ :)4‬سوداگر (تاجر)‬
‫‪ 4 31‬کلمۀ «دستور» در زمان قدیم معنای «وزیر ـ راهنما ـ‬
‫اجازه» میداد و امروز به معنای «فرمان» میباشد‪.‬‬
‫‪ 3 30‬رکاب اسب ـ رکاب ماشین‬
‫‪ 2 32‬پاییز زیرگروه «فصل» میباشد‪.‬‬
‫پاسخنامۀ دستور زبان فارسی‬
‫‪ 0 33‬طاعت و مطاوعت‪ :‬همخانواده از یک ریشه میباشد‪.‬‬
‫طوع‪ :‬طاعت ـ مطاوعت ‪ /‬و هممعنا میباشد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)4‬اشتیاق و مشتاق همخانواده میباشد امّا هممعنی نمیباشد‪.‬‬
‫‪ 4 34‬ازلی و ابدی‪ :‬معنا متفاوت است (ازل‪ :‬زمان بیآغاز‬
‫ابد‪ :‬زمانی که پایان ندارد)‬
‫‪ 3 35‬مستغنی و محتاج (بینیاز ـ نیازمند) متضاد میباشد‪.‬‬
‫ادبار‪ :‬بدبختی ‪ /‬اقبال‪ :‬خوشبختی ‪ /‬بقیه کلمات ترادف میباشد‪.‬‬
‫‪ 2 6‬یل و دالور هممعنی میباشد و ترادف است‪.‬‬
‫‪ 0 37‬کلمات گزینه متضاد میباشند‬
‫امّا گزینههای دیگر بعضی از کلماتش ترادف دارد مترادف هستند‪.‬‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬هزاهز و غریو ‪ /‬گزینۀ (‪ :)3‬سداست و رواس ‪ /‬ابطال و الغا‬
‫‪ 4 38‬کلمۀ «دبیر» در قدیم به معنای «نویسنده» و امروز به‬
‫معنای «معلّم» میباشد‪.‬‬
‫‪ 2 39‬گزینههای دیگر «تضمّن» میباشد‪.‬‬
‫گزینۀ (‪« :)2‬ترادف» میباشد‪.‬‬
‫‪ 4 41‬گزینۀ (‪ :)1‬طین (گل و خاک) ـ تین (انجیر)‬
‫گزینۀ (‪ :)2‬خان (بخوان) ـ خوان (سفره ـ مرحله‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬زمان (وقت) ـ ضمان (ضمانت)‬
‫‪ 3 40‬گزینۀ (‪ :)1‬قدر (ارزش) ـ عذر (مکر) ‪ /‬گزینۀ (‪ :)2‬حور‬
‫(زیبارو) ـ هور (خورشید) ‪ /‬گزینۀ (‪ :)4‬عیار (وسیلۀ سنجش) ـ ایار‬
‫(ماهی معادل خرداد)‬
‫‪ 0 42‬گزینۀ (‪ :)2‬صواب (درست) ـ ثواب (پاداش)‬
‫گزینۀ (‪ :)3‬سمن ـ ثمن ‪ /‬گزینۀ (‪ :)4‬اسیر ـ اثیر (کرۀ آتش)‬
‫(‪)111‬‬
Download